...
با پیروزیهایی كه ارتش عراق به دست آورد چند موضوع به باور صدام و دیگران تبدیل شد:
1) برای ایران میتوان مساله ایجاد كرد. حتی در سوسنگرد، فرماندار و شهردار را از عربستآنها تعیین كردند؛
2) اتكا به ارتش عراق به عنوان ركن قابل اطمینان؛
3) مطرح شدن صدام به عنوان یك قدرت عربی در منطقه، كه توانست وامها و تأییدات دیپلماسی زیادی بگیرد.
با طولانی شدن جنگ و عوض شدن شیوه مقابله
نیروهای اسلام، سختیهای جنگ و فقدان انگیزه برای جنگ در نزد ارتش عراق،
كم كم آن احساس پیروزی برای آنها از بین رفت و حملات نیروهای اسلام نیز
ادامه پیدا كرد و با سفارشات امام امت در مورد جنگ ـ به عنوان اصلیترین
موضوع انقلاب ـ حملات، گستردهتر شد و ضربه اصلی در مهرماه 1360 در
آبادان، صورت جنگ را عوض كرد.
صدام كه شكست مهمی در آن مقطع از جنگ خورده
بود، توانست با توجیهات نظامی و غیره كه این شكست یك اشتباه نظامی بوده و
ما نباید در شرق كارون باقی میماندیم و به صورت اتفاقی، ایران به این
پیروزی رسیده است، این شكست را توجیه كند. به خصوص كه بین حمله آبادان و
بستان دو ماه فاصله وجود داشت. حمله بستان ضربه دومی بود كه موقعیت صدام
را به لرزه انداخت و حتی مجبور شد سر پل باقیمانده شمال نیسان را با حدود
7 پل تخلیه كند. صدام این قضیه را این گونه توجیه كرد كه ایرانیها با چند
صد هزار نفر به ما حمله كردهاند و حتی یك تعداد از نفراتشان را بدون
اسلحه به جبهه فرستادهاند ولی این دو شكست در نزد صدام كارایی ارتش و به
خصوص فرماندهان آنها را زیر سؤال برد.
صدام با اتكا به نیروی پیاده نامنظم و
پشتیبانی زرهی و تثبیت زرهی خود، وارد معركه شد و تصمیم گرفت با آماده
كردن نیروی شبه نظامی جیش الشعبی، به پیروزیهایی نظیر پیروزیهای ایران
دست یابد. اولین اثر و عمل این روش حمله به چزابه بود كه خود صدام نیز به
همراه شنشل برای تحریك نیروها به پادگان شیب و جفیر برای سخنرانی برای
تیپها آمد تا بتواند این افراد را به جنگ ترغیب كند. اما به لطف خداوند
متعال و مقاومتی كه توسط رزمندگان اسلام در چزابه صورت گرفت، هر چند ما
شهدای زیادی نیز در این منطقه تقدیم اسلام كردیم اما در عوض تلفات زیادی
نیز به ارتش عراق وارد نمودیم.
به نظر میرسد صدام فكر میكرد كه با وارد شدن
خودش به صحنه، بسیاری از مسائل حل خواهد شد ولی تجربه چزابه این موضوع را
منتفی نمود. این موضوع روشن است كه چزابه خارج از یك قواره كلاسیك نظامی
بود.
پس از آن آمادگی بیشتر نیروهای اسلام برای
حمله به منطقه دزفول و شوش مطرح شد. اطلاعات عراق در این مورد كافی بود و
عكس العمل آن برای جلوگیری از این عملیات، اجرای یك طرح ناچاری تك به
مواضع ما بود كه در منطقه قرارگاه فجر و مقداری در قراگاه فتح انجام شد.
این طرح، آمیزهای از برداشتهای سیاسی و اقدامات فرماندهان نظامی بود و
هر چند تلفاتی برای عراق در بر داشت ولی شاید تنها كاری كه میتوانست
انجام دهد.
با لطف خداوند متعال عملیات فتح المبین پیروز
شد و ضربه مهمی با توجه به زمان عملیات به ارتش عراق وارد شد. اسارت بیش
از پانزده هزار نفر نظامی، به خصوص اسیر شدن یك ژنرال و چند فرمانده تیپ
پیاده و زرهی و افسران ارشد از جمله نتایج مهم این عملیات بود.
از لحاظ تبلیغاتی نیز روی این موضوع كار شد و
در رسانههای آمریكایی پخش شد. در كنار این موضوع، تحكیم روابط با چند
كشور عربی كه وابستگی كمتری داشتند ادامه یافت. پس از اطمینان سوریه از
ایران به عنوان یك كشور همپیمان قابل اتكا و قدرتمند (ولو به مقیاسهای
مادی آنها) این كشور حاضر شد لوله نفت عراق را قطع كند و ایران نیز قرار
شد نفت سوریه را تأمین نماید. این موضوع شكست دزفول را برای صدام تشدید
كرد. نتیجه آن، این بود كه صدام توسط مجلس الوطنی مورد سؤال قرار گیرد و
نمایندگان علیرغم وابستگیشان مجبور شدند، از صدام در مورد قطع نفت عراق
از مسیر سوریه و شكست دزفول توضیح بخواهند. صدام در حدود 23/1/1361 در
مجلس شورای عراق به همراه برزان (برادرش) و یك نفر دیگر حاضر شد و با
نقشهای كه به دیوار چسبانده بود درباره این دو مورد توضیح داد. درباره
سوریه به تشریح سابقه حزب بعث پرداخت و در مورد جنگ با ایران نیز، باز هم
به گذشته برگشت و اعلام كرد كه قصد جنگ نداشته بلكه ایران جنگ افروزی كرده
و او فقط برای مقابله و جلوگیری از كوبیده شدن شهرهای مرزی عراق و حتی
اشغال عراق، دست به پاسخگویی زده و در این مورد پیش از جنگ یادداشتهایی
را به ایران ارسال كرده، اما مقامات ایران توجهی بدان نكردهاند و حتی
عراق در محورهایی به ایران حمله كرده كه اگر خالی باشند ایران نیز از همان
مسیرها به عراق حمله خواهند كرد مانند قصر شیرین ـ عین خوش، چزابه،
خرمشهر، وی گفت: ما حاضریم همین الان نیز ایران را تخلیه كنیم ولی چه
تضمینی وجود دارد كه در صورت عقب نشینی ما، ایران به عراق حمله نكند. در
سخنان صدام ضعف زیادی مشهود بود و با واقعیتها سخن میگفت. وی در ادامه
اظهار داشت كه كشورهای پیروز جنگ جهانی دوم نیز هزاران نفر اسیر دادهاند
و به این دلیل كه ما دفاع كننده بودیم و نمیتوانستیم همیشه آماده باشیم و
همه شكافها را بپوشانیم؛ همچنین، ایرانیها خود را برای این حمله آماده
كرده بودند و نیروهای ما داوطلب بودند و از كارآیی كافی برخوردار نبودند
لذا اسیر شدند و بعد هم شعار میدهد كه «دیگر صدام آن صدامی نیست كه در
كاخ ریاست جمهوری بنشیند بلكه میآید و در مرز میجنگد.»
از مجموعه این صحبتها میتوان چنین نتیجه
گرفت كه صدام نیز، پس از طی مراحلی مورد سؤال واقع شده و به تعبیر دیگر،
آمریكا صحنه نمایشنامه بختیار و مجلس را تكرار كرده تا اگر قرار شد صدام
كنار گذاشته شود قضیه خیلی هم غیر منتظره نباشد.
نخست به نظر میرسید عقب نشینی از جبهه چزابه
بحث عمدهای باشد، اما بنابر اطلاعات واصله، این عقب نشینی عمدتاً از سوی
شمال جبهه بود، كه هیچ تأمینی برای عراق نداشته، لذا انگیزه اصلی صرفه
جویی در نیرو بوده است. دشمن چزابه را تخلیه كرده و خود را به پشت جاده
شنی كشانده است.
موقعیت فعلی دشمن؛ از آن جا كه دشمن در غرب
كارون و جنوب كرخه نور به راهكار عمده ما برای ادامه عملیات پی برده، سعی
در حفظ خط كرخه نور دارد؛ از این رو نیروهای تقویتی و احتیاطهایی را در
مركزیت جفیر مستقر نموده كه استعداد آنها بیش از دو تیپ زرهی میباشد. از
سوی دیگر نیز، به مسدود كردن غرب سلیمانیه اقدام نموده و یك راه پاتك در
شمال آن یعنی جنوب مشارع ایجاد كرده است. همچنین تقویتهایی در شمال عرایض
انجام داده و یك گوشه بین سد بند و جاده آسفالت ایجاد نموده است. علی رغم
این، اقدامات سیاسی هیئتهای صلح نیز با سرعت و شدت بیشتری در جریان است.
مراجعه سكوتوره و شطی با چند نفر دیگر در دو روز پیاپی و اعلام صدام مبنی
بر قبول عقب نشینی در صورت تضمین ایران بر عدم دنبال نكردن نیروهای عراقی
از این جملهاند.
راهكار دومی كه میتوان مطرح كرد این است كه
چون دشمن در منطقه قرار گاه قدس، فقط جناح جنوبی دارد و همین یك جناح را
دارد، پیشنهاد میشود، قرارگاه قدس با دو سوم نیروی خود عملیات را از این
قسمت ادامه دهد و قرارگاه فتح نیز سر پل را حفظ كند و احتمالاً جناح چپ
قدس را تأمین كند و اگر بتواند بعد از آن تا طلائیه پیش برود و عقبه دشمن
را ببندد.