شکنجه
توی رختکن حمام همه لباسهایمان را در آوردیم بجز برادر احمد
هرچه اصرار کردیم او هم لباسهایش را در بیاورد ، طفره رفت.
این موضوع برای ما شده بود معما ،
تا اینکه یکبار که بنا شد به حمام برویم ، من یکبار پشت در ،
پای رختکن دیدم احمد به سرعت مشغول درآوردن لباسهایش
شده ...
یا امام زمان ! تمام بدنش پر از آثار شکنجه و جراحت و
سوختگی بود.
تا متوجه حضور من شد ، با لحن گله مندی گفت :
برادر کار خوبی نکردید. آنچه دیدی بین خودمان بماند . باشد؟
اشکم را درآورد . قول دادم دیده را نادیده فرض کنم.