کاوه توی دلها برای خودش جاباز کرده بود،از رزمنده ها گرفته تارهبری،
همه دوستش داشتند.رفتیم دیدن رهبر،محمود از منطقه گفت واز اوضاع
کردستان.توجلسه،آقا خیلی به محمود توجه نشان دادند.خیلی با دقت به
حرفهایش گوش دادند.طوری که میشد فهمیدچقدر به محمود علاقه دارند.
داشتیم از اتاق بیرون می آمدیم که آقا من راصدا زدند،برگشتم.
یک دست لباس گرم به من دادند،گفتن:این لباس ها را به محمود بده،
کردستان هوا سرده،سرما می خوره،بهش بگو حتما بپوشه.
(شادی روح امام و شهدا صلوات)