كمی برای خودت بنواز
تنها شعرا و نویسندگان نیستند كه نیاز به دایره واژگان غنی و وسیع دارند.
قطعا بارها برایتان پیش آمده كه برای بیان منظور واقعیتان خود را ناتوان دیدهاید.
این مشكل دربسیاری اوقات زمانی بیشتر رخ نشان میدهد كه ذهنمان درگیر مسئلهای خاص است. البته آن موقع كه اوضاع خیلی خراب میشود؛ چون فقط قصه محدودیت داشتن واژگان نیست بلكه اصلا همه چیز درذهن مان به هم میریزد و جا به جا میشود.
برای مثال، میخواهید به امیركبیر اشاره كنید، از قائممقام فراهانی میگویید و یا درفكرتان بحث بر سر شهر كوالالامپوراست اما نام لوكزامبورگ را به زبان میآورید...
اما اگرخود را درشرایط عادیتری تصوركنید، این مشكل گاهگاهی به سراغتان میآید. آنجا كه وارد مجلس ختمی میشوید و میخواهید احساس همدردی خود را بیان كنید اما نه با جمله كلیشهای "تسلیت میگویم" ؛ بلكه قدری واقعیترو صمیمانهتر، ولی به سختی میتوانید جمله گرمی به صاحب عزا بگویید كه رنج درونی شما را نشان دهد.
یا زمانی كه میخواهید درخواستی را برای انجام كاری یا رفتن به جایی رد كنید. هرچه تلاش میكنید این عدم پذیرش درخواست را درشكل مناسبتر و با واژهها و جملات بهتری عنوان كنید، نمیتوانید.
به عبارت دیگر، خودتان ازآنچه گفتهاید، رضایت خاطر ندارید. البته حتما یك چیزی میگویید، اما بعد با خود فكر میكنید ولی بهتراز این هم میشد گفت كه باعث سوءتفاهم یا ناراحتی برای طرف مقابل نشود.
البته بخشی از این نتوانستنها، همان گونه كه قبلا اشاره كردم به ذهن همیشه درگیرما بر میگردد. اما نكتهای را میخواهم بگویم كه توجه به آن نه تنها دایره واژگان شما را گسترش میدهد بلكه به ذهنتان نیز نظم و آرامش میبخشد.
آیا یاد گرفتهاید در زندگی "كمی هم برای خودتان" باشید. برای مثال، زمانهای تنهاییتان را گاهی هم با خواندن كتاب پركنید. این دوست صمیمی و یكرنگ كه در هر شرایطی میتواند در كنار شما باشد.
درست زمانی كه در نیمههای شب، بیخوابی سخت آزارتان میدهد و احساس میكنید توانایی انجام هیچ كاری را ندارید؛ آن میتواند این نگرانی را از شما بزداید و آرامش و خواب را كمكم جایگزین آن كند.
یا هنگامی كه رنجی درونی ناشی از نوعی ناكامی یا خبری غیرمنتظره و غمانگیز یا بیخبری مضطربكننده؛ درون شما را به شدت میكاود و درواقع درد میكارد؛ آن به طورمعجزهآسایی میتواند شما را از این حالت خارج كند و به دنیای دیگری كه قطعا از این شرایط بهتراست، ببرد؛ چون همیشه در كنار شماست؛ بدون هیچ چشمداشتی یا حتی بهانهای برای نبودن...
یا چه بهتراز این دنیای پر رنج و درد پا را فراتر بگذاریم؛ دراوج شادیها و رضایتمندیها هم آن میتواند به ما كمك كند كه پیرامون خود را با همه خوبیها و بدیهایش ببینیم و با رسیدن به نقطه تعادل و حس همدردی نسبت به همنوعان، دنیایی از عشق و زیبایی ارزشمند را در وجودمان احساس كنیم.
به گونه ای دیگر، نمونه "كمی با خود بودن" را میتوانید در رو آوری زنان خوشذوق افغانی به ادبیات مشاهده كنید. آنجا كه شاعران جوان توانستهاند با دغدغههای به نوعی زنانه خود از كلیگوییهای مرسوم گذركرده و تجربهها و ریزبینیهای فردی خود را درقالب شعر بیان كنند. سمیه رامش، شاعرجوان افغانی از جمله این زنان است كه اشعارخود را دركتابی با عنوان "كمی برای خودم" ارائه كرده است.
به این ترتیب، به نظر میرسد او نیز با كشف لطافت شعرهای مولانا در كنار ساختار قوی آن و ترجمه این اشعار، كمی با خود خلوت كرده است تا اگر شده حتی لحظاتی از گرمای این شور عاشقانه، برخوردار شود.
و در نهایت میرسیم به همان نیم بیت معروف كه هركسی از ظن خود شد یار من.
منبع : همشهری آنلاین