به نام خدا
سلام
تفاوت قضاوت مولا علی ع وخلیفه دوم
جوانی نزد خلیفه دوم رفت و میراث پدر خود را از او خواست و اظهار داشت که به هنگام فوت پدرش در مدینه کودکی خردسال بوده است.
خلیفه دوم بر او فریاد زد و او را از خود دور کرد.
جوان از نزد خلیفه دوم بیرون رفت و از دست او اظهار ناراحتی میکرد.
اتفاقاً حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به جوان رسید و چون از قضیه آگاه شد به همراهان خود فرمود:
جوان را به مسجد جامع بیاورید تا خودم در ماجرایش تحقیق کنم.
جوان را به مسجد بردند.
امام علی علیه السلام از او سؤالاتی کرد و آنگاه فرمود:
چنان درباره شما حکم کنم که خداوند بزرگ به آن حکم نموده و تنها، برگزیدگان او بدان حکم میکنند.
سپس بعضی از اصحاب خود را طلبیده به آنان فرمود:
بیایید و بیلی نیز همراه بیاورید، میخواهیم به طرف قبر پدر این کودک برویم.
چون رفتند، آن حضرت به قبری اشاره کرد و فرمود:
این قبر را حفر کنید و ضِلعی از اضلاع بدن میّت را برایم بیاورید.
و چون آوردند حضرت آن را به دست کودک داد و به وی فرمود:
این استخوان را بو کن.
کودک از استخوان بوکشید، ناگهان خون از دو سوراخ بینی او جاری شد.
علی علیه السلام به کودک فرمود:
تو پسر این میّت هستی.
خلیفه دوم گفت:
یا علی! با جاری شدن خون مال را به او تسلیم میکنی؟
حضرت علی علیه السلام فرمود:
این کودک سزاوارترست به این مال از تو و از سایر مردم.
و آنگاه به حاضران دستور داد استخوان را بو کنند، و چون بو کشیدند، هیچگونه تأثیری در آنها نگذاشت.
و دوباره کودک از آن بو کشید و خون زیادی از بینی او جاری شد، پس مال را به کودک تسلیم نموده و فرمود:
به خدا سوگند نه من دروغگو هستم و نه آن کسی که این اسرار را به من آموخته است.
مناقب سروری ج 1 ص491