• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن مهدویت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
مهدویت (بازدید: 2520)
جمعه 25/10/1388 - 6:11 -0 تشکر 176077
رجعت

باسلام نمیدونم براتون جالبه یا نه اما فردا میخوام دراین تایپیک مطالبی در مورد رجعت بذارم. فعلا تا فردا. خداوند به ماتوفیق بندگی بی چون و چرابده.اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه والنصر.

جمعه 25/10/1388 - 11:52 - 0 تشکر 176154

can not typing farsi i am sorry salam kheyli khobe montazerim ishalah bezoodi dastresitoon ertegha khahad yaft(albate age tebyan bezare) eltemas 2a ya ali

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

شنبه 26/10/1388 - 6:22 - 0 تشکر 176259


مقدمهيكى از مباحثى كه از ديرباز پيرامون آن سخن گفت شده و پيوسته مورد نقد و ايراد از يكسو، و پاسخگوئى و دفاع از سوى ديگر بوده، مسأله «رجعت» است. بدين معنى كه برخى از آيات قرآن شريف و روايات منقول از خاندان رسالت از بازگشت گروهى از انسانها به دنيا پيش از برپائى رستاخير گزارش مى‏دهند، و پيروان آئين تشيع نيز در پذيرش آن كمترين ترديد به خود راه نداده، بدين جهت در كتب عقايد و كلام به صورت مختصر و كوتاه از اين عقيده سخن به ميان آمده و در صورت لزوم به دلايل و شواهدى بر صحت آن اشاره شده است .

اما برخى از نويسندگان مسلمان در گذشته و حال در كتاب‏هاى خود به نقد اصل رجعت پرداخته، شبهاتى پيرامون آن وارد كرده‏اند. و به بسا اظهار داشته‏اند كه اين عقيده ريشه اسلامى ندارد و از انديشه‏ها و عقايد مكاتب و مذاهب ديگر به اسلام سرايت نموده است. البته عالمان بزرگ اسلامى - كه پاسداران مرزهاى عقيده و ايمان هستند، هرگز اينگونه انتقادات و اعتراضات را بدون پاسخ نگذارده، با بيان و قلم، رايت مقدس دفاع از آرمانهاى اصيل اعتقادى را بر دوش كشيده‏اند.

از اين رو مى‏بينيم كه كتب بسيارى در بررسى عقيده رجعت و نفى شبهات وارد پيرامون آن، نگاشته و هرگاه مخالفان و منكران لبه حمله خويش را تبزتر كرده‏اند، اينان نيز بر شمار نوشته‏هاى علمى خود افزوده و چون مشعلهايى فروزان به روشنگرى و هدايت پويندگان راه حق و جويندگان چشمه‏هاى زلال معرفت پرداخته‏اند. مثلاً در قرن دوم و سوم هجرى كتابهايى چند بدست توانمند دانشمندان شيعه درباره رجعت نوشته شده، و در قرن چهارم و پنجم شمار آن كاهش يافته و از قرن ششم به اين سو گاهگاه نوشته‏اى در اين زمينه تأليف گرديده است. همچنانكه در چند دهه اخير نيز به علت گسترش مخالفتها و انتقادات، به ويژه از سوى برخى مذاهب جديدالتأسيس، شمارى از عالمان و قلم پردازان به تأليف كتاب مستقل و استدلالى در همين مبحث دست يازيده‏اند.

اينك به منظور روشن ساختن اذهان كليه كسانى كه مايلند اين مسأله را با كمال بى طرفى مطالعه و بررسى كنند، بحث رجعت را در صفحات آينده بررسى كرده از خلاصه گويى پيروى مى‏كنيم. مباحث ما را در اين رساله، امور ياد شده در زير تشكيل مى‏دهد:

1-
مفهوم رجعت.

2-
شيعه و رجعت.

3-
ظهور مهدى منتظر و رجعت.

4-
امكان رجعت از ديدگاه عقل.

5-
بازگشت به دنيا در امتهاى پيشين.

6-
زمينه‏هاى مساعد رجعت در قرآن و صحاح و سنن.

7-
دليل وجود رجعت در امت اسلامى.

8-
پرسش‏ها و پاسخ‏ها پيرامون رجعت.



--------------------------------------------------------------------------------

رجعت از ديدگاه عقل , قرآن , حديث , حسن طارمى
امور حج وزيارت سازمان صدا و سيما 138


مفهوم رجعت

رجعت در لغت به معناى «بازگشت» بكار مى‏رود و در اصطلاح به بازگشت گروهى از مردگان به اين جهان همزمان باقيام جهان حضرت مهدى (ع) گفته مى‏شود، و طبعاً بازگشت اين گروه قبل از فرا رسيدن رستاخيز خواهد بود. روى اين اصل گاهى از رجعت در شمار رويدادهاى قبل از قيامت ياد مى‏شود و گاهى در زمره حوادث مربوط به ظهور مهدى منتظر مذكور مى‏گردد. ولى بايد دانست كه مسأله رجعت از ديدگاه شيعه رويدادى است مستقل از دو موضوع ياد شده (قيامت - و ظهور حضرت مهدى«عج»)، اگر چه بين هر سه موضوع پيوند زمانى برقرار است .

محدث گرانقدر شيعى شيخ حر عاملى مى‏نويسد:

«
مراد از رجعت در نزد ما همانا زندگى بعد از مرگ و پيش از قيامت است، و همين معنى است كه از لفظ رجعت به ذهن خطور مى‏كند و دانشمندان بر آن تصريح كرده‏ايد» 1.

فقيه و متكلم تواناى شيعى شيخ مفيد مى‏فرمايد:

«
خداوند شمارى از امت محمد (ص) را بعد از مرگشان و پيش از برپائى قيامت بر مى‏انگيزد، و اين از اختصاصات مذهب آل محمد عليهم السلام مى‏باشد و قرآن بر درستى آن گواهى مى‏دهد».2

دانشمند متبحر شيعه در قرآن چهارم سيد مرتضى علم الهدى پيرامون رجعت از نظر شيعه مى‏نويسد:

«
عقيده شيعه اماميه چنين است كه خداوند متعال به هنگام ظهور امام زمان حضرت مهدى (عج) گروهى از شيعيان را كه پيش از قيام آن حضرت از دنيا رفته‏اند، به دنيا باز مى‏گرداند تا آنان به پاداش ياورى و همراهى و درك حكومت آن وجود مقدس نائل آيند؛ و نيز برخى از دشمنان حضرتش را زنده مى‏كند تا از ايشان انتقام گيرد، بدين ترتيب كه آشكارى حق و بلندى مرتبت پيروان حق را بنگرند و اندوهگين شوند» 3.

علامه مجلسى - قدس سره - پس از نقل روايات فراوان و ذكر اقوال بزرگان درباره رجعت مى‏نويسد:

«
از ديدگاه ما (شيعيان) رجعت به (گروهى از) مؤمنان راستين و كافران فرو رفته در گرداب كفر والحاد اختصاص دارد و كسى غير از اين دو گروه به دنيا باز نخواهد گشت».4

از اين بيانات و با توجه به احاديثى كه در كتب معتبر شيعه گردآورى شده به روشنى بر مى‏آيد كه شيعيان رجعت را منحصر به بازگشت گروهى از مؤمنان و كافران مى‏دانند و بس. اينان با استناد با دلائل متقن و خلل‏ناپذير معتقدند كه بنا بر وعده حتمى الهى، آخرين ذخيره خداوندى، حضرت مهدى (عج) كه همنام و هم كنيه پيامبر خاتم و از نسل آن حضرت مى‏باشد - در روزگارى كه زمان آن بر ما پوشيده است، پرده غيبت را كنار مى‏زند و با ظهور خويش كاخ ستمگران را درهم مى‏شكند خداجويان را به عزت مى‏رساند، شوكت مسلمين را زنده مى‏كند و خفاشان شبهاى تيره را براى هميشه از صفحه روزگار محو مى‏نمايد. آنگاه همزمان با قيام اين رادمر عدل گستر گروهى از مؤمنان و منكران به جهان مادى بازگشته و هر گروه براساس كردار پيشين خود به ثواب و عقاب نائل مى‏آيند. 5



--------------------------------------------------------------------------------


پى نوشتها:
1-
الايقاظ من الهجعه فى البرهان على الرجعه، باب دوم.
2-
بحارالانوار 136/53 (نقل از «مسائل السرويه» شيخ مفيد).
3-
بحارالانوار 138/53 (نقل از رساله‏اى كه سيد مرتضى در پاسخ مردم رى نوشته است).
4-
بحارالانوار 138/53.
5
- ظهور حضرت ولى عصر وقيام جهانى آن حضرت مورد اتفاق همه فرق اسلامى بوده، و در بسيارى از كتب حديثى، تاريخى و كلامى دانشمندان مسلمان بر صحت اين عقيده تصريح شده است. براى آشنائى با نظريات و اعترافات شخصيتهاى اسلامى در اين زمينه به كتاب فارسى «دانشمندان عامه و مهدى موعود» (نگارش آقاى دوانى) و كتاب عربى «منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر» (تأليف حضرت آية الله صافى) و ديگر كتب مربوط رجوع شود.

--------------------------------------------------------------------------------

رجعت از ديدگاه عقل , قرآن , حديث , حسن طارمى
امور حج وزيارت سازمان صدا و سيما 1388 - 1430
8 - 1430

شنبه 26/10/1388 - 6:23 - 0 تشکر 176260

شيعه و رجعت هيچگونه ترديدى نيست كه شيعه به رجعت دارد و همه دانشمندان بزرگ اين مكتب، اعتقاد به رجعت را از ويژگيهاى پيروان امامان معصوم (عليهم السلام) بر شمرده‏اند، تا بدانجا كه پيروى مذهب تشيع واعتقاد به رجعت متلازم يكديگر بوده و برخى از ياران و پرورش يافتگان مكتب «اهل بيت» با همين صفت معرفى شده‏اند، و خرده گيران بر شيعه نيزهمين اعتقاد را وسيله نكوهش و خالفت خويش قرار داده‏اند. علامه مجلسى بيش از پنجاه تن از عالمان شيعه را نام مى‏برد كه اصل رجعت را پذيرفته و روايات مربوط به آن را در كتب خويش آورده‏اند. از اين گروهند:

سليم بن قيس هلالى (متوفاى سال 90)، حسن بن صفار (م 290)، على بن ابراهيم قمى (استاد كلينى)، ثقة الاسلام كلينى (م 328)، محمد بن مسعود عياشى (معاصر كلينى) ،ابو عمرو كشى (معاصر كلينى) شيخ صدوق (م 381)، شيخ مفيد (م 413)، سيد مرتضى (م 436)، ابوالفتح كراجكى (م 449)، ابوالعباس احمد بن عباس نجاشى (م 450)، شيخ طوسى (م 460)، سيد رضى الدين بن طاووس (م 464) و...

همو مى‏نويسد: «اعتقاد به رجعت در تمام دوره‏ها مورد اجماع فرقه شيعه بوده و چون خورشيد بر تارك آسمان مى‏درخشد و كسى را ياراى آنكار آن نيست» 6.

شيخ صدوق در كتاب اعتقادات مى‏گويد: «عقيده ما درباره رجعت اين است كه اين رويداد قطعاً به وقوع مى‏پيوندد» .7

شيخ مفيد نيز عقيده به رجعت را از ويژگيهاى پيروان خاندان رسالت مى‏داند. 8 سيد مرتضى معتقد به اجماع شيعه درباره رجعت است و مى‏گويد: «پيروان اين مذهب در اين باره كمترين اختلافى ندارند»9.

شيخ حر عاملى مى‏نويسد: «فزونى نويسندگانى كه روايات مربوط به رجعت را در كتب مستقل يا غير مستقل گردآورده‏اند - و تعداد آنها از هفتاد كتاب تجاوز مى‏كند - دليل بر قطعى بودن اعتقاد به رجعت از ديدگاه شيعه است. 10

شيخ طوسى در تفسير تبيان 11 و امين الدين طبرسى در تفسير مجمع البيان 12 و ديگر مفسران بزرگ شيعه درباره رجعت سخن گفته‏اند و بنا به نوشته صاحب كتاب «الايقاظ من الهجعه» صحت رجعت از نظر شيعيان امرى مسلم، قطعى و انكارناپذير بوده و بيشتر دانشمندان يا همه آنان اين واقعيت را پذيرفته‏اند. 13

شيخ صدوق در كتاب «صفات الشيعه» اعتقاد به رجعت را از مشخصات پيروان اين مكتب بر شمرده و حديثى را از امام ششم حضرت صادق در اين رابطه نقل مى‏نمايد. 14

بنابراين قاطعانه مى‏توان گفت كه اصل رجعت از ديدگاه عالمان بزرگ شيعه، امرى مسلم و قطعى بوده و با توجه به روايات بسيارى كه از پيشوايان معصوم رسيده است، ترديدى در تحقق رجعت بر جاى نمى‏ماند. علامه مجلسى كه در حديث‏شناسى سرآمد همه بزرگان و محدثان است و تتبع و پشتكار وى در گردآورى مجموعه گرانسنگ بحارالانوار و شرح اصول كافى به وضوح ديده مى‏شود، درباره روايات رجعت مى‏نويسد:

«
كسى كه حقانيت ائمه اطهار عليهم السلام را باور كرده است، چگونه مى‏تواند درباره مسأله متواترى كه از آنان نقل شده و نزديك به دويست روايت صريح در اين زمينه رسيده و بيش از چهل تن از ثقات و عالمان شيعه آنها را در كتب خود آورده‏اند؛ شك داشته و اين عقيده را با ديده ترديد بنگرد؟... راستى اگر مسأله‏اى از اين قبيل را نتوان از متواترات دانست، پس در كدامين موضوع مى‏توان ادعاى تواتر كرد؟15

شيخ حر عاملى نيز كه از بزرگترين محدثان قرن دهم هجرى بوده و كتاب پربار «وسايل الشيعه» را در احاديث فقهى فراهم آورده است، روايات رجعت را فزون از شمار دانسته و قائل به تواتر معنوى اخبار وارده مى‏باشد. 16

كوتاه سخن آنكه: شيعيان به پيروى از فرموده پيامبر گرامى و با رجوع به عترت نبوى بر اين عقيده‏اند كه پيش از تحقق قيامت كبرى رويدادى خاص در جهان به وقوع مى‏پيوندد و جمعى از مردگان به دنيا باز مى‏گردند. اين رويداد را «رجعت» مى‏گويند و گاهى از آن به «قيامت صغرى» تعبير مى‏نمايند.

نا گفته نماند كه اين سخن نه بدان معنى است كه از ديدگاه عقايد، شيعى، اصل رجعت در شمار اصول دين بوده و هم پايه اعتقاد به توحيد، نبوت و معاد مى‏باشد. بلكه بسان بسيارى از ضروريات دينى يا رويدادهاى تاريخى انكارناپذير، از مسلميات قطعى محسوب مى‏گردد.

به عنوان مثل: همه مسلمانان باور دارند كه جنگ بدر، نخستين غزوه‏اى بود كه بين مسلمانان و مشركان مكه در سال دوم هجرت به وقوع پيوست. اما قطعيت چنين حادثه‏اى به وقوع آن در زمره اصول عقايد اسلامى به شمار نمى‏آيد، و با اين همه، كسى از مسلمانان را نيز ياراى انكار آن نيست .



--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشتها:
6-
بحار الانوار 122/53 - 144.
7-
اعتقادات صدوق بنا بر نقل بحارالانوار 128/53.
8-
بحارالانوار 136/53 (به نقل از «المسائل السرويه» شيخ مفيد).
9-
همانجا /139.
10-
الايقاظ من الهجعه، باب دوم .
11-
تبيان 120/8.
12-
مجمع البيان 235/4.
13-
الايقاظ من الهجعه، باب دوم،دليل پنجم.
14-
بحارالانوار 121/53 (به نقل از صفات الشيعه).
15-
بحارالانوار، 122/53 - 144.
16-
الايقاظ من الهجعه، باب دوم، دليل سوم.

--------------------------------------------------------------------------------

رجعت از ديدگاه عقل , قرآن , حديث , حسن طارمى

شنبه 26/10/1388 - 6:24 - 0 تشکر 176261


ظهور مهدى منتظر و رجعتبرخى ناآگاهان چنين پنداشته‏اند كه ظهور حضرت مهدى (عج) پس از غيبت همان رجعت است، در حاليكه چنين نيست. زيرا غيبت از نظر شيعه جز زندگى آن حضرت در اين جهان ماده به صورت يكفرد ناشناخته چيز ديگرى نيست و شيعه حضرت مهدى را زنده مى‏داند و در انتظار ظهور حضرتش بسر مى‏برد. اما رجعت به معنى زنده شدن گروهى از مؤمنان و كافران وبازگشت آنان به دنياست و به هيچ روى با غيبت ارتباط ندارد. روايات رجعت در كتاب شيعه موجود است و هر كس با مراجعه به آنها در مى‏يابد كه هيچگاه در هيچ روايتى، قيام امام عصر را رجعت نخوانده‏اند و هرگز كسى آن حضرت را مرده نمى‏داند تا ظهورش را بتوان رجعت خواند.

گذشته از اين، اگر رجعت همان انتظار ظهور منجى باشد، نبايد شيعه را به خاطر داشتن چنين اعتقادى نكوهش كرد، چرا كه برخى از فرق اسلامى - حتى از اهل تسنن - نيز بر اين عقيده بوده و چشم براه ظهور شخصيتى از نسل رسول گرامى هستند.

خلاصه آنكه: مسأله رجعت و ظهور امام عصر (ع) دو رويداد مستقل از يكديگرند، كه يكى از آن دو (قيام حضرت مهدى) مورد تأييد همه فرق اسلامى بوده (اعم از اينكه متولد شده و هم اكنون زنده است و يا در آينده ديده به جهان خواهد گشود) و ديگرى (رجعت) كه چنين نيست و فقط شيعى مذهبان درباره آن بحث و گفتگو كرده‏اند. البته بر اساس روايات موجود، بين ظهور مهدى منتظر و وقوع رجعت پيوند زمانى وجود دارد، ولى اين پيوند هرگز نشانه اتحاد و يگانگى دو مسأله نمى‏باشد.

نكته ديگرى كه از توضيح آن ناگزيريم، اين است كه:

هرگاه ظهور پس از غيبت را رجعت بناميم، بايد در دو مورد بنابر نظر اهل تسنن به رجعت قائم شويم:

1-
شكى نيست كه حضرت موسى به حكم آيه «و واعدنا موسى ثلاثين ليلة...» 17 مدت چهل شبانه روز ازقوم خود جدا شد و دور از انظار آنان زندگى كرد، آنگاه پس از سپرى شدن چهل روز به ميان قوم خود بازگشت .

2-
طبرى و ابن سعد و ديگران چنين گزارش مى‏دهند: «هنگامى كه رسول خدا دعوت حق را لبيك گفت، خليفه ثانى از جاى برخاست و فرياد برآورد كه: چند تن ازمنافقان پيامبر را مرده مى‏پندارند. بخدا سوگند آن حضرت نمرده است، بلكه نزد پروردگار خود رفته است همانگونه كه موسى بن عمران به آستان خدا شتافت و چهل شب از ديده مردم پنهان بود، سپس نزد ايشان بازگشت در حاليكه مردم او را مرده مى‏خواندند. قسم به خدا، رسول گرامى باز مى‏گردد و آنگاه دستها و پاهاى كسانى را كه به حضرتش نسبت مرگ دادند، جدا خواهد نمود» 18 البته وى پس از گفتگوئى كوتاه با ابوبكر نظر خود را پس گرفت و رحلت پيامبر را باور كرد؛ اما اين عبارت نشان مى‏دهد كه ظهور پس از غيبت محال نيست .

در فرازهاى آينده به بررسى براهين عقلى و نقلى بر امكان رجعت و سازگارى آن با معارف اسلامى مى‏پردازيم و موارد چندى از وقوع بازگشت به دنيا در زمانهاى گذشته را مورد بررسى قرار داده دلائل تحقق آن را در زمان آينده، ذكر مى‏كنيم .



--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشتها:
17-
اعراف: 142 - «موسى را براى مدت سى شى به ميعاد فرا خوانديم و آن را با ده شب ديگر به اتمام رسانيديم. پس ميقات پروردگارش چهل شب به طول انجاميد».
18-
تاريخ طبرى 442/2 - الطبقات الكبرى 266/2.

--------------------------------------------------------------------------------

رجعت از ديدگاه عقل , قرآن , حديث , حسن طارمى
امور حج وزيارت سازمان صدا و سيما 1388 - 1430

شنبه 26/10/1388 - 6:25 - 0 تشکر 176262

امكان رجعت از ديدگاه عقل‏پيش از آنكه به دلائل قرآنى و حديثى رجعت بپردازيم، قبلاً امكان چنين پديده‏اى را از نظر فلسفى و علمى بررسى مى‏كنيم و آنگاه به سراغ قرآن مى‏رويم.

نخست بايد دانست كه مسأله رجعت به جهان مادى با مسأله حيات مجدد در روز رستاخيز كاملاً مشابهت دارد و رجعت و معاد دو پديده همگون هستند، با اين تفاوت كه رجعت محدودتر بوده و قبل از قيامت به وقوع مى‏پيوندد؛ اما در قيامت همه انسانها برانگيخته شده زندگى ابدى خود را آغاز مى‏كنند. بنابراين كسانى كه امكان حيات مجدد را در روز رستاخيز پذيرفته‏اند، بايد رجعت را كه زندگى دوباره در اين جهان است ممكن بدانند؛ و از آنجا كه روى سخن ما با مسلمانان است و مسلمانان اعتقاد به معاد را از اصول شريعت خود مى‏دانند، بناچار بايد امكان رجعت را نيز بپذيرند.

معاد از نظر يكفرد مسلمان معاد جسمانى عنصرى است ،يعنى روح آدمى به همين بدن مادى عود مى‏كند. حال اگر چنين بازگشتى در آن مقطع زمانى مقرون به اشكال و مانع نباشد، طبعاً بازگشت آن به اين جهان قبل از قيامت نيز مقرون به اشكال نخواهد بود؛ چرا كه امر محال در هيچ زمانى انجام‏پذير نيست .

براى آنكه كمى گسترده‏تر سخن بگوئيم، يادآور مى‏شويم كه انسان تنها از چند عنصر مادى تركيب نيافته، بلكه حقيقت وجود او را جوهرى مجرد به نام «روح» تشكيل مى‏دهد كه حيات وى به وجود همين روح بستگى داشته و همان است كه بعد از مرگ زنده مى‏ماند و در روز رستاخيز به بدن باز مى‏گردد. وجود روح مجرد و زنده بودن آن امرى است كه مورد پذيرش همه فلاسفه الهى و پيروان شرايع آسمانى بوده از نظر دلائلى عقلى و دريافتهاى فطرى قابل قبول است و قرآن نيز در اين زمينه با صراحت سخن مى‏گويد. براهين اثبات وجود روح بيش از آن است كه در اينجا منعكس گردد، ولى براى خواننده عزيز فقط يك دليل وجدانى را مطرح مى‏كنيم و آن اينكه:

هر فردى از افراد انسان، افعال و كارهاى خود را به خويش نسبت مى‏دهد و مى‏گويد: گفتم، شنيدم، ديدم و... حرف «ميم» كه در آخر اين كلمات قرار گرفته همان واقعيت انسان است كه در زبان فارسى از آن به «من» تعبير مى‏كنند. آيا اين «من» همان بدن انسان است و انسان واقعيتى جز بدن ندارد، و حقيقت زندگى جز آثار مادى بدن و واكنشهاى فيزيكى و شيميائى مغز و سلسله اعصاب چيز ديگرى نيست؟

به عبارت ديگر: آيا روح و روان جز بدن انسانى و انعكاس ماده و خواص آن چيز ديگرى نيست؟ و با بطلان اين خواص و از ميان رفتن تأثيرات متقابل اجزاء بدن در يكديگر، روح و روان انسان نيز باطل شده و حقيقتى از انسان جز يك مشت رگ، و پوست و استخوان باقى نمى‏ماند؟

طرفداران اين نظر از اصول «ماترليسم» الهام مى‏گيرند. در اين مكتب انسان به ماشينى مى‏ماند كه از ابزار و آلات مختلف تركيب يافته و تأثيرات متقابل اجزاء ماده نيروى تفكر و درك در او پديد آورده و با پراكندگى اجزاء، آثار تفكر وحيات به كلى نابود مى‏شود.

در برابر اين نظر، نظر ديگرى است كه فلاسفه بزرگ جهان، بويژه حكماى اسلامى با دلائل روشن آن را ثابت كرده و به اصالت وجود جوهرى مستقل و اصيل كه واقعيت انسان بدان بستگى دارد و از ماده و آثار ماده مجرد و پيراسته است، معتقد گرديده‏اند و بر وجود اين جوهر كه مبدأ حركت و احساس در حيوان و تدبر و انديشه در انسان است، با دلائل فلسفى استدلال نموده‏اند. در ميان آن همه دلائل، دليل روشنى دارند كه چون جنبه همگانى دارد، ما آن را نقل مى‏كنيم:

هر انسانى ناخودآگاه اعضا بدن و حتى خود بدن را به واقعيت ديگرى به نام «من» نسبت مى‏دهد و مى‏گويد: دست من، پاى من، مغز من، قلب من و بدن من. يك چنين انتساب در حالت ناخودآگاه حاكى از آن است كه هر فردى خود را به واقعيت ديگرى به نام «من» وابسته مى‏داند كه در پشت پرده شخصيت ظاهرى و مادى او قرار گرفته است و همه كارها ،اعضاء و حتى بدن خود را به آن نسبت مى‏دهد».19

خداوند هنگامى كه چگونگى آفرينش انسان را بازگو مى‏كند، از دميدن روح در وى ياد كرده به لحاظ ارج و عظمت اين پديده غير مادى، آن را به خود نسبت مى‏دهد و مى‏فرمايد:

«
الذى احسن كل شى خلقه و بدأ خلق الانسان من طين ..20.، ثم سوّيه و نفخ فيه من روحه و جعل لكم السمع والابصار والافئدة. 21

آن كسى كه هر چه را آفريد، نيكو قرار داده وآفرينش انسان را از خاك آغاز كرد...، سپس او را هماهنگ نمود و از روح خويش در وى دميد، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد.

در هر صورت، وجود روح مجرد ازنظر همه مسلمانان، قطعى و انكارناپذير است و نيازى به ذكر دليل و برهان ندارد. بنابراين برهيچكس پوشيده نيست كه آدمى با فرا رسيدن پيك اجل از ميان نمى‏رود،بلكه تنها ارتباط بدن وى با روح قطع شده حيات مادى از كالبد او رخت بر مى‏بندد. روح هرگز نمى‏ميرد و مرگ جز گسسته شدن پيوند روح از بدن چيز ديگرى نيست، و اين گستگى تا روز رستاخيز ادامه دارد و در آن هنگام كه خداى قادر قاهر همه آفريدگان را زنده مى‏كند، بار ديگر اين روح به بدن بازگشته و جسم بيجان حيات دوباره مى‏يابد.

اينك مى‏گوئيم: با توجه به آنكه بين رجعت و معاد شباهت كامل وجود دارد و هر دو عبارت از بازگشت انسان به حيات مجدد و آفرينش نوين و به ديگر سخن پيوند مجدد روح با بدن مى‏باشند؛ امكان رجعت اثبات مى‏گردد، زيرا وقوع معاد امرى است مسلم و پذيرفته شده.

تا اينجا امكان عقلى رجعت از ديدگاه يكفرد مسلمان كاملاً آشكار گشت. اكنون وقت آن رسيده است كه به دلايل قرآنى و حديثى بپردازيم.



--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشتها:
19-
نقل از كتاب «اصالت روح ازنظر قرآن» /24-.25 طالبين تفصيل بيشتر به آن كتاب رجوع كنند.
20-
سجده: 7.
21-
سجده: 9.

--------------------------------------------------------------------------------

رجعت از ديدگاه عقل , قرآن , حديث , حسن طارمى

شنبه 26/10/1388 - 6:26 - 0 تشکر 176263

بازگشت به دنيا در امتهاى پيشين‏يكى از دلائل امكان رجعت، بلكه يكى از دلائل وقوع آن، وجود مواردى از بازگشت به دنيا در امم گذشته است كه قرآن برخى از آنها را بيان فرموده است. از اين آيات مى‏توان دريافت كه بازگشت مردگان به دنيا امرى است ممكن و قابل قبول كه با سنت‏هاى الهى مخالفت ندارد. بديهى است كه هدف ازآوردن اين آيات، جز اثبات امكان بازگشت به جهان مادى و وقوع آن در امم پيشين چيز ديگرى نيست. هر چند ميان رجعت نزد شيعه و بازگشت افرادى از امتهاى گذشته تفاوتهايى وجود دارد كه در احاديث مربوط به رجعت نقل شده است به ديگر سخن: آياتى كه بازگشت افراد از امتهاى گذشته را به دنيا اثبات مى‏كند، گوياى آن است كه رجعت محال نيست و به صورت كم رنگ، در امم پيشين وجود داشته است. و بنابراين قائلين به رجعت، سخن عجيب و غريبى نگفته‏اند. اكنون آن موارد ازنظر خواننده عزيز مى‏گذرد:


1-
زنده شده گروهى از بنى اسرائيل:
«
و اذ قلتم يا موسى لن نؤمن لك حتى نرى الله جهرة فاخذتكم الصاعقة و انتم تنظرون، ثم بعثناكم من بعد موتكم لعلكم تشكرون 22.

و بياد آوريد آن زمان را كه گفتيد: اى موسى ما به تو ايمان نخواهيم آورد تا آنكه خداوند يكتا را آشكار ببينيم، پس صاعقه شما را در گرفت در حاليكه مى‏نگريستيد. سپس شما را بعد از مرگتان برانگيختيم، شايد سپاسگزارى كنيد .

در اين آيات به داستان گروهى از پيروان حضرت موسى(ع) اشاره شده كه خواستار ديدار خدا بودند و چنين خواسته ناروائى سبب نزول عذاب بر آنان گرديد و به مرگ ايشان انجاميد، ولى خداوند آنان را حيات دوباره بخشيد. مفسران معتقدند كه اين آيات درباره هفتاد نفر از قوم بنى اسرائيل نازل شده است، همانا كه براى ميقات پروردگار برگزيده شدند و به سبب جهالت گرفتار عذاب گرديدند:

و اختار موسى سبعين رجلاً لميقاتنا فلما اخذتهم الرجفة قال رب لوشئت اهلكتهم من قبل و اياى. 23

موسى هفتاد نفر ازمردان را براى ميقات ما برگزيد، پس چون لرزش شديد آنان را در گرفت، موسى عرضه داشت: پروردگارا اگر مى‏خواستى من و ايشان را پيش از اين هلاك مى‏كردى.

مى‏بينيم كه در آيه ياد شده به روشنى از مرگ و زنده شدن شمارى از انسانها گفتگو به ميان آمده است، اما براى توضيح و اطمينان بيشتر گفتار برخى از مفسران را مى‏آوريم:

بيضاوى در تفسير «انوار التنزيل» مى‏نويسد: «مقيد كردن كلمه «بعث» به كلمه «موت» از آنروست كه گاهى انسان بعد از بيهوشى يا خواب برانگيخته مى‏شود (كه آن را نيز بعث مى‏گويند)، ولى اينان در اثر صاعقه حيات خود را از دست داده بودند».24

زمخشرى در «كشاف» مى‏نويسد: «صاعقه آنان را ميراند و اين مرگ يك شبانه روز به طول انجاميد» 25

محمد بن جرير طبرى به نقل از مفسران نخستين اسلام چون سدى مى‏گويد: «صاعقه آنان را هلاك كرد، سپس برانگيخته شدند و به مقام پيامبرى رسيدند». 26

جلال الدين سيوطى در تفسير «الدرالمنثور» و تفسير «الجلالين» بر همين معنى تأكيد ورزيده و برانگيختن بعد از صاعقه را به «زنده كردن»، تعبير مى‏كند.27

ابن كثير معتقد است كه اين گروه در اثر صاعقه مردند، پس آنگاه خدا ايشان را زنده كرد تا به حيات خود ادامه دهند. 28 فخر رازى نيز در تفسير كبير خود همين نظر را پذيرفته است.29

مفسران شيعه مانند شيخ طوسى در تبيان و شيخ طبرسى در مجمع البيان نيز بر همين عقيده‏اند، و بطور كلى تتبع در كتب تفسير گوياى آنست كه همه نويسندگان كتب تفسير همگام با مفسران نخستين قرآن مانند قتاده، عكرمه، سدى، مجاهد و ابن عباس بر اين نظر اتفاق دارند كه هفتاد تن از افراد قوم بنى اسرائيل در اثر صاعقه‏اى آسمانى جان خود را از دست دادند و خدا بر ايشان مرحمت فرموده براى دومين بار آنان را به دنيا باز گرداند.

در اين ميان تنها يكى از نگارندگان جديد را مى‏بينيم كه در كتاب تفسير خود به توجيه آيه پرداخته و برخلاف همه صاحبنظران و پژوهشگران مطالبى را بيان داشته است. او مى‏نويسد: «مراد از برانگيختن در اين آيه، گسترش نسل كسانى است كه در اثر صاعقه مردند؛ چرا كه گمان مى‏رفت به سبب اين مرگ نسل ايشان نيز منقطع گردد، امإ؛ّّ خداى يگانه بر آنان منت نهاد و بازماندگانشان را فزونى بخشيد تا شكرگزار نعمتهاى حق باشند و مانند پيشينيان خود ناسپاسى نكنند».30

اين سخنان يك نوع تفسير به رأى بيش نيست كه رسول گرامى همگان را از آن بازداشت، زيرا اين جمله را كه «ثم بعثناكم من بعد موتكم» 31 به دست هر عرب زبان يا فرد آشنا به زبان عرب بدهيد، مى‏گويد مقصود آن زنده كردن پس ازمرگ است، و معنائى غير از اين به ذهن كسى خطور نمى‏كند. تنها اين مورد نيست كه اين جمله چنين مفادى دارد، بلكه در قرآن موارد ديگرى نيز ديده مى‏شود كه كلمه «بعث» همراه «موت» يا پس از آن ذكر شده است. حال آيا اين مفسر محترم حاضر است تمام اين آيات را بهمين طريق تفسير و تأويل كند؟

اينك سه مورد از آيات ياد شده را مى‏آوريم:

الف: قرآن درباره منكران رستاخيز مى‏فرمايد:

و اقسموا بالله جهد ايمانهم لايبعث الله من يموت 32

و با تمام توان سوگند ياد كردند كه خدا مردگان را بر نمى‏انگيزد.

ب: درباره روز قيامت مى‏فرمايد:

و الموتى يبعثم الله ثم اليه يرجعون‏33

خدا مرگان را بر مى‏انگيزد، سپس بسوى او بازگردانده مى‏شوند.

ج: و از زبان كافران حكايت مى‏كند:

ولئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذّين كفروا انْ هذا الا سحرمبين. 34

و هرگاه بگوئى كه شما بعد از مرگ برانگيخته مى‏شويد، آنانكه كفر ورزيدند خواهند گفت: اين سخن جز سحرى آشكار نيست.

به راستى آيا با وجود اين آيات و آيات ديگر جائى براى توجيه نويسنده «المنار» باقى مى‏ماند و آيا او دليلى بر اين تأويل خود مى‏تواند ارائه دهد؟


2-
زنده شدن مقتول بنى اسرائيل:
واذ قتلتم نفسا فادّ ارأتم فيها والله مخرج ما كنتم تكتمون، فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحى الله الموتى ويريكم آياته لعلكم تعقلون. 35

ياد آوريد آن هنگام را كه انسانى را كشتيد و درباره (قاتل) او اختلاف كرديد، و حال آنكه خدا ظاهر كننده آن چيزى است كه شما پوشيده مى‏داشتيد. پس گفتيم بخشى از آن را (گاو) را به قسمتى از (او) بزنيد. اين چنين، خداى يكتا مردگان را زنده مى‏كند و نشانه‏هاى خود را به شما مى‏نماياند، شايد خرد خويش را بكار گيريد.

داستان مردى است كه به دست خويشان خود مخفيانه به قتل رسيده و قاتلان وى ناجوانمردانه فرد ديگرى را متهم به قتل نمودند؛ آنگاه خدا به حضرت موسى وحى كرد كه به همان خويشاوندان فرمان دهد گاو ماده‏اى را با مشخصاتى معين 36 ذبح كنند و قسمتى از بدن اين گاو را به بدن مقتول زنند تا او زنده شود. و قاتل خود را معرفى كند. آنان چنين كردند، مقتول زنده شد و جنايتكار واقعى را شناساند. پروردگار مهربان پس از نقل اين داستان مى‏فرمايد: «و خدا اينگونه مردگان را زنده مى‏كند»، بدين معنى كه رويداد مذكور نشانى از قدرت خلل‏ناپذير الهى بر زنده كردن مردگان بوده و هيچكس را نرسد كه به انكار اين واقعيت مسلم دست يازد.

در ميان مفسران هيچگونه اختلافى پيرامون شرح آيات وجود ندارد، و تنها اختلافات جزئى آنان به كلمه «بعض» مربوط مى‏شود، و دقيقاً معلوم نيست كدام عضو گاو را با چه بخشى از بدن مقتول تماس دادند.

سيوطى در «الدرالمنثور» طبرى در «جامع البيان» و ابن كثير در تفسير خود از سدى، ابن عباس، مجاهد، عكرمه، ابن سيرين و ابن زيد نقل مى‏كنند كه در اثر اين كار شخص مقتول زنده شد، قاتل خودر را نام برد و از دنيا رفت.37

طبرى در شرح جمله «كذلك يحيى الله الموتى» مى‏نويسد: «اين سخن، خطابى است از خداوند به بندگان مؤمن و احتجاجى است با مشركانى كه رستاخيز را دروغ مى‏شمردند، بدين شرح كه: اى تكذيب كنندگان حيات پس از مرگ، از زنده شدن اين شخص مقتول عبرت بياموزيد، زيرا همانگونه كه من اين شخص را حيات دوباره بخشيدم، مردگان را نيز بعد از درگذشتشان در روز قيامت زنده خواهم نمود.»38

فخر رازى معتقد است كه در كلام خدا جمله‏هايى مقدر شده و در حقيقت چنين بوده است: «پس گفتيم كه قسمتى از بدن مقتول را به عضوى از گاو بزنيد، آنان اينكار را انجام دادند و مقتول زنده شد» كه جمله بعدى بر وجود اين جمله مقدر دلالت مى‏كند. 39

زمخشرى و بيضاوى نيز همين نكته را ذكر نموده‏اند. 40

در ميان مفسران شيعه هم كسى جز اين نگفته و يكايك ايشان داستان ياد شده را كار خارق العاده‏اى مى‏دانند كه بازگو كننده قدرت انكارناپذير خداوندى است. اما مفسر بزرگوارى كه در بحث آيه پيشين به وى اشاره شده، در اينجا نيز ضمن انكار نظر مفسران بزرگ مدعى شده است كه آيه قرآن به هيچ وجه از زنده شدن شخص مقتول گفتگو نمى‏كند و ناقلين داستان مزبور به خطا رفته‏اند. ايشان آنگاه به توجيهى شگفت‏انگيز مى‏پردازد كه نقل آن خالى از فائده نيست. مى‏گويد:

«
در كتاب تورات 41 آمده است كه هرگاه در سرزمين مقتولى يافت شود وقاتل او ناشناخته باشد، بايد گوساله ماده‏اى را كه به شيار نرفته و گاو آهن نكشيده است در دره‏اى پر باران و كشت ناشده ذبح كنند و آنگاه همه پيرمردان و بزرگان شهرى كه به محل قتل نزديك است نزد گوساله ذبح شده گردآمده دستهاى خود را بر فراز آن گوساله بشويند و بگويند كه ما در اين خونريزى نقشى نداشته‏ايم. آنان اينكار را انجام مى‏دهند و هر كسى از چنين اقدامى سرباز زند، به عنوان قاتل معرفى مى‏گردد» .42

سپس مى‏افزايد كه آيات سوره بقره تنها به همين حكم نظر دارد و به هيچ وجه روى از زنده شدن شخص مقتول گفتگو نمى‏كند.

آنگاه در توضيح جمله «كذلك يحيى الله الموتى» مى‏گويد:

«
معنى زنده كردن مردگان در اين آيه آن است كه در اثر اقدام مزبور و شناسائى جنايتكار واقعى، خون فردى كه در معرض ريخته شدن بود و نزديك بود به جرم قتل قصاص شود، محافظت گرديد و انسانى از مرگ حتمى نجات يافت».43

يك چنين تفسير جز تفسير به رأى چيز ديگرى نيست زيرا هرگاه مقصود اين باشد، بخشى از جمله‏هاى آيه مورد بحث نامفهوم خواهد ماند. در آيه مى‏خوانيم: «فقلنا اضربوه ببعضها كذلك يحى الله الموتى» ضمير مذكر به مقتول بر مى‏گردد كه از كلمه «نفس» در آغاز آيه فهميده مى‏شود و ضمير مؤنث به بقره مربوط است و معناى جمله اين است كه: بخشى از بدن مقتول را به قسمتى از گاو بزنيد. حال اگر مراد آيه اين باشد كه متهمين دست خود را با آب بشويند و اظهار برائت كنند، اين جمله به هيچ وجه معناى درستى نخواهد داشت، و پر واضح است كه قرآن رإ؛ّّ نبايد بخاطر انطباق بر تورات از ظاهر روشن و صريح آن منصرف كرد.


3-
مرگ چند هزار نفر و حيات دورباره آنان :
الم ترالى الّذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت، فقال لهم الله موتوا ثم احياهم؟44

آيا آن كسان را ننگريستى كه هزاران تن بودند و به منظور فرار از مرگ از شهرهاى خود رانده شدند، پس خدا به ايشان گفت بميريد، سپس آنان را زنده كرد.

مفسران درباره اين آيات مى‏گويند كه گروهى از بنى اسرائيل - كه شمارشان به چهار هزار مى‏رسيد - از ترس طاعون (يا جهاد با دشمنان) شهر خويش را ترك كردند و به سوى سرزمينى ديگر حركت نمودند، اما خداى توانا اين فراريان را ميراند و در نتيجه از مقصود باز ماندند، تا آنكه پيامبرى بر اجساد مرده ايشان گذشت و از پروردگار تقاضا كرد كه بار ديگر آنان را به دنيا باز گرداند. خداوند خواسته پيامبرش را اجابت فرمود و آنها را زندگى دوباره بخشيد. گفته‏اند كه آنان در منطقه فلسطين مى‏زيستند و مدت مرگشان هشت روز بوده است. 45

ابن كثير بعد از نقل داستان و بيان اقوال مفسران اوليه قرآن مى‏نويسد: «در احياء اين مردگان عبرتى است براى انسانها و نشانى است روشن از وقوع معاد جسمانى در روز رستاخيز» 46.

اما نويسنده تفسير «المنار» كه بازگو كننده آراء و نظريات استاد خود «شيخ محمد عبده» مى‏باشد، در اينجا نيز مانند دو آيه پيشين به انكار معجزات و امور خارق العاده پرداخته و آيه را چنين شرح مى‏دهد:

«
غرض اين آيه تمثيل است و بس، و مراد اين است كه گروهى ازمردم مورد هجوم دشمنانى قدرتمند كه هدفشان استيلا و حاكميت بر اينان بود، قرار گرفتند؛ اما از استقلال خود پاسدارى نموده و از بيم مرگ در گروهى چند هزار نفره سرزمين خويش را ترك گفتند. پس خدا به ايشان گفت: بميريد، مرگى به معناى خوارى و نادانى. اصولاً ذلت و جهالت نوعى مرگ است و ظلم و ستيزى و دانش نوعى حيات مى‏باشد بنابراين گروه مزبور به ذلت و بيچارگى درافتادند و دشمنان بر آنان چيره شدند، و همچنان در اين حالت باقى ماندند تا خداوند ايشان را زنده كرد، روح شورش و قيام و دفاع از حق را در ايشان دميد و آنان حقوق حقه خويش را باز پس گرفته با شوكت وآزادگى زيستند». 47

اين تفسير نيز بسان تفسيرهاى گذشته صاحب «المنار» بى اساس است و انگيزه او بر اين توجيهات وحشت از اعتراض مادى گرايان بر مفاد اين داستان قرآنى است و آن اينكه چگونه خدا گروهى را ميراند و بار ديگر آنان را زنده كرد؟ او به خاطر اينكه در برابر اين نوع پرسشها و اعتراضات قرار نگيرد، موت و حيات را در اين آيه بگونه‏اى ديگر تفسير كرده و مقصود از موت را موت اجتماعى دانسته و حيات را نيز به حيات اجتماعى تفسير كرده است .

ولى با توجه به الفاظ وارد در آيه، بى پايگى اين سخنان ثابت مى‏شود، زيرا شكى نيست كه اگر اين جمله‏ها را به دست هر فرد آشنا به زبان عرب - كه ذهنى پيراسته از اين بحثها و گفتگوها داشته باشد - بدهيد، او از اين موت و حيات همان موت و حيات تكوينى را مى‏فهمد نه موت و حيات اجتماعى، و مى‏گويد: مراد آيه اين است كه گروهى از ترس مرگ فرار كردند و در نيمه راه به فرمان حق مردند، بار ديگر به اذن او زنده گشتند».

و به ديگر سخن: هرگز نمى‏توان لغات را بدون دليل از معناى اصلى آن باز گرداند و به معناى دلخواه خويش تبديل كرد« ايحاء» به معنى زنده كردن است و در مقابل «اماته» بكار مى‏رود كه به ميراندن تعبير مى‏گردد، و هرگاه بدون قرينه استعمال شود بايد بر همان معنى اصلى خود باقى بماند. اما مفسر بزرگوار از آن معانى گوناگونى برداشت كرده هر يك را در محلى كه خود مناسب يافته بكار برده است. يكجا احياء را پيشگيرى از ريختن خون بيگناه مى‏داند48، در جاى ديگر احياء را به معنى رشد فزاينده نسل بازمانده مردگان قلمداد مى‏كند. 49 و در اين آيه مراد از احياء را نهضت و قيام دانسته و در همه اين تحريفات، تنها آرمان وى توجيه مادى معجزات و امور خارق‏العاده است. بديهى است كه اين روش، شيوه درست تفسير قرآن نيست .


4-
زنده شدن پس از صد سال مرگ:
او كالذى مرعلى قرية و هى خاوية على عروشها، قال انى يحيى هذه الله بعد موتها؟ فاماته الله مائة عام ثم بعثه. 50

يا مانند آن كس كه بر روستائى گذشت در حاليكه پيكره آن روستا از هم گسسته و بر پايه‏هايش فرو ريخته بود. (با خود) گفت: خداى يكتا اينان را چگونه بعد از مردنشان زنده مى‏كند؟ پس خداوند او را به مدت صد سال ميراند، سپس وى را برانگيخت.

بيشتر مفسران معتقدند كه يكى از پيامبران الهى در راه سفرى طولانى از روستائى عبور كرد و با آثار مرگ و نيستى در اين سرزمين روبرو شد، به ياد رستاخيز و زنده شدن مردگان افتاد و در حاليكه قدرت كامله خدا را باور داشت، با شگفتى از خود پرسيد: مردگان اين روستاى ويران را بعد از درنگ دراز مدت در قبر چه كس حيات دوباره مى‏بخشد؟ آنگاه پروردگار بزرگ با ميراندن وى پاسخ اين پرسش را بيان فرمود. او مرد، مركبش ازهم متلاشى شد، ولى غذائى كه همراه داشت هيچگونه دگرگونى نيافت. پس از صد سال زنده شد و گمان كرد كه تنها يك نيمروز خوابيده است؛ چرا كه هنگام ظهر جانش را ستاندند و پيش از غروب آفتاب به دنيا بازگشت. اما چون به مركب پوسيده خود نگريست، دريافت كه مرده و بار ديگر زنده شده است و هنگامى كه اين مركب در مقابل ديدگان او زنده شد، باور كرد كه خداى سبحان همه مردگان را در روز قيامت زنده مى‏نمايد.51

بنابراين آيه ياد شده صراحت دارد كه شخص مزبور به مدت صد سال از دنيا رخت بربسته سپس به اذن خداى متعال حيات مجدد يافته است، و اين خود نمونه‏اى روشن بر امكان بازگشت مجدد ارواح به دنيا مى‏باشد. همچنانكه خداوند قاهر نيز بدين نكته اشارت كرده و در پايان آيه مى‏فرمايد:

ولنجعلك آية اللناس، و انظر الى العظام كيف ننشزها ثم نكسوها لحما، فلما تبين له قال اعلم ان الله على كل شى قدير (بقره 259).

و براى آنكه ترا براى مردم نشانه (قدرت خود) قرار دهيم. و به استخوانهاى (الاغ) بنگر كه چگونه آنها را بهم پيوند داده سپس بر آن گوشت مى‏پوشانيم پس چون اين جريان را مشاهده كرد، گفت: باور دارم كه خدا بر هر كارى تواناست.

بيان روشن قرآن نيازمند هيچگونه تأويل و توجيهى نيست و در آن از دو موجود زنده سخن رفته است:

1-
خود گوينده سخن كه مى‏گفت: «انى يحيى هذه الله بعد موتها».

2-
الاغ اين شخص كه در اين مدت حيات خود را از دست داده و جز مشتى استخوان از همه گسسته چيزى از او باقى نمانده بود. سپس اين الاغ در چشم انداز آن شخص با بهم پيوستن استخوانهايش و پوشيده شدن گوشت بر آن، حيات خود را باز يافت.

اما تفسير نويس جديد همچنان روش خود را در جهت نفى معجزه و كارهاى خارق‏العاده ادامه داده در اين آيه به سراغ كلمه «موت» رفته است. او مى‏گويد: «مراد از مرگ در اين آيه از دست دادن حواس ظاهرى همراه با بقاء اصل حيات مى‏باشد، بدين معنى كه انسان زنده چند صباحى را بدون حس و درك بسر مى‏برد و سپس به حال عادى بر مى‏گردد شبيه اين رويداد در مورد اصحاب كهف نيز واقع شد، آنان مدت سيصد و نه سال در خواب بودند و سپس خداى تعالى ايشان را از خواب برانگيخت.52

اين تفسير نيز بسان ديگر تفسيرهاى او در اين زمينه، بى پايه است .

زيرا:

اولاً: در اين آيه كلمه «موت» بكار برده شده آنجا كه مى‏فرمايد: «فاماته الله مائة عام»، و اين گواهى بر مردن و مفارقت روح از بدن دارد. در حاليكه در داستان اصحاب كهف آمده است:

فضربنا على اذانهم فى الكهف سنين عددا 53

پرده‏اى بر گوش آنان تا چندين سال برافكنديم.

و در آيه ديگر مى‏فرمايد:

و تحسبهم ايقاظاً و هم رفود. 54

آنان را بيدار مى‏پندارى و حال آنكه درخوابند.

اين تعبيرات نشان آن است كه اصحاب كهف به خوابى عميق فرو رفته بودند و سپس از خواب برخاستند. بنابراين مقايسه دو رويداد به يكديگر كاملاً بى مورد است .

ثانياً: نه تنها خود او را زنده كرد، بلكه الاغ مرده پوسيده صد ساله او را نيز حيات دوباره بخشيد و هرگز نمى‏توان پوسيدگى و متلاشى شدن بدن يك موجود زنده را به خواب و انقطاع از جهان مادى تفسير كرد. همچنانكه شخص مزبور نيز پس از مشاهده اين واقعه و آگاهى از مرگ صد ساله خويش چنين نتيجه گرفت كه: «اعلم ان الله على كل شى‏ء قدير».

بنابراين سزاورا است كه مؤلف محترم «المنار» بر نظريه خويش اصرار نورزد و صادقانه خطاى خود را بپذيرد كه اين به صواب نزديكتر است .


5-
زنده شدن مرگان به دست حضرت عيسى
و احى الموتى باذن الله 55

و مردگان را به اذن خداى يكتا زنده مى‏كنم .

قرآن در سوره آل عمران و مائده از معجزات حضرت عيسى سخن مى‏گويد وبيان مى‏كند كه اين فرستاده الهى با اذن پروردگار خويش به كارهاى خارق العاده‏اى دست مى‏يازيد. مثلاً بيماران مبتلا به پيسى را درمان مى‏كرد، نابينايان را بينا مى‏نمود، مجسمه‏اى از خاك مى‏ساخت و در آن مى‏دميد و زنده مى‏شد، مردگان را احياء مى‏نمود و از توشه‏هايى كه مردم در خانه‏هاى خود داشتند خبر مى‏داد.

مفسران معروف موارد بسيارى از اين معجزات را آورده و داستانهائى از زنده شدن مردگان توسط حضرت عيسى را گزارش كرده‏اند.

سيوطى در تفسير «الجلالين» مى‏نويسد: «او دوست خود عازر را زنده كرد، پس پير زنى را حيات دوباره بخشيد، دخترى را از مرگ به زندگى باز گرداند، و اين هر سه پس از زنده شدن به حيات خود ادامه داده فرزندانى نيز از خود بر جاى گذاردند. همچنين سام بن نوح را زنده نمود كه بدون درنگ از دنيا رفت »56.

همو در تفسير ديگر خود«الدرالمنثور» مواردى از اين رويدادها را نقل مى‏كند و يادآور مى‏شود كه «ابن ابى الدنيا» درباره شمارى از انسانها كه بعد از مرگ بار ديگر به دنيا بازگشته‏اند، كتابى تأليف كرده است» 57.

ابن جرير طبرى ضمن نقل داستانهاى مربوط به احياء مردگان درباره چگونگى انجام اين معجزه مى‏نويسد:«زنده شدن مردگان بدست عيسى چنين بود كه به درگاه خدا نيايش مى‏كرد و خداى سبحان خواسته او را اجابت مى‏فرمود». 58

ابن اثير تاريخ نگار مشهور در كتاب «الكامل» از زنده شدن عازر پس از سه روز كه از مرگ وى مى‏گذشت، زنده شدن سام بن نوح، زنده شدن زن جوانى كه بعد از حيات مجدد صاحب فرزندانى نيز شد، زنده شدن عزير پيامبر و يحيى بن زكريا توسط آن حضرت سخن مى‏گويد. 59

بدين ترتيب در اين مورد نيز جمهور مفسران اتفاق دارند كه مسيح پسر مريم قدرت احياء مردگان را داشته است. البته از ظاهر آيه ياد شده فقط مى‏توان فهميد كه حضرت عيسى وعده زنده كردن مردگان را داده است و بس؛ اما از آيه ديگر بروشنى استفاده مى‏شود كه چنين معجزه‏اى بدست آن حضرت تحقق پذيرفته است. در آنجا مى‏فرمايد:

اذقال الله يا عيسى ابن مريم اذكر نعمتى عليك و على والدتك اذ ايدتك بروح القدس تكلم الناس فى المهد و كهلاً... واذ تخرج الموتى باذنى و اذ كففت بنى اسرائيل عنك اذ جئتهم بالبينات. 60

به يادآور آن هنگام را كه خداى يكتا فرمود: اى عيسى پسر مريم نعمت مرا به خودت و بر مادرت به خاطر آور، آن زمان كه تو را به وسيله روح القدس يارى كردم و در گاه‏واره وبه هنگام خردسالى با مردم سخن گفتى... و آنگاه كه مردگان را به اذن من زنده مى‏نمودى، و آن هنگام كه بنى اسرائيل را از آزار رساندن به تو باز داشتم در آن زمان كه تو با دلائل آشكار نزد ايشان آمدى.

صراحت اين آيه در وقوع معجزات، از جمله زنده كردن مردگان، بدست حضرت عيسى چنان روشن است كه صاحب «المنار» نيز از انكار آن باز مانده است، وى كه در آيات پيشين كوشش داشت آنها را بگونه‏اى تأويل كند، در تفسير آيه سوره آل عمران مى‏نويسد: «اين آيه فقط دلالت بر آن دارد كه به حضرت عيسى دستور داده شده بود تا اينگونه احتجاج كند، اما آيا اين موارد به وقوع پيوسته است يا نه، نيازمند نقل معتبر و قابل استناد مى‏باشد». ولى در چند سطر بعد صريحاً مى‏گويد كه سوره مائده دلالت بر وقوع اين جريانات دارد. و بدين ترتيب امكان زنده شدن مردگان را مى‏پذيرد. البته روح ناباور وى و خود باختگى در برابر انديشه‏هاى مادى او را به تكاپو انداخته و با تلاش بسيار دست به توجيه اين معجزات مى‏زند. 61اما كسانى كه قدرت انكارناپذير خدا را باور دارند، به آسانى اين واقعيت را مى‏پذيرند و نيازى به تأويل وتفسير ندارند.

دامن سخن را برچينيم. آنچه از اين بحث كوتاه دانسته شد اين است كه: قرآن بر امكان وقوع رجعت يعنى بازگشت مردگان به دنيا پيش از قيامت تصريح دارد ومواردى را به عنوان نمونه نشان مى‏دهد. 62 و جمهور مفسران نيز اين مطلب را پذيرفته‏اند. همچنين دريافتيم كه برخى اززنده شدگان پس از بازگشت به دنيا فقط در زمانى كوتاه زنده بوده بار ديگر مرده‏اند، اما گروهى از آنان زندگى مجدد خود را ادامه داده سالها در جهان زيسته‏اند؛ همچنانكه بعضى از آنان به فاصله اندكى پس از مرگشان زندگى مجدد يافته‏اند و برخى ديگر سالها پس از مردن بار ديگر به جهان آمده‏اند.

ناگفته پيداست كه ما به منظور اختصار از نقل اقوال مفسران شيعه و شمارى از تفسيرنگاران اهل سنت خوددارى كرديم.



--------------------------------------------------------------------------------


پى نوشتها:
22-
بقره: 55 - 56.
23-
اعراف: 153.
24-
تفسير انوارالتنزيل، ذيل آيه .56 بقره.
25-
كشاف ج 27/1.
26-
جامع البيان ج 230/1.
27-
الدارالمنثور ج 70/1 + تفسير الجلالين ج 8/1.
28-
تفسيرالقرآن العظيم ج 93/1.
29-
مفاتيح الغيب ج 86/3.
30-
تفسير المنار ج 322/1.
31-
پس آنگاه شما را بعد از مردنتان برانگيختيم.
32-
نحل: 38.
33-
انعام: 36.
34-
هود: 7.
35-
بقره: 72 - 73.
36-
همه اين مشخصات در آيات 67 - 12 سوره بقره مذكور شده است .
37-
الدارالمنثور ج 79/1 + جامع البيان ج 285/1 + تفسير القرآن العظيم ج 112/1.
38-
جامع البيان ج 285/1.
39-
مفاتيح الغيب ج 125/3.
40-
كشاف ج 222/1 + تفسير بيضاوى ذيل آيه.
41-
تورات، سفر تثنيه، فصل 21.
42-
المنارج 347/1.
43-
همانجا /351.
44-
بقره: 243.
45-
رجوع كنيد به: الدرالمنثور ج 310/1 تفسير الجلالين ج 31/1 + جامع البيان ج 365/2 + كشاف ج 286/1 + تفسير بيضاوى ذيل همين آيه.
46-
تفسير القرآن العظيم ج 298/2.
47-
المنار، ج 458/2 - 459.
48-
المنارج 351/1 در تفسير آيه 72 بقره.
49-
همانجا /322 در تفسير آيه 56 بقره.
50-
بقره: 259.
51-
كشاف ج 295/1 + تفسير الجلالين ج 34/1 + الدرالمنثور 331/1 + جامع البيان ج 19/3 - 22 + تفسير القرآن العظيم ج 314/1.
52-
المنارج 49/3 - 50.
53-
كهف /18/11.
54-
كهف /18/11.
55-
آل عمران: 49.
56-
تفسير الجلالين ج 43/1.
57-
الدرالمنثور ج 33/3.
58-
جامع البيان ج 192/3.
59-
كامل ابن اثيرج 179/1 - 180.
60-
مائده /110.
61-
المنارج 311/3 - 312.
62-
گذشته از پنج آيه‏اى كه در اين صفحات آورديم، آيات ديگرى نيز بر احياء مردگان در جهان مادى دلالت دارند، از آن جمله است: انبياء: 84 و بقره: 260.

--------------------------------------------------------------------------------

رجعت از ديدگاه عقل , قرآن , حديث , حسن طارمى

شنبه 26/10/1388 - 6:27 - 0 تشکر 176264


زمينه‏ هاى مساعد رجعت درقرآن و صحاح و سننيك - قرآن
تاكنون دانستيم كه اصل رجعت از نظر قواعد علمى و دلائل فلسفى كاملاً صحيح بوده و قرآن صريحاً بر وقوع اين امر در ميان امم پيشين تأكيد مى‏ورزد. اينك مى‏گوئيم در امت اسلامى رجعت روى خواهد داد و اين امرى است كه نمى‏توان آن را انكار كرد. گذشته از رواياتى كه از امامان معصوم شيعه نقل شده و به حد تواتر رسيده است، در ميان عالمان شيعه اجماع بر وقوع رجعت منعقد شده و بدين جهت اصل رجعت از عقايد قطعى شيعه تلقى مى‏گردد.

حال براى آنكه خواننده دريابد كه مسأله رجعت - آنگونه كه شيعه معتقد است - ريشه قرآنى دارد و در اين كتاب شريف پيرامون چنين رويدادى درزمان آينده سخن گفته شده است، به قرآن رجوع مى‏كنيم و آياتى از سوره نمل را مى‏خوانيم. بديهى است كه در اين مرحله از بحث، تنها به زمينه‏هاى مساعد«رجعت» در قرآن مى‏پردازيم و با اقامه دليل اثبات مى‏كنيم كه بنابر نص كتاب و سنت، گروهى به دنيا باز خواهند گشت، و بازگشت ايشان با رجعتى كه شيعه بدان اعتقاد دارد، منطبق است. اما ساير ويژگيهاى رجعت را بايد از طريق احاديث بدست آورد.

اما آيه:

و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم ان الناس كانوا باياتنا لا يوقنون. و يوم نحشر من كل امة فوجا ممن يكذب باياتنا فهم يوزعون.63

و چون گفته (خدا) بر آنان واقع شود (و نشانه‏هاى قيامت آشكار گردد) جنبنده‏اى را از زمين براى آنان بيرون مى‏آوريم كه با ايشان درباره اينكه مردم نشانه‏هاى ما را باور نداشتند سخن مى‏گويد. و آن روز كه از ميان هر امت گروهى از تكذيب كنندگان آيات خود را محشور مى‏كنيم، پس آنان نگاهداشته مى‏شوند.

در ميان مفسران ترديدى نيست كه اين دو آيه و آيات پس ازآن پيرامون رستاخيز سخن مى‏گويند و نيز همه آنان بر اين واقعيت اعتراف دارند كه آيه نخست (آيه 82) به حوادث قبل از قيامت مربوط مى‏شود. همچنانكه روايات چندى از پيامبر گرامى (ص) رسيده و دلالت بر آن دارد كه خروج «دابة الارض» (= جنبنده زمينى) يكى از نشانه‏هاى قيامت مى‏باشد. 64البته در اينكه مراد از«دابة الارض» چيست و در كيفيت خروج آن و چگونگى سخن گفتن اين موجود ميان مفسران اختلاف وجود دارد و ما نيازى به طرح آن نمى‏بينيم. علاقمندان مى‏توانند به كتب تفسير و حديث رجوع كنند.

اما آيه دوم. در اين آيه از پديده‏اى گفتگو شده كه در آن برخى از انسانها زنده مى‏شوند نه همه آنها؛ زيرا خداوند مى‏فرمايد: «روزى كه از ميان هر امت گروهى را محشور كنيم». اين جمله به روشنى گواه بر عدم حشر همه انسانها دارد. مفسران درباره اين نكته نيز اتفاق نظر دارند و در توضيحات خود گفته‏اند كه لفظ «من» براى «تبعيض» آمده و بدين معنى است كه از هر امت فقط گروهى محشور مى‏گردند. 65 البته آنان مفهوم واقعى آيه را نشكافته و ظرف زمانى اين حادثه و شيوه حشر گروه ياد شده را مشخص نكرده‏اند، اما راه فهم اين آيه به روى ما باز است و ما مى‏توانيم با قرائن موجود در خود آيه و آيات قبل و بعد آن مراد آيه را دريابيم .

توضيح اينكه: آيه مورد بحث به يكى از حوادث پيش از رستاخيز اشاره دارد، زيرا:

اولاً: در روز رستاخيز همه انسانها برانگيخته خواهند شد، چنانكه در قرآن مى‏فرمايد:

و يوم نسير الجبال وترى الارض بارزة وحشرناهم فلم نغادر منهم احداً. 66

آنروز كه كوهها را به گردش در مى‏آوريم، و زمين را آشكارا مى‏بينى، و همه آنان را گردآورده و هيچكس را وا نمى‏گذاريم.

بنابراين، آيه سوره نمل را نمى‏توان بر قيامت منطبق دانست.

ثانياً: درآيه اول يكى از شرائط قيامت يعنى خروج «دابة الارض» به مردم معرفى شده و همه مفسران اين مطلب را باور دارند، طبعاً حادثه «حشر گروه معين» به چنين ظرف زمانى مربوط خواهد شد.

ثالثاً: در آيه هشتاد و هفتم همين سوره از مسأله «نفخ صور» سخن رفته است و ترديدى نيست كه نفخ صور پيش از رستاخيز انجام خواهد شد، آنجا كه مى‏فرمايد:

و يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السموات و من فى الارض الا من شاء الله و كل اتوه داخرين .

و روزى كه در صور دميده شود، پس هر كس در آسمانها و زمين است هراسان گردد، مگر آنانكه خدا خواهد؛ و همگان سرافكنده نزد پروردگار آيند.

اين سه قرينه نشان مى‏دهد كه «حشر گروهى از انسانها تكذيب گر آيات خدا» حادثه‏اى است كه حتماً پيش از رستاخيز انجام خواهد شد و جزء نشانه‏هاى قيامت بوده همزمان با خروج «دابة الارض» به وقوع مى‏پيوندد.

از اين بيان، ضعف نظريه برخى از مفسران مانند رازى و غير او روشن مى‏شود. آنان معتقدند كه اين رويداد بعد از برپائى رستاخيز به وقوع مى‏پيوندد و پس از آنكه همه مردم محشور شدند، دسته‏اى از سران كفر براى بازپرسى و حسابرسى در پيشگاه ربوبى گردآورى شده و سپس پيروانشان به آنان ملحق مى‏گردند فخر رازى در تفسير خود قاطعانه مى‏نويسد: «بدان كه اين ماجرا پس از برپائى قيامت روى خواهد داد».67

ولى اين مطلب كاملاً بى‏پايه و سست مى‏باشد و نظم و پيوند آيات، نظر اينگونه مفسران را نفى مى‏نمايد و عقيده مفسران شيعه را كه معتقدند آيه به حادثه‏اى قبل از قيامت اشاره دارد، تأكيد مى‏كند زيرا آيات قبل و بعد از اين آيه درباره حوادث پيش از رستاخيز سخن مى‏گويند، پس چگونه مى‏شود كه در بين اين چند آيه و بدون سابقه، از واقعه بحث كند كه پس از قيامت انجام خواهد گرفت؟ گذشته بر اين، شكى نيست كه همه مردگان روز قيامت در يك لحظه زنده مى‏شوند و تقدم و تأخر در كار نخواهد بود تا بتوان عقيده مزبور راتوجيه كرد و به قرآن نسبت داد.

رازى و امثال او براى اثبات نظريه خود هيچگونه دليلى ارائه نكرده‏اند و عدم اعتقاد به رجعت سبب شده است كه آيه را بر خلاف ظاهر آن تفسير كنند. در اين آيه كلمه «حشر» بكار رفته كه با توجه به آيات ديگر منظور آن «احياء پس از اماته» است، 68 اما آنان حشر را به معنى اجتماع گروهى از زندگان در پيشگاه خدا دانسته و دچار تفسير برأى شده‏اند.

علامه طباطبائى مى‏نويسد: «از ظاهر اين آيه بر مى‏آيد كه حشر جمعى از انسانها در غير روز باز پسين روى خواهد داد، چرا كه سخن از حشر برخى از آنهاست نه همه آنها... مؤيد اين سخن آن است كه آيه مزبور و دو آيه پس از آن بعد از ذكر «دابة الارض» و قبل از اشاره به «نفخ صور» و ديگر آيات مربوط به قيامت واقعه شده است، و به هيچ وجه نمى‏توان پذيرفت كه به يكى از رويدادهاى قيامت قبل از بيان شروع و حوادث عمومى مربوط به آن اشاره گردد. توضيح اينكه اگر حشر گروهى از انسانها بعد از برپائى قيامت به وقوع خواهد پيوست، شايسته بود كه پس از ذكر نفخ صور و حضور همه‏انسانها در پيشگاه خدا سخن از اين واقعه (حشر جمعى از انسانها) به ميان آيد. بنابراين ظهور آيه آن است كه «حشر» مزبور يكى از رويدادهاى پيش از رستاخيز عمومى خواهد بود».69

همچنين بايد دانست كه لفظ «نحشر» احتمال وقوع اين حادثه را در برزخ نيز نفى مى‏كند زيرا هيچگاه از زندگى برزخى تعبير به حشر نمى‏شود. «حشر» به معنى «احياء پس از اماته» است، ولى برزخ به معنى «انتقال روح از اين جهان به عالمى ديگر با بدن متناسب مى‏باشد.

بدين ترتيب مى‏بينيم كه روش تنظيم آيات آخر سوره نمل، گواه بر صحت عقيده مفسران شيعه بوده و بياناتى كه از پيشوايان اين مذهب در استدلال به همين آيه وارد شده است، خود دليلى است روشن بر صحت اين نظريه. پس بايد گفت: آيه «و يوم نحشر من كل امة فوجاً» دلالت بر وقوع رجعت برخى از انسانها به دنيا پيش از قيامت دارد.

البته در اين آيه فقط از حشر تكذيب كنندگان سخن رفته و به بازپرسى و مؤاخذه ايشان اشاره شده است، اما بازگشت جمعى ديگر از نيكوكاران و مؤمنان را از طريق ديگر در مى‏يابيم كه همان روايات مربوط به رجعت است. به عبارت ديگر: قرآن شريف تنها بر صحت و قطعيت رجعت در امت اسلام دلالت دارد و منكران نمى‏توانند با وجود چنين آيه‏اى ادعاى محال بودن عقيده به رجعت را مطرح سازند. اما از چگونگى رجعت و خصوصيات آن در قرآن گفتگو نشده و اين مطالب را بايد از كسانى دريافت كه حقايق جهان آفرينش را مى‏دانند. همچنانكه قرآن درباره معاد و بهشت و دوزخ بسيار سخن مى‏گويد، ولى تمام جزئيات آن را نمى‏شمارد و اين جزئيات را بايد از روايات رسول گرامى استفاده كرد .

به علاوه، در ميان فرق گوناگون امت اسلامى هيچ فرقه‏اى نيست كه فقط رجعت كافران را باور داشته باشد، بدين معنى كه آنان يا منكر اصل رجعتند و يا رجعت را بهمان روش شيعه پذيرفته‏اند. و از آنجا كه انكار رجعت با قرآن هيچگونه سازش ندارد، نتيجه مى‏گيريم كه رجعت منحصر به تكذيب كنندگان آيات الهى نبوده و افرادى ديگر نيز از مؤمنان به دنيا باز خواهند گشت.


دو حديث نبوى
در كتب حديثى ملسمين از پيامبر گرامى اسلام چنين روايت شده كه امت اسلامى با امتهاى پيشين همگونى تام دارد و حوادث چشمگيرى كه در ميان آن امم روى داده در اين امت نيز به وقوع خواهد پيوست. اين روايت به الفاظ گوناگون نقل شده و مورد تأييد همه محدثان و عالمان اسلامى مى‏باشد كه براى نمونه سه مورد از آنها را مى‏آوريم:

1-
روايت ابوسعيد خدرى:

عن ابى سعيد الخدرى: ان رسول الله «ص» قال: لتتبعن سنن من كان قبلكم شبراً بشبر و ذراعاً بذراع، حتى لود خلوا جحرضب لتبعتموهم. قلنا يا رسول الله اليهود و النصارى؟ قال: فمن ؟70

ابو سعيد خدرى گويد كه رسول خدا فرمودند:

هر آينه شما از روش پيشينيان خود، وجب به وجب و ذراع به ذراع پيروى خواهيد كرد؛ تا بدانجا كه اگر آنان در لانه سوسمارى وارد شده باشند، شما نيز مرتكب اين كار مى‏شويد. گفتيم: اى رسول خدا آيا مراد شما يهود و نصارى هستند؟ فرمود: پس چه كسى را مى‏گويم؟

2-
حديث ابو هريره:

عن ابى هريرة ان رسول الله (ص) قال: لا تقوم الساعة حتى تا خذ امتى باخذالقرون قبلها شبراً بشبر و ذراعاً بذراع! فقيل يا رسول الله! كفارس والروم؟ فقال: و من الناس الا اولئك؟71

ابو هريره از رسول مكرم چنين نقل مى‏كند:

رستاخيز بپا نخواهد شد، مگر اينكه امت من راه و روشن نسلهاى گذشته راوجب به وجب و ذراع به ذراع پيش گيرند. به حضرتش عرض شد: مانند فارسيان و روميان؟ فرمود: مگر مردم جز اينهايند.

3-
روايت شيخ صدوق:

قال رسول الله صلى الله عليه و آله: كلّ ما كان فى الامم السالفة فانه يكون فى هذه الامة مثله، حذو النعل بالنعل و القدة بالقدة. 72

پيامبر گرامى فرمودند: همه حوادث امم پيشين، بدون كمترين تفاوت و كوچكترين تغيير در اين امت روى خواهد داد.

كثرت نقل اين حديث در مجاميع حديثى سنى و شيعى ترديد در صحت آن برجاى نمى‏گذارد و قطعاً پيام آور بزرگ اسلام براى امت خود چنين مطلبى را فرموده‏اند. بنابراين امت اسلامى با تمام رويدادهاى امم پيشين روبرو خواهد شد و حوادث مربوط به آنان بدون كم وكاست در ميان اين امت به وقوع خواهد پيوست .

اينك مى‏گوئيم: آيات قرآنى و اخبار و گزارشات تاريخى از وقوع رجعت در امتهاى پيشين خبر مى‏دهند و ما نيز موارد چندى از اين حوادث را نقل كرديم، لذا بايد چنين حوادثى در امت رسول گرامى اسلام رخ دهد. قائلين به رجعت نيز بيش از اين ادعائى ندارند بر اساس همين حديث مسلم و با تكيه بر وقوع بازگشت به دنيا در گذشته، معتقد به اصل رجعت در زمانى پيش از بر پائى قيامت و همزمان با ظهور موعود اسلام، حضرت ولى عصر (ع) شده‏اند:

به همين دليل مى‏بينيم كه چون مأمون عباسى از هشتمين پيشواى شيعه حضرت امام رضا (ع) درباره رجعت و دليل آن سؤال مى‏كند، امام مى‏فرمايند:

انهالحق قد كانت فى الامم السالفة و نطق بها القرآن، و قد قال رسول الله (ص): يكون فى هذه الامة كل ما كان فى الامم السالفة حذو النعل بالنعل والقذة بالقذة.73

همانا رجعت حق است‏و در امم پيشين روى داده قرآن نيز از وقوع آن خبر مى‏دهد، و حال آنكه رسول خدا فرمودند: در ميان اين امت همه رويدادهاى امتهاى پيشين بدون كم و كاست و با كمترين تفاوت به وقوع مى‏پيوندد.

يادآورى اين نكته نيز ضرورى است كه حديث فوق الذكر در مقام بيان قانونى عام و فراگير بوده و با استفاده به آن مى‏توان بر وقوع حوادثى مشابه با رويدادهاى مربوط به امم پيشين استدلال كرد. مگر آنكه نسبت به حادثه خاصى دليل قطعى بر عدم مشابهت اين امت با امتهاى گذشته در دست باشد، مثلاً در امتهاى گذشته، عذابهاى جمعى و گروهى (مانند مسخ) 74 به وقوع پيوسته و قرآن شريف برخى از اين عذابها را گزارش نموده است. اما بنا به تصريح قرآن، در پرتو وجود پيامبر گرامى در ميان امت اسلامى و نيز به بركت استغفار در پيشگاه خدا، اينگونه عذابها از اين امت برداشته شده است .

اميرمؤمنان - صلوات الله عليه، اين نكته قرآنى را چنين بيان كرده‏اند:

«
در زمين، دو نگاهدارنده از عذاب خدا وجود داشت. اينك يكى ازآندو برداشته شده و بر شماست كه به ديگرى تمسك جوئيد. اما آنكه برداشته شد، وجود مقدس پيامير خدا (ص) بود. و اما آنكه بر جاى مانده، استغفار است. خدا در قرآن مى‏فرمايد: «و ما كان الله ليعذبهم وانت فيهم و ما كان الله معذبهم و هم يستغفرون».75

بنابراين قانون ياد شده - جز در مواردى كه دليل قطعى بر تخصيص آن داريم، بر قوت و استوارى خود باقى است. و از آنجا كه بازگشت به دنيا در امتهاى گذشته روى داده و در اين امت نيز هيچ دليلى بر نفى آن نداريم، با استناد به اين قانون مى‏توانيم اصل رجعت را اثبات كنيم، گذشته از اينكه دلائل و شواهدى نيز بر قطعى بودن آن در دست مى‏باشد.

در پايان باز يادآور مى‏شويم: اين حديث كه اصحاب صحاح و سنن آن را ازرسول گرامى (ص) نقل نموده‏اند، يك اصل كلى است و مفاد آن تكرار تاريخ با ريز و درشت خود نيست، و هرگز نبايد به حكم اين حديث، درانتظار تكرار مجموع حوادثى كه در امتهاى گذشته رخ داده است، باشيم. بلكه مقصود حوادث كلى است كه با متن تشريع و خود اسلام تماس نزديكى دارد. از اين جهت بايد گفت: آنگاه كه رسول گرامى اين سخن كلى را فرموده، قرائنى در خود مجلس سخن وجود داشته كه آن را ازجهاتى (مانند حوادث زير و يا حوادث عذاب و امثال آن) محدود مى‏كرده است .



--------------------------------------------------------------------------------

پى نوشتها:
63-
نمل: 82 - 83.
64-
قال رسول الله (ص): ان الساعة لا تكون حتى تكون عشر آيات: خسف بالمشرق و خسف بالمغرب و خسف فى جزيرة العرب والدخان و الدجال و دابة الارض و ياجوج و ما جوج و طلوع الشمس من مغربها و نار تخرج من قعره عدن نزحل الاناس (صحيح مسلم 179/8، كتاب الفتن و اشراط الساعة، باب فى الايات التى تكون قبل اساعة).
65-
به عنوان نمونه رجوع شود به: الدارالمنثور ج 117/5 + جامع البيان ج 12/2 + تفسير القرآن العظيم ج 376/3 + مفاتيح الغيب ج 217/24.
66-
كهف: 47.
67-
مفاتيح الغيب ج 218/24.
68-
در سوره بقره مى‏فرمايد: و اتقو الله و اعلموا انكم اليه تحشرون (آيه 203 - تقواى خدا را پيشه كنيد و بدانيد كه بسوى او برانگيخته مى‏شويد) و در سوره آل عمران مى‏فرمايد: ولئن متم اوقتلتم لالى الله تحشرون (آيه 158 - هرگاه بميريد يا كشته شويد، بسوى خدا برانگيخته خواهيد شد) و نيز رجوع شود به تكوير /81 + ق 44
+
فصلت /19 + مومنون /79 + سبأ /20 + انعام /22.
69-
الميزان ج 435/15.
70-
صحيح بخارى، كتاب الاعتصام بقول النبى (103/9) + سنن ابن ماجه باب افتراق الامم، حديث آخر + جامع الاصول ج 10 كتاب الثالث فى الفتن والاهواء، نوع ثالت رقم 7472.
71-
بخارى 102/9 + كنزالعمال 133/11.
72-
كمال الدين /576 + بحارالانوار 10/28 رقم 15.
73-
بحارالانوار 59/53 رقم 45.
74-
در آيات 65 بقره و 166 اعراف از مسخ شدن اصحاب سبت به «قرده» يادشده است. طالبين تفصيل بيشتر به كتب تفسير و تاريخ پيرامون داستان اصحاب سبت مراجعه كنند.
75-
نهج‏البلاغه، حكمت 88.

--------------------------------------------------------------------------------

رجعت از ديدگاه عقل , قرآن , حديث , حسن طارمى
امور حج وزيارت سازمان صدا و سيما 1388 - 1430

شنبه 26/10/1388 - 6:28 - 0 تشکر 176265


دليل وجود رجعت در امت اسلامى مكتب تشيع براساس پيروى از قرآن و خاندان رسالت، استوار است، و شيعيان معتقدند كه در شناخت و دريافت معارف اسلامى بايد به اين دو گوهر گرانبها چنگ زد و ازپرتو انوار درخشان اين دو منبع پرفيض بهره برد. شيعه اين اعتقاد را نه از پيش خود ساخته، بلكه بنيانگزار آئين اسلام و آورنده شريعت مطهر، يعنى رسول گرامى (ص)، در سخنان گهربار خود پيوسته بر آن تأكيد ورزيده و ضرورت پايبندى به رهنمودهاى قرآن و عترت خويش را يادآور شده است .

در حديث معروف ثقلين بر اين نكته به روشنى تصريح شده، آنجا كه مى‏فرمايد:

انى تارك فيكم ثقلين ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى. احدهما اعظم من الاخر: كتاب الله حبل ممدود من السماء الى الارض ؛ و عترتى اهل بيتى. و لن يتفرقا حتى يردا على الحوض. فانظروا كيف تخلفونى فيهما. 76

من در ميان شما چيزى را برجاى مى‏گذارم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از من هرگز گمراه نخواهيد شد. يكى از ايندو از ديگرى بزرگتر است: كتاب خدا، ريسمانى كشيده از آسمان به سوى زمين؛ و عترت من كه اهل بيت من هستند. ايندو به هيچ روى از يكديگر جدا نمى‏شوند تا در كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند، پس بنگريد كه در باره ايندو و براى من چگونه جانشينى خواهيد بود .

محدثان بزرگ مسلمان، اعم از شيعه و سنى، اين سخن پيشواى گرانقدر اسلام را نقل كرده و در كتب معتبر حديثى صحت و قطعيت صدور آن را تأييد نموده‏اند، بگونه‏اى كه ترديدى در تواتر آن وجود ندارد. 77

قابل توجه آنكه حديث ياد شده فقط يكبار از لسان مقدس شارع شنيده نشده، بلكه آن حضرت لااقل در چهار مورد اين جمله را بيان داشته‏اند كه عبارتنداز: 1- روز عرفه هنگامى كه سوار بر شتر بودند، 2- در مسجد خيف، 3- در روز غدير به هنگام بازگشت ازحجة الوداع، 4- روز رحلت در آخرين خطابه‏اى كه بر فراز منبر ايراد فرمودند. از اينرو مى‏بينيم كه بيش از 30 تن از صحابه رسول الله (ص) آن روايت كرده و قريب به سيصد تن ازبزرگان اهل سنت به نقل و ثبت آن همت گمارده‏اند.

بنابراين تنها راه صحيح آگاهى از حقايق و معارف دينى و تنها طريق نجات ازگمراهى و سرگردانى، دل در گروه قرآن و عترت داشتن است و بس. ايندو هستند كه مبين راه رستگارى بوده ابعاد گوناگون ديانت را مى‏شناسانند، و باورهاى اعتقادى، فروع فقهى، رويدادهاى تاريخى مربوط به امم گذشته، پايان كار جهان، سراى ديگر و ويژگيهاى آن، دستورات اخلاقى و ساير مسائل اسلامى را بدون خطا و اشتباه بازگو مى‏كنند و بر امت رسول خاتم است كه لحظه‏اى از ايندو گوهر جدا نشود و هيچگاه بر آندوپيشى نجويد. و راستى را كه سزاوار است شمارى چند از عالمان و محققان فرق اسلامى گردهم آيند و پيرامون چگونگى بكارگيرى اين دستور العمل صريح به بحث و گفتگو نشسته نتايج آن را در اختيار امت اسلامى قرار دهند، تا آنان از اين رهگذر به ثمرات ارزنده‏اى دست يابند.

در هر صورت، شيعه بر خود فرض مى‏داند كه هيچگاه عقيده‏اى بر خلاف بيانات اين دو ركن استوار را نپذيرد و هرگاه ايندو آموزگار صديق نكته‏اى را بيان كردند، بدان ايمان آورد.

حال سخن در اين است كه روايات بى شمارى از دودمان پاك پيامبر بزرگ اسلام (ص) در دست است، كه دلالت بر وقع رجعت مى‏كند. در اين روايات تصريح شده است كه بازگشت گروهى از مؤمنان و شمارى از كافران و گناهكاران به دنيا مقارن ظهور امام منتظر (عج) و پيش از رستاخيز، امر قطعى و مسلم است. در فرازهاى پيشين سخنى از علامه مجلسى نقل شده كه شمار روايات مربوط به رجعت را نزديك به دويست حديث معرفى كرده و معتقد به تواتر آنها شده است. همچنانكه شيخ حر عاملى نيز مدعى تواتر معنوى احاديث پيرامون رجعت گرديده است. 78

اين دو دانشمند بزرگ هر يك در كتابى مستقل به نقل اخبار وارده درباره رجعت پرداخته‏اند، كه برخى از آنها را براى نمونه از كتاب شريف «بحارالانوار» مى‏آوريم .

1-
امام صادق (ع) درباره رجعت كنندگان مى‏فرمايد:

ان الرجعة ليست بعامة، و هى خاصة، لا يرجع الا من محض الايمان محضاً او محض الشرك محضاً 79.

پديده رجعت همگانى نيست، بلكه به جمعى محدود اختصاص دارد. و جز مؤمنان راستين و مشركان فرو رفته در منجلاب كفر و شرك، هيچكس به دنيا باز نمى‏گردد.

2-
امام باقر (ع) در بيان رجعت از نظر قرآن و نفى نظريه مخالفان و منكران اين عقيده به آيه 83 نمل استناد كرده و مى‏فرمايد:

اما يقرؤون القرآن: «و يوم نحشر من كل امة فوجا»؟ 80

آيا اينان قرآن را نخوانده‏اند كه مى‏فرمايد: «آن روز كه از هر امتى، دسته‏اى را فراهم مى‏آوريم» ؟

3-
امام ششم در همگونى و مشابهت رجعت با ظهور حضرت مهدى (ع) و رستاخيز مى‏فرمايد:

ايام الله ثلاثة: يوم القائم (ع) و يو الكرة و يوم القيامة 81

روزهاى خدايى سه تايند: روز قبام امام عصر (ع)، روز رجعت و روز رستاخيز.

4-
و از هم ايشان در بيان اهميت اعتقاد به رجعت نقل شده است:

ليس منا من لم يومن بكرتنا82

هر كس بازگشت دوباره ما را به دنيا باور نكند، از ما نيست .

5-
و نيز يكى از ويژگيهاى انسان مؤمن را اعتقاد به رجعت معرفى كرده‏اند. شيخ صدوق در كتاب صفات الشيعه از امام صادق (ع) روايت مى‏كند:

من اقر بسبعة اشياء فهو مؤمن. و ذكر منها الايمان بالرجعة.83

هر كس به هفت موضوع اقرار كند، مؤمن است. يكى از آنها رجعت مى‏باشد.

بديهى است كه اينگونه روايات با توجه به حديث روشنگر «ثقلين» ترديدى در صحت اعتقاد به رجعت و وقوع حتمى آن برجاى نمى‏گذارد. و راستى آيا شگفت‏آور نيست كه شمارى از بزرگان محدثان شيعه تنها به جرم اعتقاد به رجعت، مورد جرح و طرد قرار گيرند و احاديث بيشمارى كه از عترت نبوى آموخته‏اند، در كتب حديثى نقل نشود!

دامن سخن را برچينيم و پيش از پرداختن به پرسشها و پاسخها، چكيده اين گفتار را بازگو كنيم:

1- «
رجعت» به معنى بازگشت گروهى از مؤمنان و شمارى ازكافران و تبهكاران به دنياست. و اين بازگشت مقارن قيام جهانى امام عصر (عج) و قبل از برپائى رستاخيز به وقوع مى‏پيوندد.

2-
رجعت، امرى است ممكن و هيچگونه امتناع عقلى ندارد.

3-
قرآن بر درستى اعتقاد به رجعت گواهى مى‏دهد و نمونه‏هايى از بازگشت به دنيا در امتهاى پيشين را گزارش مى‏كند.

4-
رجعت از عقايد مسلم شيعه بوده و احاديث بسيارى در اين زمينه از دودمان پاك رسالت رسيده است .



--------------------------------------------------------------------------------


پى نوشتها:
76-
سنن ترمذى / 5 كتاب المناقب، باب 32 شماره مسلسل 3788.
77-
مدارك روائى حديث ثقلين توسط پژوهشگران در چندين نوشتار گرد آمده و از آن جمله است: جزوه‏اى مختصر كه به سال 1374 هجرى قمرى از طرف مؤسسه دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه طبع و منتشر شد. اين مؤسسه به ابتكار دو رئيس فقيد جامع الازهر شيخ عبدالمجيد سليم و شيخ محمود شلتوت و پيشواى فقيد شيعه مرحوم آية الله بروجردى در كشور مصر تأسيس شد و گامهاى ارزنده‏اى در راه ايجاد تفاهم و رفع موانع وحدت امت اسلامى برداشت .
78-
حديث «متواتر» حديثى را گويند: كه شمار راويان آن به حدى باشد كه علم قطعى به صدور آن ازپيامبر يا امام پيدا كنيم. به عبارت ديگر: احتمال آنكه گروهى از افراد آن را از پيش خود ساخته باشند، نرود هرگاه لفظ حديث در نقلهاى مختلف آن يكسان باشند، آن را متواتر لفظى گويند، و اگر مفهوم آن با عبارات گوناگون نقل شود، متواتر معنوى خواهد بود.
79-
بحارالانوار ج 39/53 حديث 1.
80-
بحارالانوار ج 40/53 حديث 6.
81-
همانجا /63 حديث 53.
82-
همانجا /92 حديث 101.
83-
همانجا /121 حديث 161.

--------------------------------------------------------------------------------

رجعت از ديدگاه عقل , قرآن , حديث , حسن طارمى
امور حج وزيارت سازمان صدا و سيما 1388 - 1430

شنبه 26/10/1388 - 6:30 - 0 تشکر 176266


پرسشها و پاسخهاى پيرامون رجعت گروهى از كسانى كه مسأله رجعت را در كتب خود بررسى كرده‏اند اشكالات چندى بر اين عقيده وارد آورده‏اند كه موجب دودلى و ترديد ايشان و جمعى ديگر شده است. برخى از اين اشكالات بين رجعت و معاد جسمانى مشترك است و طبعاً كسانى كه به پيروى از قرآن، معاد جسمانى را باور دارند اين اشكالات را بهمان نحوى كه در معاد جسمانى بررسى مى‏كنند، پاسخ خواهند داد. و ما در اينجا فقط سؤالات و ايراداتى را متذكر مى‏شويم كه از خصوصيات خود رجعت است. اينك بيان اين دسته از اشكالات:


1-
رجعت برخلاف سنت عمومى الهى است:
مى‏گويند: سنت الهى در جهان آفرينش اين است كه انسانها به صورت سلول در رحم مادر پرورش يابند آنگاه ديده به جهان گشوده، پس از عمرى كوتاه يا بلند رخت از جهان بر بندند، و بار ديگر در روز رستاخيز همگان براى پاداش و كيفر زنده شوند. در اين صورت، حيات دوباره قبل از قيامت بر خلاف سنت جارى الهى خواهد بود.

پاسخ اين اشكال آن است كه اگر آنچه ادعا شد، براستى يك سنت قطعى و كلى و تخلف‏ناپذير در نظام آفرينش باشد، نبايد هيچ نمونه‏اى بر خلاف آن يافت گردد. در حاليكه به گواهى آيات پيشين اين جريان در امتهاى گذشته روى داده و شمارى از انسانها بعد ازمردن به همين جهان بازگشته و رفته‏اند. بنابراين نمى‏توان اين مسأله را يك سنت صددرصد كلى تخلف‏ناپذير الهى دانست .

و اينك توضيح:

نظام آفرينش بر اراده حكيمانه الهى استوار شده و از قانونمندى ويژه‏اى برخوردار است. از اينرو پژوهشگران علوم طبيعى و دانشمندان ژرف نگر علوم فلسفى توانسته‏اند بر بسيارى از اسرار جهان خلقت دست يابند و قوانين جارى در عالم تكوين را كشف كنند. رشد شگفت‏انگيز دانشهاى گوناگون و گسترش همه جانبه تكنولوژى از همين ديدگاه نشأت گرفته و انسانهائى كه جهان را به صورت مجموعه‏اى هماهنگ شناخته‏اند، در اثر تلاش و كوشش بر حقايق بيشمارى وقوف يافته و از رهگذر آن به ترقى و پيشرفت نائل آمده‏اند.

اما بايد اعتراف كرد كه هيچكس نمى‏تواند خود را آگاه از تمام قوانين حاكم بر جهان آفرينش به شمار آورد و يا قوانين كشف شده توسط دانشمندان را قطعى و مسلم بداند. چرا كه راه رسيدن بشر به اين قوانين از طريق استقرارء بوده، و استقراء كامل براى هيچ فردى مقدور نيست. بنابراين در مورد همه قوانين و سنتهاى جارى طبيعت بايد احتمال وقوع خلاف و استثناء را پذيرفت، مگر آنكه آفريدگار جهان خود از عدم استثناء در مورد سنتى خاص سخن بگويد.

به عنوان مثال: يكى از سنتهاى صددرصد قطعى و كلى و تخلف‏ناپذير در نظام آفرينش، كه حتى يك نمونه خلاف براى آن نمى‏توان سراغ داد، «جاودانى نبودن انسانها در دنيا»ست. شكى نيست كه سنت الهى بر اين قرار گرفته كه هيچ فردى از افراد بشر در جهان مخلد نباشد و قرآن قاطعانه از اين سنت سخن مى‏گويد، آنجا كه مى‏فرمايد:

كل نفس ذائقة الموت.84

انك ميت وانهم ميتون 85

از اين جهت هرگز نمى‏توان درباره اين سنت، قائل به استثنا شد و حتى براى يك انسانى در جهان مادى خلود و جاودانگى انديشيد. از سوى ديگر: برخى از سنتهاى طبيعت كه به ظاهر عام و فراگير هستند، صددرصد قطعى و كلى نبوده بلكه جنبه نسبى دارند. مثلاً قانون آفرينش چنين اقتضا مى‏كند كه هر جاندارى از طريق مجارى طبيعى به وجود آيد و بر همين اساس است كه نظريه «خلق الساعة» توسط دانشمندان علوم جديد نفى شده است. در عين حال ما مى‏بينيم كه موارد انگشت شمارى برخلاف اين سنت الهى وجود دارد و به تصريح قرآن، عصاى موسى به صورت «ثعبان» در مى‏آيد؛ يا حضرت عيسى مسيح بدون آميزش مادر با انسانى ديگر، ديده به جهان مى‏گشايد. از همين قبيل است كليه معجزات و كرامات .

بديهى است كه در چنين مواردى نبايد منكر وقوع حوادث استثنائى شد، بلكه بايد اعتراف كرد كه همه سنتهاى حاكم بر جهان آفرينش صددرصد قطعى و تخلف‏ناپذير نيست. بر همين مبنا مى‏توان گفت:

درست است كه سنت الهى بر اين تعلق گرفته است كه هر موجود زنده‏اى پس از پايان يافتن دوران زندگى خود راهى سراى ديگر شده و براى بار دوم به دنيا باز نگردد؛ ولى اين سنت، مانند سنت آفرينش موجودات زنده است كه گاهى - به علل و مصالحى كه همگى جنبه تربيتى دارد - استثنا برداشته و از ميان ميلياردها موجود زنده، چند موجود - بنابر آيات قرآن و روايات پيشوايان - به اين جهان باز گشته يا باز مى‏گردند.


2-
رجعت بازگشت فعليت به قوه است:
مى‏گويند: يكى ازسنتهاى الهى در جهان آفرينش اين است كه هر انسانى كه از مادر زائيده مى‏شود و پس ازگذراندن چندين سال در اين دنيا چشم از جهان فرو مى‏بندد، يك رشته قوه‏ها، و توانهادر او فعليت يافته و به صورت كمال بروز مى‏نمايد. مثلاً روزى كه به دنيا قدم مى‏نهد، امكان آگاهى در او وجود دارد و پس از مدتى اين امكان جامه فعليت به خود مى‏پوشد و به صورت موجود زنده آگاه در مى‏آيد. همچنين است ديگر قوه‏ها و توانهائى كه در سرشت انسان به وديعت نهاده شده و با گذشت زمان فعليت مى‏يابد و او را به موجودى كامل تبديل مى‏كند. بنابراين همه افرادبشر از قوه آگاهى، قوه شنوائى، قوه بينائى، قوه خواندن و نوشتن و ساير قوه‏ها و توآنهابرخوردارند و پس از مدتى همه اين قوه‏ها را در چهارچوب فعليت، واجد مى‏شوند. همين است كه مى‏گويند: هر انسانى در لحظه مرگ با يك رشته فعليتها و انقلاب «امكان»ها به «شدن»ها جهان را ترك مى‏كند.

حال اگر عقيده به رجعت درست باشد، مستلزم آنست كه انسان رجعت كننده، از فعليت به قوه باز گردد و كمال‏هاى ظهور يافته در او به توان تبديل شوند. اما اين كار با حكمت حق تعالى سازگار نيست و به يك معنى كارى لغو به شمار مى‏رود.


و اينك پاسخ:
شكى نيست كه قوا و توانهاى هر انسانى در طول زندگى او به فعليت و كمال تبديل مى‏گردد و در درستى اين سخن نمى‏توان ترديد كرد. بنابراين اگر كسى مدعى شود كه برخى از انسانها بعد از مرگ، بارديگر به نخستين مرحله زندگى بشر خود بازگشته و از طريق نطفه و علقه و مضغه و طى مراحل ديگر به همان حدى مى‏رسند كه در لحظه مرگ، جهان را ترك كرده بودند، قطعاً چنين ادعايى باطل بوده و همان بازگشت فعليت به قوه است. گذشته از اين، اينگونه اعتقاد نوعى از تناسخ است كه عقل و شرع بر امتناع آن داورى كرده‏اند.

ولى فرض ما اين است كه رجعت به هيچ روى بازگشت به مراحل نخستين حيات نمى‏باشد؛ بلكه انسان رجعت كننده، با همان فعليتها كه جهان را ترك گفته به دنيا باز مى‏گردد وروح متكامل او در همان بدنى وارد مى‏شود كه از آن مفارقت جسته است. به عبارت ديگر: رجعت يك نوع ادامه حياتى است كه مدتى بريده و منقطع شده است .

مثلاً انسانى كه در سن شصت سالگى يا بيشتر و كمتر از آن جهان را به عللى ترك مى‏كند، امكان عمر بيشترى را داشته است، ولى موانع گوناگون او را از ادامه حيات طبيعى بازداشته و زندگى را از او سلب كرده‏اند. اكنون در اثر رجعت، مى‏تواند بار ديگر به حيات خود ادامه دهد و توانهاى خود را ظاهر سازد.

اين از يكسو. از سوى ديگر: همه افراد بشر پس از رسيدن نفس از قوه به فعليت، دنيا را ترك نمى‏كنند و اين سخن، حداكثر درباره كسانى صحت دارد كه به مرگ طبيعى در مى‏گذرند، يعنى كمالات وجودى ايشان بطورى كامل ازقوه به فعليت رسيده و سپس جدائى روح از بدن براى آنها حاصل مى‏گردد. اما مرگ بسيارى از افراد چنين نيست. آنانكه در اثر قتل، تصادف و غرق و جنگ رويدادهاى گوناگون طبيعى و غير طبيعى مى‏ميرند، دليلى بر بروز تمام استعدادهاى درونيشان نداريم و نمى‏توانيم ادعا كنيم كه اجل طبيعى آنها درست در لحظه مرگشان بوده و در نتيجه، خروج قوه از فعليت بطور كامل صورت‏پذيرفته است. 86

از اينرو، بازگشت افرادى از اين قبيل - كه اكثريت انسانها را نيز تشكيل مى‏دهند - مستلزم محال نيست. به ويژه آنكه ممكن است كسانى باشند كه استعداد درك كمالاتى را دارند كه آن كمالات بعد از سپرى شدن زندگى دنيوى ايشان تحقق مى‏يابد و لازمه فعليت يافتن اين استعداد آن است كه چنين افرادى پس از مرگ، بار ديگر به جهان باز گردند و به كمال نائل آيند. همچنين ممكن است شرط دريافت برخى ازكمالات آن باشد كه انسان براى مدتى در عالم برزخ بسر برد و آنگاه آمادگى پذيرش كمال مزبور را به دست آورد. در اينصورت نيز مانعى ندارد كه انسانى براى اين منظور به دنيا باز گردد.

كوتاه سخن آنكه: محال بودن رجوع فعليت به قوه هرگز مستلزم امتناع رجعت نيست و كمترين خدشه‏اى بر اين عقيده وارد نمى‏آورد.

به علاوه آنكه: وقوع رجعت در امم گذشته، نشان نادرستى اين اشكال است؛ چرا كه اگر رجعت محال باشد، هرگز نبايد واقع شود. بنابراين اگر كسى بگويد كه ما اصل رجعت را انكار مى‏كنيم و تحقق آن را مستلزم رجوع فعليت به قوه مى‏دانيم؛ اما تحقق رجعت در امم گذشته را به دليل تصريح قرآن مى‏پذيريم؛ سخنى ناروا گفته و مرتكب خطائى بزرگ شده است. زيرا قرآن هرگز بر خلاف مسلميات عقلى و علمى گفتگو نمى‏كند و هيچگاه از وقوع امور نشدنى خبر نمى‏دهد. به ديگر سخن: اگر رجعت محال باشد، قرآن ازوقوع اين امر محال گزارش نمى‏دهد، و چون در اين كتاب آسمانى با صراحت از تحقق رجعت سخن به ميان آمده، خود نشانه امكان وجود اين امر و نفى اشكال ياد شده است .


3-
رجعت با تناسخ چه تفاوتى دارد؟
مى‏گويند: عقيده تناسخ از نظريات برخى مكاتب و مذاهب غير الهى بوده و هيچ يك از فرق اسلامى اين عقيده را نپذيرفته‏اند و از نظر فلسفى نيز اين عقيده كاملاً رد شده است. حال آيا اعتقاد به رجعت، نوعى اعتقاد به تناسخ نيست ؟

پاسخ: نظريه «تناسخ» براساس انكار قيامت پى‏ريزى شده و پيروان اين مكتب، پاداش و كيفر اعمال و رفتار را منحصر به دنيا مى‏دانند. چكيده اين عقيده آن است كه: «جهان آفرينش پيوسته در گردش است و هر دوره‏اى تكرار دوره پيشين بوده و اين گردش و تكرار پايان ندارد. روح هر انسانى پس از مرگ بار ديگر به دنيا باز مى‏گردد، و اين بازگشت مبتنى بر كردار و رفتار پيشين اوست. اگر در روزگار گذشته به كارهاى نيك و شايسته دست زده، دوران بعد را با شادى و خوشى سپرى مى‏كند، و اگر مرتكب اعمال ناروا و زشت شده، گرفتار حزن و اندوه مى‏گردد».

البته قائلين به تناسخ به چهار گروه تقسيم مى‏شوند: برخى از تناسخ در ابدان بشرى سخن مى‏گويند، گرهى به تناسخ در كالبد حيوانات معتقدند، جمعى تناسخ در نباتات و شمارى تناسخ در جمادات را مطرح مى‏سازند، كه در كتب فلسفى ،كلامى و روائى نادرستى اين عقايد به اثبات رسيده است. 87

از اين بيان به روشنى مى‏توان فهميد كه تناسخ هيچگونه سازگارى و مشابهت با رجعت ندارد. معتقدان به رجعت هرگز منكر قيامت نيستند، بلكه يقين به وقوع اين رستاخيز بزرگ همگانى دارند. آنان هيچگاه از تكرار بى نهايت دوره‏هاى آفرينش گفتگو نمى‏كنند، بلكه به پيروى از قرآن براى جهان پايان و فرجامى قطعى مى‏شناسند واز همه مهمتر آنكه: بنابر عقيده رجعت هرگز روح انسان به جسم شخص ديگر منتقل نمى‏شود، بلكه روح شخص رجعت كننده به جسم خود او تعلق مى‏يابد.

به ديگر سخن: قائلان به تناسخ بازگشت انسان را به اين جهان به عنوان معاد تلقى كرده و اين بازگشت را درباره همه افراد بشر باور دارند. از اين رو رجوع به سراى ديگر و حيات در عالم آخرت را بكلى منكرند. در حاليكه معتقدان به رجعت، تنها بازگشت گروهى بس انگشت شمار به اين جهان را، براى يك سلسله مصالح تجويز مى‏كنند كه پس از آن بار ديگر به سوى عالم آخرت شتافته و در روز ميعاد همراه ديگر انسانها محشور خواهند شد.

ذلك يوم مجموع له الناس‏88

در اين روز همه مردم گردآورده مى‏شوند.


4-
هدف از رجعت چيست؟
مى‏گويند: مشيت حكيمانه خدا بر كارى تعلق مى‏گيرد كه داراى هدف و غرضى باشد و فعل او از لغو پيراسته است. اكنون اين سؤال مطرح است كه هدف از رجعت گروهى اندك از مؤمنان و كافران چيست؟


* * *
پاسخ: هدف از رجعت امور چندى است كه دوتاى از آنها را يادآور مى‏شويم:

الف - رجعت به منظور مشاهده عزت اسلام و ذلت كفر است. بدين معنى كه بازگشت به دنيا در زمانى به وقوع مى‏پيوندد كه دين خدا بر سراسر جهان حاكم شده، زمين و آنچه در آنست در اختيار مؤمنان و خداجويان قرار گرفته و كفار و ستم پيشگان خوار و ذليل گشته‏اند. بديهى است كه مشاهده اين مقطع حساس از زمان آرزوى هر انسان ديندارى است و اور ا شادمان و خرسند مى‏كند، همچنانكه تبهكاران و كافران را به رنج و خشم مى‏افكند و آنان را افسرده مى‏سازد. از اينرو خداى مهربان گروهى از انسانها با ايمان و شمارى از كافران را - كه آنان در اوج ايمان و اينان در پست‏ترين مرحله كفر قرار داشته‏اند - در آن روزگار به جهان باز مى‏گرداند؛ تا آنان از ديدن شكوه و عظمت اسلام و حاكميت مسلمانان به وجد آيند، و اينان در اثر مشاهده شوكت و قدرت پيروان دين خدا خشمگين شوند و دريابند كه وعده خدا حق بوده و كفر و باطل براى هميشه نابود شده است .

ب - گذشته از اينكه ممكن است افراد با ايمان در اين بازگشت به مقاماتى دست يابند كه فقط در موقع سيطره كامل اسلام، تحصيل آنها ممكن است - مى‏توان گفت: گناهكاران و كفارى كه در زمان رجعت به دنيا باز مى‏گردند، از سران و پيشتازان كفربوده‏اند، و جز ارتكاب پليدى و زشتى، پايمال كردن حقوق انسانها، كشتار بى گناهان، غصب اموال مظلومان و ستمگرى به محرومان كار ديگرى از آنان سرنزده است. بدين جهت بار ديگر به جهان طبيعت باز مى‏گردند تا سزاى دنيائى بسيارى از گناهان خود را ببينند و مجازات‏هاى الهى در حق ايشان انجام گيرد. درست است كه عذاب كامل و نهائى اينگونه افراد در روز قيامت تحقق مى‏پذيرد، اما كيفرهاى دنيوى خود نقشى اساسى در سازندگى و عبرت آموزى انسانها دارد و نيز موجب خوارى و ذلت و سرافكندگى افرادى مى‏شود كه روزگارى را با زورگوئى و ستمكارى وحق كشى به سر مى‏بردند و كسى را ياراى روياروئى با ايشان نبود.

البته ممكن است در اينمورد يك رشته انگيزه‏هاى ديگر نيز وجود داشته باشد كه ما از آن آگاه نيستيم.


5-
اگر رجعت كنندگان توبه كنند؟
مى‏گويند: شكى نيست كه افراد رجعت كننده از دو گروه تشكيل مى‏شوند. گروه اول آنانكه دوران حيات خود را همراه با ايمان و تقوا سپرى كرده‏اند و گروه دوم كسانى كه جز ناپاكى و پليدى كار ديگرى از ايشان سرنزده است. بطور مسلم، افراد گروه دوم كه جريانها را در برزخ از نزديك مشاهد كرده و حقايق بر آنها آشكار شده است، پس از بازگشت به اين جهان راه توبه را پيش خواهند گرفت. حال بايد ديد كه آيا توبه چنين افرادى پذيرفته مى‏شود يا نه؟ اگر پاسخ سؤال مثبت باشد، برخلاف حكمت الهى است، زيرا دوران زندگى دنيائى ايشان به سرآمده و سرنوشت ابدى آنها تعيين شده است. و اگر پاسخ سؤال منفى باشد، بر اين افراد ستم رفته وعده خداوند درباره پذيرش توبه گنهكاران تحقق نيافته است .

اين اشكال را به دو گونه مى‏توان پاسخ داد:

پاسخ اول: توبه چنين كسانى پذيرفته نمى‏شود،زيرا توبه‏اى در پيشگاه خدا ارزش دارد كه از روى اختيار و آزادى صورت پذيرد، نه بخاطر مشاهدء قهر الهى و عذابهاى دردناك.

توضيح اينكه: براساس آيات قرآن، افرادى كه مرتكب گناه مى‏شوند، يا از اعتقاد به آئين حق سرباز مى‏زنند ؛ هرگاه از كرده خود پشيمان شده به درگاه خدا باز گردند،توبه ايشان پذيرفته است. اما اگر در آخرين لحظات زندگى - آن هنگام كه حقايق در برابر ديدگان انسان آشكار مى‏شود و نشانه‏هاى مرگ رخ مى‏نمايد - انسانى گناهكار و يا كافر به درگاه خدا توبه كند، توبه او پذيرفته نخواهد شد. قرآن مى‏فرمايد:

انما التوبة على الله للذين يعملون السوء بجهالة ثم يتوبون من قريب فاولئك يتوب الله عليهم و كان الله عليما حكيماً. وليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذا حضر احدهم الموت قال انى تبت الان، ولا الذين يموتون و هم كفار، اولئك اعتدنالهم عذاباً اليما. 89

بازگشت به آستان ربوبى، تنها به كسانى اختصاص دارد كه از روى نادانى مرتكب كار زشت مى‏شوند و فوراً توبه مى‏كنند اينان هستند كه خداوند توبه ايشان را مى‏پذيرد، و خداوند دانا و حكيم است. اما توبه براى كسانى نيست كه در منجلاب گناهان غوطه‏ور بوده و هنگام فرا رسيدن مرگ نداى توبه سر مى‏دهند، و يا آنانكه در لحظه مرگ با حالت كفر مى‏ميرند. ما براى اينگونه افراد عذابى دردناك آماده كرده‏ايم .

در آيه ديگر نيز همين نكته را ياد آورى مى‏نمايد و مى‏فرمايد:

يوم ياتى بعض آيات ربك لا ينفع نفساً ايمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيراً 90

آن روز كه برخى ازنشانه‏هاى پروردگار تو فرا رسد، ايمان كسانى كه تا آن لحظه مؤمن نبوده‏اند يا براى ايمان خود نيكى و خوبى فراهم نياورده‏اند، سودى نمى‏بخشد.

اصولاً توبه ارزشمند، توبه‏اى است كه از دل برخيزد و از روى اختيار انجام گيرد. اما كسى كه با ديدن نشانه‏هاى قطعى مرگ و علائم عذاب الهى توبه مى‏كند يا ايمان مى‏آورد، به هيچ روى شايسته تقدير و تشويق نيست؛ چرا كه راهى جز اين نداشته و اضطرار و اجبار او را به اين كار واداشته است. به همين دليل است كه قرآن از ماجراى غرق شدن فرعون و ايمان آوردن وى در آخرين لحظات زندگى ياد كرده و صريحاً اعلام مى‏دارد كه اين ايمان هيچ سودى براى وى نداشت و هرگز پذيرفته نشد.

و جاوزنا ببنى اسرائيل البحر فاتبعهم فرعون و جنوده بغياً و عدواً، حتى اذا ادركه الغرق قال آمنت انه لا اله الا الذى آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين الان؟ و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين .91

بنى اسرائيل را از دريا گذرانديم، پس فرعون و سپاهيانش از روى ستم و تعدى در پى آنان روان شدند؛ تا آن هنگام كه آب دريا او را فرا گرفت، گفت: ايمان آوردم كه معبودى جز خدايى كه بنى اسرائيل به او ايمان آورده‏اند، نيست و من ازمسلمانانم. آيا اينك ايمان مى‏آورى و حال آنكه در گذشته راه گناه را مى‏پيمودى و ازنابكاران بودى؟

اينك مى‏گوئيم: انسانى كه سراسر عمر خود را در زشتى و گناه و كفر سپرى كرده و حتى براى لحظه‏اى انديشه ايمان به خدا و توبه در آستان روبوبى را به خاطر نگذارنده است، اگر بعد از مردن و انتقال به عالم برزخ و مشاهده كيفر و پاداشها و شناخت حق و راستى از باطل و كژى به دنيا باز گردد و توبه كند، اين توبه هيچ ارزشى ندارد و در پيشگاه خدا پذيرفته نيست. در جائى كه قرآن از عدم قبول توبه انسان در لحظات مرگ سخن مى‏گويد، بديهى است كه توبه چنين افرادى به طريق اولى مورد قبول درگاه حق نخواهد بود. درست است كه انسان اختيار دارد و مى‏تواند اظهار توبه كند وايمان آورد؛ اما زمان توبه منحصر به دوران زندگى دنيائى او بوده و بعد از جدائى از اين عالم، فرصتى براى توبه و بازگشت نخواهد بود .

پاسخ دوم: چنين افرادى كه قلوبى مسخ شده و تاريك دارند، پس از بازگشت نيز توبه نمى‏كنند.

توضيح اينكه: ديدن حقايق و آشكار شدن واقعيت‏ها موجب عبرت بسيارى از انسانها مى‏شود وافرادى زيادى را از ادامه كفر و گناه باز مى‏دارد. اما در برابر اينگونه افراد خدا جو و حق‏پذير كسانى نيز يافت مى‏شوند كه عليرغم مشاهده همه آثار عظمت خداى تعالى همچنان در گرداب كفر و گناه غوطه مى خورند. به طور كلى كسانى آمادگى توبه و بازگشت به درگاه خدا را دارند كه سراسر روح و روان آنان را سياهى و بدانديشى فرا نگرفته و نقطه سفيدى در آن برجاى مانده باشد، ولى آن گروه كه در طول دوران زندگى خود بر اثر فساد وكژى روح و روان خود را آنچنان آلوده كرده‏اند كه كمترين نشانى از مهرو لطف خدا در آن وجود ندارد، هرگز با مشاهده واقعيتها توبه نمى‏كنند. قرآن اين حقيقت شگفت‏انگيز را براى ما چنين بيان مى‏كند:

و لوترى اذ وقفوا على النار فقالوا ياليتنا نردّ ولا نكذّب بايآت ربنا و نكون من المؤمنين. بل بدالهم ما كانوا يخفون من قبل، ولو ردّوالعادوالما نهوا عنه و انهم لكاذبون» 92

اى كاش مى‏ديدى آن لحظه‏اى را كه (مجرمان) بر كنار آتش دوزخ نگاه داشته شدند و گفتند:

اى كاش ما (به دنيا) باز گرديم و از اين پس نشانه‏هاى پروردگارمان را تكذيب نكرده در شمار مؤمنان قرار گيريم. بلكه براى آنان آنچه كه از قبل پنهان مى‏داشتند، آشكار شده و هرگاه به دنيا باز گردانده شوند، همان روش را ادامه داده و همچنان به كارهاى ناروا دست مى‏يازند. و اينان دروغگويند.

بنابراين نمى‏توان گفت: هر كس بميرد و در عالم برزخ با حقايق جهان آشنا شود، در صورت بازگشت به دنيا حتماً توبه خواهد كرد و از گناه دورى خواهد گزيد. اين سخن درباره سران و پيشتازان كفر هرگز درست نيست و در قلب آنان جائى براى پذيرش حق و توبه نمانده است. و با توجه به آنكه رجعت كفار منحصر به كسانى است كه وجودشان با كفر و ستم آميخته شده، قاطعانه مى‏توان گفت كه اينگونه افراد، بعد از بازگشت نيز همان روش را پيش مى‏گيرند و همان عقيده باطل را ادامه مى‏دهند.


6-
درخواست رجعت و پاسخ خدا به لفظ «كلا» (= هرگز)
مى‏گويند قرآن در مواردى يادآور مى‏شود كه برخى از مشركان و ظالمان كه در لحظه مرگ از آينده دردناك خود آگاه مى‏شوند و سرنوشت شوم خود را با چشم برزخى مشاهده مى‏كنند، از مقام الهى درخواست بازگشت مى‏كنند، ولى با جواب منفى روبرو مى‏شوند. اينك متن آيه:

حتى اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فيما تركت. كلا، انّهاكلمة هو قائلها.93

در آن هنگام كه مرگ يكى از ايشان (= مشركان) فرا رسد، ندا مى‏دهد: اى پروردگار من مرا باز گردان، اميد است نيكوكار شوم. (به او پاسخ داده مى‏شود): هرگز، اين سخنى است كه او در زبان مى‏گويد( و درخواستش پذيرفته نخواهد شد).

از اين آيه مى‏توان دريافت كه خداوند تقاضاى افراد را براى بازگشت به دنيا اجابت نمى‏فرمايد ومفهوم آن اين است كه: رجعت ممكن نيست و اگر بازگشت به اين جهان مطابق با مشيت حكيمانه خدا بود، هيچگاه با چنين شدت خواسته آنها را نفى نمى‏كرد.

پاسخ: اين آيه درباره كسانى است كه زندگى خود را با كفر و شرك گذرانده‏اند و هنگامى كه مرگشان فرا رسيده، از گذشته خود پشيمان شده آرزوى بازگشت به دنيا و جبران كارهاى نارواى خود را دارند. و چنين گروهى با جواب منفى روبرو مى‏شوند.

در حاليكه قائلين به رجعت، هدف از اين بازگشت را انجام عمل صالح نمى‏دانند و همانگونه كه پيش از اين توضيح داده شد، رجعت به عنوان پاداش دنيائى شمارى از مؤمنان و كيفر اين جهانى گروهى از كافران است و بس. بديهى است كه نفى بازگشت گروه اول مستلزم نفى رجعت به اين معنى نيست .

اما دليل اينكه خواسته گروه اول مشركان و كافران اجابت نمى‏شود، اين است كه:

اولاً: روزگار عمل و توبه ايشان به پايان رسيده و ديگر نمى‏تواند سرنوشت خود را تغيير دهند. همچنانكه در دو آيه ديگر قرآن به همين معنى اشاره شده است. 94

ثانياً: افرادى از اين قبيل هرگز به كار نيك روى نمى‏آورند و اگر باز هم به دنيا برگردند، همان اعمال ناروا و كفرآميز را ادامه خواهند داد. اين نكته نيز در آيه‏اى از قرآن يادآورى شده است. 95

نتيجه آنكه: آيه مزبور ربطى به رجعت ندارد.


7-
قرآن، عقيده به رجعت را نفى مى‏كند
مى‏گويند: قرآن به روشنى در آيه يادشده در زير بازگشت كفار را به جهان نفى مى‏كند، آنجا كه مى‏فرمايد:

وحرامٌ على قرية اهلكناها لا يرجعون.96

بر اهالى سرزمينى كه نابودشان كرديم، بازگشت نيست .

از اين آيه و مفهوم آن چنين استنباط مى‏شود كه بازگشت گروه نابود شده - كه طبعاً كافرانند - ممنوع است حال چگونه مى‏توان منافات اين آيه را با عقيده رجعت برطرف كرد.

پاسخ : قبلاً سه نكته را يادآور مى‏شويم:

نخست آنكه در اين آيه بازگشت همه كافران ممنوع شمرده نشده، بلكه تنها ازگروهى سخن مى‏گويد كه به عذاب الهى گرفتار و نابود شده‏اند. بنابراين با اين آيه نمى‏توان بر ممنوع بودن بازگشت همه كافران و گناهكاران - هر چند به اجل طبيعى درگذشته باشند - استدلال نمود. پس هرگاه بازگشت كنندگان در رجعت از گروه دوم باشند، هرگز اين آيه مانع از بازگشت آنان نيست .

دوم اينكه بايد ديد هدف از رجعت كافرانى كه نابود شده‏اند، چيست و چرا قرآن آن را ممنوع اعلام مى‏دارد؟ هدف از رجعت اين افراد آن است كه به جهان باز گردند، عمل صالح انجام دهند و گذشته را جبران كنند. قرآن يك چنين بازگشتى را ممنوع اعلام مى‏كند و ممنوعيت اين رجعت، بر ممنوع بودن رجعت به شكل ديگر كه در آن امكان عمل صالح و ميدان براى كار نيست، دلالت ندارد.

گواه بر اينكه هدف آيه نفى رجعت، بازگشت براى جبران گذشته و انجام عمل صالح است، آيه پيش از آن مى‏باشد، نجا كه مى‏فرمايد:

فمن يعمل من الصالحات و هو مومن فلا كفران لسعيه و انا له كاتبون .97

هر كس عمل صالح انجام دهد - در حاليكه به يگانگى خدا ايمان دارد؛ تلاش او بى پاداش نمى‏ماند و مإ؛//ّّ كارهاى او را مى‏نويسيم.

به عبارت ديگر: در آيه نخست، از مؤمنان نيكوكار سخن به ميان آمده كه پاداش اخروى اينان از بين نخواهد رفت و تلاشهايشان در پيشگاه قدس ربوبى ثبت مى‏شود. سپس در آيه بعد از كفارى ياد مى‏كند كه در اثر گناه و نافرمانى هلاك شده‏اند. آنگاه اعلام مى‏دارد كه بازگشت اين گروه به دنيا ممكن نيست. بديهى است كه مفهوم جمله اين است كه كافران و بدكاران در عالم آخرت بهره‏اى ندارند و به پاداش دست نمى‏يابند، و نيز نمى‏توانند براى جبران كارنامه سياه خود بار ديگر به دنيا برگردند.

سومين نكته اينكه: آيه ياد شده فقط ازكفار سخن مى‏گويد، و درباره رجعت ديگر انسانها سكوت كرده است .

با توجه به اين نكات معلوم مى‏شود كه استدلال به اين آيه بر ممنوعيت رجعت شگفت‏آور است. زيرا هدف از رجعت انجام عمل صالح و جبران گذشته كافران و تبهكاران نيست. بلكه آنان بدين جهت به دنيا باز گردانده مى‏شوند كه شكوه و عظمت مؤمنان را ببينند و سرافكنده شده بر گذشته تاريك خود افسوس خورند، يا از مشاهده اين شوكت و جلال به خشم آيند .


8-
عقيده به رجعت از ساخته‏هاى عبدالله بن سبا است:
مى‏گويند در زمان عثمان مردى يهودى از اهل صنعاى يمن به نام «عبدالله بن سبا» ظاهراً اسلام آورد، ولى در نهان به منظور آشوبگرى و فتنه انگيزى در سرزمين پهناور اسلامى و ايجاد اختلاف ميان مسلمانان از يمن به شهرهاى بزرگ مسلمان نشين مانند كوفه، شام، بصره و مصر سفر كرده در مجامع مسلمين حضور يافت. او در بين مردم عقايد خاصى را تبليغ مى‏نمود. از آن جمله مى‏گفت كه: «پيغمبر اسلام نيز مانند عيسى بن مريم به دنيا باز مى‏گردد» باگذشت زمان، اين سخنان در اذهان گروهى از مسلمانها جاى گرفت و منشأ پيدايش اعتقاد به رجعت شد.

پاسخ: اولاً: يك چنين نسبت - آن هم بدون ارائه مدرك - از روش تحقيق و آداب مناظره بدور است. فرد محقق بايد گفتار خود را بطور مستند مطرح نمايد. ما در آغاز اين رساله، دلائل رجعت را از قرآن و احاديث متواتر بيان كرديم و همگى با مضامين آنها آشنا شديم. آيا با وجود اين دلايل جا دارد كه عقيده رجعت را ساخته و پرداخته فكر يك يهودى مجهول الهويه بدانيم؟

ثانياً: اگر قول به رجعت از طريق عبدالله بن سبا منتشر شده است، پس عمربن خطاب كه در لحظه مرگ پيامبر - صلى الله عليه و آله - بر عدم موت آن حضرت پافشارى مى‏كرد و مى‏گفت: او نمرده است، بلكه نزد پروردگار خود رفته و بسان موسى بن عمران نزد قوم خود باز مى‏گردد، او اين عقيده را از چه كسى آموخته بود؟98

ثالثاً: وجود يك چنين مردى كه در اقطار كشور بزرگ اسلامى آزادانه مى‏گشته و بذر فساد را در مجتمع آن روز مى‏افشانده، و در عين حال كوچكترين مزاحم و مخالفى براى او وجود نداشته است، خود از شگفتيهاى تاريخ به شمار مى‏رود چگونه است كه ابوذر صحابى بزرگ پيامبر تنها به خاطر چند جمله حق، به فرمان حكام وقت از شهرى به شهرى روانه مى‏گردد و سرانجام به بيابان خشك ربذه تبعيد مى‏شود؛ اما فرزند سبا، اين يهودى فتنه‏انگيز بدون كمترين واهمه و نگرانى در سرزمين پهناور اسلامى به سير و سياحت مى‏پردازد و عقايد نادرست خود را گسترش داده و مردم را به شورش و آشوب فرا مى‏خواند! راستى آيا اين خود گواه بر افسانه‏اى بودن اين مرد نيست؟ آنچه كه تاريخ نگاران درباره «عبدالله بن سبا» نوشته‏اند، گوياى آن است كه وى از نظر حكام وقت «افسدالمفسدين» بوده است، ولى در كمال آزادى به نشر انديشه‏هاى باطل خود مى‏پرداخته و هرگز كسى متعرض وى نمى‏شده است. و راستى آيا اين باور كردنى است ؟

رابعاً: وجود چنين مرد افسانه‏اى از طريق فردى به نام «سيف بن عمر تميمى» در ميان مورخان و راويان پخش شده است. سيف در سده دوم هجرى مى‏زيسته و مطالب دروغ بسيارى را ساخته و به دست راويان اخبار سپرده است و آنان نيز در اثر عدم توجه و دقت كافى، به نقل اينگونه روايات بى‏اساس پرداخته‏اند. طبرى در كتاب تاريخ معروف خود، هفتصد و يك روايت مى‏آورد كه سند همه آنها به همين شخص منتهى مى‏گردد و همه آنها حوادث سالهاى 11 تا 37 هجرى را دربر مى‏گيرد و شگفت آور آنكه در كتاب تاريخ ياد شده تنها يك روايت مربوط به حوادث سال دهم هجرى از سيف نقل شده است. گويى تمام آگاهيهاى تاريخى او منحصر به همين چند سال پر ماجرا بوده و از ساير زمانها كمترين اطلاعى نداشته است. 99

اما دانشمندان علم رجال بر اين قول متفقند كه «سيف بن عمر تميمى» شخصى دروغپرداز، حديث ساز و متهم به كفر و زندقه بوده احاديث وى قابل اعتماد و استناد نيستند» 100.

بدين جهت است كه برخى از محققان و پروهشگران منصف دريافته‏اند كه «عبدالله بن سبا» از افسانه‏هاى ساخته و پرداخته همين سيف بن عمر مى‏باشد. از جمله دكتر طه حسين در اين زمينه مى‏نويسد: «ابن السوداء - يعنى عبدالله بن سبا - يك چهره افسانه‏اى و موهوم بوده كه دشمنان شيعه او را براى شيعه ذخيره نموده‏اند» 101.

از آنجا كه بررسى همه جانبه پيرامون افسانه عبدالله بن سبا و چگونگى نشر و گسترش اين داستان دروغ، در اين رساله مختصر نمى‏گنجد، خواننده را به مطالعه كتاب ارزنده «عبدالله بن سبا» اثر تحقيقى و پربار علامه محقق، آقاى سيد مرتضى عسكرى سفارش مى‏كنيم. 102


پايان

--------------------------------------------------------------------------------


پى نوشتها:
84-
انبياء /35: هر انسانى طعم مرگ را خواهد چشيد.
85-
زمر /30: تو (اى پيامبر) نداى مرگ را لبيك خوهى گفت و آنان نيز خواهند مرد.
86-
در انسان استعداد عمر گسترده و طولانى وجود دارد و عواملى از قبيل: بدى تغذيه و رويدادهاى كوبنده اعصاب، عمر او راكاهش داده و حد متوسط عمر طبيعى را به 60 رسانيده است در حالى ك عمر طبيعى انسان، بالاتر از آنست و از اين نظر، بسيارى از مرگهاى طبيعى، مرگ غير طبيعى و به اصطلاح «اخترامى» است .
87-
رجوع شود به: اسفار /9 الباب الثامن فى ابطال التناسخ (1-77) + اشارات 356/3 + 359 + بحارالانوار 320/4 - 322.
88-
هود /103.
89-
نساء /16-18.
90-
انعام /158.
91-
يونس /90 - 91.
92-
انعام /28.
93-
مؤمنون /99 - 100 لازم به يادآورى است كه در اين آيه، شخص مشرك به درگاه خدا استغاثه مى‏كند، اما از فرشتگان متصدى قبض روح تقاضاى رجعت مى‏نمايد.
94-
اين دو آيه عبارتنداز: نساء /16-18 كه متن و ترجمه آن در پاسخ سؤال پنجم گذشت. و آيه 10 منافقون به قرار زير:
و انفقوا مما رزقنا كم من قبل ان ياتى احدكم الموت فيقول رب لولا اخرتنى الى اجل قريب فاصدق واكن من الصالحين. و لن يوخر الله نفسا اذا جاء اجلها والله خبير بما تعملون.
از آنچه كه روزى شما كرده‏ايم انفاق كنيد بگو پيش از آنكه مرگ يكى از شماها فرا رسد و بگويد پروردگارا چرا مرگ مرا تا مدتى عقب نينداختى تا صدقه دهم و از صالحان باشم. هرگز خدا مرگ انسان را آنگاه كه اجل او برسد عقب نمى‏افكند و خدا به آنچه كه انجام مى‏دهيد آگاه است .
95-
به آيه 128 سوره انعام در پاسخ سؤال پنجم مراجعه بفرمائيد.
96-
انبياء /95.
97-
انبياء 94.
98-
مدارك سخن عمربن خطاب در همين رساله آمده است .
99-
الغدير 327/8 - 328.
100-
عبدالله بن سبا 67/1 - 71، اقوال صاحبان كتب رجال اهل سنت را آورده است .
101-
على و بنوه /91.
102-
اين كتاب كه با كندوكاو كم نظير در متون تاريخى و روائى نگاشته شده، در اصل به زبان عربى بوده و مراكز علمى و فرهنگى كشورهاى گوناگون اسلامى با ديده اعجاب، و تحسين بدان نگريسته‏اند. و اخيراً - زيرا نظر مؤلف بزرگوار كتاب - به زبان فارسى ترجمه شده و در سه جلد به چاپ رسيده است .

--------------------------------------------------------------------------------

رجعت از ديدگاه عقل , قرآن , حديث , حسن طارمى
امور حج وزيارت سازمان صدا و سيما 1388 - 1430

يکشنبه 27/10/1388 - 0:47 - 0 تشکر 176506

ندیدمت این غصه کم نیست آقا

دوست دارم دست خودم نیست آقا

غمگین تر از آه

بی کس تر از باد

دور از تو دارم

هر لحظه فریاد

یا علی

پروردگارا آنگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که به وجد نیاید کسی از نبودنم

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.