• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 3433)
سه شنبه 5/5/1389 - 20:24 -0 تشکر 215125
اشعار وحید ضیائی

آن ِ این عکس

دفتری از اشعار وحید ضیائی

 

بخوانید

 

 

 

 

 

 

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:28 - 0 تشکر 215135

 فدای همیم

من و این درد آشنای همیم

مرهم زخم هم
,دوای همیم

پیچک وشاخ سبز احساسیم

که در این باغ ازبرای همیم

سخن از ترک گفتن آسان نیست

مبتلای هم و بلای همیم

در قفس گر چه عمر می گذرد

بلبل طبع با صفای همیم

هر غزل خنجری است بردل خون

درد زخمان بی شفای همیم

من و و ترس از خیال بی تو شدن

در تظاهر که دل رضای همیم

صحبت از رفتن و آمد و دیدم

هر یکی زودتر فدای همیم

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:29 - 0 تشکر 215139

جمله ی سوخته

( باتضمین غزلی از عاصم اردبیلی)

با همه گرسنگی قافیه بازیم هنوز

ساربان رفته و در فکر جحازیم هنوز

بت پرستیم ولی رو به حجازیم هنوز

عمر آخر شد و در سوز و گدازیم هنوز

سنگسار شب تاریک و درازیم هنوز

شبهه خواران ستم پیشه وفا بشکستند

رهزنان دل و دین
, دست حقیقت بستند

گر نه بر شیوه ی حق , از ره ناحق رستندبلبلان

, همره مرغان مهاجر رفتندما بر آنیم که با خارب بسازیم هنوز

عاشقان قبض شده , مسخ شده , دلسردند

سر بدارند که در طعنه ی هر نامردند

حجله آراسته از خنجر و خون و دردند

نو عروسان به دونان عشوه به دونان کردند

چشم بد دور که دلبسته ی نازیم هنوز

رفت تاراج دل آنکه محبت اندوخت

چشم در چشم چنین مردم بی ایمان دوخت

گرگ ما گله دری از سگ چوپان آموخت

برق غیرت دل شمع و پر پروانه بسوخت

چشم بستیم که در راز و نیازیم هنوز

سنگدل بد گهران بی هنران هم دردند

نو گلان سیلی سختی ز زمستان خوردند

پریان دشنه به دل در تب دریا مردند

رهزنان آینه از خانه ی ایمان بردند

خو شدلانیم که مشغول نمازیم هنوز

مستی از چشم جدائی نکند پس چه کند؟

عاشق از خویش رهایی نکند پس چه کند ؟

اشک در چهره خدایی نکند پس چه کند ؟

کرکس ار میل همایی نکند پس چه کند ؟

ما که از کاه خسان کوه بسازیم هنوز

نازنین شیوه به جز شیوه ی چشمان تو نیست

غزلی جز غزل عشق به دیوان تو نیست

رقم مهر و وفا بر سر پیمان تو نیست

درد این غم بتر از غصه ی هجران تو نیست

عاشقانیم ... بسوزیم و بسازیم هنوز

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:31 - 0 تشکر 215140

نجابت حَوا

رسیده بود « نبودن » یک جاده بر دو راه

یعنی دو باره مرد به یک زن رسیده بود

آنک هبوط بود ولی سیب دست من

اینک فریب بود که بر من رسیده بود

با خوشه ی طلائی موهای گندمین

سیبی سفید و سرخ
, سترون رسیده بود

دستش دراز آنکه بخواهد بچیندش

دستش درست او که تماماً رسیده بود
!

حوا نجیب بود نمی خواست دم زند

جانش اگر چه برلب از این فن رسیده بود

شاعر که در حریم غزل فتنه می درود

بر موج شعر های مطنطن رسیده بود

حوا ببخش! کاردلم بود بعد از این

حوا ولی به مرگ تهمتن رسیده بود

این شاهنامه خوش نشد آخر , چه می شود

آدم هبوط کرد که رسمن رسیده بود

خواهان حکم , خانم حوا که دیر دیر

در جاده بر دو راه نبودن رسیده بود,

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:35 - 0 تشکر 215142

 مردگان

محکم گرفت و بست کراوات مرده ای

زیر چراغ برق مکافات مرده ای

گلدسته ها بدون کبوتر عرق کنان

در زیر شعله های مناجات مرده ای

تصویر نیمه ی تن تاریک سوخته

جا مانده پاره پیرهن مات مرده ای

اشکال مار و عقرب زن های فال گیر

با قصه های کور خرافات مرده ای

تاریک روشن سر طان مچالگی

در مرگ شمع های خرابات مرده ای

کبریت نیمه سوخته در دست هر کسی ست

پایان فیلم گم شده با کات مرده ای

« گریه می کنم »

سهم تو را همیشه جداگریه می کنم

سر روی زانوان خدا گریه می کنم

افسا نه های کودکیم کو؟ که اینچنین

بر گور مرد خاطره ها گریه می کنم

ما هر دو آشنای ضریح محبتیم

بر صحن پاک غربت ما گریه می کنم

گفتید
: مرد و گریه مگر جمع می شوند

از خویش رسته در تورها گریه می کنم

باران چشمهای زمین نیز دیدنی
, استاز آسمان فرود بیا , گریه می کنم

تا این کویر پر شود از بوته گریه ها

من ابر چشمهای تو را گریه می کنم

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:36 - 0 تشکر 215144

دلداری

تو هیچ وقت نگفتی که دوستم داری

چنین کنم دل خود را عزیز دلداری

کبوترم شده بودی کنون کبوتر باز

تو میله های قفس را عزیز می داری ؟

تو ساربان و تو لیلاو تو دلیل سفر

به خواب رفته مسافر
,نمی کنی یاری؟

قسم به بغض دو چشمت کویر می مانم

کنون که بر گل خشکیده ای نمی باری

شعار نیست نگاهم گواه عشق من است

صلیب گم شده ای در فریب شنزاری

تو نیستی که ببینی چگونه این دیوار

به انعکاس صدایم کندبسی زاری

و شعر بودم و شعری که مقطعش این بود

تو هیچ وقت نگفتی که دوستم داری !

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:40 - 0 تشکر 215157

صحرای دور دست

ساربانا ... برخیزساربانا ... برگرد

شهر در ماتم یاری که تو بردی

نصف شب خاموش

دق کرده و مرد...

و من اینک مغموم

با سر انگشت به خشکیدگی جای نگاه تو

می کنم آویزان

فانوس تشنگی روح کویر

دیر گاهیست که باد و طوفان

مضمهل گردانده

خط حکاکی گوری که پس ازرفتن تو

باغبار دل این مردم شهر

جای جای دل این صحرا را

پر ز آهنگ سیاووشان کرد ...

ساربانا ... برگردساربانا ... برخیز

ساربانا چه کسی می داند

نام یاری که غریبانه ز ما دور افتاد

نام عصیان درخت ...

نام رقص گل یخ در بوران ...

نام معشوق خداست

و جدا از غم و اندوه و بلاست !

ساربانا برسان پیغامم

و بگو

دل من لک زده تا سر بنهم بر زانوت

و بپرسم از تو :

دور از این شهر کدام آبادیست ؟

وه خیالیست شگرف

وه امیدیست بعید

مشق باید بکنم نام تو را

با سر انگشت به شن های کویر ...

یار من...

پشت کوهیست بلند

دور از این آبادیست

نامش اما...

بگذر...

شهرتش آزادی ست؛

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:44 - 0 تشکر 215166

عذاب بم

چهار خط ننوشته که حرف بسیار است

میان عاشق و معشوق پرده بیدار است !

چهار خط ننوشته میان هرم غزل

من و دل و توو شبها که بی گمان تار است

و سوژه ها که همه از ترانه بر می خواست

دلی دلی که دلم بند تار تاتار است

و بیست و پنج دقیقه ز پنج می گذرد

غزل به نیمه رسیده هوا عطش بار است

صدای چک چک شمشیرارگ و زوزه ی سگ

شتاب حنجره ها در طلسم آوار است

غزل به نیمه رسیده , ! بیا کنار غزال !

غزل به نیمه رسیده , غزال بیمار است
هنوز سقف گلی , دفتر غزل کاهی

و مشق هر شبه صد بار درد گلنار است

اجازه ! دیشب , خانم معلم آب نبودپدر روایت گنگی

, برار بی کار استاجازه خانم ! این وصله ها که ناجورند

هنر نمایش یک اتفاق بی عار است

اجازه ! نه, ورق دفترش ورق به ورقمیان آجر

, شنهای زرد دیوار استغزل تمام شد , نه غزال ,نه گلنار

غزل تمام شده دل هنوز تبدار است

بنی بشر همه اعضای یکدیگر اما

همیشه پیکر این مرد زیر آوار است

چهار خط ننوشته
, قضا ,قدر , تسلیم

چهار خط چو کشیدی , خدا چه قهار است!

اجازه ! حضرت آقا , عذاب بود و عذاب

چهار خط ننوشتی که فقر بسیار است

زلزله ی بم دوشنبه

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:44 - 0 تشکر 215167

افشره ی گونه ات

بر گی بنه از شکوفه ی بوسه

لای ورق کتاب لبهایم

وقتست که چون بهار بگشائی

شب بوی تنت به باغ شبهایم

در سایه ی بید مست موهایت

در پای غرور سخره پستان ها

چون می وزد این نسیم عطر آگین

شبنم چکد از نگاه مژگان ها

در پیچ مرا به پیچک انگشت

لبریز شود رمن ای خدای ننگ

روئیدن خنده هات شیرینِ است

چون می مکمت تو را شرابی رنگ

در هر نفسی که می دود در ما

طوفانی از آرزو پدید آید

یک بوسه,دو بوسه,یک بغل خواهش در من

, تو و من درون تو زاید

می لغزد از آسمان چشمانت

صد شعله که هان بیا
... بسوزانم

الوار تنم فتاده بی مصرف

با روح در ختیت , برقصانم !

چون موج سرت به ساحل سینه

می لغزد و باز کام می جوید

افسانه ی باغ بی خزانی را

در گوش دل کویر می گوید

من هستم همان کویر بی خورشید

تو سایه ی
, ابر روی من لغزان افشرده ی سیب گونه ات, ای زن

آرامش عقده های سر گردان...!!!

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:45 - 0 تشکر 215168

حال غزل ندارم

از تنبلی ست شاید حال غزل ندارم

از اینکه گاه گاهی سر به سرت گذارم

آن دست های کوچک نبض دلم که گیرند

پرسم که دوست داری؟

گوئی که دوست دارم

شعر جدید خود را کلمه به کلمه خوانی

تا از ردیف چشمت من چشم بر ندارم

زیبا تر از نگاهت شعری شنیده ای تو

بس کن وحید

اما من دست بر ندارم!

دردی ست در دل من با هم که می نشینیم

این درد مختصر را هم وا نمی گذارم

سر روی شانه من آرام می گذاری

سر روی شا نه هایت آرام می گذارم

« با تو » دیگر چه اشتیاقی در من به شعر

از تنبلی ست شاید حال غزل ندارم !

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:47 - 0 تشکر 215169

پرواز کودکانه

سلام مثل تو ام شب ترین ترانه هنوز

صدا صداست که می خواند عاشقانه هنوزبرای پر زدن از خویش بال داری, نه؟

دو بال سر کش من زخم آب و دانه هنوز

بپر اگر چه پریدن کلاغ پر باشد

که لنگ می زند آلام عارفانه هنوز

بپر اگر چه بسوزی به باور خیلی

که شرط بازی ماهاست این زبانه هنوز

پرید تا که نگویند اهل بازی بود

و از اهالی بازار زرق سازی بود

پرید بال قفس شد
, قفس نفس می زد

قفس چگونه خودش را,چطورپس میزد؟قفس پرید

, پریدن پرید, شعر پرید

تمام پر شد و او هم پرید او که پرید

به جرم پر زدن از خویش باخت در بازی

تو هم شبیه منی دیر و زود می بازی!

به جرم ساده ی ابری شدن ببارببار

هنوز طاقتکی هست روی شانه هنوز

سلام بال دو ابروت آشیانه ی من

سلام مثل تواُم شب ترین ترانه هنوز!

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.