• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 5456)
سه شنبه 10/1/1389 - 0:5 -0 تشکر 192057
قطعه های ادبی و ماندنی

سلام به همه ی دوستداران ادبیات

اینجا محلی است برای قرار دادن نوشته ها واشعار زیبای نویسندگان و شعرا 

اشعار و نوشته های بزرگ و زیبای زیادی در دنیای ادبیات وجود دارد اما بعضی از نوشته ها برای ما در ذهن ماندنی میشود به طوری که وقتی نام شاعر یا نویسنده را میشنویم ناخود آگاه در ذهنمان تداعی میشود درست مثل یک خاطره ی زیبا 

اگر شما هم نوشته ای خوانده اید که سالها در ذهنتان ماندنی شده می توانید این خاطره ی ماندنی را اینجا ثبت کنید.

من همين را مي دانم که خدا هست

و من هستم و او هست 

سه شنبه 10/1/1389 - 18:27 - 0 تشکر 192143

شعری از جبران خلیل جبران

هفت بار مرا از شخص خود بد آمد

بار نخست وقتی که دیدم او افتاده می نماید شاید که به رفعت دست یابد.

بار دوم وقتی که دیدم در حضور زمینگیر می لنگد.

بار سوم وفتی که میان سخت و آسان مخیر شد و آسان را اختیار کرد .

بار چهارم آنگاه که گناهی مرتکب شد و چنین خود را تسلا داد که دیگران نیز گناه به جا می آورند.

بار پنجم وقتی که از سر ناتوانی شکیبایی کرد و شکیب خود را به توانمندی نسبت داد.

بار ششم وقتی که از زشتی رخساری منزجر شد و نمی دانست که آن نقابی از نقا ب های خود اوست.

و بار هفتم وقتی که زمزمه گر سرود ستایشی شد و آن را فضیلت پنداشت.

کتاب ماسه و کف

ترجمه موسی اسوار

من همين را مي دانم که خدا هست

و من هستم و او هست 

جمعه 13/1/1389 - 5:45 - 0 تشکر 192455


تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم .

برای خاطر عطر نان گرم

و برفی که آب می‌شود

و برای نخستین گل‌ها

تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم .

تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم .

بی تو جز گستره‌ یی بی‌کرانه نمی‌بینم

میان گذشته و امروز.

از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم

می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم

راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند.

تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست

به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

می‌اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی

تو خورشید رخشانی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم

سپیده که سر بزند

در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید

شبیه آنچه در بهار بوئیدیم .

پس به نام زندگی

هرگز نگو هرگز



اي آقاي ما برس به داد ما

شنبه 14/1/1389 - 12:56 - 0 تشکر 192679

از delkhon عزیز خیلی ممنونم متنتون خیلی زیبا بود اگه ممکنه اسم نویسنده هم بنویسید تا بتوانیم نوشته های نویسنده را دنبال کنیم

نوشته ای از رابیند رانات تاگور

مرا بپذیر, پروردگارا برای این چند صباح مرا بپذیر.

بگذار آن روزان یتیمی که بی تو گذشتند فراموش شوند.

تنها این لحظه ی کوچک را بر پهنای دامنت بگستران و آن را در نور خود نگهدار.

در پی نجواهایی که مرا به سوی خود کشاندند سرگردان شدم , اما به جایی نرسیدم.

حال بگذار در آرامش بیارامم و در سکوت خود به کلام تو گوش فرا دهم.

رویت را از رازهای تاریک قلب من برنگردان , بلکه آن ها را بسوزان تا با آتش تو شعله ور شوند.

قلب خدا

ترجمه ی ماریه قلیچ خانی

من همين را مي دانم که خدا هست

و من هستم و او هست 

شنبه 14/1/1389 - 15:27 - 0 تشکر 192723

zahraroozbeh گفته است :
[quote=zahraroozbeh;483066;192679]

از delkhon عزیز خیلی ممنونم متنتون خیلی زیبا بود اگه ممکنه اسم نویسنده هم بنویسید تا بتوانیم نوشته های نویسنده را دنبال کنیم

نوشته ای از رابیند رانات تاگور

مرا بپذیر, پروردگارا برای این چند صباح مرا بپذیر.

بگذار آن روزان یتیمی که بی تو گذشتند فراموش شوند.

تنها این لحظه ی کوچک را بر پهنای دامنت بگستران و آن را در نور خود نگهدار.

در پی نجواهایی که مرا به سوی خود کشاندند سرگردان شدم , اما به جایی نرسیدم.

حال بگذار در آرامش بیارامم و در سکوت خود به کلام تو گوش فرا دهم.

رویت را از رازهای تاریک قلب من برنگردان , بلکه آن ها را بسوزان تا با آتش تو شعله ور شوند.

 قلب خدا

ترجمه ی ماریه قلیچ خانی

 دوست عزیزم این شعر از پل الوار شاعر فرانسوی است. خیلی خوشحالم که خوشت اومده و ممنون از تشکرت

اي آقاي ما برس به داد ما

شنبه 21/1/1389 - 11:23 - 0 تشکر 193894

مدتی بود که راسکلنیکف بیمار بود.اما او را نه پلیدی زندگی با اعمال شاقه , نه کارهای سنگین و نه غذای بد خرد کرده بود , همچنین نه سر تراشیده و نه لباس ژنده.
برای او این رنج ها و عذابها اهمیتی نداشت , بعکس حتی از کار کردن احساس خوشوقتی می نمود : با خستگی جسمانی که در نتیجه کار حاصل می شد , می توانست لا اقل چند ساعت خواب راحت داشته باشد. غذا , یعنی سوپ کلم آبکی پر از سوسک نیز برایش چه اهمیتی داشت به هنگام دانشجویی گاهی از این هم محروم بود لباسش گرم و مناسب با زندگیش بود. زنجیر هایی را که به پا داشت اصلا احساس نمی کرد. آیا از سر تراشیده و کت دو رنگ خود شرم داشت؟ در مقابل کی؟
در مقابل سونیا؟ سونیا از او می ترسید , آیا ممکن بود که از سونیا خجالت بکشد؟ پس چه سری در کار بود. حتی از سونیا خجالت می کشید , از سونیا که از رفتار خشن و نفرت انگیزش آزار می دید. خجالتش نه به خاطر سر تراشیده و زنجیر بود بلکه غرورش سخت مجروح بود و از این جراحت بیمار گشت. واقعا چه خوشبخت می شد اگر می توانست خود را مقصر بشمارد! آن وقت تحمل همه چیز , حتی خجالت و فضاحت را می کرد. اما درباره ی خود قضاوت می کرد و وجدان سختگیرش هیچ گناه بزرگی در گذشته نمی یافت.

جنایات و مکافت
اثر داستایفسکی
ترجمه مهری آهی 

من همين را مي دانم که خدا هست

و من هستم و او هست 

پنج شنبه 26/1/1389 - 18:6 - 0 تشکر 195107

در زمان های قدیم کچلی با ننه پیرش زندگی می کرد خانه شان حیاط کوچکی داشت با یک درخت توت که بز سیاه کچل پای آن می خورد و نشخوار می کرد . . .
کچل صبح ها می رفت به صحرا خار و علف می کند . . . بعد از ظهر ها کفتر می پراند. کفتر باز خوبی بود. ده پانزده کفتر داشت. سوت هم قشنگ می زد . . .
خانه ی پادشاه رو به روی خانه ی این ها بود . . .
دختر پادشاه عاشق کچل شده بود.
هر وقت که کچل پشت بامشان کفتر می پراند دختر هم با کلفت و کنیزهاش به ایوان می آمد و کفتر بازی کچل را تماشا می کرد . . .
(در مقدمه کتاب نوشته ای از نویسنده دیدم که به نظرم خیلی قشنگ اومد براتون می نویسم)
صمد بهرنگی از زبان خودش
مثل قارچ زاده نشدم بی پدر و مادر , اما مثل قارچ نمو کردم ولی نه مثل قارچ زود از پا در آمدم .
هر جا نمی بود به خود کشیدم کسی نشد مرا آبیاری کند من نمو کردم مثل درخت سنجد کج و معوج وقانع به آب کم و شدم معلم روستاهای آذربایجان.
پدرم می گوید اگر ایران را میان ایرانیان تقسیم کنند, از همین بیشتر نصیب تو نمی شود.
کچل کفتر باز نوشته صمد بهرنگی

من همين را مي دانم که خدا هست

و من هستم و او هست 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.