• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن شمال > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
شمال (بازدید: 13600)
پنج شنبه 3/4/1389 - 20:42 -0 تشکر 207167
شاعران مازندرانی

 در این صفحه می خواهم شاعران تبرستان زمین را معرفی کنم.
این هم اولیشه اسمش "مسته مرد" هستش:
 
 
در زمان عضدالدوله دیلمی شخصی به نام علی پیروزه در بارگاه وی ملک الشعراء بود. روزی یکی دیگر از شاعران طبرستانی (که بعدها وی را مسته مرد خواندند) وارد قصر عضدالدوله شد و به رسم آن زمان نزد علی پیروزه که ملک الشعراء بود رفت و به او گفت که می‌خواهد به دربار رود و شعرش قرات کند.
پیروزه با شنیدن شعرهای وی با خود گفت که اگر وی با عضدالدوله دیدار کند حتما جای من می‌گیرد و ملک الشعراء دربار می‌شود بنابراین علی پیروزه نگذاشت که وی به نزد شاه درآید.
مدتی در قصر ماند و وقتی فهمید پیروزه به او حقه زده است. پنهانی به باغ پادشاه دیلمی رفت. در بین مجلس یکی از سرداران دیلمی متوجه مسته مرد شد و او را نزد شاه برد....
مسته مرد در آنجا شعری که نوشته بود را ارائه داد و عضدالدوله که بسیار از شعر وی خوشش آمده بود شک کرد که شاید این شعرها را او نگفته باشد. بنابراین به او دستور داد تا شعری در وصف کنیزی که لباس ابریشمی پوشیده بود بگوید. این شاعر طبری پس از اندکی درنگ این گونه سرود:
کوو سدره تیله بداو اآین                    وادیم کته دیم ای مردمون و شاین
خیری نیهون کرد و نرگس نماین                    ای خیری خوبه داوستی وراین
کویی خوره‌شی باین و بو مداین                    ای دریا ونیمی ونیومه اآین
از آن پس نامش بر جریره شعرا نوشتند و دیواره‌وز لقبش نهادند. بعد وفات عضدالدّوله به آمل آمد و پادشاه طبرستان باز قابوس شمس المعالی شده بود. نزد وی رفت و تمام شرح حال خویش را به نظم نزد وی گفت. شمس المعالی نیز به او لطف کرد و مسته مرد لقب داد. شعریکه خوانده بود اینگونه بود:
 
واآیهون ای خور خورمی و ندا
هست آؤ و هستو آتش بیا نبا
 
واشاه بكیهون شاسه سری دلشا
بریه و آت اربرا آه خورها برا
 
اوی داد از ابنی اآیِنا
شرای واك وارسته آیهون و جا
 
مردم خرم ای خور ایرونه بومی
زنش بمن چون آیه آنون شومی
 
آین بیم یكی شومست هوبی مونس
بدای شمسی دل دنمه اسن ای آس
 

ناگا بمن او گتن یكی دو نا دون

ها گتن مرا بردن ازو بزیندون

 

جنت عدن است گويي کشور مازندران     در حريم حرمت اسپهبد اسپهبدان
 
 
 
جمعه 4/4/1389 - 19:17 - 0 تشکر 207334

ورزادومین شاعر تبرستانی ولی پارسی‌گویی که می‌خواهم به شما معرفی کنم، کسی است که «کوهی کرمانی» در کتاب «از رودکی تا بهار» وی را شاعر گاو سوار معرفی مینماید. وی در یکی از اشعار به جای مانده اش از گاوی سخن میگوید که مشخصاتش همان مشخصاتی است که گاو و «ورزاهای(گاو نر)» گالش مردان امروزی در سرتاسر تبرستان دارند .
از قدما رسم بر این بود که شعرا سرگذشت مسافرت خویش را مخصوصأ تعریف مرکبشان را به نظم در می‌آوردند. و وقتی به مقصد می‌رسیدند این اشعار را مقدمه مدیحه قرار می‌دادند و در حضور ممدوح قرات می‌کردند.
اکثر شعرای پارسی زبان اغلب به اسب سوار می‌شدند و از اسبشان تعریف می‌نمودند. به طور مثال منوچهری درباره مرکبش که کُمیت نام داشت ، چنین گوید:

مرا در زیر ران اندر کمیتی         کشنده نیّ و سرکش نیّ توسن

عنان بر گردن سرخش فکنده         چو دو مار سیه بر شاخ چندن

دُمش چون بافته بند بریشم         سُمش چون ز آهن و فولاد هاون

همی راندم فَرَس را تا به تقریب         چو انگشتان مرد ارغوُن زن

گذشته از اسب و شتر و قاطر هموار قابل وصفی در نظر نیامد که کسی برایش شعری سروده باشد ، البته در بعضی از نقاط دنیا از فیل هم تعریف گشته است و در عصر معاصر هم بعضی از شعرها درباره اتومبیل ، درشکه ، هواپیما ، جت و... بیان شده.

ولی آیا شنیده اید شاعری در مسافرت خویش و در قصیده خود مفتخرانه از گاوسواری تعریف نماید؟!... گرچه مسافرت با گاو در بعضی از نقاط آسیای مرکزی مرسوم بود و حتی در طبرستان باستان نیز بعضی از عوام این کار را انجام می‌دادند ولی از شاعری لطیف طبع به نظر غریب می‌آمد که چنین کند.

با این حال «عمید دیلمی» از شعرای بین قرن 5و6 هجری است که در قصیده اش از گاوی که بر سر آن سواری میکند ، تعریف نموده:

بُودم درین تیمار غم ، پرورده رنج و الم

کز در درآمد صبحدم ، شمشاد قدمه پیکری

نسرین برد کوچک دهن ، شکّر لب و شیرین سخن

در برز طنزش پیرهن ، بر سر ز نازش معجری

از خواب خوش بر خواسته ، زلف سیه پیراسته

خود را چو باغ آراسته ، بر بسته زیبا زیوری

بنشست پیشم یک زمان ، بگشاد بس شیرین زبان

گفت ای به فضل اندر جهان ، نازاده مثلث مادری

برخیزم بر عزم سفر ، زین جای ناخوش درگذر

کاندر تنور شیشه‌گر ، قیمت ندارد گوهری

الحق پذیرفتم به جان ، پند نگار دلستان

آوردن اندر زیر ران ، صرصر تک کُه پیکری

شکلش ز هول انگیخته ، سرمه به چشمش ریخته

غبغب فرو آویخته ، چون دلبر سیمین بری

کوهان او پروین نمون ، موزون تر از جوزا سُرون

هیکل چو کوه بیستون ، از کوه بَل افزون تری

باریک ساق و سخت سُم ، فربه کفل باریک دُم

هرگز نکرده راه گم ، در شب تیره بی رهبری

شاخش چو ماه یکشبه ، چشمش سیه تر از شبه

نامش چو ذکر شتربه ، مشهور در هر کشوری

ثور از نهاد او خجل ، وز او اسد را پا به گل

از دست و پایش مشتعل ، بر روی هر سنگ آذری

در پویه چون رقص آردی ، فرسنگ‌ها بگذاردی

وانگه که تک برداردی ، گردش نبیند صرصری

اندر چنین سرمای دی ، کز وی ببندد خون و خوی

می‌آوریدم زیر پی ، هر سنگلاخ و گردری.

جنت عدن است گويي کشور مازندران     در حريم حرمت اسپهبد اسپهبدان
 
 
 
جمعه 4/4/1389 - 23:3 - 0 تشکر 207348

با تشکر از «mazeroni» گرامی بخاطر این بحث خوبشان.
بنده هم مطالبی راجع به یکی از شاعران معاصر مازندران در لینک زیر قرار داده ام که امیدوارم دوستاند از آن استفادهنمایند.
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=202749&forumID=984

لازم است که یک نکته را یادآوری کنم و آن هم اینکه ، سعی شود اشعار مازندرانی که در این بحثها قرار میگیرد حتما با ترجمه فارسی باشد و درصورت امکان خود اشعار طبری حرکت گذاری گردد، تا به امید خدا سایر هموطنان ما که با زبان «مازنی» آشنا نیستند هم بتوانند با مضامین آن آشنا گردند

جان برار إسا که دَری نویسِنی، ونه آنّـِه رَج بَنویسی که هر کی إشنه مِخبر بَوُوشه ؛ نا اینکه پــِمّــِـد بوشه و هیچی نفهمه.

یاعلی


از خـــــم ابروی توام هیچ گشــــایشی نشد***وه که در این خیال کج عمر عزیز شد تلف

  چنــد بنـــاز پرورم مهــر بتـــــان سنـگ دل***یـــاد پدر نمی کــــنند این پســـران نا خــلف 

 حافظ اگر قدم زنی در ره خانــدان به صدق***بدرقــــه رهــت شود همت شحــنه نجـــــف

 

  ₪₪۩۞۩  بفرمایید اینجا ۩۞۩₪₪  
 

 

 

چهارشنبه 3/6/1389 - 14:43 - 0 تشکر 224358

امیر پازواری

با اجازه  نویسنده محترم، مطالب زیر توسط مدیر انجمن شمال ویرایش گردید


امیر پازواریی
بنا به روایت عامه و نیز روایت باورگونه در مقدمه كتاب «كنزالاسرار» مربوط به شاعر نامی طبرستان ، جناب«امیر پازواری» در جلد یك  آمده که امیر شخصیتی است چند بعدی یك جا امیرشیخ العجم و درجای دیگر كشاورز و باغبان و درجایی چوپان و درجایی رویگر ( یا قلی چی ) و در  جایی  گالش و گاوزبان در جای دیگر نیز فروشنده دوره گردی كه بارش نفت است و گاهی نیز درویش می نماید و از طرفی هیچ صاحب نظری تاكنون قاطعانه نگفته كه كدام سراینده دوازده هجایی تبری امیر مورد بحث ما است اگر سروده های دوازده هجایی تبری سینه به سینه و نامكتوب و هم چنین سروده های دوازده هجایی مكتوب در كنزالاسرار منسوب به امیر پازواری را در ترازوی سنجش كلام و لهجه بریزیم می بینیم كه چند گونه اختلاف در بین سروده ها وجود دارد كه از جمله می توان نگاه شاعرانه بر واژه ها و مخدوش بودن وزن و قافیه و یا هجارا نام برد و با كمی دقت براین چند وجه تا حدودی می فهمیم كه سراینده فلان چند بیتی از مردم كجا و یا كدام نقطه از مازندران است. حال یك چهار بیتی از كتاب كنزالاسرار جلد دوم صفحه هفت كه راوی میگوید :




امیرگنه كه مه دوس خوشحاله یا نا                   همون  اول  حسن  و جماله   یا نا

نشكوفته  گل  و خرم  بهاره    یا نا                   حوری  صفت  و پری رخساره یا نا...


امیر گوید که دوستم خوشحاله یا نه؟  *** دارای همان حسن و جمال ابتدا خویش است یا نه؟

گل نشکفته و بهار خرم هست یا نه؟  *** حوری صفت و پری رخسار (زیبا) هست یا نه؟...



 با كمی حوصله ودقت میتوان گفت سراینده چهار بیت بالا شخصیتی است عاشق و عارف و آگاه به نكات ریز و درشت شاعری كه با نگاه شاعرانه بر واژه ها و شكل موزون دادن به آنها در سروده خود زیبایی آفرید و نگفته است كدام دوست قطعاً مخبر از افراد مورد اعتماد اوست كه ناگفته می داند امیر از كدام دوستش می پرسد. مانند «قلی چاربیدار» در اشعار طالب؛ هرچه هست روایت است و بدرستی معلوم نیست كه آیا از سروده های امیر گمشده ما می باشد یا خیر.
ولی به احتمال می توان گفت كه باید از سروده های شیخ العجمی باشد كه ما به دنبالش می گردیم و لهجه درگفتار می گوید سراینده باید از مردم بار فروش(شهر بابل) و یا روستاهای بخشهای آن و یا روستاهای شرق آمل باشد مانند «گل و در» (كه در آمل و اطراف آن گل و در می گویند)
لهجه سروده فوق از لهجه های بومی و رایج دوره قاجار تا به روزگار ما می باشد كه حداقل در دو قرن اخیر تغییری در آن به وجود نیامد. اگر در جایی تغییری به چشم آید به دلیل آن است كه هر زبانی دچار استحاله خواهد شد ماننده واژه های تیلر -  كمباین -  رادیو -  تلویزیون -  كامپیوتر -  رادیاتور كه امروزه جزو فرهنگ ما  شده اند و هیچ مردمی را از این گریزی نیست .


..........................................................

از آنجا که بسیاری از سروده های ادبی ما بطور شفاهی و سینه به سینه نقل گردیده است لذا شاهد آن هستیم که به مرور زمان افرادی که تاحدی از  ذوق  ادبی برخوردار بودند ، بطور ناشیانه بعضی از اشعار سروده شده خود را از زبان «امیر پازواری »بازگو نمایند و به نحوی آن را منصوب به او گردانند. مانند موارد یاد شده در زیر:


باز هم روایتی دیگر از صفحه 130 جلد 1


امیر گنه  دشت  پازوار   خجیره                     گشت پازوار  رو  در بهار خجیره

بی ریشه ریكای زلف دار خجیره                     چیت  قلمكار  بوته  دار  خجیره


امیرپازواری میگوید: منطقه پازوار زیباست***گردش در پازوار در فصل بهار زیباست
 پسری که بدون ریش(نابالغ و کودک)است و زلف بلند دارد زیباست***پارچه چیت که  با قلمکار بر آن طرح بوته زده اند زیباست


  بی پیرایگی و عریانی سروده بالا می گوید كه سراینده شاعر هست ولی اهل فن نیست و نگاهی شاعرانه بر این همه واژه موجود درفرهنگ و ادب بومی مازندران را ندارد حقیقتاً یا كشاورز است یا علائق خاطری به كشاورزی و دشت دارد.


...........................................................

باز هم روایتی دیگراز صفحه 159



امیر  گنه دشت  لیته  كو خجیره                    دشت  لیته  كو  پرند  كو  خجیره

شاه  موزی  بن وارنگ  بو خجیره                    پنج روز ییلاق هر كجه بو  خجیره


امیرپازواری میگوید:منطقه«لیته کو» زیباست***منطقه «لیته کو» و منطقه «پرندکو«زیباست
زیر درخت بلوط بوی وارنگ(نوعی گیاه خوشبو)زیباست***پنج روز در ییلاق بودن  در هرکجا که باشد، زیباست


باز هم بی پیرایگی و عریانی مسروده ای دیگر با این تفاوت كه سراینده كسی است چوپان و یا دارای علائق خاطری با چوپان و اطراق موقت چوپانی در زیر سایه درخت شاه بلوط از اطراف و یا اكناف بخشها و روستاهای حشمسرا گونه میان بندر و بالا بند آمل زیرا «لیته كو» دهستانی واقع در جنوب غربی آمل و «پرند» روستایی است . حشمسرا گونه در جنوب لیته كو واقع در میان بند واژه های سروده فوق چنین می گویند. همان بهتر كه از زبان خود سروده بگوئیم و باز هم روایتی نا مكتوب از چوپان و چوپانی



امیرگنه كه كردی   چنه رحاته                  كرد لا  بالین  كردی  و   دس چوه

وه خرد و خراك و ولی تلم دوه                   هر كی كرده یار دارنه وه دل كهوه


امیرپازواری میگوید چوپان چه ساده زیست است***بستر چوپان همان لحاف اوست و چوبدستی او(بالش)
اما غذای او روغنی است که از یک وسیله  قدیمی بنام«تلم»میگیرند***هرکس با توجه به این ساده زیستی چوپان ، او را دوست خود انتخاب کند به زحمت می افتد



و باز هم روایتی نامكتوب از گالش و گالشی و مناطق مورد علاقه سراینده

لارجون چی خشه هوا همیشه بوخش          منگل چی خشه هردم بواره وارش

آسا    چی  خشه  گو    بپتور  گالش          شاه موزی بن سخ و كباب و  آتش


منطقه «لاریجان» چقدر خوب است اگر هوایش همیشه خوب باشدو منطقه«منگل»چقدر خوب است اگر همیشه باران ببارد و چه خوش است  زیر درخت بلوط بهمراه سیخ و کباب و آتش


یا روایتی دیگر به گونه ای دیگر ولی با همان مضمون

چلو  چی  خشه  هردم بواره وارش              منگل چی خشه لا و سرین و بالش

آسا  چی  خشه  گو  بپنور    گالش             شاه موزی  بن سخ و كباب و  آتش





همانطور که گفته شد گاها افضی از اشعار خود را به این شاعر نسبت دادند. بطور کل به مرور زمان عامه مردم ، سروده های تبری دوازده هجایی ، شنیده ها و گفته ها ، همه از نظر ایشان امیری است و كاری ندارند كه مربوط به كدام دوره از تاریخ و یا از سروده های كیست و كلاً به مضامین آن كار دارند و اگر یك دوبیتی یا چند بیتی را مناسب حال خود و یا جمعی دیده اند آنرا می خوانند والا توجهی به سروده های این یا آن ندارند.
مثلا" كتاب كنزالاسرار حاوی بیش از 425 عنوان و نزدیك به 2000 بیت سروده دوازده هجایی دوبیتی و یا چند بیتی تبری است. پس چرا عامه كاری به بقیه سروده های مكتوب و منسوب به امیر پازواری ندارد. خوب عنایت فرمائید و سروده چهار بیتی زیر را كه درعنوان 22 كتاب كنزالاسرار جلد دوم صفحه 18 است مورد دقت قراردهید و بعد توجهی به روایات عامه نمائید و ببینید كه آیا در هیچ كجا و از هیچكس شنیده اید و اینك سروده مورد نظر



چمن به چمن گل به گل خال به خال  كت           قمر به  قمر رخ  به  رخ  آل  به  آل  كت

خطاب به خطا چم به چم دال به دال  كت           گره  به  گره  بند  به  بند مال به مال كت

گرده به گردن كش به كش بال به بال كت           صدف به صدف در به در لعل به  لعل كت

فزون  به فزون  مه به مه سال به سال كت            امیر به  جفا  دم به دم حال  به حال كت


«کت» در عبارات فوق به معنی دوشادوش است


منابع:http://www.parpirar.org/articlesmainmenu/65-2008-10-06-06-06-06/204-2009-04-23-07-44-57.pdf .

جنت عدن است گويي کشور مازندران     در حريم حرمت اسپهبد اسپهبدان
 
 
 
پنج شنبه 4/6/1389 - 19:42 - 0 تشکر 224676

منم بهشون اضافه کنید البته اگه منو جزو شاعر حساب کنن مارو هم تو لیستتون اد کنید ‎:D

گر مرد رهی ، غم مخور از دوری و دیری / دانی که رسیدن هنر گام زمانست
پنج شنبه 4/6/1389 - 23:40 - 0 تشکر 224797

از ترجمه و تصحیح شما ممنون. خیلی بهتر شد.

جنت عدن است گويي کشور مازندران     در حريم حرمت اسپهبد اسپهبدان
 
 
 
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.