یک سال پیش در چنین ایامی،
آمدند و گفتند:
"ما احساس ترس کرده ایم!!
پس آمدیم.
آمدیم که بمانیم.
آمدیم که قانون را مدار اداره حکومت کنیم.
آمدیم که بگوییم ما همه ایرانی هستیم و طرفدار ایران و اسلام !
آمدیم که بگوییم از قانون گریزی به ستوه آمده ایم !! "
اما ...
نمی دانم چه شد که این قدر زود این احساس ترس را فراموش کردند ،
و خود دلیلی شدند برای به ترس کشاندن دیگران !!
خود را باقانون بالا کشیده بودند ،
و حالا قصد پایین کشیدنش را داشتند !!
خود را ایرانی می دانستند ،
و نا آگاهانه ،
نه دیگر نمی توان گفت نا آگاهانه،
که با قصد و نیت و آگاهی کامل تیشه به ریشه ایران می زدند ،
شاید گمان می کردند ریشه سیراب از خون شهیدان سست می شود !!
می گفتند ما همیشه در کنار مردم بوده ایم،
با مردم و در کنار مردم زندگی کرده ایم،
ولی من یک سال است هر چه نگاه می کنم
آنها را با مردم و در کنار مردم نمی بینم !
روزی جز به نیکی یادی از آنها نبود ،
و اکنون هر چه هست جز ز نیکی ست !!
روزی آنها را از سرانِ جمهوری اسلامی می دانستیم ،
و اکنون آنها را از سرانِ ...!!
مگر آنها چه می خواستند که اسلام نداشت ؟
و این گونه اسلام را بازیچه الفاظ خود کردند !!
آنها که با امام بودند که گفت:
" ایران اگر ایران شد به مدد همین اسلام است "
و گرنه امثال آنها جز آمدن و رفتن به زیر پرچم ماندگار اسلام توان دیگری
ندارند.
کاش از آن همه ادعای کاذب فرهنگی یک بیت شعر را به خاطر می آوردند
پسر نوح با بدان بنشست
خاندان نبوتش گم شد
*************************************
دوستان عزیز و مهربان اگر ازمتن لذت بردید، با نظری یادم کنید
جاده دوستی پایانی ندارد، اگر بیایی و همسفرم باشی