• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
فرهنگ پایداری (بازدید: 1053)
يکشنبه 12/2/1389 - 17:39 -0 تشکر 198353
وصیت نامه شهید

به نام او

سلام به همه دوستان

چون نزدیک سالگرد داییم بود تصمیم گرفتم تو این تاپیک وصیت نامه ایشون رو قرار بدم

شهید كاظم خائف


تاریخ تولد  :1337

نام پدر :محمدرضا

تاریخ شهادت  : 10/اردیبهشت/1361

محل تولد :خراسان /بیرجند

طول مدت حیات  :24 

محل شهادت :منطقه كرخه
مزار شهید :گلزار شهدای بیرجند 

شهر بیرجند در استان خراسان در سال  1337  شاهد تولد نوزادی بود که به عشق هفتمین اختر تابناک امامت و ولایت، «کاظم» نام گرفت. طراوات حضور این جوانه تازه روییده خانواده خائف را غرق در سرور وشادی کرد.دوران کودکی کاظم چون دیگر همسالانش سپری شد و در این گذر بهره‌گیری از تعالیم پدر و مادری مهربان و متدین بذر عشق به آموختن فرامین الهی و آشنایی با معارف اسلامی را در جان او افشاند با فرا رسیدن هفتمین پاییز زندگی راهی دبستان شد و در کنار آموختن علم به فراگیری قرائت قرآن پرداخت. سال ها گذشت و کاظم موفق به اخذ مدرک دیپلم از هنرستان فنی گردید، وی همزمان با پرورش روح خود در جلسات هفتگی قرائت قرآن به ورزش روی آورد و در رشته‌های هنرهای رزمی و شنا به فعالیت پرداخت و چندی بعد در این رشته به مربیگری مشغول شد.پس از چندی راهی خدمت سربازی شد و جمعی لشگر  77  خراسان گردید.آخرین روزهای خدمت او با اوج‌گیری قیام مردم ایران مصادف گشت و او نیز چون بسیاری دیگر دل به فرمان امام خمینی (ره) سپرد و از پادگان فرار کرد و با شرکت در تظاهرات و تکثیر و توزیع اعلامیه فریاد عدالت خواهی سر داد و سرانجام با فرا رسیدن بهمن ماه سال  1357  لذت پیروزی را با تمام وجود احساس کرد و به منظور پاسداری از نهال نو رشته انقلاب اسلامی حضور یافت.این سرباز ولایت مدار انقلاب با انحرافات فکری و عقیدتی به شکل مستدل به ستیز برمی‌خاست.حضور در سرکوبی غائله منافقین در قاین و تصرف دفتر بنی‌صدر از افتخارات او به شمار می رفت. با تشکیل سپاه پاسداران کاظم نیز به این نهاد پیوست و همزمان با آغاز جنگ تحمیلی در سال  1359  راهی بزم عشق گردید.و سال ها جان بر کف گرفت و به مبارزه با دشمن بعثی برخاست و سرانجام در آخرین اعزام خود پس از  6  ماه حضور مستمر در جبهه در حالیکه معاونت گردان ابوذر را بر عهده داشت در عملیات بیت‌المقدس در تاریخ  10/2/1361  در سن  24  سالگی بال گشود و پیکر پاکش نه روز در زیر آفتاب سوزان ماند و پس از آن در گلزار شهدای بیرجند به خاک سپرده شد او رفت و طنین نوحه‌های جانسوزش در گوش تکایا و حسینیه‌های بیرجند به یادگار ماند. روحش شاد

&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&&

وصیت‌نامه 


بسمه تعالی .... به نام ایزد متعال و به نام خدایی که با فرمان جهاد تمام گناهان انسان‌هایی را که در جواب او لبیک می‌گویند می‌بخشد و آنها را به کمال می‌رساند.... ای خمینی عزیز بدان اگر لایق باشیم تا آخرین قطره خونمان از راه تو که همان اسلام است دفاع خواهیم کرد و نخواهیم گذاشت که مورد هجوم مخالفان اسلام قرار گیرد ای ملت شهیدپرور ایران باید افتخار کنید که خداوند چنین هدیه‌ای به شما داده و قدر آن را بدانید تمامی شهدا مال شما هستند و این انقلاب به شما تعلق دارد حال وظیفه شما بزرگ و سنگین شده و باید با تمام نیرو و قدرتی که دارید از انقلاب پشتیبانی کنید زیرا امروز اسلام و انقلاب اسلامی مورد هجوم تمام مخالفین اعم از مخالفنی داخلی و خارجی قرار گرفته..... بدانید که تا زمانی که ابرقدرتی و ظالمی در جهان وجود داشته باشد جنگ و جبهه هم خواهد بود.... به هوش باشید که پیروزی شما را ذوق زده نکند و مغرور نشوید زیرا خدا نبردی ما را امتحان خواهد کرد. پروردگارا اگر من لایق شهادت هستم مرا شهید گردان. کلامی با خانواده :‌ سلام پدرم، می‌دانم شما آنقدر آگاه هستید که اگر فرزند شما لایق شهادت باشد افتخار کنید.... چون امروز اسلام مبارز و پشتیبان می‌خواهد ....باید مانند کوه مقاومت کنید و مشتی محکم باشید بردهان دشمنان اسلام ...... به همه بگویید به جای تسلیت به شما تبریگ بگویند. پدرم این را بدانید که اسلام با خون امام حسین (ع) زنده است و هرچه جوانانش شهید می‌شوند چهره او برافروخته می‌شود. مادرم این حرف همیشه در ذهنتان باشد که ما امانت هایی هستیم که خداوند چند صباحی در دنیا به شما داده است.برادرانم می‌دانم که شما از شهادت و مقامی که به خدا به شهید می‌دهد باخبرید.... سفارشم این است که از امام و انقلاب پشتیبانی کنید و حفظ و حراست از خون شهدا بر شما بلکه بر همه مسلمین واجب است امیدوارم زمانی شما مفتخر به این شوید که فرزندی از شما در لشگر اسلام به فرماندهی امام زمان (عج) با دشمنان اسلام بجنگد.... خواهرم حضرت زینب (س) استمرار خط سرخ شهادت و الگوی عظیم زن در تاریخ بشریت بود. آن بانوی بزرگ وقتی احساس کرد گریه‌اش تضعیف اسلام است مانند کوه ایستاد و خطبه های آتشین خواند همگی بدانید شهادت گوهری است که حضرت علی (ع) برای آن بی‌صبری می‌کرد و شهادت لذتی دارد که حضرت علی‌اکبر(ع) از خدا می‌خواست به او هزار جان بدهد تا همه را در راه او بدهد.... یک لحظه امام را تنها نگذارید که خدای ناخواسته دچار سرنوشت مرم کوفه خواهید شد. من با آگاهی کامل این راه را انتخاب کردم شهادت آخرین مرحله تکامل است هر شهید آن را با آگاهی تمام انتخاب کرده و هیچ ترسی ندارد و هیچ‌وقت از روی احساست خود را به خطر نمی‌اندازد.هرکس می گوید که اینگونه شهید شدن از روی احساسات خودش بیاید و از نزدیک مشاهده کند که در این جا احساسات از بین می‌رود و جان آن را شوق پیروزی اسلام، رضای خدا و آرزوی شهادت می‌گیرد، همه شما را به خداوند بزرگ می سپارم.به امید پیروزی اسلام

 کاظم خائف

#######################################

خاطره ای از مادر شهید

جایگاه شهید 


آن شب بدجوری هوای کاظم کرده بودم دلم آرام و قرار نداشت.مدتی از شهادتش می‌گذشت و من دلتنگی‌هایم را با توسل به حضرت زینب (س) التیام می‌دادم.به بستر که رفتم بغضی در گلویم به هم پیچید چشم هایم را بستم و با یاد فرزندم به خواب رفتم در خواب دیدم زنگ درب خانه را زدند، وقتی در را باز کردم خانمی روبرویم ایستاده بود و به من گفت:«مادر خائف! دلت می‌خواهد به مزار شهدا برویم؟» من که دلتنگ فرزند شهیدم بودم با خوشحالی قبول کردم در عرض یک چشم به هم زدن بر سر مزار کاظم رسیدیم دستم را روی سنگ مزار گذاشتم و مشغول خواندن فاتحه شدم آن خانم رو به من کرد و گفت:«سر قبر را باز کنید» با تعجب گفتم:«این کار از من ساخته نیست قبر با سنگ و سیمان پوشیده شده».آن خانم با متانت لبخندی زد و گفت:«دست راستتان را پایین قبر بگذارید» این کار را انجام دادم اتاق سفیدی با تخت‌ها و متکاهای سفید در مقابل چشمم ظاهر شد غرق در نور و زیبایی بودم که ناگهان کاظم را دیدم که با لباس سبز سپاه در مقابلم ایستاده و موهایش را شانه می‌کند. او را در آغوش گرفتم و گفتم:«کاظم جان اگر پدرت بداند که تو اینجایی حتماً خودش را به تو می‌رساند».کاظم نگاه محبت‌آمیزی به من انداخت و گفت:«مادرجان من همیشه با شما هستم».الآن از خانه می‌آیم وقتی می‌خواستی به مزارم بیایی قدم به قدم شما را همراهی می‌کردم این جایگاهی است که خداوند برای شهدا مهیا کرده».سرمست از شوق حضور فرزندم بودم که از خواب بیدار شدم. دلم آرام گرفته بود سربرگرداندم و به چهره قاب گرفته کاظم چشم دوختم.

***

شهادت 


روز اول عملیات بیت‌المقدس بود. چند ساعت پیش رزمندگان با رمز یا علی‌بن‌ابیطالب (ع) به خط زده بودند و بوی باروت و صدای انفجار خبر از درگیری شدید می‌داد.ما چند متر بیشتر با عراقی‌ها فاصله نداشتیم مأموریتمان فتح تپه‌ای بود که عراقی‌ها آن را در تصرف داشتند. در گیر و دار جنگ خائف زخمی شد به سختی خود را به او رساندم خون زیادی از بدنش خارج می‌شد سعی کردم او را بلند کنم اما نتوانستم رو به من کرد و گفت :«برو و مرا تنها بگذار» گفتم:«تو را به نیروهای امدادی می‌رسانم» اصرار من و انکار او چند لحظه ادامه داشت تا اینکه او گفت:«آقا در مقابلم نشسته» و آرام زمزمه کرد:«السلام علیک یا امام زمان (عج)» دستانم سست شد و سرش را بر زمین گذاشتم او همانجا آرام گرفت و همانطور که همیشه دوست داشت پیکرش  9  روز زیر آفتاب سوزان ماند تا در روز محشر شرمنده سالار شهیدان نباشد.

روحش شاد

13121110

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.