مسئله ی اول این است که «پیشرفت» را در چه دیده و چگونه معنا کنیم. زوایهی دید و معنا یا تعریف، به هدف بر میگردد.
بدیهی است که اگر هدف فقط به فقط رفاه دنیا باشد، معنای پیشرفت متفاوت است و عدالت نیز در آن جایگاهی ندارد. چرا که رفاه دنیاگرایانه حدی ندارد، پس قناعت پذیر و چارچوب بردار نیز نخواهد بود. در چنین پیشرفت به سوی رفاهی، ضرورت اول توجیه «ظلم» است. چرا که امکانات محدود است و اگر قرار باشد یک عده به رفاه بی حد برسند، لابد باید امکانات دیگران را تصاحب و چپاول کنند.
اما اگر هدف خدا، اجرای احکام خدا، برقراری حکومت عدل الهی بود، پیشرفت و رفاه نیز تعاریف دیگری پیدا میکنند. شکی نیست که جدا کردن آخرت از دنیا همان اندازه زیانآور است که جدا کردن دنیا از آخرت زیانبار است. ما در دنیا زندگی میکنیم و ابزار رشد ما نیز اغلب مادی است. حتی نماز ما نیز روح و جسمی دارد که به هر دو نیاز است. پس باید به لحاظ برخورداری از رفاه دنیوی که مستلزم علم، تلاش، تولید و ... میباشد غنی گردیم،اما کسب این فضایل یا عوامل رشد به وسیلهی ظلم،خود انحطاط و سقوط است که با پیشرفت به معنای عام آن منافات دارد. چنان چه جهان غرب به لحاظ برخورداری از تکنولوژی یا برخی از قوانین اجتماعی و رعایت آنها پیشرفت دارد،اما به لحاظ سقوط انسان و انسانیت حتی از انسانهای قرون وسطایی نیز عقبتر برگشته است. این که دیگر پیشرفت نیست.
اگر چه کشور مالزی مردم مسلمانی دارد، اما اسلام آنها در نهایت یک اسلام شخصی است
. یعنی همان تعریف سکولار از اسلام.
و آمریکا نیز سعی نمود با تقویت بنیهی اقتصادی آن کشور، مالزی را به عنوان یک آلترناتیو در مقابل اسلام علم کند و به اذهان عمومی اعلام نماید که اگر اسلام خواه هستید، چرا ایران؟
میتوانید مالزی را الگو قرار دهید. هر کس دلش بخواهد مسلمان است و هر کس نخواهد نیست. هم مسجد دارد و هم کازینو و فاحشهخانه - هم نماز جماعت برقرار میشود و هم دیسکوهای رسمی و ...
چنین اسلامی در سایر کشورهای اسلامی و حتی در ایران قبل از انقلاب نیز ترویج میشد، چرا که در نهایت به محو اسلام می انجامد. بدیهی است که دیگر در اسلام آنها که مبدل به «اسلام آمریکایی» شده است، روح اسلام، تربیت، فرهنگ، جامعه و حکومت اسلامی وجود ندارد و فقط پوستهای که به زودی کنار میرود باقی مانده است. در چنین اسلامی ثروتمند در مقابل فقیر مسئولیتی ندارد - انسان در مقابل ظلم، ظالم و مظلوم بیتفاوت است - جهان و انسانیت ابتدا به محدودهی کشور و سپس به محدودهی خانه و سپس به محدودهی منافع شخصی محدود میگردد. لذا در چنین اسلامی نه تنها دیگر ظلم به مسلمانان جهان معنایی ندارد و مسئولیتی نمیآورد، بلکه آرام آرام ظلم به اعضای خانواده نیز نادیده گرفته میشود... و به همین ترتیب اسلام محو میشود و فقط دولا و راست شدن و ریش و احیاناً ظاهر حجاب برای عدهای باقی میماند که آنها نیز به سرعت منزوی میشوند. پس اگر چه وضعیت مالزی به لحاظ اقتصادی کمی تفاوت ظاهری کرده است، اما نه تنها از لحاظ اسلامی پیشرفتی ننموده، بلکه حتی به لحاظ استقلال ملی نیز وابستهتر شده است.
اما راجع به الگوی اسلامی، مگر میشود شما برنامه و طریقی را بخواهید، اما الگویش منطبق با ضد آن طریق باشد. اگر الگوی اسلام منطبق به حقیقت قرآن و اسلام نباشد، منطبق با الگوهای ساخته شدهی امثال سازمان سیا خواهد شد. پس برخورداری از الگوی اسلامی که مستلزم برنامهنویسی و الگوسازی است، یک امر عقلی، ضروری و قطعی میباشد.