• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن اجتماعي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
اجتماعي (بازدید: 967)
يکشنبه 24/5/1389 - 12:45 -0 تشکر 221142
جایی که «زندگی» دردِ مردم است

 

این جا محله  یِ …[۱] است. از مترو بیرون می آیم. آقا محسن خوب در و دیوار مترو را زیباسازی کرده است: بیگانه با چهره های محروم مردم. خانه های کوچک، دیوارهایی با نوشته  هایی تکراری: پرسپولیس سرور استقلال ، … مستضعف باشی و سرت را به کسانی گرم کنند که از قِبل همین غفلت تو در رفاه غرق شده اند. چهره ها آشکارا متفاوت از دانشجویان دانشگاهمان است؛ چهره هایی که خشونت فقر خشن شان کرده است.

«درخت بیابانی چوبش سخت تر و درختان کنار جویبار پوستشان نازک تر است، درختانی بیابانی که با باران سیراب می شوند آتش چوبشان شعله ورتر و پردوام تر است.» (نهج البلاغه، نامه۴۵)

آیا روزی می رسد که آتش چوب این درختان بیابانی عشرت ناصواب این درختان کنار جویبار را برهم زند؟

کوچه های تنگ و پیچ در پیچ، زنانی که به زحمت فرش های ماشینی مستعمل شان را می شویند. عید نزدیک است، عیدی که مرفهین بی درد را به ویلاهایشان می رساند و محرومین را زمانی از فشار فقر غافل می کند. خانه  های کوچک با حیاط هایی بعضاً پر از آشغال های جمع شده: آهن قراضه، زباله  های پلاستیکی و…. باقیمانده ‌ی عشرت دیگران مایه ‌ی زندگی این هاست. مدرسه ‌ای در انتهای کوچه، اثری رنگ  پریده از جمله ‌ای روی دیوارش: «اسلام حامی مستضعفین»، البته روی این دیوار پررنگ تر است تا در ذهن مسئولین بالاشهر نشین .

پارکی زیبا، در ورودی پارک زده است: «همراه داشتن حیوانات دست آموز ممنوع!»، تنها حیوانات دست آموز این محل مرغ و خروس اند. پارک ها خشونت محرومیت را کاهش می ‌دهند ولی درد مرد را….

لیلا امسال کنکوری است و هر روز پس از مدرسه برای درس خواندن به کتابخانه ی پارک می آید. پدرش تعمیرکار موتور است. ادبیاتش به شدت مذهبی است گرچه ظاهرش نه. در مدرسه ‌ی نمونه  دولتی درس می ‌خواند. مدارسی که آخرین تقلاها برای تحقق عدالت آموزشی اند. دانشگاه برایش یک آرمان است.

دانشگاه ما برایش رؤیایی دست نیافتنی است. دانشگاه ما که برای این ها نیست! غالب دانشگاهیان دانشگاه های خوب تهران بچه های مسئولین و حجتیه ‌ای های بازاری و ثروتمندان بی ‌دین‌اند که پول شهریه ‌های میلیونی مدارس غیرانتفاعی را دارند.

 

این جا میدان چهارمِ … است.

خبری از «ایستگاه های شکم» نیست: کافی شاپ ها، آبمیوه  فروشی ها، ساندویچی ‌ها و… . این جا جای مغازه ‌هایی نیست که نیاز کاذبی معرفی کنند و به لطف آن جیب خرپول ها را خالی کنند. مسجدی قدیمی و فرسوده در کنار میدان است.

کنار مسجد یک فرهنگسراست، معماری زیبایی دارد نه هماهنگ با دیگربناهای محله، بنری برای تبلیغ برنامه ‌ی جدیدش زده است: «کارگاه الگوی زیبا زیستن»!

سوغات مرفهین برای مستضعفین. این قسم ژست ها مناسب حال مترفی است که از شکم سیری و بی دردی به کسالت افتاده است.

علی با موتورش وارد فرهنگسرا می شود.

ریش خاص و مدل موی فشِن. از خوبی ‌های آمریکا می گوید و این که برای پیشرفت باید با او دوست شد. ارزش های غربی را بریده بریده بازگو می کند. از مرفهین و مسئولین بی مسئولیت برایش می گویم و شکاف فقر و غنا را برایش تصویر می کنم. بچه ‌های بی بصیرت ما در ایام تبلیغات انتخاباتی به جای اتلاف وقت در میدان ولی عصر باید به میدان های خزانه می آمدند.

از حرف هایم خوشش می آید ولی از خودم نه! آخر من نماینده ی قشر شکم سیر هستم!

به محله ‌یِ … می رسم. کوچه ‌ای طولانی است. پسر بچه ‌ها مقوا آتش می زنند و سیگارت می  اندازند.

دختر بچه ‌ها هم کش بازی می کنند. روی دکل برق عکس های تبلیغی احمدی نژاد مانده است: «احمدی نژاد خشم اربابان معبد را برانگیخته»، «ما می توانیم» و عکس سال ۸۴ و ۸۸ محمود در کنار هم که نشان می دهد مو و ریشش سفید شده است. محمود با آرای این ها رئیس شد ولی کاری در زمینه ‌ی متشکل کردن و نیرومند کردن آن ها نمی‌ کند. تو گویی باید همین گونه بمانند تا همیشه در برابر راستی ها و چپی های مرفه به احمدی نژاد رآی دهند و خود، احمدی ‌نژادها نشوند.

درست درکنار عکس های محمود، خانه ‌ای که بخش هایی از آن از حلبی ساخته شده است. مرحبا! در شهر برج میلاد و تونل توحید خانه ‌ی  حلبی هم هست. دخترکی از پنجره ‌ی خانه ‌ای آجری به من سلام می کند.

 

وارد کوچه ای می شوم.

کوچه بسیار تنگ است، تقریباً از آسفالت خبری نیست.

خانه ‌های بسیار کوچک یکی دو طبقه، آجری، سیمانی و بعضاً حلبی با پنجره ‌ها و درهای داغان. پیرمردی کنار دیوار نشسته و جوانی مبتذل ‌پوش که ساسی مانکن می خواند.

پیرمرد اتاقی اجاره کرده است، پول اجاره ‌ی ۲۵ هزارتومانی را به دشواری می دهد.

مرفهین بی درد که این فقر را می­بینند دردشان می گیرد و کمی از سرریز پولشان را به این ها صدقه می دهند. کسی نیست بپرسد که چه شده است که کسی ۲۵ هزارتومان اجاره را نمی تواند بدهد و دیگری در خانه ی هزارمتری به قرار متری هشت میلیون زندگی می کند که حالا از سرریز پولش صدقه ای از سر اشرافیت و خودبرتر بینی به فقیری بدهد و انتظار تشکر و تملق او را داشته باشد.

چند کوچه پایین تر، یک ساختمان بزرگ و بدریخت، یک موتوری یک ال سی دی ۳۴ اینچ آورده است. الله اکبر! کدام گشنه بورژوایی پیدا شده که در این محله ی محروم از این پزها می دهد؟

بالاخره وقتی پول داری ارزش شد همه دوست دارند به این ارزش متصف شوند و آن را به رخ دیگران بکشند.

بازارچه ‌ی کوچکی است.

اجناس ساده تر و قیمت ها ارزان تر.

کوچه ای تنگ و مردم گرم صحبت.

فضای گرم و خودمانی ای که در بالای شهر و پاساژهای پر زرق و برقی که در آن چهره های پرافاده به نخوت قدم می زنند پیدا نمی شود.

روی دیواری نوشته است «احمدی نژاد مرد با جسارت ایران» این جا شعارنویسی کم است.

دختر بچه ها در کوچه ای پر از خانه های حلبی و سیمانی کش بازی می کنند. چهره های زرد و بی فروغی دارند. وضع آسفالت افتضاح است. شهرداری، خیابان ولی عصر را سنگفرش می کند تا جوانکی که با دوست دخترش آن جا قدم می زند فکر کند در شانزه لیزه است.

بله! اوست که اگر در رفاه نباشد به خیابان می ‌آید و می شود لمپن بورژوآی جنبش سبز و سطل آشغال آتش می زند و اگر دولتی پول مفت را از محله ‌هایشان به سمت محله ‌های محروم و روستاها منحرف کند بلوا می کند. این بیچاره‌­های زاغه نشین که راضی اند و نیاز به «حق السکوت» ندارند!

همیشه برای دفاع از انقلاب هزینه می دهند و کم ترین خرج را برای نظام دارند

«باید فرق باشد مابین دولتى که مى‏گوید من اسلام هستم و دولت اسلامى هستم، با دولت هایى که طاغوتى هستند. یک فرقش هم این است که عنایت شما فرماندارها یا خدمت گزاران به خلق، به این طبقه ضعیف بیشتر باشد تا آن طبقه بالا.» (صحیفه امام، ج‏۹، ص۱۲۳)

وارد مسجد کوچکی می شوم. نزدیک نماز مغرب است. مسجد آبادی است در این نا آبادی! فرش های خوبی افتاده و تمیز است. این مستضعفین اند که بهترین چیزهای شان را برای خدای شان و دین شان می خواهند. هر کس وارد مسجد می شود به همه سلام می کند.

پس از نماز با حاج آقای پیشنماز صحبت می کنم.

از مترفین و مرفهینی که به دانشگاه وارد می شوند می گویم و دیده نشدن مستضعفین در دانشگاه. در حین صحبت ما پیرزنی می آید و به ترکی مشغول صحبت با حاج آقا می شود.

حاج آقا بعدا می گوید که آن پیرزن از کار افتاده است و پول اجاره خانه اش را همیشه کم تر و دیرتر و آن هم با کمک مردم (همین مردمی که خودشان هم چندان دارا نیست اند) می دهد.

صاحب خانه اش هم گرچه خود محتاج است به او سخت نمی گیرد. می گفت تازه پارسال برایش بخاری خریدم و امسال می خواهم برایش کولر بخرم!

(البته در صحبت های بعدی دیدم که خود حاج آقا هم هشتش گروِ نهش است)

با حاج آقا به مدرسه ‌ی علمیه اش در شهرری رفتم و دیدم کسانی را که در فقر علم دین می ‌آموختند، همان ها که به قول امام «با سرمایه داران زالوصفت سرآشتی نداشته و ندارند».

در راه از ده سال تلاش نافرجامش برای خرید مسکن گفت و این که پس از هشت سال اصرار همسرش تازه امسال یک دست مبل چهارصدتومانی توانسته برای خانه اش بخرد.

با این حال می گوید تازه من وضعم خوب است، طلبه ‌ها وضع فقیرانه‌ ای دارند! از وضع دانشگاه می پرسد و پس از شنیدن پاسخ من،زمانی را به تمجید از عزت بین المللی احمدی نژاد و انتقاد از مشایی پرداخت.

«شما اگر در تمام جبهه‏ها نگاه کنید، یک نفر از مردم بالانشین و سرمایه‏دار را نخواهید دید و تمامى افراد جبهه‏ها از همین مردم محروم و زاغه نشین هستند، و این انقلاب مال آنهاست و بقیه فقط تماشاچى هستند» (صحیفه امام، ج‏۱۶، ص۲۳۲)

با شما هستم!

با شما که درگیر بازی های قدرت شده اید. با شما که محرومین را به حساب نمی آورید و هم با شما که محرومین را پیرو خود می خواهید و نه خود را نماینده ی آن ها.

با شما که خرطوم بر بیت المال انداخته اید و کسی یتوان مبارزه بافساد شما را ندارد.

با شما که جز مطالبات طبقه ی مرفه خود را به رسمیت نمی شناسید. شما که از سر سیری و بی دردی به خیابان می ریزید و علیه آرای مستضعفین عرض اندام می کنید.

شما لمپن ‌بورژوآهای سبز که محرومین را بی فرهنگ و بی سواد و «جواد مواد» خطاب می کنید. بترسید! بترسید از قیام آن ها علیه ظلم جامعه و مفاسد حکومت. بترسید از انقلاب مستضعفین.

«این نمى شود که همان مسائل زمان طاغوت حالا هم اجرا بشود. یک دسته آن بالاها بنشینند مُرفَّه و هرچه بخواهند هرزگى بکنند، یک دسته هم این زاغه نشینهاى تهرانى، که همه‏تان مى بینید… اگر خداى نخواسته جمهورى اسلامى نتواند جبران کند این مسائل اقتصادى را، که اول مرتبه ی زندگى مردم است، و مردم مأیوس بشوند از جمهورى اسلامى و مأیوس بشوند از اینکه اسلام هم براى آنها بتواند در اینجا کارى انجام بدهد، اگر در این محیط یک انفجار حاصل بشود، دیگر نه من و نه شما و نه هیچ کس، نه روحانیت و نه اسلام، نمى‏تواند جلویش را بگیرد.» (صحیفه امام، ج‏۱۰، ۳۳۴)


[۱] نام محلاتی که گزارش از آن ها تهیه شد در متن حذف شده است.


منبع : تریبون مستضعفین

 

درد مردم را گفتن تخریب نیست  

شنبه 15/8/1389 - 18:31 - 0 تشکر 248346

دست هایی که "کمک" می کنند مقدس تر از لبهایی هستند که "دعا" می کنند

 السلام علیــــــــــک یا ابا عبدالله

 

ای شیـــــعه تو را چه غــم ز طوفـــان بلا

آن جا که سفینة النجـــــــاة است حسیـــــن (ع)

 

یابن الحســـــن روحـــــــــی فداک

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.