با سلام
نادر ابراهیمی را رفقای کتابخوان خوب میشناسند. برای آن هایی هم که نمیشناسند باید عرض شود که ابراهیمی، داستان نویس، مترجم، پژوهشگر، فیلمساز، فعال حوزه کودک، ترانه سرا، کوهنورد و خوشنویسی بود که یکی از محبوب ترین داستان های عاشقانه ادبیات فارسی (بار دیگر شهری که دوست میداشتیم) و یکی از دو رمان بلند معروف ایرانی (آتش بدون دود) را نوشته، تنها سریال درباره زندگی ترکمن ها را ساخته (آتش بدون دود) و تصنیف محبوب محمد نوری (ما برای این که ایران خانه خوبان شود...) را گفته. ابراهیمی خرداد سال قبل درگذشت، در حالی که هنوز داستانها و کتابهای منتشر نشده یا ناتمام زیادی دارد.
بخشی از این داستان:
آب را هرگز این قدر سنگین و آهنین حس نکرده ام.
فرو میروم، فروتر میروم و حس میکنم که باد کرده ام؛ «یعنی من میان خویشانم در حضورشان غرق میشوم... غرق میشوم و آن ها نگاه میکنند.... و کار نمیکنند؛ نه ...» باز میآیم به سطح آب.
دست و پا زنان، دست و پا زنان به جانبی کشیده میشوم ؛ «نجات!» اما ضربه ها و ضربه ها. به هر طرف که میروم، ضربه ای است.
گیج میشوم و گیج تر میشوم. «مردن، همین قدر ساده نیست» میخواهم خود را باز بر آب رها کنم تا درماندگی فرو کشد.
یا علی