قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی
و لو جئنا بمثله مددا
الکهف /109
تکلم عبارتست از اِعراب و اخبار آنچه در ضمیر نهفته است و در کتاب و سنت آمده که حق تعالی متصف میشود به اسم المتکلم ، ولی هر کسی به یک شکل المتکلم را معنا کرده است .
اشاعره و پیروانشان صحبت از کلام نفسی کرده اند منتها در توضیح آن دچار اضطراب شده اند . در شرح آن گفته اند که کلام نفسی از قبیل اخبار ، انشاء ، جمله خبری و جمله انشائی نیست . ولی در آخر هم معلوم نکرده اند که منظورشان از کلام نفسی چیست.
معتزله هم گفتند که کلام الهی عبارتست از ایجاد اصوات . خیلی از متکلمین و محدثین و اهل ظاهر شیعه هم همین سخن را زده اند که کلام الهی که گفته می شود یعنی ایجاد اصوات .همانگونه که مجلسی فرموده :« اعلم انه لا خلاف بین اهل الملل فی کونه تعالی متکلماً لکن اختلفوا فی تحقیق کلامه و حدوثه و قدمه ، فالإمامیة قالوا بحدوث کلامه تعالی و انه مؤلف من أصوات و حروف و هو قائم بغیره ، ... » ( سفینة البحار / ج7/ ص 517)
حرف اشاعره نامعقول است که می گویند کلام نفسی ، لفظ ، صوت ، انشاء ، خبر ، امر ، نهی و از این قبیل نیست و در آخر می گویند که معنایی قائم بنفس است.
معتزله و اتباعشان هم که گفتند کلام عبارتست از ایجاد صوت ، درست نیست . اگر کلام الهی عبارت باشد از ایجاد اصوات ، از طرفی هم که لا مؤثر فی الوجود الا الله و مفیض وجود هر چیزی حق تعالی است پس اگر یک کلاغ هم قار قار کرد ، مفیض صوت او هم حق تعالی است پس صدای کلاغ میشود صوت حق تعالی و هر صدایی که در عالم است باید صدای حق تعالی باشد چون مفیض صوتش حق تعالی است زیرا موجد همه اشیاء حق تعالی است.
قرآن فرمود :« یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم (آل عمران/45) » اگر یکی از کلمات مسیح است و او کلمه الهی است یعنی حق تعالی متکلم است به این کلمه . پس نمی شود گفت که کلام الهی عبارتست از اصوات. مسیح یکی از وجودات خارجی است و یک وجود جوهری است و صوت نیست در روایات هم نسبت به اهل بیت آمده است « نحن الکلمات التامات »
مرحوم حاج ملا هادی سبزواری برای آنکه بیان کند منظور از اینکه می گویند حق تعالی متکلم است چیست مقدمه ای بیان می کند .
مقدمه اش این است که همین چیزی که در عرف به آن کلام می گوییم چیست ؟ و تحلیلش چیست؟ . وقتی بخواهیم معنایی را که در ذهن ماست را به مخاطب بفمانیم چند راه داریم . اگر کسی بخواهد معنای آب را به کسی بفهماند اولین راهش این است که همان آب را که در خارج موجود است که جسمی سیال و شفاف است را نزد مخاطب حاضر کند ، نشان دهد و بفهماند که مقصودش چیست ، یا با اشاره بگونه ای بفهماند که مقصودش چیست ، یا بنویسد و نقشی بکشد که مقصودش را برساند و یا معنا را با یک صوتی بیان کند .
از این میان راحت ترین راه انتقال معنا همان لفظ است . با همین لفظ می شود به بزرگترین اشیاء اشاره کرد و بزرگترین کارها را نشان داد و دیگر معونه حرکت و حضور ماده خارجی و مشکلات دیگر را ندارد . چون ساده ترین راه انتقال معنا همین لفظ است ، مردم هم بالاخره برای معاششان و زندگیشان و سهولت کارشان الفاظی را وضع کرده اند و اصواتی را که دلالت بر این الفاظ کند قرار داده اند ، به همین جهت به آنها کلام و کلمه می گویند .
حالا اگر یک حقیقتی همین کار را انجام دهد یعنی دلالت کند بر آنچه که در ضمیر متکلم است باز هم کلام میشود.
با این تحلیل همه موجودات از عالی تا اسفل همه دلالت بر مکنونات علمی حق تعالی می کنند و همه ظهور و آیه حق تعالی هستند و نشانه علم و قدرت الهی هستند پس همه اینها کلام حق تعالی هستند پس همه موجودات کلام الهی هستند.
به نزد آنکه جانش در تجـلی است
همه عــالـم کتاب حق تعـالی است
اگر این تحلیل را فهمیدیم ، می فهمیم که در حقیقت ، صدق معنای کلام بر موجودات خارجی بیشتر است از صدق کلام بر لفظ. اگر معنای کلام چیزی باشد که حکایت کند از ضمیر متکلم پس موجود خارجی اولی و سزاوارتر است در کلام بودن تا لفظ. چون لفظ دارای محدودیت است و متوقف است به اینکه قرار دادی باشد و برای این معنا وضع شده باشد و متوقف بر علم وضع است .
اصل کلام اِعراب از ضمیر غیبی است که بر موجودات خارجی صادق است و ما بقی لوازم مراتب کلام می باشند . مثلاً اگر کلام به صورت صوت باشد این است که وضع باشد ، قرار داد باشد ، علم به وضع باشد که اینها در موجود خارجی نیست ولی اصل کلام که اِعراب از ضمیر غیبی است در هر دو مورد صوت و خارج هست پس کلام است.
وقتی کلام عبارت شد از اعراب و اخبار از مکنون غیبی ، بزرگترین اعراب از ذات حق تعالی خودش است و نمی شود که اعرابی بزرگتر از خودش باشد .
پس کلام دو مرتبه دارد ، کلام ذاتی که عین ذات حق تعالی است همانگونه که علم حضوری مجرد به ذات خودش عین ذاتش است و همان طور که در علم گفته شده که علم و عالم و معلوم یک حقیقت بودند اینجا هم کلام و متکلم یک حقیقت هستند ، این برترین و کاملترین نحوه اعراب از ضمیر و کلام است . پس همینکه وجود حق تعالی بگونه ای باشد که منشاء کلمات وجودی است ذات و وجودش به گونه ای است که می تواند این کلمات را در مقام فعل انشاء کند. حصول این معنا در مقام ذات می شود کلام ذاتی و در مقام فعل همه موجودات کلمات وجودیه و کلمات حق تعالی هستند ، منتها برخی کلمات تام هستند مثل معصومین و انبیاء و اولیاء بزرگ الهی با تفاوت درجاتشان تا برسد به این کلمات معمولی .
برخی از این کلمات مانند عقول هستند که اصلاً حالت منتظره ندارند ، شیء جدید و کمال جدیدی برایشان حاصل نمی شود. برخی هم هستند که مستکفی به باطن خویش هستند اگر چه در ابتدای ظهور نقص دارند مانند کمّل از اولیاء ، ولی اینها بدون معلم بشری به کمال می رسند چون از باطن وجودی خویش که اتصال به اسماء و حق تعالی دارند تغذیه می کنند . برخی هم که ناقص هستند باید شرایط اِعدادی باشد و باید معلم انسانی هم باشد تا مراتب وجود را طی کنند.
عقولی که در قوس نزول هستند عقول بادیات هستند و عقولی که در قوس صعود هستند عقول صاعدات هستند یعنی نفوسی که به مرتبه عقل می رسند و در وصول به این مقام استکفا به ذات خودش دارد و با معلم بشری به این مرتبه نرسیده اند .