• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن سياسي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
سياسي (بازدید: 681)
چهارشنبه 5/3/1389 - 14:20 -0 تشکر 202357
پایان نامه تزار





 
« موریس پاله ئولوك » نویسنده نامی فرانسوی كه مدتی سفارت كشورش در دربار تزار نیكلای دوم آخرین امپراطور روسیه تزاری را بر عهده داشت می‌گوید مسئولیت بخش بزرگی از حوادث خونین سالهای اولیه قرن بیستم میلادی در ایران بر عهده تزار نیكلای دوم است. به گفته وی انعقاد قرارداد تجزیه ایران در 1907، حادثه به توپ‌بستن مجلس شورای ملی و كشتار آزادیخواهان و روحانیون1 در تهران در 1908، حمله مسلحانه به بارگاه امام هشتم شیعیان در 1913 و تمامی یاغیگریهای محمد‌علی شاه قاجار در برابر مردم كه همزمان با شكل‌گیری نهضت مشروطه در ایران به وقوع پیوست، عموماً با دستور و خط‌دهی تزار نیكلای دوم آخرین امپراطوری روسیه صورت گرفت. اما تزار خود مرگ فجیع و هولناكی داشت. موریس پاله ئولوك كه در هنگام قتل تزار و خانواده‌اش ، سفیركبیر فرانسه در مسكو بود، گزارش تكان دهنده این قتل دسته‌جمعی را در كتاب خاطرات خود آورده است. در این گزارش كه در فصلی به نام «پرده‌ای از فجایع انقلاب اكتبر» منعكس گردیده، چنین می‌خوانیم:
مرگ « راسپوتین » كشیش مكاری كه روح و جسم ملكه‌ی روسیه را تسخیر كرده بود، دیباچه‌ی سقوط حكومت سلطنتی روسیه بود. پس از مرگ وی، در ظرف چند روز، بلكه چند ساعت، كاخ حكومت تزاری فرو ریخت.
در روز دوازدهم ماه مارس 1917 آتش انقلاب زبانه كشید. در روز پانزدهم مارس امپراطور از سلطنت استعفا كرد. روز 21 همان ماه تمام افراد خانواده‌ی امپراطوری، كه بعد از آن به «خانواده‌ی رومانف» معروف شد، بنا بر اراده‌ی ملت در كاخ محبوس شدند.
در آغاز انقلاب، هنگامی كه پادگان نظامی «پطروگراد» یاغی شده و آتش خشم ملت شعله‌ور گشته و سراسر پایتخت روسیه را خون و آتش فراگرفته بود، نیكلای دوم با عنوان فرمانده كل قوای روسیه در مركز كل فرماندهی به سر می‌برد.
ولی در همان حال وزیران او هر یك بگوشه‌ای می‌گریختند، و مجلس ملی «دوما» در برابر یاغیگری و انقلاب بر خود می‌لرزید.
ملكه «آلكساندرا فئودورونا» با فرزندان خود در كاخ تنها بسر می‌برد. او در آغاز كار به اهمیت انقلاب پی نبرده بود و شاید اصلاً ظهور آن را امكان ناپذیر می‌پنداشت. ولی بعد به چشم خود دید كه تمام قراولان مخصوص امپراطور و قزاقان رشید اسكورت شاهی و همچنین پاسبانان دربار به شورشیان پیوستند.. حتی بدتر از آن را دید... دید كه نزدیك‌ترین خدمتگزارانش، و مخصوصاً آنها كه مقام و عنوان و لقب و سردوشی و نشانها و امتیازات خود را در سایه‌ی توجه و محبت وی بدست آورده بودند نیز او را ترك گفته و تنهایش گذاشتند.
از بدبختی، یگانه پسر و دختر وی نیز به مرض سرخك شدیدی گرفتار شده بودند و ملكه‌ی تیره روز در آن كاخ در هم ریخته روز و شام به پرستاری ایشان مشغول بود.
ولی چنانكه خود نوشته است چیزی كه فوق‌العاده او را پریشان می‌داشت بی‌خبری از احوال امپراطور بود. می‌دانست كه سرداران وی نیز او را ترك گفته و گریخته‌اند از آن می‌ترسید كه مبادا سران انقلاب او را به حبس افكنده و مجبور ساخته باشند كه از اختیارات و حقوق سلطنتی چشم پوشد، و به ملت خود آزادی بیشتر عطا كند. بقول خودش این فكر «او را می‌كشت»، زیرا اگر امپراطور از «حقوقی كه با تشریفات مخصوص دینی، از جانب خداوند بدو اعطا شده بود» می‌گذشت، در برابر پروردگار گناهی بخشایش ناپذیر مرتكب می‌شد!
عاقبت پس از هشت روز انتظار، كه ملكه‌ی روسیه خود آن را «كابوس» خوانده است،‌ شوهرش را مانند محبوسی به كاخ آوردند. تزار مثل كسی كه از بیماری سختی برخاسته باشد، بسیار لاغر و پژمرده بود. به محض ورود ملكه را مطمئن ساخت كه برخلاف سوگندی كه در روز تاجگذاری خویش در كلیسای «كرملین» خورده است، اقدامی نكرده و استعفا از سلطنت را بر تفویض اختیارات و حقوق امپراطوری به ملت ترجیح داده است!
در همان حال كه تزار و ملكه تمام اقتدارات و امتیازات سلطنت را از دست داده به صورت افرادی بسیار عادی درآمده بودند، اتفاق شوم دیگری نیز مایه‌ی كمال نفرت و عذاب روحی ایشان گردید.
چند نفر سرباز و یك افسر در حدود ساعت نه شب 22 ماه مارس،‌ تابوت دوست مقدس و عزیزشان «راسپوتین» را،‌كه پس از قتل او محرمانه در كلیسای كوچكی در كاخ تزار سپرده شده بود، از گور بیرون كشیدند و به جنگل در چند فرسنگی «پطروگراد» بردند. آنجا جسد آن كشیش را از تابوت بدر آوردند و بالای توده‌ی عظیم هزیمی كه به نفت آغشته بود قرار دادند و آتش زدند! لاشه راسپوتین شش ساعت تمام می‌سوخت و در تمام این مدت با آن كه باد بسیار سردی می‌وزید و آن دود متعفن را مانند گردباد سیاهی به اطراف می‌پراكند، صدها تن از روستائیان بی‌حركت و خاموش گرد آن آتش شوم حلقه زده با قیافه‌های بهت‌‌آمیز سرنوشت عزیزترین دوستان و مشاوران تزار را تماشا می‌كرند. همین كه كار آتش به پایان رسید سربازان خاكستر راسپوتین راجمع كردند و در زیر برف پنهان ساختند.
پنج ماه بعد، در ماه اوت 1917 حكومت موقتی روسیه كه مورد حملات و دشنامهای تهدید‌آمیز شورش‌طلبان بلشویك بود، وجود خانواده‌ی سلطنتی را در نزدیكی شهر «پطروگراد» مقتضی ندانست و برای اینكه ایشان را از خطر مرگ برهاند، دستور داد كه تزار و ملكه و فرزندان و همراهان ایشان را به شهر «توبولسك» اولین مرحله‌ی راه دراز سیبری، كه شهری آرام و دور افتاده بود، و مردم آن نیز از دوران حكومت تزار خاطرات خوشی داشتند،‌ منتقل سازند.
ولی برای زندانیان عزیمت ازكاخ سلطنتی به منزله‌ی تشدید مجازات و مشقات بود. اقامتگاه تازه با آنكه وسائل زندگانی كافی داشت، به نرده‌ای آهنین محدود بود و مانند زندانی از طرف قراولان حراست می‌شد.
حكومت موقتی روسیه تزار و ملكه را در انتخاب ندیمان و همراهان خود آزاد گذارده بود. برخی از درباریان، مانند سرهنگ ن. آجودان مخصوص تزار كه همیشه مورد كمال توجه و مهربانی او بود، از همراهی خاندان سلطنتی سرباز زدند، ولی در عوض برخی دیگر، مثل سرهنگ تاتیس چف آجودان دیگر امپراطور، پرنس دولگروكی مارشال دربار، كنتس هندریكف و مادمازل شنایدر ندیمه‌‌های ملكه، بوتكین پزشك مخصوص و پی‌یر ژیلیار سویسی مربی ولیعهد، با كمال اشتیاق و گذشت، خود را در بدبختی شاه و ملكه شریك ساختند و همراه ایشان به تبعید‌گاه سیبری رفتند.
در شهر توبولسك به خانواده سلطنتی بسیار بد می‌گذشت. زیرا گذشته از تنهائی و زندگانی محدود بی‌روح و یكنواخت، مراقبت آشكار و نهانی جاسوسان دولت و حضور دائم قراولان هم مایه‌ی شكنجه و عذاب روحی ایشان بود. بی‌خبری از تحولات سیاسی روسیه نیز تزار و ملكه را فوق‌العاده نگران می‌داشت، و چون در ماه نوامبر خبر رسید كه حكومت موقتی سرنگون گشته و زمام امور روسیه منحصراً به دست لنین پیشوای انقلابیون افتاده است، این نگرانی فزونتر گردید.
در اواخر دسامبر معلوم شد كه حكومت دیكتاتوری بولشویك بر مخالفان خود مستولی شده ودر سراسر روسیه حكومت وحشت و ترور برقرار ساخته و با حربه‌ی تهدید و شكنجه و مردمكشی به قتل عام مخالفین و انهدام كلیساها و آثار مقدس و ملی و مؤسسات حكومت تزاری مشغول است.
این اخبار وحشت‌انگیز، نیكلای دوم را سخت متأثر و ملول ساخت... زیرا دریافت كه باكناره‌گیری از سلطنت خبطی عظیم كرده است!... هنگامی كه از پادشاهی استعفا كرد معتقد بود كه این فداكاری كینه و عداوتی را كه مردم روسیه نسبت به حكومت تزاری داشتند از میان برمی‌دارد و چون میان دولت و ملت اختلافی نماند، همگی یكدل و یك زبان بر ضد دشمن ملی قیام خواهند كرد و سربازان آلمان را از خاك روسیه بیرون خواهند راند...
چند روز بعد خبر رسید كه دیكتاتورهای جدید كرملین با دولت آلمان از در صلح درآمده و در شهر بریست لیتوفسك پیمان مصالحه را امضا كرده و قسمتی ازخاك میهن را به دشمن سپرده‌اند!... ضمناً در جراید خوانده می‌شد كه یكی از شرایط مصالحه از طرف آلمانیها این است كه دولت انقلابی روسیه باید خانواده سلطنتی را «صحیح و سالم» به دولت آلمان تسلیم كند.
تزار از شنیدن این خبر برآشفت و به تغیر گفت: ـ توهین از این مصالحه بدتر نمی‌‌شود! مگر این كه مخصوصاً این ماده را در مصالحه گنجانده باشند تا مرا در نظر ملت عزیزم كوچك و پست جلوه دهند...!
ملكه نیز فریاد كرد كه: ـ اگر ما باید حفظ جان خود را مرهون آلمانیها باشیم، من ترجیح می‌دهم كه بدست بلشویكها بمیرم!
گذشته از تأثرات شخصی و مصیبتهای ملی، زندانیان از لحاظ احتیاجات مادی هم در عذاب بودند.
هر روز از مقدار پول و مایحتاج زندگی و غذای ایشان كاسته می‌شد، تا كار به جائی رسید كه جمعی از خدمتگزاران و ملازمین خود را مرخص كردند و در خوراك نیز به غذای سربازی قناعت نمودند. در همان حال مراقبت و حراست ایشان نیز به گروهی از سربازان سرخ سپرده شد كه اصلاً با رعایت احترام و ادب بیگانه بودند و در مقابل دختران جوان تزار،‌ عمداً در وقاحت و حركات ناشایست و بی‌ادبی افراط می‌كردند.
در روز 22 آوریل 1918 از طرف كمیته‌ی اجرائیه مركزی نماینده‌ای به نام بازیل یاكوبلف از مسكو وارد توبولسك گردید.
این مرد اختیارات فوق‌العاده داشت و مجاز بود هر كس را كه سر از فرمانش بپیچد بی‌محاكمه تیرباران كند. یاكوبف نزد«نیكلای رومانف»، تزار سابق روسیه، رفت و به او ابلاغ كرد كه «مأمور است وی را با تمام افراد خانواده و همراهانش به محلی كه افشای نام آن هنوز مقتضی نیست منتقل سازد و این مسافرت چهار تا پنج روز طول خواهد كشید!» یاكوبلف با آنكه به سئوالات تشویش‌آمیز تزار، كه مقصد و مقصود آن مسافرت مرموز را می‌پرسید، جواب روشنی نداد، از خلال گفته‌هایش چنین استنباط شد كه دیكتاتورهای بولشویك می‌خواهند نیكلای دوم را به مسكو ببرند و به موجب قولی كه به دولت آلمان داده‌اند به امضا و تصدیق مصالحه‌ی بریست لیتوفسك وادارش كنند. نیكلای از تصور این امر چنان متغیر شد كه بی‌‌اختیار فریاد زد: ـ من مصالحه‌ی بریست لیتوفسك را تصدیق كنم؟... پیش از چنین جنایتی دست خود را خواهم برید!
سه ساعت بعداز نیمه شب 26 آوریل نیكلای با ملكه و دختر كوچكش «ماری نیكولایونا» طریق سفر پیش گرفتند و سایر فرزندان و همراهان بعد از آن به ایشان پیوستند.
در 23 ماه مه باز تمام افراد خانواده‌ی امپراطوری در شهر بزرگ صنعتی یكاترین بورگ كه در مركز ناحیه اورال قرار دارد جمع شدند و در خانه بسیار كوچكی كه از هر طرف بوسیله‌ی سربازان سرخ مراقبت می‌شد، منزل كردند.
از آن پس با تزار و نزدیكان او در نهایت بی‌رحمی و سختی رفتار شد. نخست پنج‌تن از همراهان و بسیاری از خدمتگزاران ایشان را به زندان افكندند. سپس دو تن یهودی به نام یعقوب یوروسكی و شایاگولوسن چكین كه از بولشویك‌های بسیار متعصب بودند، از طرف كمیته‌ی اجرائی مركزی مسكو با دستورات سری و اختیارات نامحدود مأمور مراقبت ایشان شدند. یوروسكی برای اینكه بیشتر مراقب زندانیان باشد، در یكی از اطاقهای طبقه‌ی اول عمارت مسكن گزید تا از آنجا خانه كوچكی را كه منزل نیكلای و ملكه و فرزندان ایشان بود، كاملاً تحت نظر داشته باشد.
بعلاوه در راهروها و جلوی تمام درها نیز قراولانی گماشت و این سختگیری‌ها زندگانی محبوسین را از آنچه در توبولسك بر آنان گذشته بود نیز به مراتب تلختر كرد.
در حدود 12ماه ژوئیه در دستگاه یوروسكی و گولوس چكین تشویش و اضطرابی پدیدار شد و معلوم گردید كه از چند هفته پیش، یك دسته از مخالفان انقلاب بنام «قوای سفید» به سرداری دریاسالار كولچاك با كمك دو فوج از اسران قدیمی چك از مشرق سیبری پیش می‌آیند و در همه جا بر قوای سرخ غالب گشته قریباً به نزدیكی یكاترین بورگ خواهند رسید.
گولوس چكین در برابر این خطر با شتاب راه مسكو پیش گرفت، تا درباره‌ی خانواده رومانوف از لنین دستورات لازم بگیرد.
روز شانزدهم ماه ژوئیه هم بر زندانیان مثل روزهای دیگر گذشت. پس از آنكه در ساعت هشت شام ساده‌ای خوردند، برای منصرف كردن و مشغول داشتن خویش به بازی ورق پرداختند. اماافكار پریشان و اضطرابات درونی آنان را واداشت در ساعت ده و نیم به رعایت حال امپراطور، كه بیمار و علیل بود، به جامه خواب رفتند.
سه ساعت بعد ناگهان صدای چكمه‌های سنگین قراولان از اطاق مجاور ، ایشان را بیدار كرد. یوروسكی با یكدسته سرباز وارد اطاق شد و با صدای وحشت‌انگیزی گفت: ـ برخیزید و زود لباس بپوشید... شما را باید به جای دیگری ببریم. زیرا قوای سفید به نزدیكی یكاترین بورگ رسیده‌اند.
همین كه همگی لباس پوشیدند آنان را به طبقه‌ی زیرین عمارت بردند و در اطاق خالی تاریك و كوچكی گردآوردند. همه محبوسین یعنی امپراطور، ملكه و یك شاهزده پسر و چهار شاهزاده خانم و دكتر پوتكین و سه نوكر، كه جمعاً یازده نفر بودند، در این اطاق جمع شدند و یكی از قراولان سرخ بایشان گفت: ـ همین‌جا صبر كنید!... چند دقیقه‌ی دیگر اتومبیل‌هائی برای بردن شما خواهد رسید.
محبوسین ظاهراً احساس خطری نمی‌كردند. ولی چون انتظار طولانی شد و امپراطور و ملكه بواسطه‌ی ضعف و كسالت اظهار خستگی كردند، تزار خواهش كرد كه برای آن دو صندلی بیاورند.
دقیقه‌ای نگذشت كه در با كمال شدت باز شد. یوروسكی كمیسر بولشویك با دوازده سرباز سرخ كه هر یك تپانچه‌ای در دست داشت، وارد شدند. یوروسكی بی‌آنكه سخنی گوید تپانچه‌ی خودرا به طرف نیكلای خالی كرد و او بر زمین افتاد. سربازان نیز سایر محبوسین را كه از ترس بر جا خشك شده بودند، میان خود تقسیم كرده آنان را با كمال بی‌رحمی و در یك چشم بر هم زدن از پای درآوردند... این فاجعه در كمتر از دو دقیقه انجام گرفت!
ولی هنوز كار جنایتگران به پایان نرسیده بود. پس از كشتن آنان بایستی اجساد ایشان را نیز نابود كنند و این امر شومترین و ننگین‌ترین اعمال آنها بود. مسكو دستور داده بود كه از تزار و بستگان و نزدیكان او هیچگونه اثری باقی نگذارند و ترتیب كشتار و نابود كردن اجساد آنان به تفصیل از طرف كمیته اجرائی مركزی كه از لنین، تروتسكی، سوردلف و زینوویف و زنیسكی تشكیل می‌شد، معین شده بود. حتی دیكتاتورهای مسكو از ترس اینكه مبادا سربازان روسی از كشتار تزار خودداری كنند، ‌احتیاطاً چند سرباز آلمانی هم به سربازان سرخی كه مأمور ارتكاب این عمل فجیع بودند، افزودند.
برای نابود كردن اجساد مق+تولین، یوروسكی دستور داد كه آنها را همچنان گرم و خون‌آلود دركامیونی بار كردند و به سرعت به یكی از جنگلهای نزدیك یكاترین بورگ بردند... در این جنگل میان درختان انبوه، زمین مسطحی بود و در آن میان چاهی از آثار یك معدن متروك قدیمی وجود داشت. این محل را یوروسكی از چند روز پیش مخصوصاً برای انجام مأموریت خویش در نظر گرفته بود.
در آنجا كشتگان را از كامیون فرو ریختند. نخست اشیاء كوچك و قیمتی مانند انگشتری و صلیب و گردن‌‌بند و مدال و امثال آن را از ایشان جدا كردند. سپس همگی را برهنه ساختند و در نهایت قساوت با ساطورهای قصابی قطعه قطعه كردند و یكصد و نود كیلوگرم تیزاب بر آن قطعات ریختند تا گوشت و استخوان را حل و نابود كنند و آنچه را كه باقی ماند با دویست لیتر نفت آتش زدند. پس از آن نیز آنچه را كه از این اعمال نفرت‌انگیز شنیع باقی ماند، با بیل به چاه معدن متروك قدیمی فرو ریختند....!
بدین ترتیب در شانزدهم و هفدهم ژوئیه 1918 نمایش دیگری از شومترین پرده‌های جنایتكاری اولادآدم در صحنه‌ی پرآشوب جهان به پایان رسید!

پی‌نوشت :

1ـ از جمله مرحوم ثقةالاسلام تبریزی روحانی مجاهد آذربایجان كه توسط روسها در روز عاشورا به دار كشیده شد.

منبع: « اطلاعات ماهانه » آذر 1328

زندگی چیدن سیبی است باید چید و رفت / زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت

زندگی رودی است جاری که هرکه آمد شادمان / کوزه ای پر کرد و رفت . . .

پورتال بندری های خونگرم

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.