تحليلي بر فتنه
تلفيقي
اين نوشته تحليلي از بنده ي حقير است. تمام جنبندي هاي وقايع اخير و هشت ماه گذشته
در اين تحليل گنجانده شده است.
مقدمه
انتخابات
دهم، 22 خرداد 1388، همه به انتظار اين روز بودند. از 6 ماه قبل حرف ها و تفسير ها
و بحث ها آغاز شد. يکي از نامزد ها کاملا معلوم بود که چه کسي خوهد شد. دکتر محمود
احمدي نژاد.رئيس جمهور دولت نهم. دولتي که از طرف رسانه هاي و روزنامه هاي اصلاح طلب
شديدا مورد انتقاد هاي صحيح و غلط مي شد. و از طرفي مورد حمايت شديد اصول گرايان و
بعضي از عناصر مردمي مي شد. در هر دو گروه افراط و تفريط شديدي ديده مي شد. در اين
ميان سکان دار انقلاب اسلامي ايران، مقام معظم رهبري هر دو گروه را به انصاف در نکته
نظرات و انتقادها دعوت مي کرد. آيت الله خامنه اي از هر دو گروه انتقاد مي کردند و
گروه مخالف و منتقد دولت را به پرهيز از تخريب دولت دعوت مي کردند و خواستار انتقاد
هاي سازنده بودند. حزب اصلاح طلب با اين همه تاکيدات رهبري به کار خود ادامه داد. زمان
وارد شدن هر دو گروه به وادي انتخابات رياست جمهوري رسيده بود. مهدي کروبي رئيس حزب
اعتماد ملي که گرايش به اصلاحات داشت اعلام موجوديت کرد و خود را يکي از نامزدان شرکت
کننده در انتخابات معرفي کرد. از حزب اصلاح طلبان محمد خاتمي رئيس جمهوري که 8 سال
بر مسند قدرت بود معرفي شد. در فرآيندي عجيب خاتمي کنار رفت و بلافاصله مير حسين
موسوي نخست وزير سال هاي جنگ وارد صحنه شد. انتقاد هاي فراواني از او به جهت حضور در
انتخابات شد.يکي از اين انتقاد ها اين بود که او 20سال در صحنه ي سياسي کشور وارد نشده
و بطور کلي از وادي سياست حذف شده است و ديگر اينکه او رقيب قدرتمندي براي احمدي نژاد
نيست چون احمدي نژاد فردي مثل هاشمي رفسنجاني را در انتخابات سال 1384 شکست داده است.
يکي از اين منتقدان محمد ابطحي بود و به همين خاطر به ستاد کروبي پيوست. در آستانه
ي انتخابات يا بهتر است بگوييم 6 ماه قبل از انتخابات انتقاد ها عليه دولت نهم و شخص
احمدي نژاد بسيار زياد شد! سال 1388 فرا رسيد. آيت الله خامنه اي باز در سخنراني 1
فروردين نامزد ها را به رعايت انصاف دعوت کردند و انتقاد شديدي از منتقدان دولت کردند
به اين مضمون که چرا سياست تخريب عليه دولت نهم را در پيش گرفته ايد. واقعيت را بگوييد.
اين ها که شما مي گوييد واقعيت نيست. مير حسين موسوي بر خلاف اينکه خود را اصلاح طلب
اصول گرا معرفي مي کرد يک اصلاح طلب شديد، حداقل عليه دولت نهم نمو مي داد. چون اصلاح
طلبان تبليغات خود را براي پيروزي او آغاز کرده بودند و اصول گرايان علاقه اي به او
نداشتند. البته محسن رضايي نيز کانديداي رياست جمهوري شده يود. تبليغات انتخاباتي
از 1 خرداد شروع مي شد ولي در عمل ستاد ها ي موسوي و کروبي و رضايي
تبليغات خود را از 3 ماه قبل از انتخابات شروع کردند ولي ستاد هاي احمدي نژاد بعد از ايام فاطميه
يعني 6 خرداد شروع به تبليغات کردند.
تبليغات انتخاباتي و اشتباهات
اين انتخابات از همه سو و از همه جهت با انتخابات هاي ديگر
فرق داشت و از همه ي ابعاد تغيير کرده بود. اين تغييرات به حوزه ي تبليغات
انتخاباتي بيشتر از حوزه هاي ديگر وارد شده بود. همه ستاد ها نوعي تبليغات جديد و نو
ارائه داده بودند و در صدد اجراي آن ها بودند. به علاوه سه نفر بر عليه يک نفر
بودند در نتيجه نوع تبليغات آن ها نيز با هم فرق مي کرد و شايد تبليغات آن ها نيز تنش
زا و عليه يکديگر بود که در آن فضا يک نفر مورد هجمه ي تبليغاتي شديد قرار مي گرفت.
ستاد ها احمدي نژاد يک رويه ي قديمي به کار بردند که بسيار موثر بود. کسي که 4 سال
رئيس جمهور مي شود از خدماتي .که در اين دوره انجام داده سخن مي گويد. که اين کاملا
سنتي است ولي احمدي نژاد يک تغيير در آن ايجاد کرد و اين مستلزم يک ايدئولوژي متقابل
با ساير کانديد ها بود. يعني چه؟ بحث خود انتخابات را بکنيم. در هر انتخابات رياست
جمهوري کانديد ها ي ديگر به وضعيت موجود انتقاد مي کنند و راه حل هايي براي حل
مشکل ارئه مي کنند. مثلا مي گويند چنين چيزي در کشور موجود نيست. دولت و رئيس جمهور
وقت که کانديد نيز هست به راحتي آن را قبول مي کند و خود نيز وعده ي درست شدن اين مشکل
را مي دهد. ولي در اين انتخابات کانديد ها مخالف عملکرد دولت بيشتر به کارهايي حمله
کردند که اجرا شده بود و مورد پذيرش مردم بود. به علاوه به جز يک کانديد يعني رضايي
، کروبي و موسوي برنامه اي ارئه ندادند و وقت به تخريب و انتقاد دولت پرداختند.البته
رضايي نيز به اين کار پرداخت. خوب حال احمدي نژاد به تفکر اين سه نفر حمله کرد. حمله
ي بسيار شديد بطوري که حل و فصل اين حمله ها و ضد حمله کردن براي اين سه نفر بسيار
سخت بود. احمدي نژاد به بيشتر سوالات و انتقادات منتقدان جواب صريح داد. و سوالي را
بي پاسخ نگذاشت. جواب هايي که براي مردم قابل قبول بود. درضمن احمدي نژاد وقت به انتقاد
ها و حمله هاي آن ها جواب نداد بلکه بعد از مقاومت به طور صريح به آن ها حمله کرد.
به دولت ها پيشين حمله کرد بطوري که مي دانست نمي توانند جواب انتقاد ها ي او را بدهند.
بزرگترين اشتباه اصلاح طلبان در اين مورد بود يعني حمله به دولت و شخص احمدي نژادکه
اين اشتباهات در مناظرات انتخاباتي به عينيت رسيد. اصلاح طلبان نبايد با ادبيات تخريب
وارد مناظرات مي شدند. اشتباه ديگر تبليغاتي اصلاح طلبان به جاي جواب به احمدي نژاد
باز تبليغات عليه او بود که اين کار در ايران جواب نمي دهد به خاطر فرهنگ قبول سخن
و حرف منطقي از طرف مردم ايران است.
فساد هايي که در تبليغات انتخاباتي کروبي و موسوي مي شد
باعث فاصله گرفتن مذهبيون از آن ها شد. اصلاح طلبان بايد بدانند که نمي توانند مذهبيون
را حذف يا جذب کنند. نمي شود آن ها را از ياد برد. از نظر روانشناسي مذهبيون سياسي
تر از ديگر اقشار جامعه هستند. آن ها سر و صداي کمي دارند ولي حرکت مناسب را در وقت
خود، به درستي انجام مي دهند. اين فساد ها بيشتر در تبليغات هاي خياباني مشخص شد. تداخل
دختر ها و پسر ها در خيابان يعني در ملاعم و رقصيدن و انجام کار حرام و غير اخلاقي
از طرف طرفداران موسوي وکروبي باعث ريزش راي مي شد نه افزايش راي. کاروان ها ي تبليغاتي
کار نوعي در تبليغات بود. بيشتر اين کاروان ها از سوي ستاد هاي موسوي برگزار مي شد.
اين کار از نظر تاکتيکي اشتباه بود. بيشتر شرکت کنندگان در اين کاروان هاي
تبليغاتي از مفرحين و افراد الاف صورت مي گرفت. بيشتر اين افراد از نظر اخلاقي و فرهنگي
با فرهنگ اسلامي متضاد هستند. مردم با ديدن حرکت ها اين افراد از موسوي
زده مي شدند. استفاده از بي حجابي و ترويج آن نيز از اشتباهات اصلاح طلبان بود. خرج
هاي بسيار سنگين و گزاف و فاش شدن علني آن نيز از طرف احمدي نژاد ضربه
ي سنگيني به اصلاح طلبان وارد کرد. به علاوه فاش شدن اينکه چه کساني از نظر مالي اصلاح
طلبان و ستاد هاي موسوي را پشتيباني مي کند موجب ريزش راي شد.
راي خاموش!
مسئله ديگر بيدار شدن راي هاي خاموش بود. بعضي ها
فکر مي کنند همه ي آراي خاموش بايد به موسوي مي رسيد. اين مسئله نکته ظريفي دارد که
بايد به آن توجه کرد. به نظر مي رسد که بيشتر آراي خاموش به موسوي رسيده است.اولا،
بله مي شود گفت ولي مثلا 70 درصد، 60 درصد نه همه. ثانيا مردمي که بشتر اوقات در انتخابات
شرکت مي کردند به احمدي نژاد راي داده اند! چرا چون شعار هاي اصلاح طلبان بوي خوشي
نمي داد و نشانه هاي خطر ديده مي شد. کساني که هميشه راي مي دادند احساس خطر کردند.
در انتخابات سال 84 تغريبا نصف آراي هاشمي به احمدي نژاد رسيد. چون افرادي که هميشه
راي مي دادند باهوش بودند و به خاطر برنامه ها و سخنان تازه ي نامزدها به آن ها راي
مي دادند. بشيتر شعار جنبش سبز بوي تخريب دولت مي داد و از نظر ارئه ي برنامه اقتصادي
و عمراني کشور ضعيف بود و بيشتر به مسائل ديگر مي پرداخت. در نتيجه اين افراد به احمدي
نژاد راي دادند.
تقلب(توهم)
بحثي که کليد اصلي آشوب هاي اخير انتخابات شد بحث تقلب بود.
هر کسي اين بحث را مطرح کرد گناهي بسيار بزرگ انجام داد چون باعث تفرقه بين مسلمين
و شعيان شد. 6 ماه قبل از انتخابات از طرف رسانه هاي غربي بحث تقلب مطرح بود که رهبر
معظم انقلاب نيز هشدار داده بودند که قول اين حرف ها را نخوريد.سوال اينجا است
اگر اصلاح طلبان وستاد آقاي موسوي و کروبي و شخص خودشان مي دانستند که تقلبي در کار
است. چرا در انتخابات شرکت کردند؟ کميته ي صيانت از آرا به چه دليلي تشکيل شد؟ يعني
اين کميته عرضه ي صيانت از آراء مردم را نداشت؟ از قرار معلوم اين کار از پيش تعيين
شده بود که بايد مسئله ي تقلب مطرح شود. از قبل پيش بيني قوي براي پيروزي احمدي نژاد
شده بود. مثل جان بولتن، جان بولتن صريحا پيش بيني کرده بود که احمدي نژاد برنده ي
قطعي انتخابات است. ديگر سياست مداران نيز اين پيش بيني را کرده بودند. به علاوه استقبال
هايي که از کانديد ها در سفر هاي انتخاباتي مي شد گواه اين مسئله بود. معلوم
بود که حداقل 10 ميليون راي از روستا ييان براي احمدي نژاد تضمين شده است. معلوم بود
که طبقه ي پايين جامعه به احمدي نژاد راي خواهند داد. چشم اميد ستاد موسوي فقط به تهران
و بعضي شهر هاي ديگر بود. استقبالي در مصلاي تهران از احمدي نژاد شد بي نظير بود. اين
جا جاي تعجب است که مير حسين در تهران بيشتر از احمدي نژآد راي آورده است. وقعا جاي
تعجب است. جاي تعجب است که مير حسين 13 ميليون راي آورده است. در اين اواخر نيز اعتراف
بعضي از روئسا و بزرگان ستادها و اصلاح طلبان گواهاين مسئله است مثل ابطحي، عطريانفر
و تاجيک و خود خاتمي! نظريه پردازان حامي احمدي نژاد در راي بالاي 20ميليون
تجمع کرده بودند ولي طرفداران موسوي از 24 ميليون شروع تا 67 ميليون ادامه داشت!(مراجعه
به فيلم فتنه ي سبز) مثال: آقاي سازگارا و نوري زاده هر کدام راي ها متناقضي
براي احمدي نژآد و موسوي بيان مي کردند. نوري زاده: احمدي نژاد 10.5 ميليون، موسوي
23 ميليون. سازگارا: احمدي نژاد 7.5 ميليون، موسوي 26 ميليون. ستاد هاي موسوي و شخص
هاشمي رفسنجاني از برنده نبودن موسوي مطلع بودند. از 5 روز قبل از انتخابات ستاد ها
موسوي نظر سنجي کردند و به اين واقعيت رسيدند که بازنده هستند. سياست عوض شد. سياست
فرار به جلو اتخاذ گرديد. يعني ايجاد شايعه مانندي که حتما موسوي برنده اين ميدان است.
آيا اين سوال را از خود کرده ايم که چرا خاتمي کنار رفت؟ آيا او نمي دانست که برنده
ي اصلي کيست؟ مي دانست خوب هم مي دانست. بزرگان اصلاحات همه مي دانستند. که موسوي بازنده
است. براي همين مهره ي کاملا سوخته و ساده لوح را مثل مير حسين را به جلو فرستادند.
هدف آن ها بدست گيري قدرت است. در هشت سال رياست جمهوري خاتمي فهميدند که نمي توانند
در اين نظام و در اين نوع حکومت به قدرت کامل برسند. براي همين از اول دنبال پرژه ي
دوم بودند يعني ايحاد اغتشاش از راه ايجاد توهمي به نام تقلب و در آخر تغيير نظام.
با آن همه ناظر چطور مي شود تقلب کرد؟ با ايجاد کميته اي در داخل وزارت کشور که همه
ي حزب ها در آن بطور کاملا صريح بر انتخابات نظارات دارند چگونه مي توان تقلب کرد؟
خوب تقلب شده، سندي ارئه دهند. چرا مقدار سندي که ارئه دادند با فرض قبولي تمام اسناد
مي توان فقط 1 درصد تقلب در انتخابات را ثابت کرد. در حالي اظهار تقلب بسيار گسترده
و 11 ميليوني را داشتند. چرا 11 ميليون تقلب را مطرح مي کنند؟ شوراي نگهبان چه کار
بايد مي کرد که نکرد؟ 8 روز مهلت براي ارئه مدارک کافي نبود؟ چه را اصلا به شوراي نگهبان
مراجعه نمي شد؟ مگر ادعاي برگرداندن قانون به جامعه و اجراي بدون کم و کاستي قانون
به ميدان نيامدند؟ مگر شوراي نگهبان مرجع رسيدگي به شکايات نشد؟ سعه ي صدري که شوراي
نگهبان در برابر مدعيان تقلب نشان داد بي نظير بود. امام با لحن سنگيني مي فرمايد:«
غلط مي کني قانون را قبول نداري ، قانون تورا قبول ندارد. نمي توان گفت شوراي نگهبان
را قبول ندارم. چون ميزان اکثريت است. حتي اگر قانون بر خلاف ميل شما باشد، بايد
بپذيريد.»امام اين، آن ها آن، عملکردشان هم اين. مي گويند: ما شوراي نگهبان را
قبول نداريم!!! جوان مردم اين تناقض بسيار بزرگ را چگونه حل کند؟ به نظر مي رسد شکست
اصلاحات در چهار ميدان انتخاباتي يعني رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي حسادتي را
بوجود آورد. حسادت اصلاح طلبان به اصول گرايان و احمدي نژاد و حسادت بزرگان اصلاحات
و مخالفان شخص احمدي نژاد به او باعث ايجاد اين مسائل شد. وقتي اصلاحطلبان فهميدند
که راي ندارند از روي حسادت و به خاطر بعضي مسائل ديگر دو پرژه را اتخاذ کردند 1- هر
طور که شود، به هر نحوي بايد پيروز انتخابات شوند.2- اگر نتوانستند پيروز شوند کودتاي
مخملي کرده و دولت را بدست گيرند و در سطح بالاتر نظام را تضعيف يا از بين ببرند که
نتوانستند. مطرح کردن تقلب يک نقشه بود. اسنادي که مبني بر تقلب اعلام مي کردند با
هم فرق داشت. در سايت ها و رسانه ها ي گفتار ي و نوشتاري اسناديشان يک کتاب صد صفحه
اي مي شد ولي در مقابل شوراي نگهبان عاجز از ارئه ي اسناد بودند. جالب اينجا است که
در 5 روز مهلت اضافي به شوراي نگهبان مراجعه هم نشدف حال هنوز بماند که اسنادي ارئه
شود. اسنادي که سر صداي بيشتر بود براي نمونه اين بود که چرا در بعضي از شعبه
ها درصد راي دهندگان از واجدين شرايط بيشتر بود؟ مثلا انزلي 140 درصد. جواب :
اولا روز انتخابات کي بود؟ 22 خرداد، روز جمعه. از اولين روز هاي آغازين تعطيلات تابستاني
و در ضمن جمعه بود. يعني زماني که حداکثر مسافر به شمال ايران سفر مي کنند. ثانيا اين
مگر سندي براي تقلب کسترده در انتخابات است. بايد بيايند و شعبه هايي که در آن تقلب
شده معرفي کنند. ديگر اسنادي که از رسانه گفته مي شد بشتر آن ها جوک بود. مثلا چرا
عکس احمدي نژآد در شعبه فلان بود يا موسوي داماد لرستان و فرزند آذربايجان است. کار
به آنجا رسيد که شوراي نگهبان اصرار مي کرد که بياييد اسنادتان را ارئه دهيد و جامعه
را ملتهب نکنيد.اگر کمک رسانه هاي خارجي نبود نمي توانستند حتي پا شوند يا آبروي از
دست رفته خود را باز گردانند. جالب اين است که وقتي به شبهات انتخاباتي از از طرفه
ستاد انتخابات جواب هاي منطقي ارئه شد. و جواب هاي بيشتر مسائل بصورت صريح مطرح گشت
باز رسانه هاي غربي و سايت هاي مخالف همان مسائل تکراري را مطرح کردند! اين چه
منطقي است؟
تظاهرات و مسايل حاشيه اي آن
1-قانوني!:مسئله اي که در
جامعه مطرح شد و باعث ايجاد شبهه در مردم و بعضي از خواص شد اجازه ندادن وزارت کشور
براي تظاهرات مخالفين بود. اين قضيه از آنجا شروع شد که جنبش سبز اين تظاهرات را قانوني
مي دانست و وزارت کشور قانوني نمي دانست. جنبش سبز بر روي اين مسئله بسيار مانور داد
ولي رسانه هاي داخلي براي برطرف کردن اين شبهه کم لطفي کردند که اين اشتباه بود. جنبش
سبز دليل خود را قانوني کرده بود! به طوري که در رسانه هاي خود وقتي اقدام به تحليل
يا انتقاد از اين مسئله مي کردند با لحني زيرکانه مي گفتند: « بر اساس اصل 27
قانون اساسي دولت بايد اجازه ي راهپيمايي براي مخالفين و جنبش سبز مي داد که نداد.
اصل 27 قانون اساسي اين مسئله را بيان مي کند که هر گروهي بخواهد مي تواند اعتراض کند
و تظاهرات اعتراض آميز انجام دهد. جنبش سبز در حرکتي فهيمانه در صدد اجراي اين قانون
اقدام به راهپيمايي کردند.» حال بياييد اصل 27 قانون اساسي را بهتر ببينيم. پيش
از آن بايد گفت که هر عاقلي مي داند که يک اصل از قانون اساسي هر کشوري چندين ماده
و تفسير دارد. در اين مطلب فقط به مسئله اعتراض پرداخته است يعني کليت مطلب را مي گويد
نه اصل آن را. خوب اين اصل در اصل چه گفته. هر گروهي اگر مسئوليت تظاهرات را بر عهده
بگيرد و تعهد دهد که از سلاح استفاده نخواهد شد و بر ضد نظام اسلامي نباشد مي تواند
تظهرات کند. در ضمن بايد مجوز از وزارت کشور دريافت کند. مي بينيم که هيچ کدام يک از
آن ها رعايت نشد پس چه قانوني بودني؟ وقتي وزارت کشور به ستاد موسوي بيان مي کند که
آيا مسئوليت تظاهرات را بر عهده مي گيري؟ مي گويد نه! چه مجوزي؟ تظاهرات روز اولشان
قانوني بود بقيه تظهرات ها چه مي شود؟ وقتي در اين 8 ماه تغريبا 10در صد اموال عمومي
خسارت مي بيند، چرا بايد وزارت کشور به جنبش سبز مجوز مي داد؟
2-شهدا ي سبز: از اين
افراد بايد پرسيد آيا مي دانيد شهيد يعني چه؟ از نظر لغوي يعني چه؟ شهيد يعني کسي که
در راه خدا(في السبيل الله) شهيد شود. کدام يک از شهداي آن ها در راه خدا شهيد شدند؟
کدام يک غسل شهادت کرده بودند؟ آيا شهدايشان براي حفظ اسلام شهيد شدند؟ اين که امکان
ندارد! آمده اند براي براندازي نظام جمهوري اسلامي، يعني کاملا بر عکس. هر کس کشته
شد يا به مرگ جاهليت مرد يا به هلاکت رسيد. بايد اين را در نظر گرفت که هر کسي که لياقت
شهيد شدن دارد شهيد مي شود نه هر کس. آيا فردي مثل ندا آقا سلطاني که با دوست دخترش
در سواحل خوش مي گذراند لياقت شهيد شدن را دارد؟ آيا کسي که که بدون حجاب در خارج رفت
و آمد مي کند شهيد در راه اسلام مي شود؟! آيا هدف شهدايي مثل ابا عبد الله و جنگ تحميلي
با اين شهداي ساختگي هم خاني دارد؟ آيا کسي که در از طرف انگليس اجير شده مي تواند
شهيد در راه خدا باشد؟ چرا بر روي شهيدي بي حجاب اينقدر مانور داده مي شود در حالي
که شهيده حجاب مثل مرو شرويني خبر قتلش 10 روز بعد منتشر مي شود؟ اين چه قانوني است؟
بالاخره بايد به اين مسائل جواب داده شود. 72 شهيد ساختگي مطرح شد که در واقعيت
17 نفر کشته شده بودند. حداقل شش نفر آن ها توسط رسانه ها داخلي فاش شد
که دروغ محض است. نمي شود نام 72 نفر را نوشت و گفت اين ها کشته شدگان در تظاهرات هستند.
بايد هويت دقيق آن ها را بيان کنيم. آيا پليس راهنماي رانندگي از شما فقط نامتان را
مي پرسد يا کارت شناسايي در خواست مي کند. مي گويند صداي رگبار در تظاهرات ها بگوش
مي رسيد. آيا با يک فيلم مشکوک مي شود اين مسئله را ثابت کرد. چه بسيار فيلم هاي واقعي
از کشتن مسلمانان مظلوم و شيعيان توسط آمريکا و اسرائيل و وهابيون و ... موجود هست.
آنوقت با اين قانون بايد صداي فلک را کر مي کردند. اگر آن ها ادعاي کشته شدن هزاران
نفر را مي کنند تعداد آن ها را اعلام مي کردند. هويتشان را فاش کنند. اعلاميه ي آن
ها را بياورند. حداقل بايد 10عکس از شليک مستقيم پليس به اين گروه ديده مي شد که چيزي
تا به حال مشاهده نشده است. هر عکس يا سندي که از طرف جنبش سبز در باره ي اين مسئله
مطرح شده مشکوک بوده. شاخص ترين آن ندا آقا سلطاني بود که به آن مفتزهي فاش شد که دروغ
بود. از فاش شدن کذب بودن بعضي از اسناد جنبش سبز بايد فهميد اين جنبش نمي خواهد راست
بگويد. معلوم است که وقتي يکي از روئساي جنبش سبز مي گويد :«جنبش سبز خون مي
خواهد.» اين خون در راه پيروزي آن ها ريخته نمي شود. خودشان بايد خون بريزند.
3- حمله ي پليس به مردم!:
مي شود از آن هايي که اين مسئله را بسيار بزرگ کردند پرسيد آيا وظيفه ي پليس در مقابل
تظاهرات کنندگاني که بدون مجوز وزارت کشور به خيابان ها ريخته اند يعني تظاهرات آن
ها غير قانوني است، چيست؟ مي شود از آقاي اباما و نتانياهو و آقاي المرت پرسيد آيا
گروهي از مردم کشور شما غير قانوني به خيابان ها بريزند و تظاهرات مسالت آميز و آرام
انجام دهند پليس کشور شما چکار مي کند؟ هنوز بگذريم از اغتشاش کردن. مي شود از آقاي
اوباما درباره ي قيام سياه پوستان در آمريکا بپرسم؟ مي توانند بگويند که پليس با سياه
پوستاني که مي گفتند ما را آدم حساب کنيد چه کار کردند؟ در اين قيام تمام يگان ها پليس
و ارتش به سرکوب سياه پوستان پرداختند. از شليک مستقيم بگير تا موشک باران مردم. مي
شود از اين نتانياهوي کثيف بپرسم چرا فلسطيني هايي که تظاهرات مي کنند و مي گويند زمين
هاي زراعي ما را پس بديد آشوب گر خطاب مي شوند و جوابشان بستن آب آشاميدني آن ها مي
شود؟ اين چه نوع حقوق بشري است؟ پليس ايران چه بايد مي کرد با افراد جاهلي که اتوبوس
و بانک و مسجد و قرآن آتش مي زدند؟ پليس با افرادي که چادر زن با حجاب را پايين مي
کشند، بسيجي را لخت مي کنند، حسينه ي را آتش مي زنند، خانه ي مردم را آتش مي زنند،
امنيت جامعه را از بين مي برند، به اسلام و اباعبدالله توهين مي کنند، چه بکند؟ پليس
بايد شديد تر از اين بسيار شديد تر از اين با اغتشاش گران برخورد مي کرد و اين نشانه
ي کم کاري پليس است. رفتار هاي پليس هاي کشور هاي غربي بسيار شديدتر از پليس ايران
در اين اغتشاشات هست. نظام رأفت بسياري نشان داد که در اين هدفي بسيار بزرگ در پيش
دارد و آن رسوايي است. نمي شود تهمت وحشيانه بودند حرکات پليس را زد.
?-اکثريت(ما بيشماريم): معيار
بيشمار بودن چيست؟ يا علمي تر،معيار اکثريت بودن چيست؟ جمله امام(ره) کافي است:«
ميزان راي ملت است.». راي 40 ميليون ملت ايران از 46 ميليون جمهوري اسلامي است.
هنوز اين نيز دقيق نيست. آيا رفراندومي شده است؟ يکي از خواسته هاي جنبش سبز برگزاري
رفراندوم است. تفکري ديگر ادعا مي کند شايد مردم ديگر جمهوري اسلامي را نمي خواهند
يعني اگر رفراندومي برگزار شود اکثريت مردم به جمهوري اسلامي راي نخواهد داد و در يک
کلام همان شعار ما بيشماريم. در جمله «شايد» است هر وقت «شايد»
حذف شود بايد ادعاي بي شماري کرد. اين حرف مثل اين است که ادعا کنيم امکان دارد بعد
از 2.5 ثانيه زلزله شود پس بياييد به زير ميز برويم! در کشور ايران يک بار رفراندوم
انجام شده است و مردم بيش 98 درصد به جمهوري اسلامي راي دادند. سخت امکان دارد که حکومتي
با اين راي بسيار در 30سال به اين حد ريزش داشته باشد. لا ممکن است. به علاوه، راهپيمايي
که دو طرف انجام مي دهند کاملا قابل فهم است که چه گروهي اکثريت هستند. جنبش سبز ادعا
مي کند به اين خاطر کم ديده مي شويم که پليس و باتوم ها موجود اند! اين حرف غير منطقي
است. چون در اين کشور 30 سال پيش مخالفان حکومت قيام کردند و آن را زمين زدند در حالي
که حکومت با تانک هايش از روي همين مردم مي گذشت. همين مردم 40هزار نفر شهيد دادند
ولي مردم کارشان را کردند. حال شما از باتوم مي ترسيد؟ اگر دل و جراتش را دارند بايد
قيام کنند هر چند هدفشان کاملا غلط باشد و اگر نه باشد ساکت باشند و به حقوق اکثريت
احترام بگذارند.وقتي که در 22 بهمن بيش از 50ميليون طرفدار نظام به خيابان ها مي ريزند
و اعلام حمايت تمام و کمال از نظام اسلامي مي کنند. درحالي که طرفداران جنبش سبز در
اين کشور پهناور يک تجمع هم نمي توانند معلوم مي شود چه کسي بيشمار است. اگر بيشمار
بودند بايد روز بعد انتخابات کار نظام را تمام مي کردند نه اينکه 8 ماه نتوانستند حتي
بحران مهمي ايجاد کنند و فقط ريزش داشتند و بس.
شبکه ها بيگانه: بيگانه چه
افراد يا تشکل هايي را گويند؟ بيگانه يعني کسي که به فرهنگ ما تعلق ندارد. بيگانه با
رفتار و کردار ماست. بيگانه با تفکر ماست. بيگانه با تقدّسات ماست. بيگانه با شريعت
ماست. بيگانه با دين ماست. بيگانه با حرکت ماست. بيگانه با هدف ماست. بيگانه با ايمان
ماست. بيگانه با حقيقت ماست. بيگانه تئوري ماست.اگر فردي يا تشکلي يا گروهي يا حتي
کشوري با اين شاخص ها بيگانه و آشنا نباشد، بيگانه به حساب مي آيد. با اين تعريف فرهنگ
غرب بيگانه با ماست. آمريکا و اسرائيل بيگانه با ماست. بيگانه فقط در نا آشنايي با
آن تعريف است. ولي اگر کساني با اين تفکر مخالف باشند، دشمن به حساب مي آيند. ولي امروزه
همه ي بيگانگان دشمن ما شده اند. پس اين لغت يعني بيگانه مساوي دشمن است. با اين حساب
اسرائيل و آمريکا و انگليس و ... دشمن و بيگانه هستند. چون از زمان ظهور يهودا(پسر
يعقوب) دشمني خود را عليه حق نشان دادند و بعد با آمدن موسي و تحريف کتاب او و ناديده
گرفتن احمد و در صدد در آمدن براي نابودي اين نام ومذهب به آن حمله کردند. بعد وقفه
اي در قرون وسطا پيش آمد. ولي باز بعد از قرون وسطا به خود آمدند و همکنون در تلاش
براي نابودي اسلام و هر ديني هستند حتي دين خودشان. حال هر گروهي از درون اين کشور
ظهور کند و به تبليغ تفکر آن ها و نفي تفکر اسلام و يا تضعيف آن به هر نحوي اقدام کنند.
بزرگترين کاري که انجام دادند ايجاد رسانه ها عليه اسلام است. به هر رنگ و تعداد. از
يک سو آن هايي که اسلام را نمي شناسند را تغذيه وشستشوي مغزي مي کنند از سوي ديگر مسلمانان
را مورد حمله قرار مي دهند. از يک طرف بيننده اي را از اسلام زده مي کنند و از سوي
ديگر به مسلمان القا مي کنند که راه را کج مي روي را درست مسلماني اين راه است. تا
حال بسيار موفق بودند. کشور هاي مسلمان را تحت سيطره دارند. و از آن ها به يک اشاره
و از اين ها به سر دويدن. و يا حداقل به مقدار زيادي دولت هاي اسلامي را تحت استعمار
دور خود قرار دادند. امروزه به همت انقلاب اسلامي چند کشوري بيدار شده اند. اين شبکه
ها فتنه ي اخير را يک بهانه ي خوب براي اجراي اهداف شومشان مناسب ديدند و به هر نحوي
براي مقابله کردن با اين نهضت اسلامي کار کردند. شبکه ها بي بي سي و صداي آمريکا و
سايت ها ي جرس و بالاترين از گردن کلفت هاي آن ها بودند. صد ها ميليون تومان خرج کردند.
ولي از نظر رسانه اي شبکه بي بي سي از همه ي اين ها سر بود. بطوري که اگر اين شبکه
نبود کار جنبش سبز خيلي وقت ها بود که8 تمام شده بود.اين شبکه تغريبا 1 سال قبل از
انتخابات شروع به کار کرد با رويکردي واقعا پيچيده و خطر ناک. تاکتيکش را اين گونه
کرد که در اوايل کار راستگويي خود را نشاند دهد. سپس وارد صحنه ي انتخابات شود. خود
را بي طرف جلوه داد. ولي بوي حمايت از جنبش سبز را مي داد. در روز هاي قبل از انتخابات
اين مسئله کاملا مشحون شد. علنا به کمک جنبش سبز رفته بود و گاهي به طرف ديگر سو بر
مي داشت. اين شبکه به شايعات خيلي علاقه داشت. تحليل هاي اين شبکه کاملا بي اساس بود
ولي تاکتيک خاصي در تحليل هاي خود به کار مي بردند که بيننده را به خود جذب مي کرد.
نقش اين شبکه چنان قوي بود که اگر نمي بود موسوي نمي توانست 13 ميليون راي بياورد.
در جريان انتخابات اين شبکه يکي از ارکان مهم کودتاي مخملي بود. عنصر هدايت کننده.
اين شبکه بعد از انتخابات به القاي توهمي به نام تقلب پراخت. درست که منطقي خود را
نشان مي داد ولي سندي براي اثبات تقلب ارائه نداد و بيشتر به نظرات
بينندگان مي پرداخت. مي گفت فلاني نظر شما در باره ي انتخابات چيست؟ مي گفت تقلب، اين
شبکه هم به آن دامن مي زد. پخش لحظه به لحظه ي تظاهرات طرفداران جنبش سبز از ديگر کار
هاي اين شبکه بود. اشتباهات تاکتيکي اين شبکه باعث ريزش بينندگان او شد. مثلا در روز17
آذر عکس امام که پاره شد و تصويري نامعلوم از سوزاندن عکس امام نشان داده شد. اين شبکه
نيز با آب و تاب و خوشحالي مفرد به اين مسئله دامن زد. فرداي آن روز که واکنش شديدي
از سوي مردم ملاحظه شد و موسوي و کروبي براي برگشت آبروي از دست رفته يشان اين مسئله
را محکوم کرد که کاملا سياسي بود، اين شبکه به طرفداري از جنبش سبز پرداخت و با دلايل
نقلي ضعيفي سعي در اثبات اينکه عکس امام را طرفدارن جنبش سبز پاره نکرده بلکه حزب اللهي
لين کار را کرده و به سر اين افراد انداخته اند. دروغ بودن اين مسئله کاملا معلوم است.چون
جنبش سبز که به آرمان هاي اصلي امام به راحتي توهين مي کند چه برسد به عکس امام. توهين
به آرمان هاي امام يعني توهين به امام. درضمن در فيلم هايي که خودشان به اينترنت دادند
ديده مي شود که بنر هاي امام را پاره مي کنند به عکس امام سنگ پرتاب مي کنند اين افراد
به امام حسين توهين مي کند چه برسد امام. امام گفت آن روزي که دشمن از ما تعريف کرد
بايد عزا بگيريم، بي بي سي دشمن ماست. اين حمايت سنگين از طرف اين شبکه و شبکه هاي
ديگر معاند جمهوري اسلامي از جنبش سبز نشان مي دهد که راه را کج مي روند.
يکي ديگر
از اشتباهات بي بي سي اين بود که به مخالفان جنبش سبز و طرفداران جمهوري اسلامي بها
نداد. اين شبکه با قانون اساسي که دارد يعني با بي طرف جلوه دادن خود مي خواهد راه
را ادامه دهد ولي يک اصل وجود دارد آن هم اين است که بايد از دشمنش بد بگويد. با هر
ساز و کاري که باشد بايد بد بگويد. اين اصل را مي توان به هر سبک و شيوه اي در شبکه
خود اجرا کرد. بي بي سي شيوه و تاکتيک خوبي را انتخاب کرده که تا حال بهترين راه است.
اين تاکتيک را بايد کن کافت کنيم. اين تاکتيک بايد به اين شيوه انجام شود:1- اول از
همه بيننده براي خود جذب مي کنند2- تماشاگراني مي سازند که بيننده ي هميشه گي اين برنامه
است. يعني اگر اين شبکه اشتباهي کرد حتي اشتباه بسيار فاحش به حساب اين که انسان جايز
الخطا است بگذارد و و به هر نحوي اين شبکه را راستگوترين و شفاف ترين شبکه بنامد.3-
بيننده گان خود را با توجه به اصل بي طرفي در يک راه مي گانجانند.4- در خبر ها و تحليل
هاي خود به هدف اصلي خود اشاره نمي کنند و فقط به اصل خبر رساني خود تکيه مي کنند.
يعني نمي گويند ما دشمن خوني جمهوري اسلامي ايران هستيم، مي گويند مردم ايران اين خواسته
را دارند.5- بيشتر به نظرات مردم مي پردازند، مي گذارند اول مردم مورد نظر آن ها تحليل
کنند بعد خودشان سخن مورد نظرشان را بگويند.6- فقط به اخبار هايي مي پردازند که به
نفع آن ها و به ضرر نظام باشد. معلوم است بننده در بعد از شنيدن اين خبر راست بودن
آن را از جايي ديگر مطلع مي شود پس مي گويد بي بي سي شبکه ي خوبي است در حالي که نمي
داند بي بي سي خبر هايي را نمي گويد. و اگر هم بگويد زود از آن مي گذرد.مثلا مي گويد
امروز 5نفر از متهمين اغتشاشات بعد از انتخابات اعدام شدند. حکومت ايران به قلع و قمع
مخالفانش مي پردازد. نمي گويد اتهام آن ها چه بوده نمي گويد چرا اعدام شدهاند نمي گويد
در اسلام چه کسي را اعدام مي کنند نمي گويد اين اعدام شدگان چه جنايت هايي کردند که
اعدام شدند نمي گويد که اکثريت مردم ايران اعدام اين ها را مي خواهد.7- بعضي اوقات
به طرفداران حکومت نيز مي پردازد. مي گويد فلاني پشت خط است بفرماييد وقتي فهميد که،
کسي که پشت خط است طرفدار نظام است مي گويد ممنونيم از نظرتان خيلي خوشحال شديم ولي
به علت تنگي وقت خداحافظ تا ديداري ديگر. خوب اين تاکتيک خود نيز مشکل دارد بي بي سي
مخاطب را يک احمق به حساب آورده يا يک فرد گرفتار هواي نفس. هر دو گروه مجودند ولي
اقليتند. خود اين بي بي سي چندين حکومت را در جهان عوض کرده چون واقعا ملت آن ها از
نظر هوش سياسي ضعيف اند دستور العملي ندارند تا به آن عمل کنند. امام(ره) به مردم ايران
دستور عمل داد و اين دستور العمل جاويد است. درضمن ايران کشوري است که بيشتر مردم آن
آگاهند، درس خوانده اند، وقايع انقلاب را ديده اند، ديده اند که همين بي بي سي کليد
کودتاي 28 مرداد را زد. بالاتر از همه در حکومت اسلامي ايران ولايت فقيهي وجود دارد
که بالاترين هوش سياسي را دارد. با يک کلمه انديشه مردم را تغيير نمي کند . اوباما
سه بار مقام معظم رهبري نامه نوشته و از پي بردند قدرت کليدي نظام يعني ولايت فقيه
اذهان کرده است. در اين نامه ها نيز ايران را به مذاکره دعوت کرد. آيت الله خامنه اي
هوشمندانه با ديدن آينده در فروردين 88 فرمودند اين مذاکره ها مثل دستکشي است که معلوم
نيست پشت سر آن چيست. بايد اين ها برطرف شود که برطرف شد و چهره ي کريه اوباما و آمريکا
ديده شد. يکي از اشتباهات ديگر بي بي سي اين بود که با آيت الله خامنه(دامت برکاته)
درافتاد. تاريخ نشان داده هرکس با وليه فقيه و يا امام معصوم در افتد بر افتد. اين
يکي از بزرگترين اشتباهات اين شبکه بود. اين جريانات را همگي مقام معظم رهبري هدايت
کردند. سياست مداران غربي و سياست مدارن سازمان آزادي در خارج، خود اذعان مي کنند که
در ايران کودتاي مخملي بايد اتفاق مي افتاد ولي نشد بعد خود نيز اظهار مي کنند که نقش
ولايت فقيه تمام نقشه ها ي ما را نقش بر آب کرد. همانطور که در اول گفتيم نبايد نقش
مذهبيون را ناديده مي گرفتند. حال آخرين حرف، چرا بايد بي بي سي راست بگويد؟
چرا شبکه اي به اين بزرگي به زبان فارسي افتتاح شد؟(فارسي يکي از زبان هايي است که
ملت هاي کمي با اين زبان سخن مي گويند). به چه هدفي افتتاح شد؟ چرا روسا و کارکنان
آن ها صهيونيست و بهائي اند؟ دوستداران اين شبکه به ما جوا بگويند تا ما بدانيم!
صداي آمريکا
فقط بر طبل مخالف مي زند. اين شبکه حتي در بين مخالفين نظام نيز برد ندارد. بس نياز
به بحث ندارد!
نويسنده:
امين عظيمي، منبع تمام رسانه هاي ايران و خارج