به گزارش شبکه ایران، علیرضا قزوه، شاعر انقلاب اسلامی که در ماه های اخیر بارها علیه فتنه گران موضع گیری کرده بود، طی مصاحبه ای از رفتار های موسوی و کروبی در ایام پس از انتخابات انتقاد و تاکید کرد که در حوادث اخیر تنها رهبری نمره 20 گرفته است.
وی درباره خط سیاسی خود گفته است: من خطم خط امام خمینی و آقای خامنهای و شهداست و حزبم هم به قول آن دوست روستاییام، حزب آقاجانمان که همان دلشکستگی است.
قزوه حضور خود در لیست مجمع روحانیون مبارز در انتخابات مجلس ششم را تکذیب کرد و گفت:مجمع روحانیون و روحانیت را چه به من؟ اگر اشتباه نکنم آن حزب کارگزاران بود که اسم مرا در فهرست نامزدهایشان گذاشتند. البته اجازه هم گرفتند، اما آن روزها از حزب کارگزاران چیزی نمانده بود. شده بودند لشکر شکست خورده و برای همین هم شاید اسم مرا هم نوشتند در لیستشان. من که نرفتم رایزنی بکنم و واسطه بتراشم. در انتخابات مجلس هفتم (یا هشتم) هم، شنیده بودم که ایثارگران روی نام من به یک توافق اجمالی رسیده است و من و رضا رهگذر و نادر طالبزاده اسممان جزو لیست تا 60 نفر نهایی هم بود.
*هیچ وقت طرفدارانم را به خیابان ها نریختم
این شاعر در مصاحبه با نشریه "پنجره" با کنایه به عملکرد سران فتنه خاطرنشان کرد: این را هم بگویم که در آن انتخابات کمی بیشتر از 6 هزار نفر به من رأی داده بودند و همین برای من بس بود. تازه هیچوقت آن 6 هزار نفر را به خیابان نریختم و مالک جان و مالشان هم نشدم. نه سطل آشغالی آتش زده شد. تازه خیلی چیزها را هم متوجه شدم.
وی در پاسخ به سوالی درباره حمایتش از خاتمی در انتخابات سال 80 تصریح کرد: من کی نامه به خاتمی را امضا کردم؟ اگر نامهای با امضای مرا آوردید، من به شما یک جایزه بزرگ میدهم. البته آن سالها شاید از طرف انجمن شاعران نام ما را خودشان مینوشتند و یکبار که موضعگیری کردم و گفتم ننویسید، دیگر ننوشتند.
*کاش موسوی همانطور اسطوره لال میماند و نمی آمد وسط
قزوه در پاسخ به این سوال که در دوره اخیر به که رأی دادید، گفت: من اولش میخواستم از بین آقایان رضایی و احمدینژاد و موسوی یکی را انتخاب کنم. بعد از مناظرات، موسوی پرید و رفت! کاش موسوی همانطور اسطوره لال میماند و نمیآمد وسط. البته از مناظره احمدینژاد و موسوی هم کفری بودم اما گفتم به درک! و رأی دادم به انرژی هستهای! آن شب اول انتخابات در دهلی برخی از آدمهای سیاسی و فرهنگی که میدانم به احمدینژاد رأی داده بودند وقتی رأی بالای موسوی را در دهلی دیدند و منفعتشان را در خطر، ساکت شدند و به فکر فرو رفتند. و بعضیشان هم گفتند که رأی ما موسوی بوده و من تنها آدمی بودم که با شهامت تمام گفتم من به فلانی رأی دادم. بله من یکی از آن 44 نفر بودم، البته رأیم همراه با انتقادات زیادی به عملکرد ایشان بود، اما با کلی صرف فکر و وقت گذاشتن رسیده بودم به ایشان. نمرهای که برای احمدینژاد در نظر گرفته بودم بیست و نوزده نبود، الان هم همان زیر 15 مانده است و موسوی 12 بود و کم کم شد منفی بیست و چهار و نمره نفر بعدی هم که از اول منفی بود!
*با قصاب باید مثل قصاب حرف زد
وی در پاسخ به اینکه با توجه به کدام ویژگی های احمدی نژاد به او رای دادید، گفت: من عملکرد ایشان در سیاست خارجی را تا حدی قبول دارم و البته به عملکرد وزارت خارجه انتقادهایی هم دارم. حتی نوع گفتمانی که او در پاسخ به تهدیدهای کسانی مثل اوباما دارد، بهنظر من ستودنی است، چون با قصاب باید مثل قصابها حرف زد. بهترین دفاع در برابر امریکا و انگلیس حمله است. اینها قصابند و با قصاب جز با لحن و بیان خودشان نباید حرف زد. دیگر اینکه احمدینژاد دارد میدود و شبانهروزی کار میکند و با نیروهایی که برخیشان واقعا متخصصاند و برخیشان هم واقعا ضعیف، دارد مدام به بخشهای ضعیف جامعه سرکشی میکند و بخشی از اینها برای من و هر کسی تحسینبرانگیز است. عملکرد دولت احمدینژاد در انرژی هستهای هم دلیل دیگری برای رأی دادن من به ایشان بوده است.
*فقط آیتالله خامنهای نمره 20 گرفت و تمام
این شاعر درباره حوادث پس از انتخابات نیز گفت: در فتنه پس از انتخابات، فقط آیتالله خامنهای نمره 20 گرفت و تمام. همه آدمهای سیاسی نمرهشان پایین بود. ایشان با درایت خود، یک تنه کشور را نجات داد و با خویشتنداری این موضوع را فیصله داد. شما مطمئن باشید که اگر امام بود، بسیار تندتر از این برخورد میکرد. مطمئن باشید که اگر کسی با ادعای ابطال انتخابات پیش امام میرفت و دلبخواه خود حرف میزد، امام چنان بر دهانش میزد که همانجا قبض روح میشد. آقای موسوی را من خبر دارم که این تندیها را کرد و آقا تحمل کرد.
وی در همین راستا افزود: موسوی روز به روز با لجاجتش همه را ناامید کرد و شیخ اصلاحات که از همان اول در ریل سراشیبی افتاد و رفت. دیدید که در عرصه جهانی بیشترین لطمه متوجه کشور شد. من از افتخارات خودم میدانم که در فتنه پس از انتخابات وارد شدم و موضع گرفتم. شما ببینید در کودتای 28 مرداد و در دوره رضاخان و قبل از آن انگلیسیها و سران استعمار هر کاری دلشان خواست کردند و هرگز از دخالت دست برنداشتند. اگر توانستید خرس را از دست درازی به کندوی عسل منع کنید، امریکا و اسراییل را هم منع کردهاید. جالب این است که دشمن داشت آماده ورود به ایران میشد و این آقایان میگفتند هیچ خبری نیست ما فقط یک اعتراض کوچک داشتیم و صدایش از 300 تا بلندگوی ضد انقلاب شبانهروزی پخش میشد و پروژههای شهیدسازی و هزار تا برنامه دیگر را پیاده کردند.
*اگر کودتای سبزها پیروز میشد، نقشه بعدی کشف حجاب بود
قزوه در ادامه گفت: در این ماجرا نیز ورودشان به عرصه کودتا نه تنها بعید که حتمی بود. نقشههای بعدی کشف حجاب بود و بیاحترامی به سید خدا آقای خامنهای که اگر مردم نبودند، مثل شیخ فضلالله نوری با این سید برخورد میکردند. اگر مردم ما و شخص ولی فقیه کمی کوتاه آمده بودند، الان هر روز ما بغداد و هر شب ما کابل بود. آن وقت نه موسوی پاسخگو بود و نه کروبی. به نظر من این از فتنه هم فتنهتر بود. فتنه کوچکترین نامی ست که برای این بیشرمی به شهدا و به آرمانهای انقلاب و امام میشود به این جماعت داد. چطور است که سران جبهه سبز میبینند که سایتهایی از آنها حمایت میکنند که توهین به پیامبر و ائمه هم در کارنامهشان هست، اما ذرهای کوتاه نمیآیند. اینها مردم را به خیابانها ریختند و فکر نکردند که از دل این هرج و مرج، چه حقوقی از مردم تضییع میشود و چه فجایعی به بار میآید؟ در همین ناآرامیها در خانه مردم برادر با برادر قهر کرد و همه جا حتی مدرسه و اداره و شهر را داشتند به هم میریختند و این آغاز یک بلبشوی بزرگ و هرج و مرج بزرگتر بود که اولین قربانیانش همین سران فتنه بودند. تقریبا صابون این ناآرامی و مصیبت به تن خیلیها خورد. جواب این آشفتگی را که باید بدهد؟ آقای موسوی و کروبی که این اغتشاش را کلید زدند، در تمام این ماجراها به اعتقاد من مقصرند.
*اگر دانشجویان سفارت انگلیس را میگرفتند، امروز فتنه نداشتیم
وی تصریح کرد: دشمنانی داریم که بیش از دو قرن ما را استعمار کرده بودند و انقلاب دستشان را کوتاه کرده است. بالاخره آقای احمدینژاد رییسجمهور ما و نماینده کشور ما در جامعه جهانی است. چرا سران جنبش سبز وقتی بیبیسی و VOA از آنها حمایت میکنند، در حقانیت مسیرشان به شک نمیافتند؟ حاصل این فتنه در ایران، پیروزی ایادی استعمار پیر در انتخابات عراق بود. بهنظر من سرنخ این فتنه را در انگلیس باید جستوجو کرد. برای همین در جایی به گمانم در همین وبلاگم نوشتم که اگر دانشجویان ما 10 سال پیش سفارت انگلستان را اشغال کرده بودند امروز این فتنهها دیگر وجود نداشت.
*ماجرای بحث با کاکایی
قزوه در درباره بحث اخیرش با عبدالجبار کاکایی نیز گفت: من شنیدم برخی از دوستان در وبلاگشان نوشتند که آقای کاکایی گفته است که تجربیات شعر دهه 60 را قبول ندارم و آن ادبیات، ادبیات متأثر از سوسیالیسم بود و... وقتی این چیزها را شنیدم، راستش ناراحت شدم. با وجود دوستی عمیق ما که ریشه در دو دهه گذشته داشت، نامهای به کاکایی از وبلاگم نوشتم و دوستانه به یاد او آوردم که رفقای واقعی تو نه این ترانهسراها و آهنگسازها و خوانندهها، بلکه همین بچههای شعر انقلاب هستند. شاعران انقلاب که هنوز هم به اینکه شاعر انقلابند، افتخار میکنند.
وی افزود: بعد هم ماجرای سفر فرانسه و لندن را پیش کشیدم که یعنی بدان اینها هیچ افتخاری نیست و آنجا هیچ خبری نیست و خودت که دیدی من قصر شیرین شما را به خیابانهای پاریس ترجیح دادم. مطلب هم واقعا همینطوری بود که من گفتم. این چیزهایی که آقای کاکایی در پاسخ من نوشت، برخی واقعیت داشت و برخی هم مثل حضرتعالی از ظن خود یار من شده بود و من هم که ته ماجرا را میدانستم چه خبر است و اهل دعوا با دوستان نبودم، یک صلح کلی کردم و با اولین اعترافی که جبار کاکایی کرد که من شعر دهه شصت را قبول دارم، بر همه آن نوشتههای دوستان و حرفها خط بطلان کشیدم و به همه گفتم ساکت باشید که همین حجت است و همین اعتراف واقعیت دارد.
این شاعر انقلاب در پایان خاطرنشان کرد:البته من با آن صلح «از اولش هم دعوایی نبود و آتشی نبود تا آتشبسی باشد،» خواستم پیامی هم برای اهل سیاست داشته باشم که اختلافها را باید یکجا بر مبنای اعتماد متقابل و اخوت اسلامی کنار بگذاریم که متأسفانه اکثر آدمها این پیامها را اصلا نمیگیرند و متوجه هم نمیشوند.