با سلام
حتما بارها و بارها مطالبی از این دست و درباره افزایش آمار افسردگی در کشورمان نیز خوانده اید. هرچند تاکنون چندین بار درباره افسردگی،علل ایجاد این بیماری و راه های درمان و راهکارهای مقابله با آن گزارش تهیه کرده ایم اما این دفعه می خواهیم از زاویه جدیدی به این معضل نگاهی بیندازیم.در میان نظریه های مختلف روان شناسی،نظریه انتخاب که «ویلیام گلاسر» روان شناس مطرح آمریکایی آن را برای نخستین بار مطرح کرد،طرفداران بسیاری پیدا کرده است. رای ورود به بحث افسردگی ابتدا لازم است درباره این نظریه کمی بیشتر بدانیم.
نظریه انتخاب:
در گذشته رویکردهای روان شناسی موثر در درمان مشکلات ارتباطی به چند نظریه که تمام توجه آن به گذشته معطوف می شد،محدود بود. این نظریه ها گذشته را به عنوان عامل تاثیرگذار در رفتارهای کنونی مطرح می کند که مشهورترین آن ها نظریه روان کاوی است. تاکید این نظریه بر تاثیر اولین تعاملات نوزاد با پدر و مادر تاکید بسیاری دارد و نقش عقده های روانی را بر رفتارهای آدمی محرز می شمارد.
دکتر علی پژوهنده روان شناس و مشاور با این توضیح در تعریف نظریه انتخاب می گوید:نظریات بعدی بر تاثیر رفتارهای آدمی در شکل گیری مشکلات وی صحه می گذاشت و همچنان گذشته فرد را ملاک قرار می داد اما در تئوری انتخاب که زیرمجموعه نظریه های وجودگرایی است،گذشته فقط در شکل گیری وضعیت کنونی ما دخیل است و درحال حاضر تاثیری ندارد.به عبارتی انسان اسیر گذشته خود نیست و هر لحظه می تواند برخلاف گذشته خود دست به انتخاب بزند،انتخاب هر رفتاری از سوی انسان در این تئوری یک اصل است و تمامی رفتارهای انسان اعم از پسند و ناپسند به طور مستقیم به انتخاب او برمی گردد.دامنه این نظریه فقط در حوزه مسائل روانی باقی نمانده است و در چندین حوزه از جمله رابطه بین معلم و محصل،بین زن و شوهر،بین مدیر و کارمندان و والدین و فرزندان کاربرد دارد.به عنوان مثال در مدیریت راهبردی،رئیس می تواند با استفاده از فرضیه انتخاب کارآیی کارمندانش را بالا ببرد.براساس این نظریه تمام مشکلات روان شناختی ریشه در ارتباطات دارد. به عبارتی اگر فردی دچار افسردگی مزمن، وسواس، اختلالات اضطرابی و غیره شده است، ریشه آن را باید در ارتباطات ناکارآمد وی با افراد مهم زندگی اش جست وجو کرد.
برای اینكه خیلی طولانی نشه، ادامهش رو دفعه بعد مینویسم
یا علی