هلوكاست؛ شاكله و عامل مشروعیت صهیونیسم
هلوكاست، از دو واژه Holos به معنی همه و Kaustos به معنی سوزاندن و نابود كردن تركیب یافته است. "هلوكاست، به معنی سوزاندن با آتش كه به طور كامل از میان برود "(سلطانشاهی، 1381، 214)، به جریان كشتار وسیع یهودیان در كوره های آدم سوزی یا اتاق های گاز اطلاق می شود كه توسط مردی به نام الی ویزل (Elie Wiesel) برای نخستین بار ابداع شد(شاهاك، 1376، 19). هلوكاست در زبان لاتین با حروف بزرگ نوشته می شود! و به بیان صهیونیسم ها علت نوشتن این گونه كلمه هلو كاست این است كه این واژه مختص یهودیان است!؟
اصولا در طول تاریخ، رنج ها و آلامی كه بر قوم یا گروه و ملتی روا داشته می شود، از سوی هر گروه یا نحله سیاسی باشد، ناپسند به شمار می آید و ناپسندتر از آن این است كه این رنج ها و آلام، مورد سوء استفاده گروه ها یا تشكیلاتی قرار گیرد و بدترین وضعیت زمانی است كه گروهی با استفاده از تبلیغات، به بزرگ نمایی چنین آلامی بپردازد و آن را دستآویزی برای مطامع سیاسی خود قرار داده باشند. به همین دلیل گروه های صهیونیستی در صددند، با بزرگ نمایی، به اصطلاح دردها و رنج های مبالغه شده یهودیان از این مسئله بهره گیری سوء كنند. با طرح این مسئله در سطح كلان و در سازمان ملل، می كوشند تا هر گونه مخالفت با مطامع و برنامه های خود را از بین برده، خنثی سازند و در این مسیر، سعی در احیای هلوكاست دارند كه در اصل یكی از عوامل اصلی مشروعیت بخشیدن دولت یهود است.
یهودیان توجیهی را پیش می كشند كه ما پناهگاه و مأمنی نداریم و باید یك دولت مستقل یهودی تشكیل دهیم. اندیشمند متفكر احمد هوبر می گوید: هلوكاست وسیله است برای موجه نشان دادن چهره اسرائیل در جهت تشكیل دولت یهودی همین امر بوده كه برای اینكه یهودیان از زیر بار ظلم و سرگردانی نجات یابند، باید یك دولت یهودی مستقل تشكیل شود. صهیونیسم در راه احیای آن فرصت را مغتنم شمرده، روزی را به نام روز یادبود هلوكاست اعلام كردند (27 ژانویه) كه متناسب با حادثه ساختگی هلوكاست است تا وسیله ای باشد كه به این حادثه مصنوعی، برچسب حقیقت و واقعه تاریخی زده شود و اصل مظلومیت یهود، به طور مداوم در جهان مطرح باشد. علاوه بر آن در مسیر احیای هلوكاست، اقدام به تشكیل دادگاه قضایی نیز كردند كه نمونه آن محاكمه "دادگاه نورنبرگ " است كه در این بین، البته اندیشمندانی "چون روژه گارودی، وجود اتاق های گاز را كه به اعتقاد قضات نورنبرگ، وسیله جنایت بوده اند، زیر سؤال می برد "(روژه گارودی، 1375، 163).
دادگاه نورنبرگ را می توان در بین تمامی جنایت ها، بالاترین و بزرگ ترین جنایت این قرن تلقی كرد، زیرا آشكار شده كه آثار و پپامدهای این دادگاه، ماهیتی غم انگیز داشته است.
دادگاه نورنبرگ جایگاه راستی و حقیقت را تا اندازه بیان حجم نامعقولی از دروغ ها، افتراها و بی عدالتی ها تنزل داد و طی سالیان متمادی، برای توجیه انواع شرارت ها و تبهكاری ها، به ویژه برای توجیه توسعه طلبی های بلشویكی و صهیونیستی علیه ملت های اروپایی و آسیایی و نیز ملت فلسطین، مورد استفاده قرار گرفته است.
نسل آینده، احتمالا بیش از همه با افسانه ای دچار تعجب و حیرت خواهند شد كه از سوی دادگاه نورنبرگ ساخته، به آن جنبه تقدس داده شد. افسانه ای كه درباره وحشی گری ذاتی ملت های مغلوب و فضیلت ذاتی طرف های پیروز جنگ، اقدامات هولناكی را مرتكب شده اند كه هم به لحاظ كمی و هم كیفی، بسیار تكان دهنده تر و وحشتناك تر از اعمالی بوده اند كه از سوی ملت های مغلوب صورت گرفته است.
"ناحوم گلدمن " كه به طور همزمان، رئیس "كنگره جهانی یهود " و "سازمان جهانی صهیونیسم " بود ـ گفته بود: "ایده برگزاری چنین دادگاهی (نورنبرگ) ابتكار تعداد معدودی یهودی بود ".
درباره نقشی كه یهودی ها در خلال مراحل مختلف دادرسی در دادگاه نورنبرگ ایفا كردند، می توان گفت كه میزان و ماهیت آن درخور توجه است. تركیب هیات نمایندگی امریكا در دادگاه مزبور كه كل این جریان را هدایت و رهبری می كرد، عمدتا متشكل از افرادی بود كه مهاجرت مجدد كرده بودند؛ یعنی این هیأت متشكل از یهودیانی بود كه در سال 1930 از آلمان به امریكا مهاجرت كرده و سپس به دنبال جنگ جهانی، به آلمان بازگشته بودند.
"گوستاو، ام. گیلبرت " روانشناس معروف یهودی و مؤلف كتاب گاهنامه نورنبرگ (1947)، ضمن همكاری پشت صحنه با بازجویان امریكایی، فرصت اعمال شكنجه روانی متهمان آلمانی را هیچ گاه از دست نمی داد.
"ایری " از اعضای هیأت نمایندگی انگلیس در دادگاه نورنبرگ، در كتابی كه بیركت قاضی ارشد و یكی از اعضای هیأت قضات، مقدمه ای بر آن نوشت، اعتراف كرده كه بسیاری بازپرسان امریكایی (در دادگاه نورنبرگ) متولد آلمان و همگی یهود بودند.
تاریخچه رسمی و پذیرفته شده جنگ جهانی دوم، در بردارنده واقعیت های اندك است كه با دروغ ها و مطالب نادرست فراوان آمیخته شده است. اشاره به این نكته كه آلمان نازی، اردوگاه های متمركز و جمعی بسیار را ساخته بود. كاملاً درست و خالی از اشكال محسوب می شود. همان گونه كه تعداد نسبتا قابل توجهی از دیگر كشورهای جهان نیز به ایجاد چنین اردوگاه هایی اقدام كرده بودند. اما قبول این مسئله كه آلمان چیزی به نام اردوگاه های نابود سازی (اصطلاحی كه از سوی متفقین ابداع و مطرح شد) ایجاد كرده باشد، به طور كامل نادرست است. اینكه آلمانی ها خودروهایی ساخته بودند كه با سوخت گاز حركت می كرد، حرف "درستی " است. اما این ادعا كه آنها كامیون های گازی مخصوص كشتن انسانها را ساخته بودند، كاملاً نادرست است. اساسا حتی اگر یك نمونه از چنین كامیون هایی وجود داشت، حداقل در یك موزه اتومبیل یا در یكی از موزه های گوناگون مربوط به مسئله "هلوكاست " و دست كم به صورت طرح ترسیم شده ای كه دارای ارزش علمی باشد، در معرض نمایش قرار می گرفت(فوریسون، 1381، 29).
راه دیگر احیای هلوكاست، ساخت فیلم و سریال های متعدد و استفاده از فرصت های هنری است كه تأثیر عمیقی بر مخاطبان می گذارد؛ نمونه آن ساخت فیلم "آن فرانك " به كارگردانی جورج استیونس یا فیلم "پیانیست " به كارگردانی رومن پولانسكی است كه روایتی مجعول از هلوكاست است. "فیلم فهرست شیندلر " ساخته استیون اسپیلبرگ یهودی كه به دلیل انتصابش به لابی صهیونیست ها موفقیت چشم گیری را در سینمای هالیوود به دست آورده است. از جمله آثاری كه در دهه 1990 ساخته شده و برنده بیش از هفت جایزه اسكار شد "(شریف زاده، 1383، 296). در این قبیل فیلم ها یهودیان انسان های بی گناهی تصویر شده اند كه بی رحمانه مورد جنایتكارانه ترین رفتارها، از سوی نظامیان آلمانی در طول سال های جنگ جهانی دوم قرار گرفته اند صهیونیسم جهانی برای تثبیت هلوكاست، اهمیت سیاسی فوق العاده ای قائل است و دقیقا از همین رو، تنها نویسندگانی كه خالصانه و صادقانه نسبت به صهیونیست و ماجرای دروغین شش میلیون یهودی ابراز داشته اند، مطرح می شود.
جایزه نوبل ادبی سال (2002) به یك یهودی مجارستانی به نام ایركرتس داده شد. كرتس در آثارش به ارائه بازتابی از واقعیت یهودستیزی نازیسم پرداخته است، همچنین نكته ای كه باید توجه كرد، حضور الی ویزل عنصر فعال فرهنگی و سیاسی صهیونیسم در مراسم اهدای جایزه ادبی نوبل(2002.م) بود؛ در حالی كه كرتس جایزه خود را از دست الی ویزل دریافت كرد (BI ONVAN,2005). در دوران معاصر، جوایز مشهور جهانی نظیر نوبل، عمدتا با اهداف سیاسی نثار برگزیدگانی شده است كه در راستای القای روانی و سیاست های بین المللی صهیونیسم بوده است و در این مسیر، به نقش آفرینی پرداخته است؛ برای مثال درك والكوت برنده ادبی نوبل (1992.م)، كشتار یهودیان در جنگ جهانی دوم را مهم ترین حادثه قرن بیستم می داند؛ گفتنی است كه این نویسنده مجارستانی در كشور خویش هم چندان مطرح نیست.
موزه های هلوكاست در سراسر جهان، به ویژه فلسطین اشغالی (یادواشم)، امریكا و اروپا، از دیگر روش های احیای هلوكاست و دوام این رویكرد روانی و دروغ تاریخی است. در پروتكل پنجم آمده است: "ملت ها از هر چیز به ظاهر آن قناعت می كنند و به ندرت درنگ كرده اند تا بیاندیشند و ببیند كه آیا وعده ها با عمل قرین است یا خیر، به همین دلیل ما سعی داریم نمایشگاه ها و مراكز نمایش را كه در این زمینه فواید فراوان برای ما در بر دارد، برپاكنیم " (نویهض، 113871، 278)؛ مانند موزه (یادواشم) كه در 15 مارس، با حضور سران و نمایندگان سیاسی دول افتتاح شد.
نكته تفكر برانگیز این است كه از جمله شركت كنندگان آن، كوفی عنان (دبیر كل سازمان ملل) و رؤسای جمهور لهستان، سوئیس، اتریش و... و نخست وزیران فرانسه، دانمارك و... و وزرای امور خارجه آلمان و نروژ و... بوده اند (Mehr news. 2005). علاوه بر موزه یادواشم، موزه های دیگری، نظیر موزه واشنگتن و موزه برلین در آلمان را می توان نام برد و رسوخ آن به اتحادیه اروپا.
در این جریان شاهد سالگرد هلوكاست در اتحادیه اروپا بوده ایم كه به یاد قتل عام ها و یهودی سوزی زندان آشویتس (Aushwitz) و یا تربلینكا (TREBLINKA) بوده است. هلوكاست توسط گروه ها و اشخاص زیادی زیر سؤال رفته است (موسسه بازنگری تاریخی) كه به تجدید نظرطلبان مشهور است، هلوكاست را زیر سؤال برده است و افرادی همچون "مارك وور، روبرت فریسون، فردریك توبن، روژه گارودی، آرمان امادروس، درایوژراتایژاك، دیوید ایروینگ معتقدند كه هلوكاست، مهم ترین حربه صهیونیستی است "(سلطانشاهی 1381، 227) و كاركرد آن بیش از پیش فراوان تر از دیگر جنبه های آن است. "دیوید ایروینگ " در خصوص دروغین بودن هلوكاست چنین گفته است: "كسی كه بتواند ثابت كند، هیتلر از هلوكاست مطلع بوده، جایزه ای به مبلغ هزار پوند دریافت می كند ".
بو آس اوران "BOAS EVRON "، نویسنده نامدار اسرائیلی می گوید: شناخت یهودی سوزی در حقیقت تلقینی رسمی و تبلیغی همراه با تولید انبوده و پیاپی شعارها و نگرش نادرست به جهان است. هدف واقعی آن آگاهی از گذشته نیست، بلكه دست بردن به نفع خود در زمان حال است (فینكلشتاین، 1381ؤ49). "فوریسون " متخصص و كارشناس عالی رتبه بررسی، ارزیابی و شناخت اسناد و مدارك تاریخی است. او پس از سال ها مطالعه، بررسی و تحقیق بر روی اسناد جنگ جهانی دوم، در مراكز و مؤسسه های بزرگ مطالعاتی و پژوهشی به این واقعیت دست یافت كه مسئله اتاق های كشتار با گاز و قتل عام یهودی ها (هلوكاست) دروغ و افسانه ای بیش نبوده است. به عقیده فوریسون این افسانه از سوی بعضی مجامع و سازمان های یهودی و كانون های صهیونیستی، با اغراض كاملا سیاسی، بلكه اقتصادی ساخته و پرداخته شده است.
این دانشمند و محقق برجسته فرانسوی، نخستین بار در سال 1978، طی سلسله مقاله هایی در نشریه لوموند، درباره این موضوع به افشاگری پرداخت. او تا كنون چندین جلد كتاب و ده ها مقاله معتبر و مستند علمی و تحقیقی در این خصوص تدوین كرده و به چاپ رسانده است.
"فوریسون " درباره اهمیت و دستاورد تحقیقات خود چنین نوشته است: من مدت ها فریب خورده بودم. وی پانزده سال به واقعیت "اتاق های گاز "، مثل خورشید نیمروز اعتقاد داشت؛ من تا سال 1960 به واقعیت كشتار بزرگ در "اتاق های گاز " اعتقاد داشتم، پس از آن، با مطالعه كتابهای "پل واسینیه " تبعیدی سابق، عضو نهضت مقاومت و نویسنده كتاب "دروغ اولیس "، دچار شك و تردید شدم. پس از چهارده سال تفكر شخصی و آنگاه چهار سال تحقیق خستگی ناپذیر، همانند بیست تن از نویسندگان طرفدار تجدید نظر تاریخی، اطمینان یافتم كه با یك دروغ تاریخی مواجه هستم. از اردوگاه های آشویتس و بیركناو كه در آنها اتاق های گاز بازسازی شده و بقایایی از "كوره های آدم سوزی " وجود دارند، چندین مرتبه بازدید كردم. در اردوگاه های اشتروتهوف (آلزاس ـ فرانسه) و مایدانك (لهستان)، مكان هایی را كه به عنوان "اتاق گاز " معرفی می شدند، بررسی كردم. در مركز اطلاع رسانی معاصر یهود در پاریس، آرشیوها، دست نویس ها، عكس ها، شهادت های كتبی و هزاران سند دیگر را مطالعه كردم. برای یافتن پاسخ، بی وقفه از متخصصان و تاریخ دانان پرسش كرده ام. سال ها، اما بیهوده، به دنبال فقط یك بازمانده از بازماندگان جنگ بودم كه به چشم خود "اتاق های گاز " را دیده باشد، به ویژه به كثرت مدارك ادعایی در این مورد وقعی نمی گذاشتم، به حتی یك مدرك، فقط یك مدرك راضی بودم؛ اما همین یك مدرك را هم نیافتم. در مقابل، آنچه یافتم، تعداد بی شماری مدارك مجعول بود؛ شایسته محاكمه جادوگران و مایه شرمساری برای قضاتی كه آنها را پذیرفته اند، پس از آن با سكوت، مزاحمت، دشمنی و بالاخره افترا،توهین، محاكمه و ضرب و جرح مواجه شدم.
"فوریسون " درباره فقدان هر گونه شاهد و سند در اثبات وجود اتاق های گاز نوشته است: در مورد "اتاق های گاز " در مجاورت "كوره ها " نه دستور ساخت نه مطالعه، نه سفارش، نه صورت هزینه، و حتی یك عكس وجود ندارد. در صدها محاكمه (اورشلیم، فرانكفورت و...) هیچ سندی در این باره ارائه نشده است. "من در آشویتس بودم، در آنجا هیچ اتاق گازی وجود نداشت ". شاهدانی كه جرأت اظهار چنین جمله ای را داشته باشند، حرف خود را، تمام نكرده، تحت پیگرد قانونی قرار می گیرند. حتی در سال 1978، هر كس می خواست به نفع "ت. كریستوفرسون " نویسنده كتاب دروغ آشویتس شهادت دهد، به جرم "توهین به خاطر قربانیان " محكوم می شد. پس از جنگ (جهانی دوم)، سازمان صلیب سرخ جهانی، (كه درباره "زمزمه های آشویتس " تحقیق كرده بود)، واتیكان (كه اطلاعات بسیاری از لهستان داشت)، نازی ها و سازشكاران (كسانی كه با آلمانی ها همكاری داشتند)، همگی اعلام كردند: "اتاق های گاز ما نمی دانستیم ".
اما چگونه می توان از چیزی كه هرگز وجود نداشت، اطلاع حاصل كرد؟ نازیسم مُرد و با رهبر خود به خاك سپرده شد. امروز آنچه باقی مانده، حقیقت است. باید شهامت بیان آن را داشته باشیم. اثبات عدم وجود "اتاق های گاز " خبر خوبی برای انسانیت مفلوك است. خبری كه صلاح نیست، بیش از این آن را پنهان بداریم.
"فوریسون " پس از انتشار نخستین سری از نتایج تحققات خود، یعنی افشای اسرار پشت پرده تاریخ جنگ جهانی دوم، مورد حمله و تهاجم گروه های فشار و كانون های قدرت یهودی در فرانسه قرار گرفت. من بدترین جرم را مرتكب شده ام؛ جرم بیان آزادانه عقاید و دست زدن به یك تابو. آنها این موضوع را به من فهماندند و از همه طرف مورد حمله قرار گرفتم. زندگی ام از هم پاشید. زندگی شخصی، شغلی و حتی خانوادگی. اما نخستین كسی نیستم كه چنین مصیبت هایی را می بیند. بسیاری پیش از من كه در وجود اتاق های گاز هیتلری شك كرده بودند، همین سرنوشت را یافتند. موریس باردش از جناح راست و پل راسینیه از جناح چپ پیش قدمان این راه بودند. با این حال، هیچ یك قابل مقایسه با همكاران آلمانی و اتریشی نیستند. در این دو كشور، (آلمان و اتریش) برای نفی وجود اتاق های گاز، فقط شجاعت كافی نیست، بلكه باید روحیه قهرمانی داشت.
این نویسنده و محقق مشهور فرانسوی در ادامه می افزاید: من به سهم خود، در سال های متمادی تحقیق، نمونه های بسیاری از این ترس هول انگیز را به چشم خود دیده ام. سنجیده ترین مردمان را دیده ام كه با استدلال كودكانه، سعی می كردند مرا متقاعد كنند كه از تحقیقاتم دست بكشم، اما من نخواهم گذاشت این ملاحضات سیاسی، مانع ادامه كارم شوند (فوریسون، 1381، 246).
بحث یگانگی هلوكاست و اینكه نمی توان به شناخت منطقی هلوكاست دست یافت و این ایده كه یهودی سوزی در تاریخ همتایی ندارد، امری بی حاصل و بی پایه است و در حقیقت نوعی سیطره روانی در بعد مظلومیت نمایی صهیونیسم به شمار می رود؛ در حالی كه ادعای هلوكاست، از لحاظ فكری ستروند و از نظر اخلاقی ناپسند و از نظر علمی بی محتواست و بر پایه توجیهات دروغین بنا شده است.