خطوط ایرانی در چرخشی كیهانینشست ماهانه «چهارسوی شعر» كه به بررسی مسائل مختلف پیرامون ادبیات كشور میپردازد روز ششم اردیبهشت میزبان استاد غلامحسین امیرخانی خوشنویس برجسته كشور و رئیس انجمن خوشنویسان ایران بود تا او به بیان دیدگاههای خود درباره ارتباط تاریخی شعر و خوشنویسی بپردازد.
آنچه میخوانید چكیدهای از مهمترین محور صحبتهای این استاد برجسته و برگزیده فرهنگستان هنر است كه در محل دفتر شعر جوان برگزار شد. در میان هنرهای ایرانی خط، موسیقی و شعر به صورت طبیعی و مستقیمتری با یكدیگر ارتباط دارند. معماری تركیب هنرهای ملی و از همه آنها بهرهمند است. نشان دادن رابطه مستقیم این هنرها به گونهای است كه شاید به كمك تصویر بتوان هم گوهر بودن آنها را مشاهده و دریافت كرد.در كشور ما ادبیات، محور و مادر بوده است و به دلیل محدودیتهایی كه ایجاد شده، رشتههای هنری دیگر امكان طبیعی رشد و بالندگی نداشتهاند و ادبیات موقعیتی پیدا كرده است كه جور همه را بكشد. كشور ما چهارراه فرهنگها و تمدنهای مختلف بوده و فرهنگ ما ملهم از تجربههای تاریخی كشورهای مختلف نظیر هند، چین، یونان و كشورهای عربی است. این چهارراه بودن مصیبتی هم برای ما بوده است كه هر كسی فكر كرده است میتواند از مواهب كشور ما بهرهمند شوند به كشور ما حملهور شده اما معجزه فرهنگ باعث شده، خود این موقعیتها هم نجاتبخش باشد.مهاجمان پس از مدتی خود فرزند فرهنگ این كشور شده و مانند فرزند و برادر پذیرفته شدهاند. برای این كه ریشههای تاریخی فرهنگ خود را به دست آوریم، باید دریا دریا آثار و اسناد تاریخی فرهنگی خود را كه در اروپا، تركیه، هند و دیگر كشورها پراكنده است، مورد بررسی قرار دهیم چرا كه این آثار معرفی كننده تاریخ واقعی ماست.كشف خطوط مانیتا زمانی كه هیاتهای كارشناسی دلسوز به فهرستبرداری و موضوع بندی و بیرون كشیدن تجربه و فهم ما از تاریخ از لابهلای این آثار نپردازند، نمیتوان قضاوتی تام و تمام كرد، اما آنچه در دسترس ماست این است كه نقل قولها درباره شروع هنر خوشنویسی یك افسانه و اسطوره است كه میگویند ابوعلی محمدابن مقله بیضاوی فارسی، در خواب دید كه به او 6 خط را آموختهاند. برای اصلاح و پالایش یك شیوه خط سالها وقت لازم است. حدود 100 سال طول كشید كه نوشتن «بی» و «نی» كه به صورت «نبی» نوشته میشد اصلاح شد و دندانه اضافی آن حذف شد حالا چگونه ممكن است یك نفر مخترع 6 خط باشد. هنرهایی مثل خط و موسیقی به صورت جمعی و تاریخی قابل تكامل است.اولین خطوط میانه دوره ساسانی كه نشاندهنده حضور هنر خوشنویسی است، حدود 8 سال قبل در ترخان در شمال غربی چین یافت شد.این خطوط به دست مانی، روشنفكر و انقلابی بزرگ نگاشته شده است و بدون آن كه نامی برای آن قائل باشیم، با توجه به هندسه میتوان نمونههایی از خط نسخ و ثلث و خط كوفی و لاتین تحریری را در میان آن پیدا كرد. نگاهی توام با تحقیق تاریخی و بدون جانبداری نشان میدهد كه این خط، ایرانی است و جنبه هنری آن از همان زمان است و این كه میگویند این هنر متعلق به بعد از اسلام است، نادرست است.با توجه به فضای سیاسی آن زمانه یقیناً بیضاوی فارسی جرات نمیكرده كه بگوید این هنری از پیشینیان ماست چرا كه سریعاً مارك زندیق و ملحد به او میزدهاند و او با بیان این افسانه، راهی برای ترویج این هنرپیدا كرده است.قلم خوشنویس ایرانی، رقصان استپیوند جدی میان خط و شعر شاید از زمانی باشد كه شهید و رودكی شعر و ادبیات را در این سرزمین جا انداختند و بخصوص دوبیتی رواج یافت و همزمان خط تعلیق كه به سلیقه ایرانیان نزدیك است و معرفی كننده لحظات زندگی ماست پا گرفت.قلم در نوشتن خطوط ایرانی مانند نستعلیق و شكسته دائم در حال چرخش است، مانند كیهان كه دائم در حال دوران است. تحقیقی كه دوستان جوان ما انجام دادهاند، نشان داد زاویهای 23 درجهای در نوشتن نستعلیق وجود دارد كه نشان میدهد این خط نه مستقیم است و نه عمود، این خیلی تاملبرانگیز است كه خطی معلق است ولی در عین حال استحكام و استقلال از آن میآید و در عین حال رقصان نیز هست.ما به دنبال این هستیم كه حداكثر بهرهمندی را از كلام هنرمندانه، حاصل كنیم. حافظ سرمشق ما شده است كه چگونه حرفی دقیق و در عین حال تلخ را هنرمندانه بیان كنیم به گونهای كه مخاطب از هوش برود و به ما ارادت یابداین سلیقه و تفكر در ادبیات ما نیز هست؛ همان معنا و توجهی كه در خط و موسیقی ما هست در ادبیات ما هم متجلی است و همه این هنرها و دیگر هنرهای ملی ما حول یك محور گردش میكنند كه همانا شوق و ارادت به زیبایی است، به همین دلیل است كه همیشه حافظ انتخاب اول ماست.حافظ مجموعه و چكیده همه بزرگان ماست و به طور طبیعی انتخاب اول همه ما اوست كه مجموعهای از همه ظرایف است، اما به این انتخاب نیز میشود خرده گرفت.فردوسی را از یاد بردهایماگر جهت تاریخی خود را به كمك همه اصحاب نظر بخواهیم تشخیص دهیم، به این نتیجه میرسیم كه سرمشق فردوسی است، چرا كه او پایش بر زمین و سرش در آسمان است. اگر بخواهیم زندگی و حركت خود را به صورت متعادل مدیریت كنیم مرجع این كار فردوسی است.فردوسی است كه به ما میآموزد چگونه روحیه شاداب و قوی داشته باشیم و در عین حال انسانی مسلط بر سرنوشت خود باشیم و به عزت خویش بیندیشیم و شان خود را نشكنیم.او قهرمانش را در برابر سهراب مبدل به انسانی بد میكند تا نام و ننگ را حفظ كند و حاضر میشود در برابر اسفندیار همه گونه به گشتاسب ادای احترام كند، اما دست بسته نرود.ما از حافظ و سعدی و مولانا و دیگران این سرمشقها را نمیگیریم، آنها كلاسهای بعدی هستند. نخست باید تكلیف كلی و مانیفست خود را از فردوسی اخذ كنیم.ما به دنبال این هستیم كه حداكثر بهرهمندی را از كلام هنرمندانه حاصل كنیم. حافظ سرمشق ما شده است كه چگونه حرفی دقیق و در عین حال تلخ را هنرمندانه بیان كنیم به گونهای كه مخاطب از هوش برود و به ما ارادت یابد.این كه جامعه ما به سمت اختلاف میرود و حرفهای زشت و تلخ حتی بر زبان مدیران ما جاری است، نشان میدهد كه ما از هیچكدام از این بزرگان سرمشق نگرفتهایم و از عالیترین سرمشقهای ارتباط انسانی كه در اختیار داریم بهره نبردهایم.ادبیات ما این خاصیت را دارد كه اگر درست از آن استفاده نكنیم به ضد خود بدل میشود، این كه به جای نوازش هم، یكدیگر را میخراشیم و این همه تملق و گزافهگویی كه حتی در بزرگداشتهای ما رواج دارد، میبینیم ناشی از این است و این كه در فرهنگ باستانی و ادبیات ما بخصوص در آثار فردوسی دروغ بدترین صفات عنوان شده، ناظر به همین مساله است.مجامله، تعارف و دروغگویی دامن ما را گرفته و دارد ما را پایین میكشد، اما ما در زیباییهای ادبیاتمان توقف كردهایم و به باطن آن و محتوایش خیلی كم توجه میكنیم.اگر همه ادبیات ما را سر جمع كنید بزرگانی نظیر حافظ، سعدی، مولانا، نظامی و خیام در راس آن میمانند، اما در همه عرصهها فردوسی فونداسیون و پایه است حتی برای نظام سیاسی كشورها و بویژه در مملكت خودمان. (منبع جام جم)