• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن اجتماعي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
اجتماعي (بازدید: 1316)
چهارشنبه 23/10/1388 - 12:7 -0 تشکر 175795
پاره ای از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی

 

بعنوان مدیر انجمن اجتماعی مایلم که اولی مبحثی رو که تو انجمن اجتماعی میزنم در مورد رهبر معظم انقلاب اسلامی و خلاصه ای ازبیانات ایشان در ایام خاص باشه تا با نور بیانات ایشان انجمن مزین بشه و مسیر رشد و شکوفایی هر چه بیشتر را با کمک شما کاربران ولایتمدار طی کنه.

پس انشالله در پست ها شروع می کنیم به درج بیانات مقام معظم رهبری ، آیت الله خامنه ای

با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه

مرگ بر منافق

 

 

 

 

اي آقاي ما برس به داد ما

چهارشنبه 23/10/1388 - 16:35 - 0 تشکر 175830

بیانات در دیدار مردم قم در سالگرد قیام 19 دى (۱۳۸۸/۱۰/۱۹ - ۱۳:۵۳)
بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
 هر سال نوزدهم دى را همه‌‌‌ى ملت ایران، بخصوص مردم عزیز و بابصیرت قم، همچون یك مقطع تاریخىِ گویا و زباندار، به رخ مستكبران عالم میكشند. جا هم دارد؛ حقیقتاً هم حادثه اى مثل نوزدهم دى، به رخ دشمن كشیدنى است.
 این حادثه از ابعاد مختلفى قابل توجه و تأمل است: هم بصیرت در این حادثه موج میزند، هم موقع‌‌‌‌‌‌شناسى، هم دشمن شناسى، هم مجاهدت و اقدام و فداكارى؛ اینها ابعاد این حادثه‌‌‌ى عظیمى است كه در نوزدهم دى سال 56 - یعنى سى و دو سال قبل - به وقوع پیوسته است. از طرف دیگر، همین حادثه، مبدأ یك تحول، یك حركت، یك جریان عظیم و جهتدارى در ملت ایران شد. پس حادثه، حقیقتاً حادثه‌‌‌‌ى مهمى است. آن روز هم تأثیر گذاشت؛ امروز هم كه شما یاد آن حادثه را و یاد شهداى روحانى و غیر روحانىِ آن حادثه را گرامى میدارید، باز تأثیر میگذارد؛ درس میدهد، بصیرت میدهد و جهت حركت را به ما نشان میدهد.
 روزهاى سال، به طور طبیعى و به خودى خود همه مثل همند؛ این انسانها هستند، این اراده‌‌‌‌‌ها و مجاهدتهاست كه یك روزى را از میان روزهاى دیگر برمیكشد و آن را مشخص میكند، متمایز میكند، متفاوت میكند و مثل یك پرچمى نگه میدارد تا راهنماى دیگران باشد. روز عاشورا - دهم محرم - فى نفسه با روزهاى دیگر فرقى ندارد؛ این حسین بن على (علیه السّلام) است كه به این روز جان میدهد، معنا میدهد، او را تا عرش بالا میبرد؛ این مجاهدتهاى یاران حسین بن على (علیه السّلام) است كه به این روز، این خطورت و اهمیت را میبخشد. روز نوزدهم دى هم همین جور است، روز نهم دىِ امسال هم از همین قبیل است. نهم دى با دهم دى فرقى ندارد؛ این مردمند كه ناگهان با یك حركت - كه آن حركت برخاسته از همان عواملى است كه نوزدهم دىِ قم را تشكیل داد؛ یعنى برخاسته ى از بصیرت است، از دشمن‌‌‌‌‌شناسى است، از وقت‌‌‌‌‌شناسى است، از حضور در عرصه ى مجاهدانه است - روز نهم دى را هم متمایز میكنند.
 مطمئن باشید كه روز نهم دىِ امسال هم در تاریخ ماند؛ این هم یك روز متمایزى شد. شاید به یك معنا بشود گفت كه در شرائط كنونى - كه شرائط غبارآلودگىِ فضاست - این حركت مردم اهمیت مضاعفى داشت؛ كار بزرگى بود. هرچه انسان در اطراف این قضایا فكر میكند، دست خداى متعال را، دست قدرت را، روح ولایت را، روح حسین بن على (علیه السّلام) را مى‌‌‌بیند. این كارها كارهائى نیست كه با اراده‌‌‌‌ى امثال ما انجام بگیرد؛ این كار خداست، این دست قدرت الهى است؛ همان طور كه امام در یك موقعیت حساسى - كه من بارها این را نقل كرده‌‌‌‌ام - به بنده فرمودند: «من در تمام این مدت، دست قدرت الهى را در پشت این قضایا دیدم». درست دید آن مرد نافذِ بابصیرت، آن مرد خدا.
 در شرائط فتنه، كار دشوارتر است؛ تشخیص دشوارتر است. البته خداى متعال حجت را همیشه تمام میكند؛ هیچ وقت نمیگذارد مردم از خداى متعال طلبگار باشند و بگویند تو حجت را براى ما تمام نكردى، راهنما نفرستادى، ما از این جهت گمراه شدیم. در قرآن مكرر این معنا ذكر شده است. دست اشاره ى الهى همه جا قابل دیدن است؛ منتها چشم باز میخواهد. اگر چشم را باز نكردیم، هلال شب اول ماه را هم نخواهیم دید؛ اما هلال هست. باید چشم باز كنیم، باید نگاه كنیم، دقت كنیم، از همه ى امكاناتمان استفاده كنیم تا این حقیقت را كه خدا در مقابل ما قرار داده است، ببینیم.
 مهم این است كه انسان این مجاهدت را بكند. این مجاهدت به نفع خود انسان است؛ خداى متعال هم در این مجاهدت به او كمك میكند. نوزده دىِ مردم قم در سال 56 از این قبیل بود، نهم دىِ امسالِ آحاد مردم كشور - كه حقیقتاً این حركت میلیونى فوق‌‌العاده ى مردم حركت عظیمى بود - از همین قبیل است، و قضایاى گوناگونى كه ما در طول انقلاب از این چیزها كم نداشتیم. این مجاهدت، راه را به ما نشان میدهد.
 ببینید در جنگ صفین، امیرالمؤمنین در مقابل كفار كه قرار نداشت؛ جبهه‌‌‌‌ى مقابل امیرالمؤمنین جبهه‌‌‌‌‌اى بودند كه نماز هم میخواندند، قرآن هم میخواندند، ظواهر در آنها محفوظ بود؛ خیلى سخت بود. كى باید اینجا روشنگرى كند و حقائق را به مردم نشان دهد؟ بعضى ها حقیقتاً متزلزل میشدند. تاریخ جنگ صفین را كه انسان میخواند، دلش میلرزد. در این صف عظیمى كه امیرالمؤمنین به عنوان لشكریان راه انداخته بود و تا آن منطقه ى حساس - در شامات - در مقابل معاویه قرار گرفته بود، تزلزل اتفاق مى‌‌‌افتاد؛ بارها این اتفاق افتاد؛ چند ماه هم قضایا طول كشید. یك وقت خبر مى‌‌‌‌آوردند كه در فلان جبهه، یك نفرى شبهه اى برایش پیدا شده است؛ شروع كرده است به اینكه آقا ما چرا داریم میجنگیم؟ چه فایده دارد؟ چه، چه. اینجا اصحاب امیرالمؤمنین - یعنى در واقع اصحاب خاص و خالصى كه از اول اسلام با امیرالمؤمنین همراه بودند و از امیرالمؤمنین جدا نشدند - جلو مى‌‌افتادند؛ از جمله جناب عمار یاسر (سلام اللَّه علیه) كه مهمترین كار را ایشان میكرد. یكى از دفعات عمار یاسر - ظاهراً عمار بود - استدلال كرد. ببینید چه استدلالهائى است كه انسان میتواند همیشه اینها را به عنوان استدلالهاى زنده در دست داشته باشد. ایشان دید یك عده‌‌‌‌اى دچار شبهه شده‌‌‌‌اند؛ خودش را رساند آنجا، سخنرانى كرد. یكى از حرفهاى او در این سخنرانى این بود كه گفت: این پرچمى كه شما در جبهه‌‌‌‌ى مقابل مى‌‌‌‌بینید، این پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا دیدم - پرچم بنى امیه - زیر این پرچم، همان كسانى آن روز ایستاده بودند كه امروز هم ایستاده اند؛ معاویه و عمروعاص. در جنگ احد، هم معاویه، هم عمروعاص و دیگر سران بنى امیه در مقابل پیغمبر قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنى‌‌‌‌‌‌امیه بود. گفت: اینهائى كه شما مى بینید در زیر این پرچم، آن طرف ایستاده‌‌‌‌اند، همینها زیر همین پرچم در مقابل پیغمبر ایستاده بودند و من این را به چشم خودم دیدم. این طرفى كه امیرالمؤمنین هست، همین پرچمى كه امروز امیرالمؤمنین دارد - یعنى پرچم بنى‌‌‌‌‌هاشم - آن روز هم در جنگ بدر و احد بود و همین كسانى كه امروز زیرش ایستاده‌‌‌‌‌اند، یعنى على‌‌بن‌‌‌ابى‌‌طالب و یارانش، آن روز هم زیر همین پرچم ایستاده بودند. از این علامت بهتر؟ ببینید چه علامت خوبى است. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهایند، در یك جبهه. پرچم، همان پرچم جنگ احد است؛ آدمها همان آدمهایند در جبهه‌‌‌‌‌ى دیگر، در جبهه‌‌‌‌‌ى مقابل. فرقش این است كه آن روز آنها ادعا میكردند و معترف بودند و افتخار میكردند كه كافرند، امروز همانها زیر آن پرچم ادعا میكنند كه مسلمند و طرفدار قرآن و پیغمبرند؛ اما آدمها همان آدمهایند، پرچم هم همان پرچم است. خوب، اینها بصیرت است. اینقدر كه ما عرض میكنیم بصیرت بصیرت، یعنى این.
 از اول انقلاب و در طول سالهاى متمادى، كى‌‌‌‌ها زیر پرچم مبارزه‌‌‌ى با امام و انقلاب ایستادند؟ آمریكا در زیر آن پرچم قرار داشت، انگلیس در زیر آن پرچم قرار داشت، مستكبرین در زیر آن پرچم قرار داشتند، مرتجعین وابسته‌‌ی به نظام استكبار و سلطه، همه در زیر آن پرچم مجتمع بودند؛ الان هم همین جور است. الان هم شما نگاه كنید از قبل از انتخابات سال 88، در این هفت هشت ماه تا امروز آمریكا كجا ایستاده است؟ انگلیس كجا ایستاده است؟ خبرگزارى‌‌‌‌هاى صهیونیستى كجا ایستاده اند؟ در داخل، جناحهاى ضد دین، از توده‌‌‌‌اى بگیر تا سلطنت‌‌‌‌‌طلب، تا بقیه‌‌‌‌ى اقسام و انواع بى دین‌‌‌‌ها كجا ایستاده‌‌‌اند؟ یعنى همان كسانى كه از اول انقلاب با انقلاب و با امام دشمنى كردند، سنگ زدند، گلوله خالى كردند، تروریسم راه انداختند. سه روز از پیروزى انقلاب در بیست و دوى بهمن گذشته بود، همین آدمها با همین اسمها آمدند جلوى اقامتگاه امام در خیابان ایران، بنا كردند شعار دادن؛ همانها الان مى آیند توى خیابان، علیه نظام و علیه انقلاب شعار میدهند! چیزى عوض نشده. اسمشان چپ بود، پشت سرشان آمریكا بود؛ اسمشان سوسیالیست بود، لیبرال بود، آزادى طلب بود، پشت سرشان همه‌‌ی دستگاه‌‌‌هاى ارتجاع و استكبار و استبداد كوچك و بزرگ دنیا صف كشیده بودند! امروز هم همین است. اینها علامت است، اینها شاخص است؛ و مهم این است كه ملت این شاخصها را میفهمد؛ این چیزى است كه انسان اگر صدها بار شكر خدا را بكند، حقش را به جا نیاورده است؛ سجده‌‌‌‌ى شكر كنیم.
 این ملت عظیم از قشرهاى مختلف در سراسر كشور نگاه میكنند به صحنه، میشناسند صحنه را؛ خیلى چیز بزرگ و مهمى است. اینى كه من عرض میكنم روز نُه دى در تاریخ ماندگار است، به خاطر این است. مردم بیدارند؛ همین است كه كشور شما را نگه داشته است عزیزان من! همین است كه انقلابتان را حفظ كرده است؛ همین است كه جرأت سران استكبار را از آنها گرفته است كه بخواهند به ملت ایران حمله كنند؛ میترسند. حالا در تبلیغات، زید و عمرو و بكر را میكشند جلو، بمباران تبلیغاتى میكنند؛ اما حقیقت قضیه چیز دیگرى است. دشمن حقیقى آنها ملت ایران است، دشمن حقیقى آنها ایمان و بصیرت ملت ایران است، دشمن حقیقى آنها همین غیرت دینى جوانهاست كه میجوشد. یك وقتى هم دندان روى جگر میگذارند، صبر هم میكنند، باید هم بكنند؛ اما یك وقت هم آنجائى كه وقت حضور در صحنه است، مى‌‌‌‌آیند توى صحنه.
 تحلیل حوادث جارى كشورمان تحلیلى نیست كه از حوادث عالم جدا باشد. حوادث عالم، حوادث منطقه، اینها به هم متصل است. بخشى هم مربوط به كشور ماست، كه البته آن بخش اصلى و اساسى است. علت هم این است كه استكبار لنگى كار خود را از اینجا مى بیند؛ و این نشان میدهد كه یك ملت و یك مجموعه‌‌‌‌‌ى انسانى چه نقشى میتواند ایفاء كند. اینى كه امام بزرگوار ما هى خطاب میكرد به امت اسلام، با توجه به این حقیقت است. یك ملت وقتى بیدار میشود، اینجور میتواند همه‌‌‌‌‌‌ى محاسبات استكبار را به هم بریزد. كارخانه‌‌‌‌اى كه آنها درست كردند، خط تولیدى كه براى به ثمر رساندن اهداف استكبارىِ خودشان به وجود آوردند، این خط تولید را بیدارى یك ملت اینجور كُند یا متوقف میكند. اگر همه‌‌ی ملتهاى مسلمان بیایند توى میدان، چه میشود! اگر همه‌‌‌‌ى ملتهاى مسلمان همین بصیرت را، همین آمادگى را، همین حضور را پیدا كنند، چه اتفاقى در دنیا مى افتد! از این میترسند. میخواهند صداى من و شما خاموش بشود و به گوش ملتهاى دیگر نرسد. میخواهند كارى كنند كه ملتهاى دیگر نفهمند تأثیر بیدارى و بصیرت یك ملت در حوادث عالم چقدر است.
 یك نكته را هم به جوانان عزیز انقلابى، به فرزندان عزیز انقلابى خودم، به فرزندان بسیجى - از زن و مرد - عرض بكنم: جوانان از اطراف و اكناف كشور، از آنچه كه تهتّك بیگانگان از ایمان دینى به گوششان میخورد یا با چشمشان مى‌‌‌‌بینند، عصبانى هستند؛ وقتى مى بینند روز عاشورا چگونه یك عده‌‌‌‌اى حرمت عاشورا را هتك میكنند، حرمت امام حسین را هتك میكنند، حرمت عزاداران حسینى را هتك میكنند، دلهاشان به درد مى‌‌‌‌‌آید، سینه‌‌‌‌‌هاشان پر میشود از خشم؛ البته خوب، طبیعى هم هست، حق هم دارند؛ ولى میخواهم عرض بكنم جوانهاى عزیز مراقب باشند، مواظب باشند كه هرگونه كار بى رویه‌‌‌اى، كمك به دشمن است. اینجا جوانها تلفن میكنند - میفهمم من، میخوانم، غالباً تلفنها و نامه ها را خلاصه میكنند، هر روز مى آورند، من نگاه میكنم - مى بینم همین طور جوانها گله‌‌‌‌‌مند، ناراحت و عصبانى؛ گاهى هم از بنده گله میكنند كه چرا فلانى صبر میكند؟ چرا فلانى ملاحظه میكند؟ من عرض میكنم؛ در شرائطى كه دشمن با همه‌‌‌ى وجود، با همه‌‌‌‌ى امكاناتِ خود درصدد طراحى یك فتنه است و میخواهد یك بازى خطرناكى را شروع كند، باید مراقبت كرد او را در آن بازى كمك نكرد. خیلى باید با احتیاط و تدبیر و در وقت خودش با قاطعیت وارد شد. دستگاه‌‌‌‌هاى مسئولى وجود دارند، قانون وجود دارد؛ بر طبق قانون، بدون هیچگونه تخطى از قانون، بایستى مُرّ قانون به صورت قاطع انجام بگیرد؛ اما ورود افرادى كه شأن قانونى و سمت قانونى و وظیفه ى قانونى و مسئولیت قانونى ندارند، قضایا را خراب میكند. خداى متعال به ما دستور داده است: «و لایجرمنّكم شنئان قوم على ان لاتعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى».(1) بله، یك عده‌‌‌‌اى دشمنى میكنند، یك عده‌‌‌‌اى خباثت به خرج میدهند، یك عده اى از خباثت‌‌‌كنندگان پشتیبانى میكنند - اینها هست - اما باید مراقب بود. اگر بدون دقت، بدون هضم، انسان وارد برخى از قضایا بشود، بى‌‌‌‌گناهانى كه از آنها بیزار هم هستند، لگدمال میشوند؛ این نباید اتفاق بیفتد. من برحذر میدارم جوانهاى عزیز را، فرزندان عزیز انقلابىِ خودم را از اینكه یك حركتى را خودسرانه انجام بدهند؛ نه، همه چیز بر روال قانون.
 مسئولین كشور بحمداللَّه چشمشان هم باز است، مى‌‌‌‌بینند؛ مى‌‌‌‌بینند مردم در چه جهتى دارند حركت میكنند. حجت بر همه تمام شده است. حركت عظیم روز چهارشنبه ى نهم دى ماه حجت را بر همه تمام كرد. مسئولین قوه‌‌‌‌‌ى مجریه، مسئولین قوه‌‌‌ى مقننه، مسئولین قوه‌‌‌‌ى قضائیه، دستگاه‌‌‌هاى گوناگون، همه میدانند كه مردم در صحنه‌‌‌اند و چه میخواهند. دستگاه‌‌‌‌‌‌ها باید وظائفشان را انجام بدهند؛ هم وظائفشان در مقابل آدم مفسد و اغتشاشگر و ضدانقلاب و ضدامنیت و اینها، هم وظائفشان در زمینه‌‌‌ى اداره‌‌‌‌‌‌ى كشور. مسائل كشور كه فقط مسائل مربوط به اغتشاشگران نیست؛ كشور مسائل اقتصادى دارد، مسائل علمى دارد، مسائل سیاسى دارد، مسائل بین‌‌‌‌‌‌‌المللى دارد، مسائل امنیتى دارد؛ صدها مسئله‌‌‌ی مهم پیش روى مسئولان كشور هست؛ باید اینها را انجام بدهند؛ باید كشور را مدیریت كنند؛ باید كشور را جلو ببرند. دشمن میخواهد با این حوادث، چرخهاى كشور از كار بیفتد؛ نباید به دشمن كمك كرد. دشمن میخواهد با اینگونه حوادث، چرخ پیشرفت اقتصادى متوقف بشود؛ دشمن میخواهد چرخ پیشرفت علمى كه بحمداللَّه دور برداشته است و حركت علمى خوبى آغاز شده و رو به رشد هم هست، متوقف بشود؛ دشمن میخواهد حضور سیاسى قدرتمندانه ى جمهورى اسلامى در عرصه هاى بین‌‌‌‌‌المللى را كه امروز از گذشته بسیار بارزتر و پرجلوه‌‌‌‌تر است، مخدوش كند، خراب كند با این مسائل اینجورى؛ نباید به دشمن كمك كرد. بنابراین مسئولان باید كارهاى خود را در زمینه‌‌‌‌هاى اقتصادى، در زمینه‌‌‌‌‌هاى علمى، در زمینه‌‌‌هاى سیاسى، در زمینه‌‌‌هاى اجتماعى، در همه‌‌ى زمینه هائى كه مسئولیتى دارند، وظیفه‌‌‌اى دارند، با قدرت، با قوّت و با دقت انجام بدهند. همكارى هاى با دولت و مسئولین كشور هم باید ادامه پیدا كند. مردم هم كه حضور خودشان را در صحنه نشان داده اند.
 بزرگترین ثروت براى یك نظام همین است كه مردم پشت سرش باشند. آمدند به اصطلاح خواستند این حركت مردمى را خراب كنند؛ گفتند راهپیمائى حكومتى! بى عقلها نفهمیدند كه با این حرف دارند حكومت را تعریف میكنند؛ دارند از حكومت تمجید میكنند. این چه حكومتى است كه در ظرف دو روز - روز عاشورا (یكشنبه) آن خباثتها را راه انداختند، روز چهارشنبه این حركت عظیم راه افتاد - میتواند یك چنین بسیج عظیم ملى را در سرتاسر كشور بكند؟ امروز كدام كشور دیگر، كدام حكومت دیگر چنین قدرتى دارد؟ قوى‌‌‌‌ترین حكومتهاى دنیا و ثروتمندترینشان - كه ولخرجى‌‌‌‌هاى زیادى هم براى جاسوس پرورى و خرابكارى و تروریست پرورى دارند - اگر همه ى تلاششان را هم بكنند، نمیتوانند ظرف دو روز، صد هزار نفر آدم را بیاورند توى خیابانهاى شهرشان یا كشورشان. چند ده میلیون انسان در سرتاسر كشور بیایند! اگر به دستور حكومت آمده باشند، این خیلى حكومت مقتدرى است؛ پس خیلى حكومت قوى‌‌‌‌اى است كه اینجور امكان بسیج را دارد. اما حقیقت غیر از این است؛ حقیقت این است كه در كشور ما حكومت و مردمى وجود ندارد - همه یكى اند - مسئولین حكومت، از شخص حقیر این بنده گرفته تا دیگران، هر كدام قطره‌هائى هستیم در اقیانوس عظیم این ملت.
 رحمت خداوند بر روان پاك امام بزرگوارمان كه سلسله‌‌جنبان این حركت عظیم، او بود؛ و رحمت خداوند بر روان پاك شهداى عزیزمان كه آنها بودند كه پیشروان و سابقون این حركت عظیم بودند، كه «و السّابقون السّابقون. اولئك المقرّبون»؛(2) اینها هستند كه راه را باز كردند، هموار كردند؛ و رحمت خدا بر شما مردم عزیز، بر شما جوانان عزیز، كه اینجور بصیرت و آمادگى را از خودتان نشان میدهید و دشمن را از دست اندازى به كشورتان و نظامتان و انقلابتان مأیوس میكنید. خداوند ان شاءاللَّه یار و نگهدار شما باشد.
    والسّلام علیكم و رحمةاللَّه و بركاته

اي آقاي ما برس به داد ما

چهارشنبه 23/10/1388 - 16:36 - 0 تشکر 175831

بیانات در دیدار با جمعی از طلاب و روحانیون (۱۳۸۸/۰۹/۲۲ - ۱۳:۲۳)

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

خوشامد عرض میكنیم به همه‌ى برادران عزیز، خواهران عزیز كه در این جمع نورانى حضور دارید. بحمداللَّه علماى محترم، فضلاى گرامى، طلاب عزیز، اساتید و مدیران حوزه‌ى علمیه‌ى قم، همه در این جمع تشریف دارید و جمع ممتاز و كم‌نظیرى است.
مناسبت هم مناسبت تبلیغ است؛ یعنى در واقع كار اصلى و جوهرى من و شما. ایام هم ایام كاملاً مناسبى است و ایام الهام‌بخشى است؛ دیروز، روز مبارك مباهله بود؛ چند روز دیگر ایام محرّم شروع خواهد شد؛ روز بیست و هفتم آذر - چند روز دیگر - روز پیوند یا وحدت حوزه و دانشگاه است. همه‌ى این مناسبتها براى ما كه كمربسته‌ى تبلیغ دین و ابلاغ حقیقت به دلها و ذهنها هستیم، مناسبتهاى مهم و درس‌آموزى است.

روز مباهله، روزى است كه پیامبر مكرم اسلام، عزیزترین عناصر انسانى خود را به صحنه مى‌آورد. نكته‌ى مهم در باب مباهله این است: «و انفسنا و انفسكم» در آن هست؛ «و نساءنا و نساءكم»(1) در آن هست؛ عزیزترین انسانها را پیغمبر اكرم انتخاب میكند و به صحنه مى‌آورد براى محاجه‌اى كه در آن باید مایز بین حق و باطل و شاخص روشنگر در معرض دید همه قرار بگیرد. هیچ سابقه نداشته است كه در راه تبلیغ دین و بیان حقیقت، پیغمبر دست عزیزان خود، فرزندان خود و دختر خود و امیرالمؤمنین را - كه برادر و جانشین خود هست - بگیرد و بیاورد وسط میدان؛ استثنائى بودن روز مباهله به این شكل است. یعنى نشان دهنده‌ى این است كه بیان حقیقت، ابلاغ حقیقت، چقدر مهم است؛ مى‌آورد به میدان با این داعیه كه میگوید بیائیم مباهله كنیم؛ هر كدام بر حق بودیم، بماند، هر كدام بر خلاف حق بودیم، ریشه‌كن بشود با عذاب الهى.

همین قضیه در محرّم اتفاق افتاده است به شكل عملى؛ یعنى امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) هم براى بیان حقیقت، روشنگرى در طول تاریخ، عزیزترین عزیزان خود را برمیدارد مى‌آورد وسط میدان. امام حسین (علیه‌السّلام) كه میدانست حادثه چه جور تمام خواهد شد؛ زینب را آورد، همسران خود را آورد، فرزندان خود را آورد، برادران عزیز خود را آورد. اینجا هم مسئله، مسئله‌ى تبلیغ دین است؛ تبلیغ به معناى حقیقى كلمه؛ رساندن پیام، روشن كردن فضا؛ ابعاد مسئله‌ى تبلیغ را این جورى میشود فهمید كه چقدر مهم است. در آن خطبه «من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرم اللَّه ناكثا لعهداللَّه ... و لم‌یغیّر علیه بفعل و لا قول كان حقّا على اللَّه ان یدخله مدخله»؛(2) یعنى وقتى او دارد فضا را به این شكل آلوده میكند، خراب میكند، باید یا با فعل یا با قول آمد روشنگرى كرد. و امام حسین (علیه‌السّلام) این كار را انجام میدهد، آن هم با این هزینه‌ى سنگین؛ عیالات خود، همسران خود، عزیزان خود، فرزندان امیرالمؤمنین، زینب كبرى، اینها را برمیدارد مى‌آید وسط میدان.

یك بُعد امروزى قضیه هم آن مناسبت سوم است، كه پیوند حوزه و دانشگاه است. اینجا هم مسئله، مسئله‌ى ساختن و رساندن است. ارتباط مجموعه‌ى عظیم دانشجوئى كشور با علماى دین، با جوانان شاغل در راه معرفت دینى و تبلیغ دینى، چیزى است كه مطلوب در این مناسبت است؛ یعنى این مناسبت براى آن هست. وحدت حوزه و دانشگاه یعنى این. والّا مراد وحدت عینى و خارجى كه نبود. این كه معنا ندارد. حوزه، حوزه است، دانشگاه، دانشگاه است؛ یعنى این پیوند حقیقى بین دو مجموعه‌ى اثرگذار و مهمى كه تا آن روز كه از سوى امام عزیز بیان شد و ابراز شد، سیاستها بر این بود كه این دو را از هم دور نگه دارند و جدا نگه دارند: دانشگاه از اسلام دور بماند، حوزه از تحولات جهانى و پیشرفتهاى علمى فاصله بگیرد؛ اینها از هم دور بشوند؛ یعنى این دو بال با هم تلاش نكنند، هماهنگ نباشند. این، برمیگردد به مسئله‌ى تبلیغ. اهمیت تبلیغ، این است. درس هم كه میخوانیم، براى این است كه بتوانیم پیام الهى را ابلاغ كنیم، برسانیم؛ حالا چه در زمینه‌ى معارف دینى، چه در زمینه‌ى احكام دینى، چه در زمینه‌ى اخلاق الهى.

پس این مناسبتها و این اصل مسئله‌ى تبلیغ، ناظر است به عمل، همراه با بصیرت و یقین. باید بصیرت باشد. یقین، یعنى همان ایمان قلبى متعهدانه، وجود داشته باشد و بر پایه‌ى این بصیرت و یقین، حركت انجام بگیرد. اگر بصیرت بود، یقین بود، اما كارى انجام نگرفت، این مطلوب نیست؛ تبلیغ نشده است. اگر چیزى تبلیغ شد، اما بدون بصیرت و بدون یقین - هر كدام از اینها كم باشد - یك پایه خراب است و مطلوب به دست نخواهد آمد. این یقین همان چیزى است كه «ءامن الرّسول بما انزل الیه من ربّه و المؤمنون كلّ ءامن باللَّه و ملائكته و كتبه و رسله»؛(3) یعنى اولْ‌كسى كه به پیام، اعتقاد و ایمان عمیق پیدا میكند، خودِ پیام‌آور است. اگر این نبود، كار دنباله پیدا نخواهد كرد، نفوذ نخواهد كرد. آن ایمان هم باید با بصیرت همراه باشد؛ همچنانى كه حالا درباره‌ى بصیرت مطالبى گفته شده است و روشن است. این، میشود عمل صالح. یعنى «انّ الّذین ءامنوا و عملوا الصّالحات»،(4) واقعاً عمل صالح و مصداق اتمّ عمل صالح، همین تبلیغ است كه انجام باید بگیرد. پس در باب تبلیغ، باید فكر كرد، باید كار كرد. این نكته‌اى را كه جناب آقاى مقتدائى(5) اخیراً در بیانشان ذكر كردند، من نشنیده بودم و براى من نكته‌ى مهمى است كه گفتند مركزى براى طراحى در باب تبلیغ دین تشكیل شده است. خب، این همان چیزى است كه من خواستم مطالبه كنم كه این كار باید انجام بگیرد.

ببینید امروز تبلیغ در دنیا خیلى نقش پیدا كرده است و همیشه همین جور بوده است. قبلاً این ابزارها نبود؛ این ارتباطهاى نزدیك نبود. ما معممین یك امتیاز داریم كه تبلیغ رویاروى و چهره‌به‌چهره میكنیم. این یك كار بى‌نظیرى است كه هیچ چیزى جاى این را نمیگیرد؛ منبر رفتن، با مردم حرف زدن. این، از سایر شیوه‌هاى تبلیغ، از جهاتى كارسازتر است - آن جهات هنرى و غیره، آنها هم در جاى خود لازم است - اما این یك تأثیرى دارد، یك خلأئى را پر میكند كه سایر دستگاه‌ها و شیوه‌هاى تبلیغى این اثر را ندارد. پس تبلیغ مهم است و امروز ابزار اساسى است. ما هم یكى از شیوه‌هاى مؤثر تبلیغ را در اختیار داریم.

میخواهیم عرض بكنیم تبلیغ باید جریان ساز باشد، تبلیغ باید گفتمان ساز باشد، تبلیغ باید فضا ایجاد كند؛ گفتمان ایجاد كند. گفتمان یعنى یك مفهوم و یك معرفت همه‌گیر بشود در برهه‌اى از زمان در یك جامعه. آنوقت، این میشود گفتمان جامعه. این، با كارهاى جدا جداى برنامه‌ریزى نشده، حاصل نخواهد شد؛ این كار احتیاج دارد به برنامه‌ریزى و كارِ فعال و مثل دمیدن پیوسته‌ى در وسیله‌ى فشارى است كه میتواند آب یا مایه‌ى حیات یا هوا را به نقاط مختلفى كه مورد نظر است، برساند. باید دائم با این دم دمید، تا این اشتعال همیشه باقى بماند. این كار هیچ نباید متوقف بشود و به برنامه‌ریزى احتیاج دارد.

این گفتمان سازى براى چیست؟ براى این است كه اندیشه‌ى دینى، معرفت دینى در مخاطبان، در مردم، رشد پیدا كند. اندیشه‌ى دینى كه رشد پیدا كرد، وقتى همراه با احساس مسئولیت باشد و تعهد باشد، عمل به وجود مى‌آورد و همان چیزى میشود كه پیغمبران دنبال آن بودند. فرهنگ صحیح، معرفت صحیح، در مواردى بیدارباش، در مواردى هشدار؛ اینها كاركردهاى تبلیغ است؛ آثار و نتائجى است كه بر تبلیغ مترتب میشود.

یك نمونه، همین تبلیغات ماه محرّم است كه به مناسبت عزادارى محرّم انجام میگیرد. این، بهترین فرصت براى تبلیغ كردن است. از این فرصت باید استفاده كرد براى همان مطلبى كه عرض شد؛ شاخص ایجاد بشود؛ مایز، شاخص سازى، معالم‌الطریق. اگر چنانچه سر دو راهى تابلوئى نباشد كه نشان بدهد راهِ فلان جا از كجاست، طرف راست است یا طرف چپ است، این سیر كننده و رونده، به خطا خواهد افتاد. اگر چند راهى باشد، گمراه خواهد شد. شاخص باید معیّن كرد، انگشت اشاره را بایستى واضح مقابل چشم همه قرار داد تا بتوانند گمراه نشوند. در دنیائى كه اساس كار دشمنان حقیقت بر فتنه‌سازى است، اساس كار طرفداران حقیقت بایست بر این باشد كه بصیرت را، راهنمائى را، هرچه میتوانند، برجسته‌تر كنند و این شاخصها را، این مایزها را، این معالم‌الطریق را بیشتر، واضح‌تر، روشن‌تر در مقابل چشم مردم قرار بدهند، كه مردم بفهمند، تشخیص بدهند و گمراه نشوند.

در تبلیغ یك مطلب این است - در آیه‌ى سوره‌ى مباركه احزاب است، كه تلاوت كردند - «الّذین یبلّغون رسالات‌اللَّه و یخشونه و لایخشون احدا الّااللَّه و كفى باللَّه حسیبا».(6) تبلیغِ رسالات‌اللَّه، با این دو تا شرط عملى است: «یخشونه»، این یك. «و لا یخشون احدا الّا اللَّه». اولاً خشیت الهى لازم است؛ براى خدا باشد، در راه خدا باشد، ملهم از تعلیم الهى باشد. اگر برخلاف الهام الهى  و ملهمات از تعلیم الهى باشد، گمراهى است، ضلالت است. «فماذا بعد الحقّ الّا الضّلال».(7) فهمیدن حق با خشیت الهى حاصل میشود. بعد، در مرحله‌ى بیان حق: «و لایخشون احدا الّا اللَّه». چرا؟ چون حق و حقیقت، دشمن دارد؛ بیان حقیقت آسان نیست. دشمنان حقیقت دنیادارانند، قدرتمندانند، طواغیت عالمند؛ در طول تاریخ این جور بوده است، تا آخر هم، تا زمانى كه دولت حقه‌ى ولى‌عصر (ارواحنا فداه) ظهور بكند، همین جور خواهد بود. این قدرتمندان بیكار كه نمیمانند؛ ایجاد اشكال میكنند، ضربه میزنند، از همه‌ى ابزارهایشان استفاده میكنند. پس باید «و لایخشون احدا الّا اللَّه» وجود داشته باشد، والّا اگر از غیر خدا ترسى وجود داشت - به انواع و اقسامه. ترس هم یك جور نیست - راه دیگر منسد خواهد شد. یك وقت این است كه انسان ترس از جانش دارد، یك وقت ترس بر مال دارد، یك وقت ترس بر آبرو دارد، یك وقت ترس از حرف و گفتِ این و آن دارد؛ اینها همه ترس است. این ترسها را باید گذاشت كنار؛ «و لایخشون احدا الّا اللَّه». این، زحمت زیادى دارد. این رنج را، این زحمت را خیلى اوقات هم افراد نمیفهمند، مردم درك نمیكنند چه رنجى دارد كشیده میشود. دنباله‌اش میفرماید: «و كفى باللَّه حسیبا»؛ حساب و كتاب را بگذار به عهده‌ى خدا. اخلاص، اقدامِ همراه با یقین، همراه با شجاعت و شهامت، و حساب و كتاب را به عهده‌ى خدا گذاشتن. این میشود آن قواره‌ى كلى تبلیغ اسلامى.

این را هم من در مورد تبلیغ در دوران محرّم - كه حالا در پیش هست - عرض بكنم كه بعضى حالا ممكن است بگویند شما میخواهید نهضت امام حسین را بیان بكنید، خیلى خب، بروید بیان كنید، دیگر روضه‌خوانى و گریه و زارى و اینها چیست؟ بروید بنشینید بیان كنید كه حضرت این كار را كردند، این كار را كردند، هدفشان هم این بود. این، خیلى فكر خطائى است، نگاه غلطى است. این عاطفه‌ى نسبت به اولیاء خدا، اولیاء دین، این پیوند عاطفى، پشتوانه‌ى بسیار ارزشمند پیوند فكرى و پیوند عملى است. بدون این پشتوانه، خیلى سخت میشود در این راه حركت كرد. این پیوند عاطفى، خیلى مهم است. اینى كه امام راحل (رضوان اللَّه علیه) فرمودند عزادارى به سبك سنتى، این یك حرف از روى عادت نبود؛ حرف بسیار عمیقى است؛ ژرف‌نگرانه است. ببینید در قرآن نسبت به اولیاء الهى سه تعبیر وجود دارد:

یك تعبیر، تعبیر ولایت است؛ «انّما ولیّكم اللَّه و رسوله و الّذین امنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّكوة و هم راكعون»؛(8) بحث ولایت. معلوم است كه پیوند، ارتباط، معرفت، اینها داخل در زیرمجموعه‌ى ولایت است.

یك بحث، بحث اطاعت است؛ «اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرّسول و اولى الامر منكم»؛(9) اطاعت رسول و اطاعت اولى‌الامر. این، در عمل است. در میدان عمل باید اطاعت كرد، پیروى كرد.

اما یك بحث سومى وجود دارد و آن، بحث مودت است. «قل لا اسئلكم  علیه اجرا الّا المودّة فى القربى».(10) این مودت چیست دیگر؟ ولایتِ اینها را داشته باشید، اطاعت هم از اینها بكنید؛ مودت براى چیست؟ این مودت، پشتوانه است. اگر این مودت نباشد، همان بلائى بر سر امت اسلامى خواهد آمد كه در دورانهاى اول بر سر یك عده‌اى آمد كه همین مودت را كنار گذاشتند، بتدریج اطاعت و ولایت هم كنار گذاشته شد. بحث مودت خیلى مهم است. این مودت، با این ارتباطات عاطفى حاصل میشود؛ ماجراى مصیبتهاى اینها را گفتن، یك جور ایجاد ارتباط عاطفى است؛ ماجراى مناقب اینها و فضائل اینها را گفتن، یك جور دیگر پیوند عاطفى است.

بنابراین، این عزادارى‌هائى كه انجام میگیرد، این گریه و زارى‌اى كه میشود، این تشریح حوادث عاشورا كه میشود، اینها چیزهاى لازمى است. یك عده از موضع روشنفكرى نیایند بگویند آقا، اینها دیگر لازم نیست. نه، اینها لازم است؛ اینها تا آخر لازم است؛ همین كارهائى كه مردم میكنند. البته یك شكل‌هاى بدى وجود دارد كه گفته‌ایم؛ مثل قمه زدن كه گفتیم این ممنوع است، نباید این كار انجام بگیرد؛ این، مایه‌ى دراز شدن زبان دشمنان علیه دوستان اهل‌بیت است. اما همین عزادارى متعارفى كه مردم میكنند؛ دسته‌جات سینه‌زنى راه مى‌اندازند، عَلَم بلند میكنند، اظهار محبت میكنند، شعار مینویسند، میخوانند، گریه میكنند؛ اینها ارتباط عاطفى را روزبه‌روز بیشتر میكند؛ اینها خیلى چیزهاى خوبى است. این، اهمیت تبلیغ.

بنابراین در حوزه‌ى علمیه - كه مركز هم از همه جهت قم است - باید براى این ترتیب دادن و جریان‌سازى و هماهنگ كردن و سیاستگذارى براى تبلیغ، حتماً یك كار خوبى انجام بگیرد - كه حالا مژده‌اش را دادند - ان‌شاءاللَّه كه این كار دنبال بشود. اى بسا در یك برهه‌اى برخى از مسائل بایست تبلیغ بشود كه مثلاً پنج سال، ده سال به آن نیاز است و ممكن است پنج سال بعد، آن موضوع اصلاً مورد نیاز نباشد. این كار را باید طراحى كرد. ما این را همیشه سفارش میكنیم به مبلغین، به طلاب، به فضلا كه نیازسنجى كنید و بر طبق نیاز مخاطب و استفهام مخاطب، حرف بزنید؛ اما این كارِ یك فرد نیست. افراد ممكن است در این شناخت و ارزیابى هم بعضاً اشتباه بكنند. این، كار یك جمع متمركز و یك برنامه‌ریزى است، كه ان‌شاءاللَّه باید انجام بگیرد.

مهمترین برهه‌اى و زمان و مكانى كه تبلیغ، آنجا معنا میدهد، جائى است كه فتنه وجود داشته باشد. بیشترین زحمت در صدر اسلام و در زمان پیغمبر، زحمات مربوط به منافقین بود. بعد از پیغمبر، در زمان امیرالمؤمنین زحماتى بود كه از درگیرى و چالش حكومت اسلامى با افرادى كه مدعى اسلام بودند، به وجود مى‌آمد. بعد هم همین جور؛ در دوران ائمه (علیهم‌السّلام) هم همین جور؛ دوران غبارآلودگى فضا. والّا آن وقتى كه جنگ بدر هست، كار، دشوار نیست؛ آن وقتى كه در میدانهاى نبرد حاضر میشوند، با دشمنانى كه مشخص است این دشمن چه میگوید، كار دشوار نیست. آن وقتى مسئله مشكل است كه امیرالمؤمنین در مقابل كسانى واقع میشود كه اینها مدعى اسلامند و معتقد به اسلام هم هستند؛ اینجور نبود كه معتقد به اسلام هم نباشند، از اسلام برگشته باشند؛ نه، معتقدند به اسلام، راه را غلط میروند، هواهاى نفسانى كار دستشان میدهد. این، مشكلترین وضع است كه افراد را به شبهه مى‌اندازد؛ به طورى كه اصحاب عبداللَّه‌بن‌مسعود مى‌آیند خدمت حضرت، میگویند «انّا قد شككنا فى هذا القتال»!(11) چرا باید شك كنند؟ این شك خواص، پایه‌ى حركت صحیح جامعه‌ى اسلامى را مثل موریانه میجود. اینى كه خواص در حقایق روشن تردید پیدا كنند و شك پیدا كنند، اساس كارها را مشكل میكند. مشكل كار امیرالمؤمنین، این است. امروز هم همین است. امروز در سطح دنیا كه نگاه كنید، همین جور است؛ در سطح داخل جامعه‌ى خودمان كه نگاه كنید، همین جور است. تبیین لازم است.

در سطح بین‌المللى، امروز دشمنان از همه‌ى ابزارها دارند استفاده میكنند براى مشوب كردن اذهان عمومى آحاد بشر - ملتها - خواصشان و عوامشان؛ تا هر جا دستشان برسد. دارند براى این تلاش میكنند. ادعاى قانون‌گرائى میكنند، ادعاى حقوق بشر میكنند، ادعاى طرفدارى از مظلوم میكنند. خب، اینها حرفهاى قشنگى است، اینها حرفهاى جاذبه‌دارى است؛ اما حقیقت چیز دیگرى است. این رئیس جمهور آمریكا - همین چند روز قبل از این - میگوید: ما دنبال این هستیم كه دولتهاى قانون‌شكن پاسخگو باشند. خب، كدام دولت قانون‌شكن است؟ كدام دولت قانون‌شكن‌تر از دولت آمریكاست؟ دولت آمریكا با كدام قانون عراق را اشغال كرد و این همه خسارت و تلفات انسانى و مادى و معنوى بر ملت عراق وارد كرد؟ بر اساس یك شایعه‌ى دروغى كه خودشان به وجود آورده بودند، حمله كردند عراق را اشغال كردند كه صدها هزار مردم عراق در این چند سال كشته شدند و چند میلیون مردم عراق آواره شدند. چندى پیش در خبرها آمده بود پانصد و پنجاه دانشمند عراقى به وسیله‌ى اسرائیلى‌ها ترور شدند. این، چیز كمى است؟! جوخه‌هاى ترور بسیج شدند، رفتند دانشمندان عراقى را یكى یكى پیدا كردند، ترور كردند. این، بر اثر اشغال آمریكاست. با كدام قانون شما وارد عراق شدید؟ با كدام قانون تا حالا مانده‌اید؟ با كدام قانون دارید با مردم عراق اینجور اهانت‌آمیز رفتار میكنید؟ با كدام قانون افغانستان را اشغال كردید؟ با كدام قانون بین‌المللىِ عقل‌پسند دارید نیروهاتان را در افغانستان افزایش میدهید؟ چقدر اتفاق افتاد این حادثه كه هواپیماهاى آمریكائى، كاروانهاى عروسى را در افغانستان به خاك و خون كشیدند؟ در طول این چند سال بارها و بارها اتفاق افتاد؛ ده‌ها نفر در هر حادثه‌اى كشته شدند؛ مردمى كه در یك عروسى شركت كرده بودند. آن وقت افسر آمریكائى با وقاحت تمام میگوید: ما دنبال طالبان هستیم! هر جا طالبان را پیدا كنیم، میزنیم! به عروسى مردم چه كار دارید؟ به زندگى مردم چه كار دارید؟ همین چندى پیش در هرات، یكى از این حوادث را به وجود آوردند، بیش از صد نفر كشته شدند كه پنجاه‌تاشان كودكان بودند. مظهر بى‌قانونى شما هستید. قانون‌شكن‌ترین دولتها، امروز دولت آمریكاست.

حقیقت قضیه این است؛ اما زبانى كه به كار میبرند، آن چیزى است كه گفتم: ما با قانون‌شكنى مخالفیم! دولتهاى قانون‌شكن باید پاسخگو باشند! ببینید، فتنه یعنى این. چه چیزى میتواند این توطئه‌ها را، این جریان گندابِ فاسد را از مجموعه‌ى افكار عمومى عالم جمع بكند جز روشنگرى؛ و این ظلمات را بشكند. چه میتواند بشكند، جز چراغ و مشعل بیان حقیقت؟ ببینید چقدر وظیفه، سنگین است.

در زمینه‌هاى مسائل دینى هم همین جور است. یكى از كارهائى كه امروز دستهاى فتنه‌انگیز در دنیا بجد دنبالش هستند، اختلافات مذهبى در بین مسلمانهاست. چون منطقه‌اى كه مسلمانها در آن زندگى میكنند، منطقه‌ى حساسى است، منطقه‌ى پر فایده‌اى است، منطقه‌ى راهبردى است، منطقه‌ى نفت است و آنها به اینجا احتیاج دارند؛ اسلام هم مزاحم است. پس بایستى یك جورى مشكل اسلام را براى خودشان حل كنند. یكى از راه‌هاى خوبى كه پیدا كرده‌اند، ایجاد اختلاف بین مسلمانهاست؛ وسیله‌ى اختلاف هم تعصبات مذهبى. چه چیزى میتواند در مقابل این، ایستادگى بكند؟ بصیرت، روشنگرى، تبلیغ صحیح، در دام دشمن نیفتادن. این، عرصه‌ى بین‌المللى است.

در عرصه‌ى داخلى هم همین جور. شما ملاحظه كنید یك عده‌اى قانون‌شكنى كردند، ایجاد اغتشاش كردند، مردم را به ایستادگى در مقابل نظام تا آنجائى كه میتوانستند، تشویق كردند - حالا تیغشان نبرید؛ آن كارى كه میخواستند نشد، او بحث دیگرى است؛ آنها تلاش خودشان را كردند - زبان دشمنان انقلاب را و دشمنان اسلام را دراز كردند، جرأت به آنها دادند؛ كارى كردند كه دشمنان امام - آن كسانى كه بغض امام را در دل داشتند - جرأت پیدا كنند بیایند توى دانشگاه، به عكس امام اهانت بكنند؛(12) كارى كردند كه دشمنِ مأیوس و نومید، جان بگیرد، تشویق بشود بیاید در مقابل چشم انبوه دانشجویانى كه مطمئناً اینها علاقه‌مند به امامند، علاقه‌مند به انقلابند، عاشق كار براى كشور و میهنشان و جمهورى اسلامى هستند، یك چنین اهانتى، یك چنین كار بزرگى انجام بدهند. آن قانون‌شكنى‌شان، آن اغتشاش‌جوئى‌شان - تشویقشان به اغتشاش و كشاندن مردم به عرصه‌ى اغتشاشگرى - این هم نتائجش. این خطاها اتفاق مى‌افتد، عمل خلاف انجام میگیرد، كار غلط انجام میگیرد، بعد براى اینكه این كار غلط، غلط بودنش پنهان بشود، اطراف او فلسفه درست میشود! فلسفه میبافند؛ استدلال برایش درست میكنند! از ابتلائات بزرگ انسانها این است؛ همه‌مان در معرض خطریم، باید مراقب باشیم. كار خطا را میكنیم، بعد براى اینكه در مقابل وجدانمان، در مقابل سؤال مردم، در مقابل چشم پرسشگران بتوانیم از كار خودمان دفاع كنیم، یك فلسفه‌اى برایش درست میكنیم؛ یك استدلالى برایش میتراشیم!

خب، اینها ایجاد فتنه میكند؛ یعنى فضا را فضاى غبارآلود میكند. شعار طرفدارى از قانون میدهند، عمل صریحاً بر خلاف قانون انجام میدهند. شعار طرفدارى از امام میدهند، بعد كارى میكنند كه در عرصه‌ى طرفداران آنها، یك چنین گناه بزرگى انجام بگیرد؛ به امام اهانت بشود، به عكس امام اهانت بشود. این، كار كمى نیست؛ كار كوچكى نیست. دشمنان از این كار خیلى خوشحال شدند. فقط خوشحالى نیست، تحلیل هم میكنند. بر اساس آن تحلیل، تصمیم میگیرند؛ بر اساس آن تصمیم، عمل میكنند؛ تشویق میشوند علیه مصالح ملى، علیه ملت ایران. اینجا آن چیزى كه مشكل را ایجاد میكند، همان فریب، همان غبارآلودگى فضا و همان چیزى است كه در بیان امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) هست: «و لكن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالك یستولى الشّیطان على اولیائه»؛(13) یك كلمه‌ى حق را با یك كلمه‌ى باطل مخلوط میكنند، حق بر اولیاء حق مشتبه میشود. اینجاست كه روشنگرى، شاخص معیّن كردن، مایز معیّن كردن، معنا پیدا میكند.

آن كسى كه براى انقلاب، براى امام، براى اسلام كار میكند، بمجردى كه ببیند حرف او، حركت او موجب شده است كه یك جهتگیرى‌اى علیه این اصول به وجود بیاید، فوراً متنبه میشود. چرا متنبه نمیشوند؟ وقتى شنفتند كه از اصلى‌ترین شعار جمهورى اسلامى - «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» - اسلامش حذف میشود، باید به خود بیایند؛ باید بفهمند كه دارند راه را غلط میروند، اشتباه میكنند؛ باید تبرى كنند. وقتى مى‌بینند در روز قدس كه براى دفاع از فلسطین و علیه رژیم غاصب صهیونیست است، به نفع رژیم غاصب صهیونیست و علیه فلسطین شعار داده میشود، باید متنبه بشوند، باید خودشان را بكشند كنار، بگویند نه نه، ما با این جریان نیستیم. وقتى مى‌بینند سران ظلم و استكبار عالم از اینها حمایت میكنند، رؤساى آمریكا و فرانسه و انگلیس و اینهائى كه مظهر ظلمند - هم در زمان كنونى، هم در دوره‌ى تاریخىِ صد سال و دویست ساله‌ى تا حالا - دارند از اینها حمایت میكنند، باید بفهمند یك جاى كارشان عیب دارد؛ باید متنبه بشوند. وقتى مى‌بینند همه‌ى آدمهاى فاسد، سلطنت‌طلب، از اینها حمایت میكند، توده‌اى از اینها حمایت میكند، رقاص و مطرب فرارى از كشور از اینها حمایت میكند، باید متنبه بشوند، باید چشمشان باز بشود، باید بفهمند؛ بفهمند كه كارشان یك عیبى دارد؛ بلافاصله برگردند بگویند نه، ما نمیخواهیم حمایت شما را. چرا رودربایستى میكنند؟ آیا میشود با بهانه‌ى عقلانیت، این حقایق روشن را ندیده گرفت، كه ما عقلانیت بخرج میدهیم! این عقلانیت است كه دشمنان این ملت و دشمنان این كشور و دشمنان اسلام و دشمنان انقلاب، شما را از خود بدانند و براى شما كف و سوت بزنند، شما هم همین طور خوشتان بیاید، دل خوش كنید؛ این عقلانیت است؟! این نقطه‌ى مقابل عقل است. عقل این است كه بمجردى كه دیدید برخلاف آن مبانى‌اى كه شما ادعایش را میكنید، چیزى ظاهر شد، فوراً خودتان را بكشید كنار، بگوئید نه نه نه، ما نیستیم؛ بمجردى كه دیدید به عكس امام اهانت شد، به جاى اینكه اصل قضیه را انكار كنید، كار را محكوم كنید؛ بالاتر از محكوم كردنِ كار، حقیقت كار را بفهمید، عمق كار را بفهمید؛ بفهمید كه دشمن چه جورى دارد برنامه‌ریزى میكند، چه میخواهد، دنبال چیست؛ این را باید این آقایان بفهمند. من تعجب میكنم! كسانى كه اسم و رسم خودشان را از انقلاب دارند - بعضى از این آقایان یك سیلى براى انقلاب نخوردند در دوران اختناق و طاغوت - و به بركت انقلاب اسم و رسمى پیدا كردند و همه چیزشان از انقلاب است، مى‌بینید كه دشمنان انقلاب چطور بُراق شدند، آماده شدند، صف كشیدند، خوشحالند، میخندند؛ اینها را كه مى‌بینید؟ به خود بیائید، متوجه بشوید.
شما برادران سابق ما هستید. اینها كسانى هستند كه بعضى از اینها، یك وقتى به خاطر طرفدارى از امام مورد اهانت هم قرار میگرفتند. حالا ببینند كه كسانى كه به نام اینها شعار میدهند، عكس اینها را روى دستشان میگیرند، اسم اینها را با تجلیل مى‌آورند، درست نقطه‌ى مقابل، علیه امام و علیه انقلاب و علیه اسلام شعار میدهند و روزه‌خورى علنى در روز قدس، در ماه رمضان، میكنند؛ اینها را مى‌بینید، خب، بكشید كنار. انتخابات تمام شد. انتخاباتى بود، عمومى هم بود، درست هم بود، اشكالى هم نتوانستند بر انتخابات بگیرند و ثابت كنند؛ حالا هى ادعا كردند، فرصت هم داده شد؛ گفتیم بیائید، نشان بدهید، ثابت كنید؛ نتوانستند، نیامدند؛ تمام شد. پابندى به قانون اقتضاء میكند كه انسان ولو این رئیس جمهورى را كه انتخاب شده است قبول هم نداشته باشد، وقتى براى قانون احترام قائل بود، بایستى در مقابل قانون، خضوع كند. خب، معلوم است هیچ كسى نمیتواند بگوید این كسى كه انتخاب شده، صددرصد حُسن محض است، آن طرفى كه انتخاب نشده است، صددرصد قبح محض است؛ نه، همه حُسنى دارند، قبحى دارند؛ این طرف هم حُسنى دارد، قبحى دارد؛ آن طرف هم حُسنى دارد، قبحى دارد. قانون، ملاك است، معیار است. چرا اینجورى میشود؟ چرا؟ این، هواى نفس است.

اینها مال امروز هم نیست. كسانى كه از اوائل انقلاب یادشان هست، میدانند؛ بعضى بودند از یاران امام، از نزدیكان امام در دهه‌ى اول انقلاب و در حال حیات امام، كه كارشان به مقابله‌ى با امام كشید؛ كارشان به معارضه‌ى با امام كشید؛ ایستادند پاى اینكه امام را به زانو در بیاورند و خطاى حركت امام (رضوان اللَّه تعالى علیه) را - آن مرد بزرگ را، آن مرد الهى را - اثبات كنند؛ اما بعد زاویه پیدا كردند. خب، انقلاب اینها را مطرود كرد. كسانى كه از نزدیكان امام بودند، از یاران امام بودند، كارشان كشید به یا پناه بردن به دشمن، یا مواجه شدن با انقلاب، یا ضربه زدن به انقلاب. اینها باید عبرت باشد براى همه‌ى ما؛ باید عبرت باشد؛ باید بفهمیم.

من هیچ اعتقادى ندارم به دفع؛ من گفتم در نماز جمعه؛ اعتقاد من به جذب حداكثرى و دفع حداقلى است؛ اما بعضى كأنه خودشان اصرار دارند بر اینكه از نظام فاصله بگیرند. یك اختلاف درون خانوادگى را، درون نظام را - كه مبارزات انتخاباتى بود - یك عده‌اى تبدیل كردند به مبارزه‌ى با نظام - البته اینها اقلیتند، كوچكند؛ در مقابل عظمت ملت ایران صفرند، لكن به نام اینها شعار میدهند، اینها هم دل خوش میكنند به این - این باید مایه‌ى عبرت باشد. تبلیغ باید بتواند این حقایق را براى مردم و براى خود آنها روشن بكند كه بفهمند دارند خطا میكنند و اشتباه میكنند.

البته این نظام، نظام الهى است؛ این نظام، نظامى است كه خداى متعال لطف خود و حمایت خود را از این نظام به مرات و كرات نشان داده است؛ تجربه‌هاى ما از اول انقلاب همه‌اش همین را نشان میدهد. ما اگر با خدا باشیم، خدا با ماست.این كسانى كه و این جهانخواران كه امروز در سطح بین‌المللى با این منطقهاى مغلوط و با این منطقهاى مخدوش - كه اشاره كردم - میخواهند دنیا را اداره بكنند و بر دنیا سیطره پیدا بكنند، مطمئناً به وسیله‌ى این ملت و به وسیله‌ى ملتهاى مستقل، به حول و قوه‌ى الهى تودهنى خواهند خورد. اینها نه اسلام را شناختند، نه این ملت را شناختند، نه این انقلاب را شناختند، نه امام راحل عظیم‌الشأن ما را شناختند؛ نمیدانند با كى طرف شده‌اند. این ملت را هم نشناختند؛ این ملت، ملت مقاومى است. جوانهاى ما جوانهائى هستند كه به معناى حقیقى كلمه از عمق جانشان تلاش میكنند براى سعادت؛ سعادتى كه در اسلام هست. دانشجوهاى ما هم همین جورند؛ دانشجوهاى ما امروز جزو برترین دانشجوها هستند؛ نه فقط از لحاظ ذهن و علم، بلكه حتّى از لحاظ صفا، معنویت، ایمان؛ دانشجوهاى ما خیلى خوبند. توى همین قضایا هم بارها دیده شده؛ دانشگاه بسیار آزمایش خوبى داد. در همین قضایا نشان داد كه توى صحنه است، آگاه است، بیدار است. هرچه هم این ارتباط حوزه و دانشگاه، این پیوند حوزه و دانشگاه بیشتر بشود، این معنویت، این روحیات، بیشتر خواهد شد.

ما البته درخواستمان از مردم این است: در این قضایاى اهانت به امام راحل (رضوان اللَّه علیه)، مردم ما عصبانى شدند، خشمگین شدند؛ حق هم دارند. اعلام برائت كردند، جا هم داشت، خوب هم بود؛ لكن آرامش‌شان را حفظ كنند. از دانشجوها هم ما همین درخواست را داریم: آرامش را حفظ كنید. این كسانى كه در مقابل شما قرار دارند، اینها كسانى نیستند كه ریشه‌اى داشته باشند، بتوانند بمانند، بتوانند در مقابل عظمت این ملت و عظمت این انقلاب، مقاومت كنند؛ نه. با آرامش؛ همه كار با آرامش. اگر یك وقتى لازم بشود، خود مسئولین، خود قانون و حافظان قانون، آنچه كه وظیفه‌شان باشد، انجام میدهند. البته شناسائى كنند؛ خود دانشجوها موظفند در محیط دانشگاه، افرادى را كه منشأ فسادند، اینها را بشناسند و دیگران را آگاه كنند. این خودش یك تبلیغ درست و صحیحى است. آگاه كنند؛ بدانند ارتباطات اینها را، جهتگیرى اینها را؛ لكن همه كار با آرامش باید انجام بگیرد. در سطح جامعه، تشنج، اغتشاش، درگیرى مصلحت نیست؛ این چیزى است كه دشمن میخواهد. دشمن میخواهد جامعه آرام نباشد. امنیت، مهم است. دشمنان امنیتِ مردم دوست دارند كه مردم در ناامنى زندگى كنند، ناراحت بشوند، كلافه بشوند، عصبانى بشوند؛ ما این را نمیخواهیم. ما میخواهیم مردم زندگى‌شان، زندگى آرامى باشد؛ دانشجو بتواند درس بخواند؛ طلبه بتواند درس بخواند؛ دانشمند بتواند تحقیق خودش را بكند؛ صنعتگر، كشاورز، بازرگان، بتوانند همه كارشان را انجام بدهند. محیط دانشگاه هم باید محیط امنى باشد؛ جوانهاى مردم توى این مجموعه‌ى دانشگاه جمعند، مردم میخواهند جوانهاشان در محیط امنى باشند. این كسانى كه محیط دانشگاه را با این اغتشاشگرى ناامن میكنند، با مردم مواجه‌اند، با مردم طرفند. البته دستگاه‌هاى قانونى هم وظائفى دارند؛ باید به این وظائف عمل كنند.

بدانید جوانان عزیز! طلاب عزیز! فضلاى جوان! بدانید كه این آیه‌ى مباركه: «فامّا الزّبد فیذهب جفاء و امّا ما ینفع النّاس فیمكث فى الارض»،(14) امروز مصداق تام و تمامى در زمان شما دارد و این را شما خواهید دید. به فضل الهى خواهید دید كه «و امّا ما ینفع النّاس فیمكث فى الارض»، این بناى استوار كه هندسه‌ى آن الهى است، بناى آن هم با دست یك مرد الهى است، بقاء آن هم با اراده‌ى این ملت عظیم و با ایمان این ملت عظیم است، استوار خواهد ماند و ان‌شاءاللَّه این درخت روزبه‌روز ریشه‌دارتر خواهد شد و خواهید دید كه این مخالفان، این كسانى كه با این بنا، با این حق و حقیقت مخالفت میكنند، «فیذهب جفاء»؛ اینها در مقابل چشم شما ان‌شاءاللَّه نابود خواهند بود.

امیدواریم خداوند متعال قلب مقدس ولى‌عصر را نسبت به همه‌ى ما مهربان بفرماید و دعاى آن حضرت را شامل حال ما بفرماید و ارواح طیبه‌ى شهدا و روح امام بزرگوار را ان‌شاءاللَّه از ما راضى كند.

والسّلام علیكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

1) آل عمران: 61
2) مقتل ابى‌مخنف، ص 85؛ «هر كس سلطان ستمكارى را ببیند كه حرام خدا را حلال میشمارد و پیمان خدا را میگسلد، ... اگر با رفتار و گفتار خود كارهاى او را تغییر ندهد، سزاست كه خداوند او را با وى محشور كند.»
3) بقره: 285؛ «پیامبر [خدا] بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده است، ایمان آورده است و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگانش ایمان آورده‌اند ...»
4) بقره: 277؛ «كسانى كه ایمان آورده‌اند و كارهاى شایسته كرده‌اند...»
5) رئیس حوزه‌ى علمیه‌ى قم
6) احزاب: 39؛ «همان كسانى كه پیامهاى خدا را ابلاغ میكنند و از او میترسند و از هیچ كس جز خدا بیم ندارند و خدا براى حسابرسى كفایت میكند.»
7)یونس: 32؛ «... و بعد از حقیقت جز گمراهى چیست؟...»
8) مائده: 55؛ «ولىّ شما تنها خدا و پیامبر اوست و كسانى كه ایمان آورده‌اند؛ همان كسانى كه نماز برپا میدارند و در حال ركوع زكات میدهند.»
9) نساء: 59؛ «... خدا را اطاعت كنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت كنید ...»
10) شورى: 23؛ «... بگو به ازاى آن [رسالت‌] پاداشى از شما خواستار نیستم، مگر دوستى درباره‌ى خویشاوندان ...»
11) وقعة صفین، ص 115: «ما در این جنگ شك داریم.»
12) شعار حضار (روح منى خمینى - بت شكنى خمینى)
13) نهج البلاغه، خطبه‌ى 50؛ «و همواره پاره‌اى از حق و پاره‌اى از باطل را در هم مى‌آمیزند و در چنین حالى شیطان بر یاران خود مسلط میشود.»
14) رعد: 17؛ «... اما كف بیرون افتاده از میان میرود، ولى آنچه به مردم سود میرساند، در زمین [باقى‌] میماند...»

اي آقاي ما برس به داد ما

چهارشنبه 23/10/1388 - 17:25 - 0 تشکر 175835

دیدار هزاران نفر از قشرهای مختلف مردم در سالروز عید سعید غدیر (۱۳۸۸/۰۹/۱۵ - ۱۴:۰۱)
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌
تبریك عرض میكنم این عید سعید، این روز بزرگ، این حادثه‌ى عظیم تاریخى را به همه‌ى شما برادران و خواهران عزیز؛ به همه‌ى ملت ایران، به همه‌ى شیعیان و همه‌ى مسلمانان جهان.
عید غدیر را فرموده‌اند: «عید اللَّه الاكبر»؛ از همه‌ى اعیاد موجود در تقویم اسلامى این عید بالاتر است؛ پرمغزتر است؛ تأثیر این عید از همه‌ى این اعیاد بیشتر است. چرا؟ چون تكلیف امت اسلامى در زمینه‌ى هدایت، در زمینه‌ى حكومت، در این حادثه‌ى غدیر معیّن شده است. حرفى نیست كه بر طبق توصیه‌ى پیامبر اعظم در غدیر عمل نشد - پیغمبر هم طبق بعضى از روایتها خبر داده بود كه عمل نخواهد شد - اما مسئله‌ى غدیر، مسئله‌ى ایجاد یك شاخص است، یك معیار و میزان است. تا آخر دنیا مسلمانان میتوانند این شاخص را، این معیار را جلوى خودشان قرار بدهند و تكلیف مسیر عمومىِ امت را معیّن كنند. اینى كه پیغمبر اكرم حساسترین زمان را براى اعلام مسئله‌ى ولایت انتخاب كرد، این انتخابِ پیغمبر نبود، انتخابِ خداى متعال بود. از طرف پروردگار وحى رسید كه: «بلّغ ما انزل الیك من ربّك».(1) نه اینكه پیغمبر مسئله‌ى امامت و ولایت را از سوى پروردگار قبلاً نمیدانست؛ چرا، از اولِ بعثت براى پیغمبر مسئله روشن بود. بعد هم حوادث گوناگون این بیست و سه سال، آنچنان این حقیقت را عریان كرد و آشكار كرد كه جاى تردیدى باقى نمیگذاشت؛ اما اعلان رسمى باید در حساس‌ترین زمان اتفاق مى‌افتاد و به دستور پروردگار اتفاق افتاد: «بلّغ ما انزل الیك من ربّك و أن لم تفعل فما بلّغت رسالته»؛(2) یعنى این یك رسالت الهى است كه باید بگوئى. بعد هم كه در غدیر خم، در نزدیكى جحفه، نبى مكرم مردم را متوقف كردند، كاروانهاى حجاج را جمع كردند و این مطلب را اعلان كردند، آیه‌ى شریفه آمد كه: «الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى»؛(3) نعمت كامل شد، دین كامل شد. در سوره‌ى مبارك مائده قبل از آیه‌ى «الیوم اكملت»، این آیه‌ى مبارك است: «الیوم یئس الّذین كفروا من دینكم فلا تخشوهم و اخشون»؛(4) امروز روز یأس و ناامیدى دشمنان است؛ یعنى معیار مشخص شد، شاخص معلوم شد؛ امت هر وقت بخواهند، هر وقت چشم خود را بر حقیقت باز كنند، شاخص را خواهند دید، معیار را مشاهده خواهند كرد، تردیدى باقى نخواهد ماند. اهمیت غدیر این است.
قضیه‌ى امامت و ولایت آنچنانى كه در تاریخ اسلام هم مشخص است، معلوم است، یك قضیه‌ى الهى است. این جور نیست كه پیغمبر اكرم با محاسبه‌ى شخصى خود، امیرالمؤمنین را انتخاب كرده باشد؛ اگرچه همه‌ى محاسبات شخصى هم هر كسى را به همین نتیجه میرساند كه جانشین پیغمبر على است؛ اما اقدام پیغمبر، یك اقدام الهى بود. از اوائل بعثت، آن وقتى كه پیغمبر اكرم خود را در مكه بر قبائل گوناگون عرب عرضه كرد، اسلام را بر آنها عرضه كرد - كه این یك ماجراى مفصلى است در تاریخ قبل از هجرت، در اوائل بعثت - به این قبیله رفت، به آن قبیله رفت، رئیس یكى از قبائل كه در تاریخ مشخص شده است - اینها جزو مسلّمات تاریخ است و مسئله‌ى شیعه و سنى در بیان این وقایع نقشى ندارد؛ خود برادران اهل سنت این را نقل كرده‌اند - به پیغمبر عرض كرد كه ما حاضریم دسته‌جمعى به اسلام ایمان بیاوریم، به یك شرط؛ آن شرط این است كه بعد از تو، این كار در اختیار ما باشد؛ رئیس قبیله‌ى ما بشود جانشین تو. در تاریخ دارد كه پیغمبر در پاسخ این شخص فرمود: نه، «هذا امر سماوىّ»؛ این یك مطلبى است كه در اختیار من نیست؛ این آسمانى است، در اختیار خداست. آنها هم ایمان نیاوردند و رفتند. پس مسئله‌ى خلافت پیغمبر بر اساس وحى الهى است؛ بر اساس اراده‌ى پروردگار است، دست پیغمبر هم نبود. اما اگر پیغمبر اكرم میخواست انتخاب بكند، چه كسى را باید انتخاب بكند؟ آن كسى باید قاعدتاً مورد گزینش نبى مكرم قرار بگیرد كه همه‌ى معیارهاى اساسى اسلام در او در حد كامل باشد. خب، حالا امیرالمؤمنین را همه‌ى مسلمانان عالم در محاسبه‌ها بسنجند - درست است كه احادیث گوناگونى در فضیلت برخى از صحابه نقل شده است - معیارها را نگاه كنند، پهلوى هم بگذارند، ردیف كنند، اینها را با قرآن و با سنت مسلّم مقایسه كنند، ببینند چه كسى برگزیده خواهد شد. علم امیرالمؤمنین، كه علم یكى از معیارهاست؛ پیغمبر اكرم درباره‌ى امیرالمؤمنین طبق نقل همه‌ى مسلمانان - شیعه و سنى - میفرمود: «انا مدینة العلم و علىّ بابها»،(5) از این بالاتر چه شهادتى؟ درباره‌ى جهاد امیرالمؤمنین، خداى متعال: «و من النّاس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللَّه»،(6) آیه نازل شده است در مورد مجاهدت امیرالمؤمنین و ایثار امیرالمؤمنین؛ درباره‌ى كس دیگرى این آیه نازل نشده است. درباره‌ى انفاق امیرالمؤمنین: «و یطعمون الطّعام على حبّه مسكینا و یتیما و اسیرا»؛(7) امیرالمؤمنین و خاندان مكرم نزدیك او مشمول این آیه‌اند. «انّما ولیّكم اللَّه و رسوله و الّذین امنوا الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّكاة و هم راكعون».(8) همه گفته‌اند این، درباره‌ى امیرالمؤمنین است. این معیارها - معیارهاى متعددى كه در اسلام، معیار برگزیدگى است، معیار برترى است - از علم و تقوا و انفاق و ایثار و جهاد و بقیه‌ى معیارهائى كه در اسلام وارد شده است، همه و همه، یكى یكى با امیرالمؤمنین تطبیق میكند. كیست كه بتواند این چیزها را در على بن ابى‌طالب (علیه‌السّلام) انكار كند؟
دعوت ما از همه‌ى مسلمانان عالم این است كه این حقائق را مورد تأمل قرار بدهند. ما در عالم وحدت امت اسلامى هیچ اصرارى نداریم كه یك فرقه عقائد یك فرقه‌ى دیگر را حتماً قبول كنند؛ نه، وحدت به معناى این نیست. وحدت به معناى این است كه با عقائد مختلف، شعب مختلف، مشتركات را بگیرند، موارد محل اختلاف را وسیله‌ى برادركشى و جنگ و دشمنى قرار ندهند؛ مسئله‌ى وحدت این است.
اما به عنوان بیان حقیقت و طلب حقیقت، این یك درخواست منطقى است از همه‌ى مسلمانان: بروند تحقیق كنند، ملاحظه كنند، آنچه را كه محققین شیعه نوشتند، علماى بزرگ شیعه در زمان خود ما جمع كردند، نوشتند، تحقیق كردند، در دنیاى اسلام آنها را عرضه كردند، نوشته‌ى آنها مورد تقدیر علماى اسلام، روشنفكران اسلام، برجستگان اسلام قرار گرفته است، اینها را ملاحظه كنند؛ خودشان را محصور نكنند، محروم نكنند. كتابهاى مرحوم سید شرف‌الدین عاملى (رضوان اللَّه علیه)، كتاب شریف الغدیر تألیف علامه‌ى امینى، اینها حقایقى است كه جمع شده است. مسئله‌ى غدیر یك مسئله‌ى مسلّم تاریخى است. در ده‌ها كتاب، مرحوم امینى ده‌ها طریق از طرق اهل سنت را نقل میكند كه ماجراى غدیر را به همین شكل كه ما نقل میكنیم، نقل كرده‌اند. این چیزى نیست كه فقط در كتابهاى ما باشد. حالا در معناى مولا، بعضى ممكن است خدشه كنند، بعضى خدشه هم نمیكنند. ماجرا یك ماجراى حقیقى، واقعى و بیان معیار است؛ مشخص است كه امیرالمؤمنین على بن ابى‌طالب (علیه آلاف التّحیّة و السّلام) یك قله‌ى مرتفع است؛ هم براى حاكم اسلامى و حكومت اسلامى، هم براى هر فرد مسلمان.
جوانى آن بزرگوار، الگوست براى جوانهاى امت اسلام؛ آنجور با صفا و صداقت و بصیرت، حقیقت را دیدن، شناختن، به دنبال آن دویدن، از آن با همه‌ى وجود دفاع كردن، میدانهاى خطر را طى كردن، خطر را ندیده گرفتن و به هیچ انگاشتن، از راه صحیح یك سر سوزن منحرف نشدن، چشم به پیغمبر داشتن، «یحذو حذو الرّسول»؛(9) دنبال پیغمبر قدم به قدم حركت كردن، در مقابل امر الهى و اوامر پیغمبر تسلیم محض بودن، در عین حال لحظه به لحظه بر دانش خود افزودن، عمل را با علم خود منطبق كردن در همه‌ى آنات زندگى. این، جوانى امیرالمؤمنین است. دوره‌ى میان‌سالى و سالخوردگى امیرالمؤمنین هم مشحون از امتحانهاى دشوار، امتحانهاى عجیب و غریب است و در همه‌ى اینها آن صبر عظیم، صبر جمیل؛ مصلحت اسلام را - آنجائى كه مصلحت اسلام در خطر است - بر همه چیز ترجیح دادن، حتّى بر حق مسلّم خود. امیرالمؤمنین میتوانست آن وقتى كه احساس میكرد حق او ضایع میشود، قیام كند؛ على كه از كسى نمیترسید. او كسى بود كه اگر جلو هم مى‌افتاد، مطمئناً كسانى دنبال او حركت میكردند؛ اما «فأمسكت بیدى یدى حتّى رأیت راجعة النّاس قد رجعت عن الإسلام یدعون إلى محق دین محمّد (صلّى اللَّه علیه و آله)»(10) میفرماید: دیدم انگیزه‌هاى مخالف با اصل دین، دارد در دلها زنده میشود، دشمنانى هستند، مخالفینى هستند، میخواهند از موقعیت استفاده كنند، لذا من آمدم وسط میدان، از اصل دین دفاع كردم؛ از حق خود گذشتم و عبور كردم. مصلحت اسلام را اینجور با همه‌ى وجود رعایت میكند. آن وقتى هم كه نوبت حكومت و سیاست به حسَب تقدیر الهى به او میرسد، مردم مراجعه میكنند، اصرار میكنند، از آن حضرت میخواهند كه زمام قدرت را در دست بگیرد، مقتدرانه وارد میدان میشود؛ «لایخاف فى اللَّه لومة لائم»؛(11) از هیچ چیز نمیترسد، هیچ ملامتى او را از راه بر نمیگرداند. یك الگوى كامل؛ این امیرالمؤمنین است؛ این آن انسان والائى است كه شیعه براى او این ارج و مقام را قائل است. این را خوب است همه‌ى امت اسلامى توجه كنند.
حادثه‌ى غدیر به نگاه مرحوم علامه‌ى امینى (رضوان اللَّه تعالى علیه) صاحب كتاب الغدیر و بعد در نگاه مرحوم شهید مطهرى (رضوان اللَّه علیه) وسیله‌ى وحدت امت اسلامى است. گمان نكنند بعضى كه حادثه‌ى غدیر مایه‌ى اختلاف است؛ نه. امروز ببینید كه بیش از همیشه - در گذشته هم بوده است - شیعه را متهم میكنند. ببینند مسئله‌ى تشیع برآمده‌ى از یك اعتقاد صحیحِ سالمِ خالصِ نسبت به وحى الهى است - این است معناى تشیع - اعتقاد به ارزشهاست، اعتقاد به معیارهاست، ملاك قرار دادن معیارهائى است كه قرآن آنها را ملاك قرار داده است. حالا یك مشت یاوه‌گوى هرزه‌گو در گوشه و كنار دنیاى اسلام شیعه را متهم كنند به آن چیزى كه شیعه فرسنگها از آنها دور است؛ مسئله‌ى ساختگى بودن و جعلى بودن و بعداً به وجود آمدن و سیاسى بودن و این حرفها را پیش بیاورند! نه، مسئله‌ى غدیر خط بطلان میكشد بر همه‌ى اینها.
چه سودى میبرند آن كسانى كه سعى میكنند این جمعیت و این جریان عظیم اسلامى را از محدوده‌ى اسلام بیرون نشان بدهند، كه سیاستها امروز دنبال آنهایند. امروز سیاستها همین را ترویج میكنند؛ چرا؟ چون شیعه به بركت روح ولایت توانسته است كارى را بكند كه همه‌ى مسلمانان آرزوى آن را داشته‌اند. همه‌ى مسلمانان خیرخواه و دلسوز و علاقه‌مند آرزو میكردند كه یك روزى اسلام با همان تمامیت و حقانیت بر كرسى قدرت بنشیند. روشنفكران مسلمان در این یكى دو قرن اخیر در حسرت چنین روزى زندگى كردند و در حسرت او از دنیا رفتند. امروز این را شیعه به وجود آورده است؛ این حاكمیت اسلامى را، این عظمت اسلامى را، این عزت اسلامى را. این، به بركت روح ولایت است. دشمن این را مى‌بیند، میخواهد دوْر شیعه را، دوْر اهل ولایت را خالى كند. لذا امروز اتهامات علیه تشیع از همیشه بیشتر است. در طول تاریخ بوده‌اند افراد كج‌فهم و كج‌تابى كه علیه شیعه حرف زدند، اتهامات وارد كردند، دروغهائى ساختند؛ اما امروز از همه‌ى آن اتهامات، حجمِ اتهامات بیشتر است و اینها دست سیاستهاست؛ چرا این را نمیفهمند؟
ما هم باید بفهمیم؛ ما شیعیان هم باید بفهمیم؛ بدانیم سیاست استكبار امروز، جدا كردن شیعه از غیر شیعه است، جدا كردن گروه‌هاى مسلمان از یكدیگر و به جان هم انداختن گروه‌هاى مسلمان است. ما باید كمك نكنیم به این هدف؛ ما بایستى نگذاریم دشمن به این هدف برسد؛ هم ما موظفیم، هم غیر شیعه؛ آن كسانى كه شیعه نیستند؛ جمعیتها و مذاهب غیر شیعه در اسلام. همه این را بدانند: امروز شیعه است كه در ایران اسلامى، این پرچم اقتدار اسلامى و عزت اسلامى را بلند كرده است و بر روى دست گرفته و استكبار احساس عجز میكند؛ این یك واقعیت است؛ این یك واقعیت است. این توطئه‌هائى كه در این سى سال علیه نظام جمهورى اسلامى از سوى دشمنان گوناگون - البته در رأس آنها آمریكا و خبیث‌ترین آنها انگلیس - انجام دادند، به خاطر این است كه اینها مرعوبند؛ از حركت اسلامى، از بیدارى اسلامى، از به خود آمدن دنیاى اسلام میترسند؛ میدانند كه اگر دنیاى اسلام به خود بیاید، توجه كند، احساس استقلال كند، احساس هویت كند، احساس عزت بكند، این منطقه‌ى حساس دنیا كه در اختیار مسلمانان است - كه حساس‌ترین مناطق دنیا، همین منطقه‌ى مسلمان‌نشین است - از تحت سیطره‌ى استكبار بیرون خواهد رفت؛ از این میترسند. چون میترسند، توطئه میكنند؛ ابزارهاى گوناگون را به كار میگیرند. امروز سردمداران سیاستهاى استكبارى - آمریكا و صهیونیستها و بقیه‌ى مستكبرین - همه‌ى توان خودشان را به كار گرفته‌اند، بلكه بتوانند ملت ایران را، نظام جمهورى اسلامى را منزوى كنند، بى‌اثر كنند؛ نتوانسته‌اند و به توفیق الهى، به فضل الهى، به حول و قوه‌ى الهى باز هم نخواهند توانست.
در همین قضیه‌ى هسته‌اى شما ملاحظه كنید، كارشان به اینجا رسیده است كه دروغ‌پراكنى كنند، افكار عمومى دنیا را گمراه كنند و دروغ بسازند. مسئله، مسئله‌ى فلان رادیو و فلان دستگاه تبلیغاتى نیست، مجموعه‌ى سیاستمداران غربى متأسفانه - یعنى همان مجموعه‌ى مؤثر كه بیشتر هم تحت تأثیر صهیونیستها هستند - شده كارشان این: گمراه كردن افكار عمومى، دروغ‌پردازى كردن، شعارهاى دروغین ساختن. ما میخواهیم از این رؤساى كشورها؛ اینقدر دروغ نگویند. این دولتهاى غربى، دولت آمریكا، دولت انگلیس، بعضى دیگر از دولتهاى اروپائى، اینقدر افكار عمومى دنیا را گمراه نكنند. این دروغها به ضرر خودشان تمام خواهد شد؛ امتحان كردند، دیدند. وقتى دروغ گفتند، خلاف گفتند، بعد حقیقت آشكار شد، آبروئى براى آنها نمیماند؛ كما اینكه در بعضى از موارد همین اتفاق افتاد؛ دروغى گفتند، افكار عمومى را گمراه كردند، كارهائى را بر اساس آن انجام دادند، بعد حقیقت روشن شد. ملتهاى خودشان گریبان خود اینها را خواهند گرفت.
در قضیه‌ى هسته‌اى آنچه كه ایران به دنبال آن است، دانش مورد نیاز است؛ دانشى كه اگر امروز ملت ایران آن را دنبال نكند، فردا دیر خواهد بود؛ فردائى كه نفتى به كار نباشد و همه‌ى چرخهاى اقتصادى دنیا بر اساس نیروى هسته‌اى حركت كند و ملت ایران دستش خالى باشد؛ بنشیند منتظر كه دیگران به او كمك كنند؛ آنها این را میخواهند. مسئله‌ى هسته‌اى ما این است؛ من بارها گفته‌ام.
ما امروز براى دانش هسته‌اى كه براى ما مهم است، كار میكنیم كه بیست سال دیگر، سى سال دیگر، فرزندان ما، جوانان ما، نسل آینده، ملت بزرگ ایران، آن روز دستش به طرف غربیها دراز نباشد. غربیها امروز كه نفت مال ماست، از زمین ما نفت استخراج میشود و به آنها داده میشود، دارند براى همین نفت به ما زور میگویند! - امروز این نفتى كه از چاه‌هاى این منطقه بیرون مى‌آید، سودش براى دولتهاى غربى از سودش براى كشورهاى نفت‌خیز بیشتر است! - امروزى كه نفت مال ماست، در اختیار ماست، دست ماست، زورگوئى میكنند، فردا كه ما بخواهیم انرژى هسته‌اى را از خود آنها بگیریم، شما ببینید چه بر سر ملتها مى‌آید. نظام جمهورى اسلامى فكرِ آن روز را میكند. لذا امروز اصرار میكند كه ما بایستى این علم را، این فناورى را، این دانائى را، این تمكّن را براى خودمان كسب كنیم. آن وقت جنجال راه مى‌اندازند در دنیا كه چرا میخواهید شما این را كسب كنید؟ و تهمت میزنند، افكار عمومى را گمراه میكنند كه اینها دنبال بمب اتمند، اینها فلانند.
...(12) معلوم است. توجه كنید! معلوم است كه این حق مسلّم ملت ایران است. منتها مسئله در این است كه مستكبران عالم، براى اینكه این حق مسلّم را از دست ملت ایران بگیرند، با انواع حیل و ترفندها و تبلیغات در كارند كه این اقدام را انجام بدهند. باید بصیر بود؛ باید آگاه بود؛ باید هوشیار بود. ملتها در مسیر خودشان، در موارد حساس باید بفهمند دشمن دارد چه كار میكند. وقتى مى‌بینند از عهده‌ى یك ملت با برخورد نظامى بر نمى‌آیند، با برخوردهاى تهدیدآمیز و ارعاب‌آمیز بر نمى‌آیند، آن وقت شروع میكنند از طرق دیگر اخلال كردن؛ این را بفهمیم. ایجاد اختلاف، ایجاد دشمنى، بهانه‌جوئى.
امروز تبلیغات استكبار جهانى از جمله‌ى چیزهائى كه بر آن تمركز میكند، همین وجود اختلافات در داخل كشور است. یك عده‌اى پیش خدا باید جواب بدهند؛ پیش خدا جواب بدهند كه كارى بكنند كه دشمن از او برداشت تفرق بكند در داخل كشور و جرى بشود. مسئله این است كه دشمن را بشناسیم؛ ترفند دشمن را بفهمیم؛ بدانیم كه چه داریم میگوئیم و دشمن چگونه ممكن است از هر كلمه‌ى ما استفاده بكند و جرى بشود، تشویق بشود، روحیه پیدا كند و راه‌ها را براى دخالت خود، نفوذ خود، باز كند؛ اینها چیزهائى است كه باید توجه داشت.
البته ملت ما بحمداللَّه ملت صبور و غیور و داراى استقامتى است؛ این را ثابت كرده است. ملت ما در طول این سى سال و قبل از این سى سال در دوران انقلاب، این را نشان داده است؛ ما صبوریم. حالا سركردگان استكبار و سخنگویان آنها هِى توى تبلیغاتشان میگویند صبر ما دارد به آخر میرسد، ما دیگر طاقتمان دارد تمام میشود - آنها در مقابل ایران میگویند - شما صبرى نكردید در مقابل ملت ایران؛ كجا شما صبر كردید؟ هر جا هر كار توانستید، كردید؛ هر كارى از دستتان بر مى‌آمده است، علیه ملت ایران انجام داده‌اید. شما كِى صبر كردید؟ توطئه نكردید؟ تبلیغات نكردید؟ تحریم اقتصادى نكردید؟ حمله‌ى نظامى نكردید؟ سگهاى زنجیرى خودتان را رها نكردید در منطقه؟ - یعنى اسرائیل غاصب علیه نظام جمهورى اسلامى - كِى شما صبر كردید كه حالا میگوئید صبر ما دارد تمام میشود؟! صبور، ملت ایران است. مائیم كه صبر كردیم، مائیم كه ایستادگى كردیم، مائیم كه توطئه‌ى شما، تبلیغات شما، هیاهوى شما را ندیده گرفتیم، راه خودمان را ادامه دادیم. و این ملت همین راه را، همین راهى كه انگشت اشاره‌ى امام بزرگوار ما، امام راحل ما، به ما نشان داد، با همه‌ى وجود، به كمك الهى، با همت این جوانها طى خواهد كرد و ان‌شاءاللَّه به آن قله‌ى نهائى هم خواهد رسید.
تلاش را رها نكنید، جوانان عزیز! كار را رها نكنید، بصیرت را رها نكنید. امیرالمؤمنین الگوست؛ الگوى شما جوانهاست. علم امیرالمؤمنین، تقواى امیرالمؤمنین، پاكدامنى امیرالمؤمنین، الگوست. اینها را رها نكنید. جهاد در راه خدا را، تلاش در راه خدا را - كه هر میدانى، جهاد متناسب خودش را دارد - رها نكنید و بدانید كه فرداى این كشور از امروز این كشور بمراتب ان‌شاءاللَّه بهتر خواهد بود. و این فردا متعلق به شماست. و روح امیرالمؤمنین (علیه آلاف التّحیّة و الثّناء) و دعاى حضرت بقیةاللَّه (ارواحنا فداه)، ان‌شاءاللَّه پشتیبان شما خواهد بود.
والسّلام علیكم و رحمةاللَّه و بركاته‌
1) مائده: 67
2) مائده: 67
3) مائده: 3
4) مائده: 67
5) احتجاج، ج 1، ص 78
6) بقره: 207
7) انسان: 8
8) مائده: 55
9) مفاتیح‌‏الجنان، دعاى ندبه‏
10) نهج‏‌البلاغه، 451، نامه‏‌ى 62
11) بحارالانوار، ج 68، ص 360
12) شعار حضار: انرژى هسته‌‏اى حق مسلم ماست

اي آقاي ما برس به داد ما

يکشنبه 27/10/1388 - 14:24 - 0 تشکر 176560

بيانات در ديدار نمايندگان مجلس شوراى اسلامى



بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

خيلى خوشامديد برادران و خواهران عزيز! اميدواريم ان‌شاءاللَّه اين دوره‌ى جديد مجلس براى كشور، براى يكايك خود شما در آرزوهائى كه هر انسان مؤمنى با توجه به حضور در محضر الهى دلبسته‌ى به آنهاست، مبارك و منشأ خير باشد.

ايام ماه مبارك رجب است. اولين چيزى كه در اين ايام و بعد در ايام ماه مبارك شعبان، بالاخره در پله‌ى سوم و بالاتر در ماه مبارك رمضان بايد مورد توجه يكايك ما قرار بگيرد - هر جا هستيم - اصلاح خود و زدودن غفلتها و ظلمتها از دل خود بايد باشد؛ اصل اين است. همه‌ى اين ماجراها و كشمكشهائى كه در زندگى بشر، در بعثت انبياء، در مبارزات اجتماعى و سياسى و نظامى‌اى كه پيغمبران الهى با دشمنان خدا داشتند - رنجها، محنتها، شادى‌ها، پيروزى‌ها، شكستها، همه و همه - مقدمه‌ى اين است كه انسان بتواند در هنگام عبور از اين مرزى كه ناگزير بايد از آن عبور كرد - يعنى مرز زندگى مادى و حيات اخروى و دائمى - شادمان باشد، خرسند باشد، حسرت‌زده نباشد؛ همه‌ى حرفها براى اين است. اگر گفته‌اند اخلاق خوب داشته باشيد، اگر گفته‌اند عمل به اين مقررات داشته باشيد، اگر گفته‌اند مبارزه كنيد، اگر گفته‌اند عبادت كنيد، همه براى اين است كه اين ماده‌ى خامى را كه به ما سپرده شده است، به كيفيت مطلوب و محصول بهينه برسانيم و از اين دروازه خارج كنيم؛ براى اين است كه اين صفحه‌ى سفيدى كه به ما سپردند تا آن را با اعمال خود منقش كنيم، با نقش زيبائى، با نقش مطلوبى از آب در بياوريم و روى دست بگيريم و برويم. همه چيز آنجاست، سرنوشت آنجاست؛ اينها مقدمه است. در اين اردوگاهى كه ما امروز در آن مشغول تمرين هستيم، براى اينكه تا يك جائى اين تمرين به كار ما بيايد، بايد سعيمان بر اين باشد كه در اين اردوگاه از حداكثر فرصتها استفاده كنيم؛ نگذاريم غنيمتى از دست برود، سرمايه‌اى سوخت و سوز بشود و چيزى در مقابل آن عائد نشود.

اينى كه فرمودند: «انّ الانسان لفى خسر»، خسر يعنى همين؛ يعنى سرمايه‌سوز شدن، از دست رفتن سرمايه. همه‌ى ما هر لحظه در حال از دست دادن سرمايه هستيم. سرمايه چيست؟ عمر ماست. لحظه به لحظه من و شما داريم اين سرمايه را از دست ميدهيم. امروز ما نسبت به ديروز بخش ديگرى از سرمايه را باز از دست داده‌ايم. در اين عمر چند ده ساله مثلاً، لحظه به لحظه در حال سوختنِ اين شمع است؛ در حال نابود شدنِ اين سرمايه است. خوب، در مقابل او چه به دست مى‌آوريم؟ اين مهم است. «الّا الّذين ءامنوا و عملوا الصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر». اگر ايمان بود، عمل صالح بود - كه بخشى از عمل صالح هم كه مهمتر است، اين است كه تواصى به حق بود، تواصى به صبر بود - آن وقت اين سرمايه رفته است، اما چيز بهترى جاى آن را خواهد گرفت. مثل اينكه شما پولتان را برميداريد، ميرويد بازار؛ از بازار كه مى‌آئيد بيرون، اين پول از دست رفته است و ديگر توى جيب شما نيست؛ مهم اين است كه در مقابلش چه با خودتان آورديد؛ از اين بازار دست خالى برنگشته باشيد. ماه رجب فرصت خوبى است؛ ماه دعاست، ماه توسل است، ماه توجه است، ماه استغفار است. دائم هم بايد استغفار كنيم. هيچ كس هم خيال نكند كه من از استغفار مستغنى‌ام. پيغمبر خدا ميفرمايد كه: «انّه ليغان على قلبى و انّى لأستغفر اللَّه فى كلّ يوم سبعين مرّة». بلاشك پيغمبر هم حداقل روزى هفتاد مرتبه استغفار ميكرد. استغفار براى همه است؛ بخصوص ماها كه در اين تحركات مادى، در اين دنياى مادى غرقيم و آلوده‌ايم. استغفار بخشى از اين آلودگى را پاكيزه ميكند و از بين ميبرد. ماه استغفار است؛ ان‌شاءاللَّه فرصت را مغتنم بشماريم. حلول اين ماه را به شما تبريك عرض ميكنيم. ان‌شاءاللَّه كه بر ما و شما اين ماه مبارك باشد و از اين ماه وقتى وارد ماه شعبان ميشويم، بخشى از كار را به توفيق الهى انجام داده باشيم.

لازم است تشكر هم عرض بكنيم خدمت نمايندگان محترم از اظهار محبت و اعلام حمايتى كه كرديد بعد از اين عرايض متواضعانه‌ى ما در نماز جمعه. يكپارچگى در اعلام مواضع اساسى در كشور خوب است؛ بخصوص آنجائى كه انسان مى‌بيند دشمنانى در مقابلند، گوشها را تيز كردند، چشمها را خيره كردند، ببينند ضعفى، نُكسى، ترديدى در طرف مقابل هست تا بلافاصله بر اساس آن فرصت‌يابى كنند و حمله كنند. بخصوص اينطور مواقع، صداى واحد خيلى لازم است، خيلى مهم است.

چند نكته را من در باب مجلس خدمت آقايان عرض بكنم؛ البته اينها را شماها على‌القاعده ميدانيد. تذكر است ديگر، اينها تذكره است. گاهى در شنيدن اثرى است كه در دانستن نيست. انسان چيزهائى را ميداند؛ اما باز هم بشنود، خوب است. بحمداللَّه اين مجلس از لحاظ كارشناسى، از لحاظ معرفت و ميزان فكرى و علمى، مجلس خوبى است، مجلس بالائى است؛ از اين جهت ما خوشحاليم و به خودمان ميباليم.

يك تذكر اين است كه مجلس قوه‌ى مفكره‌ى كشور است. فكر در لباس قانون تجلى ميكند، بعد در سراسر وجود كشور سريان و جريان پيدا ميكند. چيزى كه دائم بايد در نظر باشد، اين است كه ببينيم فكر اين قوه‌ى مفكره اولاً نسبتش با ارزشهاى اساسى انقلاب چيست - چون اين شاخه‌اى روئيده بر بدنه‌ى عظيم و قد كشيده و مستحكم انقلاب است ديگر - ثانياً نسبتش با جامعه، با مشكلات كشور و با نيازهاى مردم چيست. يك نگاه به مبدأ، يك نگاه به منتها؛ يك نگاه به خاستگاه، يك نگاه به هدف؛ اين بايد روشن باشد. اگر اين شد، آن وقت قوانين، هم اصيل خواهد بود، درست خواهد بود، صحيح خواهد بود، هم كارآمد خواهد بود. اگر اوّلى نباشد، قانون مثل شاخه‌ى از درخت بريده است؛ اصالت خود را از دست خواهد داد و ديگر قانون اصيلى نيست. اگر دومى نباشد، قانون اصيل است، مشروعيت دارد، اما مقبوليت ندارد. اگر منطبق بر خواستهاى جامعه و نيازهاى فورى و به‌روز و نيز نيازهاى بلندمدت جامعه نباشد، آن وقت ديگر مقبوليت نخواهد داشت به حسب هر مقدارى كه در آن جهت كمبود دارد. اين يك نكته است كه بايد در نظر باشد.

حالا مثلاً فرموديد كه به سياستهاى ذيل اصل 44 قانون اساسى توجه است. ببينيد، اين خودش يك شاخص است. اگر سياستهاى اصل 44 را قبول داريم، فرض كنيد قانونى بگذرانيم كه با اين سياستها نخواند، چطور اين مردود است از نظر شما؟ عين همين مسئله در شكل كلان مربوط به اصل ارزشهاى انقلاب است، اصل مبانى انقلاب است. مبانى انقلاب را بايد مرور كرد؛ فراموش نكنيد. اينى كه گفته بشود ما در نظرات امام - فرض بفرمائيد حالا تعبير «ترديد» نميكنند، اما حرفهائى ميزنند كه معنايش همان ترديد است - ترديد كنيم، اين درست نيست. وصيت‌نامه‌ى امام، جمع‌بندى شده‌ى فرمايشات امام (رضوان اللَّه تعالى عليه) مبانى انقلاب ماست، اصول انقلاب ماست. امام مرد بزرگى بود، آگاه بود. اينها را دائماً در نظر داشته باشيد. قانون، موضعگيرى و حركت بر اين اساس باشد. ممكن است يك نفر يك جور بفهمد، يك نفر يك جور ديگر بفهمد - اين اشكالى ندارد - اما بايد هدف اين باشد، محور اين باشد.

يك نكته‌ى ديگر اين است كه قانون جنبه‌ى الزام‌آور و حاكميتى و ولايتى دارد. شما با قانون داريد اعمال ولايت ميكنيد بر جامعه، اعمال اقتدار ميكنيد بر جامعه؛ لذا قانون الزام‌آور است. اينها به جاى خود محفوظ و درست. يعنى طرف شما در جامعه كه آحاد مردم - از جمله خود شما - هستند، در زير اقتدار قانون قرار ميگيرند؛ قانون بر آنها اعمال ولايت ميكند؛ اين جنبه‌ى واضح قانون است. يك جنبه‌ى ديگرى وجود دارد و آن، تأثير فرهنگى و تربيتى قانون در جامعه است. هر قانونى كه شما بگذرانيد، ولو به حسب ظاهر اين قانون ارتباط با مسائل تربيتى و فرهنگى هم ندارد - يك قانون اقتصادى فرض بفرمائيد - اين يك اثر مستقيم يا غير مستقيم فرهنگى و اخلاقى و تربيتى بر روى مردم دارد. رفتارها و خلقيات و تربيتها اثر متقابل دارند؛ هم اخلاق در رفتار تأثير ميگذارد، هم رفتار بر اخلاق تأثير ميگذارد. شما ببينيد: «ثمّ كان عاقبة الّذين اسائوا السّوئ». كار بد كه ميكنيم، روى دل ما اثر ميگذارد، روى اخلاق ما اثر ميگذارد، گاهى روى برداشتها و تلقى‌هاى ما اثر ميگذارد؛ دلبستگى كه پيدا ميكنيم، اين دلبستگى روى ذهنيات ما اثر ميگذارد. اعمال و رفتار از يك طرف، و اخلاق و تربيت از يك طرف؛ اينها تأثير متقابل دارند.

قانون هم همين جور است ديگر. شما هر قانونى بگذاريد، مربوط به حمل و نقل جاده‌اى باشد، مربوط به گمرك باشد، مربوط به اقتصاد باشد، مربوط به سياست خارجى باشد، هرچه باشد، يك آثار تربيتى و اخلاقى هم دارد؛ به اين جنبه از قانون توجه بشود. اگر ما قانونى ميگذاريم كه روح قانون‌پذيرى را در مردم تقويت ميكند، اين خوب است؛ اگر بعكس، قانونى ميگذاريم كه روح قانون‌شكنى و بى‌اعتنائى به قانون را در مردم به وجود مى‌آورد - ولو به طور غير مستقيم - اين مرجوح است. اگر قانونى ميگذاريم كه روح قناعت را در مردم تقويت ميكند، اين خوب است؛ اگر بعكس، روح اسراف را در مردم تقويت ميكند، اين بد است. اگر روح ديندارى را در مردم تقويت ميكند، اين خوب است؛ اگر روح لااباليگرى را در مردم تقويت ميكند، اين بد است. به اين جنبه توجه كنيد: تأثير متقابل حقوق و اخلاق؛ ملازمات مسائل حقوقى و مسائل اخلاقى. اينها مسائل بسيار مهمى است.

البته اين جنبه‌ى نظرىِ مسئله است، يعنى اِعمال جنبه‌ى نظرى قضيه است؛ در كنار اين، آن جنبه‌ى عملى و خارجى قضيه هم مورد توجه آقايان باشد. يعنى شما كه ميخواهيد رعايت اخلاق اسلامى را در قوانينتان مورد توجه قرار بدهيد، خوب است كه عملاً هم جلسات اخلاقى و معرفتى داشته باشيد. انسان خالى ميشود. در بحبوحه‌ى كار، انسان تهى ميشود. يك مقدارى بايد در وسط اين گرماگرمِ كارهاى اجرائى، آسمانى شد، خدائى شد، بالا رفت، سبك شد و دوباره برگشت. بنده يك وقتى مثال ميزدم به اين آبى كه از آسمان مى‌آيد پاكيزه و طاهر و طيب، بعد توى اين استخرها و توى اين درياها و درياچه‌ها آلوده ميشود؛ بعد از آلوده شدن، باز تبخير ميشود، ميرود بالا؛ دوباره پاكيزه ميشود، برميگردد. برويم بالا و پاكيزه شويم و برگرديم. من و شما خيلى احتياج داريم.

ما از دورانى كه در قم بوديم، يك رفيقى داشتيم كه از لحاظ معنوى خيلى من به او دلبستگى داشتم؛ از جلسات ايشان - جلسات دوستانه‌ى دو نفرى، سه نفرى كه مى‌نشستيم با هم گعده‌هاى طلبگى ميكرديم - من خيلى بهره ميبردم؛ از معنويات او، از خلقيات او، از گفتارها و رفتارهاى معرفتى او. ايشان را سالها نديده بوديم؛ چون رفته بود نجف و ما هم كه اينجاها مشغول بوديم، سرگرم بوديم. بعد از آنكه من رئيس جمهور شده بودم، ايشان به ايران آمده بود. يك وقت تصادفاً ايشان را ديدم، گفتم رفيق! من الان به تو احتياجم بيشتر از آن وقت است. من حالا رئيس جمهورم؛ آن وقت يك طلبه‌ى معمولى بودم. قرار گذاشتيم كه هر هفته‌اى، دو هفته‌اى يك بار بيايد پيش ما؛ و همين جور هم بود تا از دنيا رفت؛ رحمة اللَّه عليه. ما نياز داريم. هر كدام مسئوليتمان بيشتر است، نيازمان بيشتر است. «آنان كه غنى‌ترند، محتاج‌ترند» به اين جلسات اخلاقى، به اين جلسات معنوى.

يكى از كارهاى خوبى كه در مجلس از اول پايه‌گذارى شد، تلاوت قرآن در اول جلسات رسمى مجلس بود. اخيراً هم در زمان رياست آقاى دكتر حداد عادل يك سنت خوب ديگرى به آن اضافه شد و آن خواندن ترجمه‌ى قرآن بود - كه نميدانم حالا هم سارى و جارى است يا نه - كه خيلى خوب است. اين قرآن نبايد فقط حالت شكلى پيدا كند؛ بايد گوش كنيم، از كلمات قرآن بهره ببريم. دلمان را بدهيم به قرآن. هر كلمه‌اى از اين كلمات قرآن ميتواند يك انقلابى در دلهاى ما به وجود بياورد؛ البته براى كسى كه مأنوس با قرآن باشد. به حسب تجربه، آدمى كه مأنوس با قرآن نباشد، بهره‌ى زيادى هم از قرآن نميبرد. «ايّكم زادته هذه ايمانا». آيه‌اى كه مى‌آمد، منافقين ميگفتند ها چى شد؟ ايمانتان زياد شد؟ چيزى از قرآن نميفهميدند. اگر انس با قرآن باشد و دل دادن به قرآن باشد، انسان آن وقت مى‌بيند از هر كلمه‌ى قرآن يك قطره‌ى مصفا و پاكيزه‌اى نوش جان ميكند؛ نورى به دل انسان ميتابد. به اين قرآن و به اين تلاوت توجه بشود؛ بخصوص كه حالا براى كسانى كه احتياج به ترجمه دارند، با ترجمه هم همراه است. جلسات اخلاقى و جلسات معرفتى باشد؛ كسانى بيايند ما را نصيحت كنند؛ چيزهائى را كه ميدانيم هم به ما بگويند. همان طور كه عرض كردم، در شنيدن گاهى اثرى است كه در دانستن نيست. خيلى چيزها را ما ميدانيم، اما يادمان نيست؛ وقتى ميگويند، دل ما بيدار ميشود.

یك نكته‌ى ديگر اين است كه مجلس جاى گفتگوست. سطح گفتگوها هم على‌القاعده بالاست؛ چون سطح فكر و علم و معرفت دوستان بحمداللَّه بالاست. اظهارنظر ميشود، مشورت ميشود، جاى مشاوره است. آنى كه من ميخواهم تأكيد كنم و به همه‌ى شما برادران و خواهران عرض كنم، اين است كه روحيه‌ى تحمل حرف مخالف را در مجلس بالا ببريد. يك چيزى برخلاف نظر شماست؛ خوب، بگويد؛ آسمان كه به زمين نمى‌آيد. گوش كنيد، بعد هم با استدلال آن را رد كنيد. اگر وقت رد كردن و جواب گفتن نداريد، برطبق آن رأى ندهيد، عمل نكنيد. اگر رفيقى، دوست و آشنائى داريد كه ميخواهيد ذهن او را روشن كنيد، خيلى خوب، آهسته به او بگوئيد. نگذاريد گفتن‌ها و اظهار نظر كردن‌ها ابتر و ناقص بماند. متأسفانه در مجالس ما از اوائل هم اين حالت بود كه يك عده‌اى وسط صحبتى، وسط حرفى، پرخاشگرانه صدا را بلند كنند و حرف بزنند. من يادم هست زمان رياست جمهورى يك بار رفتم مجلس براى يك موضوعى، يك سخنرانى در مجلس داشتم؛ سخنرانى طولانى و مفصلى هم شد. يكى از نمايندگان كه با ما دوست هم بود، اما زاويه داشت ديگر - از لحاظ افكار سياسى، يك زاويه‌اى با ما داشت؛ كه آن وقتها ميدانيد يك مقدارى برخوردها تند و تيز بود - از آن ته مجلس هى شروع كرد با صداى بلند حرف زدن؛ به قول آقايان پارازيت دادن. من ميگفتم خوب، برادر عزيز! من حرفهايم را ميزنم، شما هم قبول نكن؛ اينكه اشكالى ندارد. ساكت ميشد، اما بعد از يك لحظه‌اى باز صدايش را بلند ميكرد. او را بعد ديدم، گفتم شما چرا اينجورى ميكنيد؟ خوب، حرف را گوش كنيد؛ بعد هم بيائيد شما بايستيد آنجا - مجلس است، مال شماست - حرف خودتان را بزنيد. من كه آمدم حرف بزنم، رئيس جمهورم، ميروم بيرون؛ مجلس در اختيار شماست؛ هرچه خواستيد، بگوئيد. گفت نه، نكته‌اش اين است كه شما وقتى ميگوئيد، در دل بعضى‌ها اثر ميگذاريد؛ من ميخواهم از همين اثر جلوگيرى كنم! خوب، اين يك روشى است؛ اما به نظر من روش مجلس شوراى اسلامىِ مجمع نخبگان جامعه‌ى اسلامى نيست.

ما توى بحثهاى طلبگىِ خودمان هميشه عادت كرده بوديم. رسم بحثهاى طلبگى، حرف تو حرف آوردن است. يعنى يك نفر بنا ميكند استدلال كردن؛ وسط حرف او ميگويند نخير، اينجورى نيست؛ او ميگويد نخير، اينجورى نيست. بحثها غالباً هم به آخر نميرسد. شنفتيد بحثهاى طلبگى كه كتاب به هم ميزنند و اينها؟ اين ناشى از همين است. يواش يواش توى حوزه از سالها پيش اين عادت رائج شد كه در مباحثات، انسان گوش كند؛ حرفهائى كه به نظر انسان غلط، خلاف واقع، سست و ضعيف مى‌آيد، همه‌ى اينها را گوش كند؛ بعد بگويد خيلى خوب، حالا شما گوش كن؛ اين حرفت جوابش اين است، اين حرفت خدشه‌اش اين است. بعضى از رفقاى ما، من ميديدم، مى‌بينم تا اين اواخر هم آن حالت را حفظ كرده‌اند؛ حرفهايشان را ميزنند، آدم گوش ميكند تا حرفها تمام ميشود؛ بعد كه انسان شروع ميكند به حرف زدن، باز آنها شروع ميكنند همين طور هى جواب دادن! اين باب يك مجلسى مثل مجلس شوراى اسلامى نيست.

بنابراين، هم به اين معنا كه انسان در مجلس حالت تحمل را بالا ببرد، هم به اينكه سعى شود اظهارنظرها از سر لجاجت نباشد، توجه شود. البته گفتنش آسان است، اما عملش سخت است. من واقعاً قبول دارم كه عملش هم سخت است. گاهى انسان از روى لجاجت، از روى ستيزه‌گرى و مخالفت با فلان زيدى يا فلان جريانى يا فلان گروهى اظهار نظرى ميكند؛ اين درست نيست. يعنى حرف زدن بر اساس لجاجت و بر اساس زورآزمائىِ شخصى و جناحى و اينها نبايد باشد. حرف هر كسى را، ولو آن كسى كه حرف ميزند، جزو جريان شما و گروه شما و جبهه‌ى شما و هرچه كه ميخواهيد اسمش را بگذاريد، نيست، گوش كنيد؛ اگر ديديد حرف درستى است، آن وقت «فيتّبعون احسنه». حكمت قرآنى را ملاحظه كنيد: «يستمعون القول فيتّبعون احسنه». بايد استماع كرد؛ بعد هرچه بهتر است، انسان قبول كند؛ ولو آن بهتر از زبان كسى در بيايد كه انسان او را دوست ندارد، قبول ندارد. اين خيلى حالت خوبى است. اگر اين پيش بيايد، خيلى خوب است؛ برخلاف اينكه انسان تا ديد اين كسى كه پا شده، جزو جناح مخالف است، جزو گروه منفى است از نظر من، از همان اول بنا بگذارد كه او را رد كند. اين به نظرم خيلى مسئله‌ى مهمى است. علمى و استدلالى و فكرشده عمل بشود، سالم و اخلاقى گفتگو و مشورت بشود، از سر لجاج نباشد، تحمل نظر مخالف وجود داشته باشد.

یك نكته‌ى ديگر اين است كه شما اين سه سالى كه در پيش داريد، با اين دولت جديد بناست مجتمعاً كشور را اداره كنيد؛ شما در يك جهت، دولت در يك جهت؛ شما مقنن، دولت مجرى؛ بايد با هم كار كنيد. بنا را بر مماشات، مدارا و روح همكارى بگذاريد. البته ما تذكراتى هم در اين زمينه درباره‌ى همين مسئله‌ى همكارى به دولت داريم و خواهيم گفت - در جلسات با عناصر محترم دولت و با مجموعه‌ى دولت - او به جاى خود محفوظ؛ اما آن چيزى كه به شما ميخواهيم عرض كنيم، اين است كه بنا را بر اين بگذاريد كه با دولت همكارى بشود. دولت آن كسى است كه توى ميدان است. من هم توى مجلس بودم، مثل شماها نماينده بودم، هم توى دولت بودم؛ هر دو حالت را من درك كردم. خوب، بله، نماينده متوقع است كه من زحمت ميكشم، مى‌نشينم قانون ميگذارم، بايد به اين قانون عمل بشود؛ اين حرف درستى است، حرف حقى است؛ اما دولت هم حرف حقى دارد؛ دولت ميگويد من توى اين سنگلاخ، توى اين راه دشوار، توى اين سربالائىِ نفسگير، دارم با اين همه بار ميروم؛ يك جا گير ميكنم، كمكم كنيد؛ سختگيرى نكنيد. دولت، آن عنصر وسط ميدان است؛ وسط معركه است. توى اين دسته‌جات سينه‌زنى عَلمهائى حمل ميشود - ظاهراً اينجاها به آن ميگويند عَلم يا علامت؛ ما در مشهد به آن ميگوئيم جريده، يعنى همين علامتهاى بزرگ - كه گاهى ده شاخه، دوازده شاخه است و خيلى هم سنگين است. اين گردن‌كلفت‌هاى مشهد مأمور كشاندن اين جريده بودند؛ خيلى هم سخت بود. يادم هست اين جريده‌ها را توى بازار مى‌آوردند. يك جائى از بازار بود كه يك قدرى وسيع‌تر هم بود؛ آنجا بايد اين را دور ميزدند و نمايش ميدادند و كارهائى ميكردند. اين يك نفرى كه داشت جريده را حمل ميكرد، ده نفر، دوازده نفر از او پذيرائى ميكردند: يكى عرقش را پاك ميكرد، يكى آب توى دهنش ميكرد، يكى خداقوّت ميگفت، يكى گاهى شانه‌اش را مالش ميداد.

كار اجرائى سخت است. من يادم هست افراد خدمت امام ميرفتند، ميگفتند كه آقا فلان جا اشكال دارد، بازرگانى چنين شده. خوب، هر بخشى از كشور نابسامانى‌ها زياد است و هميشه هم هست؛ آن روز هم بود، خيلى هم بود. ميرفتند به امام شكايت ميكردند. بنده ديده بودم يا از بعضى‌ها شنيده بودم كه امام حرفها را گوش ميكردند و بعد ميگفتند آقا كار سخت است. واقعش هم همين است. كار توى برنامه‌ريزى و روى كاغذ و چارت و نمودارهاى گوناگون و فلان يك معنا دارد، اما كار در ميدان عمل يك معناى ديگرى دارد. همانى كه انسان روى كاغذ خيلى راحت ميكشد، در عمل خيلى سخت است.

اين كالكهاى جنگ را مى‌آوردند توى اتاق بنده، دوستانِ دست‌اندركار در مسائل جنگى هم جمع ميشدند؛ فرماندهان جنگ توضيح ميدادند كه نقشه‌ى عمليات اين است، از اينجا ميرويم اينجا. من ميديدم بعضى از دوستان ما نگاه ميكردند، ميگفتند عجب، اينكه خيلى كار آسانى است. اين يك خط كوتاه مثلاً به قدر نصف چوب كبريت، حركت است. خوب، اين نصف چوب كبريت، يعنى مثلاً فرض كنيد ده كيلومترى كه بناست چند هزار نفر در اينجا درگير بشوند و تعداد خيلى زيادى كشته و مجروح بشوند. روى نقشه، نصف چوب كبريت راه است و به نظر ميرسد زحمتى هم ندارد؛ اما در عمل سخت است. غرض، مشكل است؛ بايد با دولت مدارا كرد.

نبايد بگذاريد كار به اصطكاك برسد. مردم هم واقعاً ديگر از اصطكاك خوششان نمى‌آيد. بعضى از دوره‌هاى مجلس، دوره‌هاى پراصطكاكى بود. بازخورد اين تشنجها در مجلس، بازخورد بسيار منفى‌اى بود. مردم هيچ خوششان نمى‌آيد. هر وقت مردم اين راديوى مجلس را باز ميكردند، يك دعوائى توى آن بود؛ يك حرف نيش‌دار و گزنده‌اى توى آن بود. مردم اين را دوست ندارند. مردم ميخواهند ماها كه اينجا در مسند مديريت كشور نشستيم، با همديگر مهربان باشيم، با هم كار كنيم، نسبت به هم صميمى باشيم. نه اينكه از گناهان و خطاهاى هم اغماض كنيم؛ ابداً - اينكه هيچ مطلوب نيست، اين ضد ارزش است - اما نوع برخوردها، نوع صميمى، نوع مهربانانه، نوع مؤمنانه و برادرانه بايد باشد.

يك مسئله‌ى ديگر هم - كه حالا دارد صحبت ما طولانى ميشود - مسئله‌ى فرهنگ قانونمدارى در كشور است. ما واقعاً احتياج داريم به اينكه قانون در تمام امور كشور، يك شاخص، يك محور، يك فصل‌الخطاب محسوب شود. اگر ما قانونمدار باشيم، واقعاً اين، زندگى مردم را روان خواهد كرد؛ درست مثل چراغهاى سبز و قرمز سر تقاطعها. ببينيد رعايت نكردن اين مسئله چقدر مشكل ايجاد ميكند. خوب، شما با اتومبيلتان رسيديد سر چهارراه. فرض كنيد يك دقيقه، دو دقيقه چراغ سبز بود و داشتند ميرفتند؛ تا شما رسيديد، قرمز شد. سخت است ديگر؛ بايد حالا مدتى اينجا بايستيد. ورود شما در اين منطقه‌ى ممنوعه، براى خاطر آسايش خودتان و دل خودتان، موجب ميشود كه چند ده برابر شما گاهى آدم و اتومبيل در دو طرف مسير كارشان دچار اختلال بشود؛ آن كسى هم كه به عنوان پليس راهنمائى آن وسط ايستاده كه بايد كار را تنظيم كند، دچار مشكل بشود. خوب، قانون را رعايت كنيد تا اين همه مشكل به وجود نيايد. ببينيد، اين يك مثال واضحى است كه به طور روزمره با آن مواجه‌ايم و لذا غالباً هم رعايت ميكنند. همه‌ى جاها قانون همين است. اگر رعايت قانون شد، كارها روان ميشود؛ اگر بى‌قانونى آمد وسط ميدان - كه هر كسى هم براى بى‌قانونىِ خودش بالاخره يك توجيهى دارد؛ يكى ميگويد آقا اين قانون حق من را ضايع كرد، اين قانون نميدانم چنين بود، اين قانون چنان بود؛ اما اين توجيه‌ها قابل قبول نيست - كارها مختل ميشود.

اگر بى‌قانونى رائج شد، كارها گره خواهد خورد؛ ترافيك سنگين خواهد شد، گره‌هاى ترافيكى به وجود مى‌آيد، كار مردم از بين ميرود، مصالح مردم پامال ميشود. همه بايستى به قانون احترام بگذارند. و من به شما عرض بكنم؛ اين مورد هم مثل موارد ديگر از چيزهائى است كه فرهنگ آن بايستى از نخبگان سرريز بشود به بدنه‌ى جامعه. اگر شما كه جزو نخبگان هستيد، قانون را رعايت نكرديد، انتظار نداشته باشيد كه بدنه‌ى جامعه قانون را رعايت كند. ادعاى نخبگى بكنيم - نخبگى سياسى، نخبگى علمى - اما در همان مورد كارِ خودمان به قانون بى‌اعتنائى كنيم.

در همين قضاياى جارى هم بنده مُصر بودم و هستم و خواهم بود بر اجراى قانون؛ يعنى يك قدم از قانون فراتر نخواهيم رفت؛ قانون كشورمان، قانون جمهورى اسلامى. مطمئناً نه نظام، نه اين مردم به هيچ قيمتى زير بار زور نخواهند رفت. نقطه‌ى مقابل قانون‌گرائى و انقياد در مقابل قانون، ديكتاتورى است. اين هم دوستان حتماً ميدانند و بدانند - اگر نميدانند - كه در زمينه‌ى روحىِ همه‌ى ما يك ميل به ديكتاتورى وجود دارد؛ اين را بايد سركوب كنيد. همين طور كه عرض كرديم، اين فيلِ مستِ درون را با چكش قانون و دين و تعبد دائماً سر به راه نگه داريم. اگر خود ما علاج نكنيم، علاجش مشكل خواهد شد. اگر انقياد به قانون نبود، روح ديكتاتورى يواش يواش بروز خواهد كرد. در جوامع، ديكتاتورى همين جور به وجود مى‌آيد.

آخرين مطلب هم - كه البته اين را من مكرر گفته‌ام - اين است كه نمايندگان محترم در قانونگذارى‌ها نگاهشان به كل كشور باشد. البته مصلحت منطقه‌ى خودشان را حتماً بايد در نظر بگيرند - شكى نيست - ليكن آن مصلحت بايستى داخل بشود در مجموعه‌ى نگاه به كل كشور؛ والّا اگر قرار باشد كه نماينده‌ى شرق براى شرق كار كند، ولو برعليه غرب؛ نماينده‌ى غرب به نفع غرب كار كند، ولو برعليه شرق، اينكه نميشود. نماينده‌ى شرق بودن يا نماينده‌ى شمال بودن يا نماينده‌ى جنوب بودن خاصيتش اين است كه در وضع قانون، نياز آن منطقه را شما ميدانيد و در قانون دخالت ميدهيد، نه اينكه قانون را فقط براى آن منطقه مينويسيد؛ قانون براى همه است. اين، نگاه عام به كشور در باب قانونگذارى.

يكى هم مسئله‌ى اسراف و اينهاست؛ اسراف در هزينه‌ها، اسراف در سفرها؛ اينها هم چيزهائى است كه گاهى بعضى از نمايندگان محترم به من مينويسند يا ميگويند. خود شما بايد به اين نكته توجه كنيد، نگذاريد جورى بشود كه مجلس شوراى اسلامى آن حالت پارسائى و زهد را از دست بدهد؛ خيلى بايستى به اين مسئله توجه شود.

اميدواريم ان‌شاءاللَّه خداوند متعال شما و ما را موفق كند به آنچه كه رضاى او در آن است؛ و اين دوران مسئوليت مايه‌ى وزر و وبال ما نشود، ان‌شاءاللَّه مايه‌ى سعادت ما و تقرب ما به خداى متعال بشود و در پيشگاه ولى‌عصر (ارواحنا فداه) مقبول قرار بگيرد؛ ان‌شاءاللَّه مشمول دعاى آن بزرگوار بشويم و روح مطهر امام بزرگوارمان و شهدا از ما راضى باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

اي آقاي ما برس به داد ما

يکشنبه 27/10/1388 - 14:26 - 0 تشکر 176562

 بيانات در ديدار جمع كثيرى از بسيجيان كشور
بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
خوشامد عرض ميكنم به همه‌ى شما عزيزان - برادران، خواهران - بسيجيان سرافراز. از لحاظ تاريخى، اين روزها روزهاى نشاندار و بزرگى است: شهادت امام باقر (عليه‌السّلام) كه يك شهادت داراى پيام بود؛ لذا خود امام باقر وصيت كرد كه بعد از او تا ده سال در منا به مناسبت اين رحلت، يادبود برپا شود. در ميان ائمه‌ى ما اين بى‌سابقه است، بى‌نظير است. ياد امام باقر، يعنى ياد سر برآوردن حيات دوباره‌ى جريان اصيل اسلامى در مقابله‌ى با تحريفها و مسخهائى كه انجام گرفته بود.
خاطره‌ى ديگر، خاطره‌ى روز عرفه و روز عيد قربان است؛ كه از روز عيد قربان تا روز عيد غدير، در واقع يك مقطعى است متصل و مرتبط با مسئله‌ى امامت. خداى متعال در قرآن ياد ميفرمايد: «و اذ ابتلى ابراهيم ربّه بكلمات فأتمّهنّ قال انّى جاعلك للنّاس اماما».*** 1 بقره: 124؛ «و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود و وى آن همه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: من تو را پيشواى مردم قرار دادم ... » *** ابراهيم از طرف پروردگار منصوب شد به امامت. چرا؟ چون از عهده‌ى امتحانهاى دشوار برآمد. مبدأ اين را ميشود روز عيد قربان به حساب آورد، تا روز عيد غدير كه روز امامت اميرالمؤمنين على‌بن‌ابى‌طالب (عليه ءالاف التّحيّة و الثّناء) است. اين هم به دنباله‌ى امتحانات سخت بود. اميرالمؤمنين طول حيات مباركش را با امتحان - امتحانهائى كه از آن سرافراز بيرون آمده است - گذرانده؛ از سيزده سالگى يا يازده سالگى و قبول نبوت تا ليلةالمبيت، يك جوان فداكار و فانى در پيغمبر كه آماده است جان خود را فداى پيغمبر بكند - عملاً اين را در ماجراى هجرت پيغمبر به اثبات ميرساند - و بعد هم آن امتحانهاى بزرگ در بدر و احد و حنين و خيبر و بقيه‌ى جاها. اين منصب والا، دنباله‌ى اين امتحانهاست؛ لذا دلها متوجه شده است به اينكه بين عيد قربان و عيد غدير يك ارتباط است. بعضى هم اين را «دهه‌ى امامت» ناميده‌اند و نام مناسبى است.
هفته‌ى بسيج هم يك مقطع مهم است؛ يك يادبود بزرگ است. خوب، هفته‌هاى زيادى را اعلام كردند، داريم در طول سال؛ اما اين يكى يك امتيازات استثنائى دارد؛ چرا؟ چون خود بسيج يك استثناء است؛ يك حادثه‌ى بى‌نظير است. اينى كه در يك كشور، از يك حقيقت، از يك نظام، مردم با همه‌ى وجود خودشان، با بهترين عناصرشان، با مؤمن‌ترين انسانهايشان دفاع كنند و حد و مرزى در عرصه‌هاى مختلف جهاد و دفاع نشناسند، در جاى ديگرى من سراغ ندارم؛ لااقل در اين دنياى نزديك به زمان خودمان - كه دنياى انقلابها و تحولها و نظامهاى گوناگون بوده - بنده چنين چيزى را سراغ ندارم؛ اين مخصوص انقلاب ماست؛ و اين دل نورانىِ امام بزرگوار ما بود كه به اين حقيقت دست يافت و به الهام الهى و به كمك الهى اين را تحقق بخشيد و زمينه‌ى عظيمِ دلهاى منور مردم مؤمن، يك چنين محصولى را به انقلاب داد. بسيج اين است.
وقتى با حقيقت معنا به بسيج نگاه شود، بسيج رمز پايدارى و ماندگارى و عزت ملى است. جمعى از بهترين و مؤمن‌ترين مردم در هر عرصه‌اى كه كشور و نظام به آن احتياج دارد، بى‌محابا وارد شوند، همه‌ى توان خودشان را كف دست بگيرند، بياورند توى ميدان، اجر و مزدى هم نخواهند، نام و نشانى هم برايشان مطرح نباشد؛ اين خيلى چيز مهمى است. ما عادت كرده‌ايم؛ مثل خيلى چيزهاى مهمى كه انسان به آنها عادت ميكند و اهميت آنها را توجه نميكند. چنين چيزى در جاى ديگرى نيست.
خوب، اولين عرصه‌اى كه بسيج را به خود جذب كرد، عرصه‌ى دفاع از استقلال كشور و از مرزهاى كشور بود. بحث جان بود، بحث كنار گذاشتن همه‌ى لذتهاى زندگى بود؛ پير و جوان هم نشناخت؛ همه آمدند: زنها آمدند، مردها آمدند، نوجوانها آمدند، پيرهاى سالخورده آمدند وارد ميدان شدند و امتحان دادند. كدام امتحان از اين بالاتر؟ آن زمان هم بودند كسانى كه حاضر نبودند از جانشان يا از مالشان يا از استراحتشان، هيچ مايه‌اى براى كشور و براى انقلاب و براى استقلال كشور بگذارند؛ ليكن يك جمع كثيرى از مردم آمدند وسط ميدان، همه چيزشان را آوردند وسط ميدان - از جان، از مال، از آسايش، از آبرو - و استقلال و عزت كشور را حفظ كردند.
مطمئن باشيد اگر حضور بسيج مستضعفين در هشت سال دفاع مقدس نبود، امروز سرنوشت كشور چيز ديگرى بود؛ دشمن مسلط ميشد و اين حركت عمومى، اين هيجان عمومى، اين جوانى كه خودش مى‌آمد، همه‌ى خانواده‌ى خودش را هم در پشت جبهه در حال و هواى دفاع از انقلاب و دفاع از كشور و دفاع از نظام قرار ميداد، پديد نمى‌آمد؛ اين خيلى حادثه‌ى عظيمى بود.
بعد از دوران جنگ هم در همه‌ى حوادث، بسيج جلودار بوده است، پيشرو بوده است، خطشكن بوده است. اگر بحث اقتدار سياسى و ايستادگى سياسى مطرح بوده، اين جريان عظيمِ بسيج مردم در سرتاسر كشور اين شعار را تثبيت كردند، به رخ دنيا كشيدند؛ اگر بحث فرهنگى بوده است، اگر بحث سازندگى بوده است، چقدر در سرتاسر اين كشور كارهاى عظيم به وسيله‌ى نيروهاى بسيجى انجام گرفت. حتّى در ميدانهاى علمى - اشاره كردند؛ اين بيانات، بيانات خوبى بود - در عرصه هاى علمى، جوانان مؤمن كه خصوصيتشان همين است كه مؤمن‌اند، دنبال نام و نشان نيستند، از همه‌ى ظرفيت استفاده ميكنند؛ هدف هم آرمانهاى نظام اسلامى است. معناى بسيجى اين است. جوانهائى با اين خصوصيات وارد ميدان شدند. امروز افتخارات كشور، ساخته و پرداخته‌ى دست همين انسانهاى خدوم و باارزش است. نشناختن اين حقائق - يعنى نشناختن معناى بسيج - خود اين، ظلم به بسيج است.
بعضى تصور كردند بسيج منحصر است در همين تعداد گردانهاى بسيجى يا سازمانهاى نظامى بسيجى - اينها البته جزو بهترين بسيجى‌ها هستند - اما بسيج فقط اين نيست؛ بسيج گسترده است، در همه‌ى عرصه‌ها. شايد صدها برابر يا بيش از صدها برابر آن تعدادى كه در قالبهاى نظامى هستند، در قالبهاى غير نظامى هستند، در بخشهاى مختلف؛ در دانشگاه يك جور، در كارگاه يك جور، در قشرهاى مختلف مردم يك جور، در روستاها يك جور، در شهرها يك جور، در ميان عشاير يك جور، در حوزه‌هاى علميه يك جور. بسيج حضور دارد؛ يك حضور فراگير و مقتدر و تمام‌نشدنى. بسيج نه به پول وابسته است، نه به عنوان و جاه و جلال وابسته است، نه به دستور از بالا وابسته است. معيار بسيج، بصيرت است و ايمان. ايمان از دل او ميجوشد، او را به كار وادار ميكند؛ بصيرت هم به او تفهيم ميكند كه چگونه حركت كند، معيارها را چگونه تشخيص بدهد، راه را چگونه طى كند. اين معناى بسيجى است.
هيچ تشكل ديگرى قابل مقايسه‌ى با مجموعه‌ى بسيج نيست. اين شكل سازمان‌يابى بسيجى هم ديگر قابل تكرار نيست، قابل تقليد نيست؛ اين مخصوص خود بسيج است، خصوصيت هم متعلق به بسيج است. نشناختن اين، ظلم است به بسيج. و وقتى انسان حقيقت بسيج را ميداند، آن وقت ميفهمد سرّ مخالفتها و دشمنى‌ها و عنادهائى كه هدايت ميشود از طرف دشمنان انقلاب و دشمنان كشور و دشمنان نظام به سوى بسيج؛ علت اين دشمنى‌ها را انسان ميفهمد. قله‌هاى بلند، بيشتر آماج قرار ميگيرند. نشانهاى برجسته، زودتر مورد توجه واقع ميشوند و آماج دشمنى قرار ميگيرند.
دشمنان ميدانند كه حضور بسيجى، واقعيت بسيج در كشور و در ميان ملت ايران چقدر اهميت دارد؛ لذا همت ميگمارند بر اينكه اين حقيقت مؤثر و كارآمد و نافذ را مورد تهاجم قرار بدهند. البته اين مظلوميت است. مظلوميت، مطلقاً به معناى ضعف نيست. قوى‌ترين انسانهاى دنيا هم مظلوم واقع شدند. اميرالمؤمنين نيرومندترين انسان دورانهاى گوناگون است و مظلوم‌ترين انسانها هم هست. انقلاب ما و نظام جمهورى اسلامى جزو مقتدرترين و نافذترين پديده‌هاى دوران معاصر است، اما مظلوم هم هست. شخص امام بزرگوارمان - يك انسان مقتدر و قوى كه ميتوانست دنيا را تكان بدهد و تكان داد - جزو مظلوم‌ترين انسانهاى زمان خودش بود. بنابراين مظلوميت منافات ندارد با اقتدار. بسيج مظلوم است، ولى مقتدر است، نافذ است، اثرگذار است؛ اين اثرگذارى باقى خواهد ماند و بايد اين را روزبه‌روز خود عناصر بسيجى و مجموعه‌هاى بسيجى تقويت و عميق‌تر كنند. تا بسيج هست، نظام اسلامى و جمهورى اسلامى از سوى دشمنان تهديد نخواهد شد؛ اين يك ركن اساسى است. در قضاياى مختلف هم بسيج كارآمدى خود را كاملاً نشان داده است.
آنچه مهم است براى مجموعه‌هاى گوناگون مؤمن - كه در همه جاى كشور، در همه‌ى قشرها، بدون هيچگونه اختلافى حضور دارند؛ كه اسم آنها اسم بسيج است؛ توصيف آنها به بسيج، يك توصيف حقيقى و واقعى است - اين است كه مراقبت كنند، آسيب‌شناسى كنند، نگذارند نقشه‌هاى دشمن در آسيب زدن و آفت وارد كردن توفيق پيدا كند؛ اين مهم است. در همه‌ى حركتهاى موفق، دو كار لازم است: يك كار، پيش‌بينى‌هاى راه براى پيشرفت؛ كار دوم، ملاحظه‌ى نقصها و آفت‌زدائى‌ها و شناخت آسيبها، براى اينكه ضعفها برطرف شود. اين هم پيش‌بينى است؛ اين هم مثل پيش‌بينى راه پيشرفت، جزو واجبات و فرائض هر حركت است.
همه اين را امروز فهميده‌اند و دانسته‌اند كه مواجهه‌ى استكبار با نظام جمهورى اسلامى، ديگر از نوع مواجهه‌ى دهه‌ى اول انقلاب نيست. در آن مواجهه، زورآزمائى كردند؛ شكست خوردند. مواجهه‌ى سخت بود؛ ايجاد جنگ بود، كودتا بود. در اول انقلاب كودتا راه انداختند، شكست خوردند؛ شورشهاى قومى راه انداختند، سركوب شدند و شكست خوردند؛ جنگ تحميلى را به راه انداختند كه هشت سال به طول انجاميد، شكست خوردند؛ پس دنبال اين راه‌ها نخواهند رفت، يعنى احتمالش ضعيف است. البته بايد هميشه هشيارى نسبت به همه‌ى جوانب باشد. اما اين، اولويت استكبار در مواجهه‌ى با نظام اسلامى نيست. اولويت، آن چيزى است كه امروز به آن ميگويند جنگ نرم؛ يعنى جنگ به وسيله‌ى ابزارهاى فرهنگى، به وسيله‌ى نفوذ، به وسيله‌ى دروغ، به وسيله‌ى شايعه‌پراكنى؛ با ابزارهاى پيشرفته‌اى كه امروز وجود دارد، ابزارهاى ارتباطى‌اى كه ده سال قبل و پانزده سال قبل و سى سال قبل نبود، امروز گسترش پيدا كرده. جنگ نرم يعنى ايجاد ترديد در دلها و ذهنهاى مردم.
يكى از ابزارها در جنگ نرم اين است كه مردم را در يك جامعه نسبت به يكديگر بدبين كنند، بددل كنند، اختلاف ايجاد كنند؛ يك بهانه‌اى پيدا كنند، با اين بهانه بين مردم ايجاد اختلاف كنند؛ مثل همين قضاياى بعد از انتخابات امسال كه ديديد يك بهانه‌اى درست كردند، بين مردم ايجاد اختلافى كردند. خوشبختانه مردم ما بابصيرتند. اينجور كارى در كشورهاى ديگر اوضاع كشور را بكلى عوض كرد؛ در جاهاى ديگر، ترديدافكنى در دلهاى مردم نسبت به يكديگر؛ يك بهانه‌اى مثل بهانه‌ى انتخابات را پيش بكشند، ايجاد ترديد كنند، دلها را نسبت به يكديگر چركين كنند، مردم را در مقابل هم قرار بدهند؛ بعد در ميانه، عناصر دست‌آموزِ مغرضِ معاند را به كارهاى خلاف وادار كنند و مسئولين كشور نتوانند تشخيص بدهند كى بود، چى بود، چه شد. اين جزو طرحهاى اساسى است. اينجور كارى را دنبال ميكنند.
خوب، شما ببينيد در يك چنين وضعيتى چه چيزى بيش از همه براى انسان مهم است؟ بصيرت. بنده بارها بر روى بصيرت تكيه ميكنم، به خاطر همين. مردم بدانند چه اتفاقى دارد مى‌افتد؛ ببينند آن دستى را كه دارد صحنه‌گردانى ميكند، صحنه را شلوغ ميكند تا در خلال شلوغى‌هاى مردم، يك عنصر خائنى، يك عنصر دست‌نشانده و دست‌آموزى بيايد كارى را كه آنها ميخواهند، انجام بدهد و نشود او را توى مردم پيدا كرد؛ اين كارى است كه دشمن ميخواهد انجام بدهد. هر اقدامى كه به بصيرت منتهى بشود، بتواند عنصر خائن را، عنصر بدخواه را از آحاد مردم و توده‌ى مردم جدا كند، او را مشخص كند، اين خوب است. هر اقدامى كه فضا را مغشوش كند، مشوش كند، انسانها را نسبت به يكديگر مردد كند، فضاى تهمت‌آلود باشد، مجرم و غير مجرم در آن مخلوط بشوند، اين فضا مضر است، مخالف است.
اصرار بنده بر اين است كه آحاد مردم، ملت ايران، جريانات مختلف سياسى، همه در مقابل آن افراد معدودى كه با اصل اين انقلاب مخالفند، با اصل استقلال كشور مخالفند، هدفشان دودستى تقديم كردن كشور به آمريكا و به استكبار است، با يكديگر يكى باشند. دشمن از اينگونه عناصر در داخل ملتها دارد؛ در داخل ملت ما هم اينجور كسانى هستند، معدودى از اين قبيل پيدا ميشوند. متن ملت، آحاد مردم، اين توده‌ى عظيم مردمى - از خواص تا عامه‌ى مردم - اينها را بايد از آن عناصر معدود خودفروخته جدا كرد؛ نبايد اشتباه اتفاق بيفتد. من مى‌بينم در بعضى از اظهارات، در بعضى از حرفها، فضا آنچنان مغشوش ميشود كه افراد سردرگم ميشوند؛ مردم نسبت به همديگر، نسبت به نخبگانشان، نسبت به مسئولانشان بدبين ميشوند؛ اين درست نيست.
حالا بعضى‌ها - چه مطبوعات، چه بعضى از عناصر گوناگون - توصيه‌پذير نيستند؛ آنها از ما توصيه نميخواهند؛ معلوم نيست سياستهاى بعضى از اين دستگاه‌ها و مطبوعات و رسانه‌ها را كى معين ميكند و كجا معين ميشود - نانشان در ايجاد اختلاف است - اما آن كسانى كه مصالح كشور را ميخواهند، مايلند حقائق را غالب كنند، من توصيه‌ام به آنها اين است كه از اين اختلافات جزئى و غير اصولى صرف نظر كنند. شايعه‌سازى و شايعه‌پراكنى درست نيست. انسان مى‌بيند صريحاً و علناً به مسئولين كشور - كسانى كه بارهاى كشور را بر دوش دارند - تهمت ميزنند، نسبت به اينها شايعه‌سازى ميكنند؛ فرق هم نميكند، چه رئيس جمهور باشد، چه رئيس مجلس باشد، چه رئيس مجمع تشخيص مصلحت باشد، چه رئيس قوه‌ى قضائيه باشد؛ اينها مسئولين كشورند. مسئولين كشور كسانى هستند كه زمام يك كارى به اينها سپرده است؛ مردم بايد به اينها اعتماد داشته باشند، حسن ظن داشته باشند. نبايد شايعه‌پراكنى كرد؛ دشمن اين را ميخواهد. دشمن ميخواهد شايعه‌پراكنى كند؛ ميخواهد دلها را نسبت به يكديگر، نسبت به مسئولين بدبين كند.
ديديد شما در اوائل همين حوادث بعد از انتخابات - اين فتنه‌ى بعد از انتخابات - اولين كارى كه شد، ترديدافكنى در كار مسئولين رسمى كشور بود؛ در كار شوراى نگهبان، در كار وزارت كشور. اين ترديدافكنى‌ها خيلى مضر است؛ دشمن اين را ميخواهد. جوانان بسيجى بايد ايمان را، بصيرت را، انگيزه را، رعايت موازين و معيارها را، اينها همه را با هم ملاحظه كنند.
از جمله‌ى چيزهاى مهمى كه بايد مورد توجه قرار بگيرد، تنوع عرصه‌هاى حضور بسيج است. اين رويكردى كه اخيراً براى بسيج اعلام شد - رويكرد علم، نوآورى علمى، كار فرهنگى - بسيار چيز مباركى است. خيلى كارها هست كه بايد انجام بگيرد، كه جز با روحيه‌ى بسيجى و با همين ايمان جوشان امكان‌پذير نيست. مطمئن باشيد تا بسيج در اين كشور هست، تا اين روحيه‌ى صدق و صفا و خدمت بى‌مزد و منت در ميان مردم ما - بخصوص جوانان ما - وجود دارد، دشمن هيچگونه لطمه‌اى به اين انقلاب و به اين نظام و به اين كشور نخواهد توانست وارد كند.
كسانى هم كه با اشاره‌ى دشمن، با تشويق دشمن، با لبخند دشمن، با كف زدن دشمن برايشان، ميخواهند با اين نظام، با اين قانون اساسى، با اين حركت عظيم مردمى مواجه كنند، سرشان را دارند به سنگ ميزنند؛ سر به ديوار ميكوبند، كار بيهوده ميكنند. مراقب باشيد، مواظب باشيد، نميشود هر كسى را بمجرد يك خطائى يا اشتباهى گفت منافق؛ نميشود هر كسى را بمجرد اينكه يك كلمه حرفى برخلاف آنچه كه من و شما فكر ميكنيم، زد، بگوئيم آقا اين ضد ولايت فقيه است. در تشخيصها خيلى بايد مراقبت كنيد. من تأكيدم به شما جوانان عزيز، فرزندان عزيز خود من، جوانان پرشور اين كشور در سرتاسر ميهن عزيز، همين است. انگيزه‌ها با شدت، با قوّت، با ايمان كامل، با اميد كامل به آينده حفظ بشود؛ اما در تشخيصها و در مصداقهاى مختلف دقت بشود. بى‌دقتى در مصداقها، گاهى اوقات ضررها و لطمات بزرگى خواهد زد.
به خداى متعال توكل كنيد و از خداى متعال كمك بخواهيد. من دعاگوى شما هستم. ان‌شاءاللَّه توجهات حضرت بقيةاللَّه (ارواحنا فداه) شامل حال همه‌ى شما و همه‌ى جوانان اين كشور و همه‌ى مردم عزيز ما باشد و ان‌شاءاللَّه ادعيه‌ى زاكيه‌ى آن بزرگوار بتواند ما را در همه‌ى اين راه‌ها كمك كند و دستگير اين ملت عزيز باشد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

اي آقاي ما برس به داد ما

يکشنبه 27/10/1388 - 14:27 - 0 تشکر 176563

بيانات‌ در ديدار دانش‌آموزان در آستانه 13 آبان‌


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌

خوشامد عرض ميكنم به همه‌ى شما جوانان عزيز، دانشجويان، دانش‌آموزان و خانواده‌هاى معظم شهيدان.

روز 13 آبان را ملت ما و مسئولين ما نامگذارى كردند: روز مبارزه‌ى با استكبار جهانى. مبارزه يك امر مهم و پيچيده است. با هر پديده‌اى يك جور ميشود مبارزه كرد. با دشمنى كه در مرزها به كشور حمله ميكند، يك جور بايد مبارزه كرد؛ با دشمنى كه شيوه‌هاى امنيتى را به كار ميبرد، يك جور بايد مبارزه كرد؛ با دشمنى كه اساس يك ملت را، يك جامعه و يك كشور را تهديد ميكند و از بنِ دندان با يك ملت دشمنى ميورزد و انواع روشها را به كار ميبرد هم يك جور بايد مبارزه كرد. يك مبارزه‌ى صحيح، منطقى و معقول و در عين حال قاطع، احتياج دارد به چند چيز:

يكى انگيزه‌ى برخاسته از ايمان است. با دستور نميشود ملتى را، جوانانى را وادار كرد به ايستادگىِ در يك ميدان دشوار. بايد انگيزه از دل بجوشد؛ آن هم انگيزه‌ى ناشى از ايمان. اين در جوانهاى ما امروز به حد كافى وجود دارد؛ من با اطلاع عرض ميكنم، با آشنائى با نسل جوانمان و قشر جوانمان عرض ميكنم: امروز جوانهاى ما از آن روزى كه در سال 57، رژيم پهلوى - رژيم دست‌نشانده‌ى آمريكا - به جوانان ما تو همين خيابانها حمله كرد و خون آنها را ريخت، انگيزه‌ى‌شان بيشتر است و كمتر نيست.

از آن روزى هم كه يك عده جوان رفتند سفارت آمريكا را كه مركز و پايگاه توطئه‌ى عليه انقلاب شده بود تسخير كردند، امروز جوانان ما انگيزه‌شان كمتر نيست؛ اگر بيشتر نباشد. علت هم واضح است؛ چون سى سال تجربه، متراكم در تاريخ اين ملت ثبت شده است. ذهن بيدار جوان، چشم باز جوان، ولو آن روزها را نديده است؛ اما اين تجربه‌ها را تحويل ميگيرد. نسل به نسل تجربه‌هاى يك ملت غنى‌تر، عميق‌تر و مفيدتر ميشود. پس جوانان امروز ما از لحاظ انگيزه هيچى كسر ندارند. صرف‌نظر از يك عده انقلابى فرسوده‌ى پشيمان كه به دلائل گوناگون، زندگى راحت را، سازش را ترجيح دادند، يا به ساز دشمن رقصيدن را عيب ندانستند، جوانِ كشور، توده‌ى ملت كه اكثريت هم جوان هستند، اين انگيزه‌ى عميق را دارند. من به شما عرض كنم: اگر امروز حادثه‌اى مثل جنگ تحميلى كه در سال 59 پيش آمد، در كشور ما بُروز كند، هجوم جوانان به جبهه و داوطلبى آنها براى مواجهه‌ى با دشمنِ آشكار و رو به رو، از سال 59 و 60 بمراتب بيشتر خواهد بود.

يك عنصر ديگرى كه لازم است، بصيرت است. اينى كه ملاحظه ميكنيد بنده مكرر در ديدار جوانها، دانشجويان، قشرهاى مختلف مردم، بر روى بصيرت تكيه ميكنم، براى اين است كه در وضع بسيار مهم امروزِ دنيا و موقعيت استثنائى كشور عزيز ما - امروز در دنيا كه موقعيت ممتازى است - هرگونه حركت عمومى به يك بصيرت عمومى احتياج دارد. البته من اين را هم به شما بگويم: امروز بصيرت جوانهاى ما هم از جوانان آن روزگارِ اول انقلاب و در اثناى انقلاب، يقيناً بيشتر است. خيلى چيزها را شما امروز ميدانيد، براى شما جزو واضحات است، كه آن روزها بايد براى جوانها، آنها را شرح ميداديم، بيان ميكرديم؛ اما امروز جوانهاى ما اينها را ميدانند؛ بصيرت بالاست. در عين حال من تأكيد ميكنم بر روى بصيرت.

حالا اولين مسئله‌ى بصيرت اين است كه اين استكبار چيست كه بايد با آن مبارزه كرد. استكبار يعنى قدرتى در دنيا يا قدرتهائى در دنيا؛ چون نگاه ميكنند به خودشان، مى‌بينند داراى امكانات پولى و تسليحاتى و تبليغاتى هستند؛ بنابراين بايد به خودشان حق بدهند كه در امور زندگى كشورها و ملتهاى ديگر، دخالتهاى مالكانه بكنند؛ اين معناى استكبار است. روح سلطه‌‌گرى؛ اين در كشور ما قبل از انقلاب به صورت واضحى بود. يعنى آمريكا مستكبرانه بر اين كشور پهناور، بر اين ملت بزرگ با اين تاريخ غنى پنجه انداخته بود و در امور مهم و اساسى كشور ما دخالت ميكرد. علت هم اين بود كه زمامداران كشور فاسد بودند، در ملت جايگاهى نداشتند، دنبال تكيه‌گاه ميگشتند، به آمريكا تكيه ميكردند. آمريكا هم كه مفت به كسى چيزى نميدهد؛ حمايت از آنها را در گرو دخالت كامل در امور كشور قرار داده بود. شايد براى شما تعجب‌آور باشد، اما بدانيد شاه - محمدرضا - براى اينكه يك نخست‌وزيرى را از كار بركنار كند و يك نخست‌وزير ديگر را جاى او بياورد، مجبور شد برود آمريكا، دو هفته، سه هفته در آمريكا بماند، تا موافقت آنها را جلب كند كه اين زيد را از كار بركنار كند، اين عمرو را به جاى او بگذارد! كار كشور ما به اينجا رسيده بود. در سالهاى آخرِ حكومت پهلوى از اين هم زشت‌تر بود. بحث رفتن به آمريكا ديگر نبود؛ همين‌جا سفير آمريكا و سفير انگليس به كاخ شاه ميرفتند، به او ميگفتند شما در قضيه‌ى نفت اينجورى عمل كنيد، در قضيه‌ى ارتباطات جهانى اينجورى عمل كنيد، با ملت اينجورى عمل كنيد، با مبارزين اينجورى عمل كنيد؛ دستور ميدادند. شاه هم قبول ميكرد. خوب، وقتى كه رئيس يك مملكت اينقدر ضعيف، اينقدر زبون، اينقدر در مقابل بيگانگان تسليم باشد، ديگران وضعشان معلوم است. اين وضع كشور ما بود. استكبار معنايش اين است.

آمريكا يك مستكبر به تمام معناست. مسئله‌ى ما هم فقط نيست، مسئله‌ى دنياست؛ مسئله‌ى دنياى اسلام است. آمريكائى‌ها نسبت به همه جاى دنيا اين روح استكبارى را دارند. در جنگ بين‌الملل دوم، بعد از آنى كه ژاپن را شكست دادند، پايگاه در آنجا درست كردند، كه هنوز پايگاه آمريكائى‌ها در ژاپن هست. ژاپنى‌ها با اين همه پيشرفتهاى علمى، هنوز نتوانستند پايگاه آمريكا را در ژاپن جمع كنند! آنجا پايگاه نظامى دارد؛ به مردم ظلم ميكنند، اذيت هم ميكنند، تو روزنامه‌ها هم آمد، خبرگزارى‌ها هم گفتند؛ تجاوز به نواميس و كارهاى‌خلاف ديگر؛ اما هنوز در آنجا هست. در كره‌ى جنوبى هم پايگاه‌هاى آمريكا هنوز هست. در عراق، نقشه‌ى آمريكا اين است كه پايگاه بسازد و پنجاه سال، صد سال در عراق مستقر بشود؛ و در افغانستان؛ چون افغانستان نقطه‌اى است كه اگر آنجا پايگاه داشته باشند، ميتوانند بر كشورهاى آسياى جنوب غربى، بر روسيه، بر چين، بر هند، بر پاكستان و بر ايران تسلط داشته باشند. دارند اين همه آنجا تلاش ميكنند، براى اينكه آنجا پايگاه دائم درست كنند و بمانند. اين معناى استكبار است.

ملت ايران با ساقط كردن رژيم دست‌نشانده‌ى آمريكا، آمريكا را از اين كشور بيرون كرد. خوب، آمريكائى‌ها ميتوانستند بعد از انقلاب بلافاصله به خود بيايند، ببينند كه اين ملت، اينچنين نيرومند است. رژيمى را كه شرق و غرب از او حمايت ميكنند، ميتواند از جا بكَند؛ ميتواند بساط پادشاهى را با سابقه‌ى 2500 ساله درهم بنوردد و جمع كند بيندازد دور. آنها ميتوانستند از ملت ايران عذرخواهى كنند؛ ميتوانستند ضربه‌هائى را كه به ملت ما زدند، آن مقدارى‌اش كه قابل جبران است، جبران كنند. اگر اين كار را ميكردند، مسئله‌ى آنها با ايران حل ميشد. اگر چه جمهورى اسلامى همچنان به خاطر ظلمهائى كه در دنياى اسلام ميكنند، معترض باقى ميماند، اما اين نقار شديدى كه بين آنها و جمهورى اسلامى و ملت ايران بود، به اين شكل باقى نميماند. اما آنها اين كار را نكردند. آنها نه عذرخواهى كردند، نه از سقوط رژيم سلطنتى عبرت گرفتند؛ بلكه از همان ماه‌هاى اول، شمشير را از رو بستند و سفارت شد مركز توطئه؛ لانه‌ى جاسوسى، مركز ارتباطات مشكوك براى تحريك اين و آن، براى اينكه شايد بتوانند جمهورى اسلامى را به زمين بزنند؛ شايد بتوانند جمهورى اسلامى را شكست بدهند. اين اشتباه بزرگ را آمريكائى‌ها كردند. بعد هم هر چه توانستند و هر چه از دستشان برمى‌آمد، با جمهورى اسلامى و با ملت عزيز و كشور ما كردند، كه يك نمونه‌اش حمله كردن به طبس است؛ يك نمونه‌اش قضيه‌ى سرنگون كردن هواپيماى مسافرى ماست كه نزديك سيصد نفر را در خليج فارس كشتند - هواپيماى مسافرى را زدند و انداختند توى آب - يك نمونه‌اش حمله به سكوهاى نفتى ماست - كه در خليج فارس به سكوى نفتى ما زمانِ ريگان حمله كردند - يك نمونه‌اش كمكهاى همه‌جانبه به صدام بعثى خبيث است، براى اينكه شايد بتوانند او را در جنگ بر ما پيروز كنند و جمهورى اسلامى را ضربه بزنند. از اين قبيل اگر بخواهيم براى جنايات آمريكا فهرست درست كنيم، يك كتاب ميشود. يكى از وزراى دفاع آمريكا در برهه‌اى، حرف دل آمريكائى‌ها را زد؛ گفت: ما بايد ريشه‌ى ملت ايران را بكَنيم. ملاحظه ميكنيد؛ ريشه‌ى ملت ايران، نه دولت ايران، نه جمهورى اسلامى. درست ميفهميد؛ ميفهميد كه جمهورى اسلامى يعنى ملت؛ مسئولين جمهورى اسلامى يعنى همه‌ى ملت ايران؛ لذا ميگفت بايد ريشه‌ى ملت ايران را بزنيم. اين روش آمريكائى‌ها بود. هر كار هم از دستشان برمى‌آمد، كردند.

امام بزرگوار ما، آن مرد استثنائى تاريخ كه حقاً استثنائى بود، در مقابل همه‌ى اينها گفت: هرچه توطئه كنيد، به ضرر خودتان هست و جمهورى اسلامى عقب‌نشينى نخواهد كرد؛ آمريكا هم هيچ غلطى نميتواند بكند. اين استكبار است. جمهورى اسلامى هيچ رودربايستى با هيچ دولتى ندارد؛ ليكن دولتى كه دستش از منابع عظيم مالى و انسانى كشور قطع شده بود و هرچه توانست توطئه كرد، دولت آمريكا بود. سى سال دولت آمريكا عليه نظام جمهورى اسلامى و عليه ملت ايران توطئه كرده، ضربه زده، تدابير گوناگون انديشيده؛ هر كار توانسته كرده. اگر شما فكر كنيد يك كارى بود كه آمريكائى‌ها ميتوانستند بكنند و نكردند، بدانيد كه چنين چيزى نيست؛ هر كار ممكن بوده، كرده‌اند. خوب، شما مى‌بينيد كه نتيجه‌ى اين روياروئى، بالندگىِ هرچه بيشتر ملت ايران، پيشرفت هرچه بيشتر جمهورى اسلامى، قوت روزافزون اين كشور و اين نظام بوده. آنى كه ضرر كرده است، آنهايند. گاهى هم حرفهاى به‌ظاهر آشتى‌جويانه‌اى در اين مدت زدند؛ اما هر وقت كه لبخندى به روى مسئولين جمهورى اسلامى زدند، وقتى دقت كرديم، ديديم خنجرى در پشت سرشان مخفى كرده‌اند؛ از تهديد دست برنداشته‌اند؛ نيتشان عوض نشده است. خنده‌ى تاكتيكى، لبخند و روى خوش تاكتيكى، فقط بچه‌ها و كودكان را فريب ميدهد. يك ملت بزرگ با اين تجربه، و مسئولين برگزيده‌ى يك چنين ملتى، اگر فريب بخورند، خيلى بايد ساده‌لوح باشند؛ يا بايد ساده‌لوح باشند، يا بايد غرق در هوى‌ و هوس باشند؛ دنبال زندگى راحت و خوش و همراه با عافيت باشند؛ بخواهند با دشمن بسازند. والّا اگر مسئولين كشور باهوش باشند، دقيق باشند، مجرب باشند، پخته باشند، دل در گرو منافع ملت با همه‌ى وجود داشته باشند، گول لبخند را نميخورند. همين رئيس جمهور جديد آمريكا، حرفهاى قشنگى زد؛ به ما هم مكرراً پيغام داد؛ شفاهى، كتبى، كه بيائيد صفحه را عوض كنيم، بيائيد وضع تازه‌اى درست كنيم، بيائيد در حل مشكلات عالم با همديگر همكارى كنيم؛ تا اين حد! ما هم گفتيم پيش‌داورى نكنيم؛ ما به عمل نگاه ميكنيم. گفتند، ميخواهيم تغيير ايجاد كنيم. گفتيم خوب، ببينيم تغيير را. از روز اول فروردين كه من در مشهد سخنرانى كردم - گفتم اگر دستكش مخملى روى پنجه‌ى چدنى كشيده باشيد و دستتان را دراز كنيد، ما دستمان را دراز نميكنيم؛ اين هشدار را من آنجا دادم - الان هشت ماه ميگذرد. در طول اين هشت ماه، آنچه ما ديديم، برخلاف آن چيزى بود كه اينها به زبان، به‌ظاهر ابراز ميكنند. صورت قضيه اين است كه بيائيد مذاكره كنيم؛ اما در كنار مذاكره، تهديد؛ كه اگر مذاكره به اين نتيجه‌ى مطلوب نرسد، پس چنين و چنان! اين شد مذاكره؟! اين همان رابطه‌ى گرگ و ميش است كه امام گفت: رابطه‌ى گرگ و ميش را ما نميخواهيم. بيائيد بنشينيد با ما سر ميز، مذاكره كنيد بر سر فلان موضوع؛ مثلاً بر سر موضوع هسته‌اى، ليكن شرطش اين است كه اين مذاكره، به فلان نتيجه‌ى معين برسد! مثلاً دست برداشتنِ كشور از فعاليت هسته‌اى، اگر به اين نتيجه نرسد، پس چنين و چنان؛ تهديد.

من تعجب ميكنم. چرا از وضع گذشته عبرت نميگيرند؟ چرا حاضر نيستند ملت ما را بشناسند؟ مگر نميدانند كه اين ملت، ملتى است كه در روزى كه دو ابرقدرت در اين دنيا بودند كه تقريباً در همه‌ى موضوعات با هم مخالف بودند، جز در دشمنى با جمهورى اسلامى - فقط در دشمنى با جمهورى اسلامى اين دو ابرقدرت: ابرقدرت آمريكا و شوروى سابق، با هم متحد بودند - ايستاد و هر دو ابرقدرت را به زانو درآورد. چرا شما عبرت نميگيريد؟ امروز شما قدرت آن روز را هم نداريد. جمهورى اسلامى امروز چندين برابر قدرتمندتر از آن روز است، باز با اين زبانها حرف ميزنيد؟ استكبار يعنى اين. از موضع تكبر حرف زدن با يك ملت، كار را با تهديد پيش بردن؛ اگر چنين نكنيد، چنان خواهد شد. ملت ما هم ميگويد كه ما مى‌ايستيم.

آنچه كه جمهورى اسلامى ميخواهد، بيش از حق معقول خودش نيست. جمهورى اسلامى دنبال استقلال خودش است، دنبال آزادى خودش است، دنبال منافع ملى خودش است، دنبال پيشرفت علم و فناورى در كشور است؛ اينها حقوق اين ملت است. به اين حقوق هر كسى تعرض بكند، ملت ايران با همه‌ى وجود در مقابل او قرار خواهد گرفت و او را به زانو درخواهد آورد.
آن روزى كه آمريكا دست از استكبار بردارد، آن روزى كه از دخالتهاى بيجا در امور ملتها دست بردارد، يك دولتى مثل بقيه‌ى دولتهاست، براى ما هم دولتى مثل بقيه‌ى دولتها خواهد بود؛ اما تا روزى كه آمريكائى‌ها هنوز به طمعِ برگشتن به ايران و تجديد روزگارِ گذشته و عوض كردن تاريخ و به عقب بردن زمان باشند و بخواهند بر كشور ما مسلط بشوند، با هيچ وسيله‌اى نخواهند توانست ملت ما را به عقب‌نشينى وادار كنند؛ اين را بدانند. و به اين غائله‌هائى هم كه بعد از انتخابات پيش آمد، دل خوش نكنند؛ جمهورى اسلامى قوى‌تر از اين حرفهاست، عميق‌تر از اين حرفهاست، ريشه‌دارتر از اين حرفهاست. جمهورى اسلامى با حوادث بسيار سخت‌ترى هم مواجه شده، كه بر همه‌ى اينها فائق آمده؛ حالا چهار نفر آدمهائى كه يا ساده‌لوح - حالا هرچه و با هر انگيزه‌اى؛ قضاوت نكنيم - هستند، يا با نيت بد و خباثت‌آلود، يا با نيت نه آنچنان بد، اما همراه با ساده‌لوحى و بد فهميدن قضايا، با جمهورى اسلامى مواجه شده‌اند، اينها نميتوانند براى آمريكا در كشور ما فرش قرمز پهن كنند؛ اين را بدانند: ملت ايران ايستاده است.

من به شما جوانها عرض ميكنم: جوانهاى عزيز! مملكت مال شماست، اين كشور مال شماست، اين تاريخ مال شماست. سهم ما انجام گرفت. آن مقدارى كه نسل ما و مجموعه‌ى امثال ماها بلد بودند - آن مقدارى كه خدا توفيق داد - انجام دادند. امروز كشور تحويل شماست، مال شماست. هم امروز مال شماست، هم فردا مال شماست. اين كشور را بايد محكم نگه داريد؛ با اراده‌ى مستحكم. اين كشور با عزم و اراده‌ى مستحكم شما كه از ايمان دينى برخاسته باشد، ميتواند روزبه‌روز مقتدرتر بشود. بايد كشورتان را به جائى برسانيد كه كسى جرأت نكند تهديد كند. اين در گرو عزم و اراده‌ى شماست.

جوانها بايد به علم بپردازند. بارها من گفته‌ام، باز هم تكرار ميكنم: اقتدار حقيقى يك ملت در گرو علم است. علم است كه بقيه‌ى منابع و مايه‌هاى اقتدار را به كشور ارزانى ميدارد. از علم غفلت نكنيد؛ چه دانش‌آموزتان، چه دانشجوتان؛ در هر رتبه‌اى كه هستيد. مسئله‌ى علم، مسئله‌ى تحقيق، مسئله‌ى مهمى است در كنار انگيزه‌ى دينى. دين خيلى باارزش است. دين فقط براى آباد كردن آخرت نيست، دين دنياى شما را هم آباد ميكند. دين به شما شور و نشاط و طراوت و تازگى ميبخشد. دين به شما اين روحيه را ميدهد كه در مقابل چشمتان همه‌ى اين قدرتهاى مادى كوچك بشوند، حقير بشوند، تهديد آنها اثر نكند، كار آنها اثر نكند. بدانيد پيروزى با شماست، نصرت الهى با شماست. همين ابرقدرتهاى تهديد كننده - حالا دنباله‌هاى داخلى‌شان كه جاى خود دارند - و مراكز قدرت استكبارى و تهديدها، چاره‌اى جز عقب‌نشينى در مقابل يك ملت مقتدر و باايمان ندارند. به خداى متعال اعتماد داشته باشيد، حسن ظن داشته باشيد. اينى كه خدا با تأكيد ميفرمايد: «و لينصرنّ اللَّه من ينصره انّ اللَّه لقوىّ عزيز»؛(1) بى‌شك، بدون ترديد خداى متعال آن كسانى را كه دين او را و اهداف او را يارى كنند، يارى خواهد كرد، اين سخن راستى است، اين وعده‌ى صادقى است. به اين اعتماد كنيد. با اقتدار، با عزم كافى، با تهذيب نفس، با خودسازى - هم خودسازى علمى و هم خودسازى اخلاقى - پيش برويد. ان‌شاءاللَّه روزى را خواهد ديد كه كشورتان به بركت مجاهدتهاى شما در اوج افتخار و در قله‌ى اقتدار باشد.

اميدواريم ان‌شاءاللَّه خداوند متعال همه‌ى شماها را به‌سلامت بدارد و تأييد كند و ان‌شاءاللَّه همه آن روزهاى شيرين و روشن را ببينيد.

والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

اي آقاي ما برس به داد ما

يکشنبه 27/10/1388 - 14:28 - 0 تشکر 176564

بيانات در ديدار جمعى از نخبگان علمى كشور


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحيم‌
جلسه‌ى امروز ما با شما عزيزان، مثل هميشه، براى من يك جلسه‌ى بسيار شيرين و اميدبخش بود. حقيقتاً نقطه‌ى اميد اصلى كشور جوانان تحصيلكرده و فرزانه، بخصوص آنوقتى كه اين فرزانگى با تعهد و احساس مسئوليت همراه باشد، هستند. و ديدار شما برادران و خواهران عزيز، فرزندان عزيز من - كه بحمداللَّه ديدار بسيار شيرين و خوبى بود - اين اميد را نه تنها در دل من، در دل مسئولين، بلكه در سطح كشور تقويت ميكند.

اول يك نكته را خطاب به مسئولين محترم - وزراى محترمى كه تشريف دارند و رئيس محترم بنياد نخبگان؛ خانم معاون رئيس جمهور و ديگر مسئولين - عرض بكنم؛ برنامه را، نگاه را، با توجه به اين واقعيتها بايد تنظيم كنيد. امسال آنچه كه انسان ميشنود از جوانِ نخبه‌ى علمى، به طور محسوسى برتر، پخته‌تر و عميق‌تر است از آنچه كه ما سال قبل شنفتيم و از آنچه كه يك سال قبل شنفتيم و به طريق اولى‌ از آنچه كه من ده سال قبل، از جوانان دانشجويمان يا فارغ‌التحصيل‌مان ميشنفتم. من با مجموعه‌ى دانشگاهى هميشه ارتباط داشته‌ام. ميدانيد من هر سالى چند بار به مناسبتهاى مختلف با جوانها مى‌نشينم و از اين جور جلسات داريم؛ صحبت ميكنند، حرف ميزنند، نظرات را بيان ميكنند. من در نفس خودم ارزيابى‌اى فارغ از برنامه‌ريزى‌هاى كلان يا غير كلان كه در كشور هست، دارم. در اين ارزيابى من فاصله‌ى محسوسى مشاهده ميكنم بين آنچه كه امروز ما داريم و آنچه كه ده سال قبل داشتيم؛ يعنى پيشرفت به طور واضح خودش را نشان ميدهد. مسئولين محترم با توجه به اين واقعيت براى آينده برنامه‌ريزى كنند. اين نكاتى كه اين جوانان عزيز اينجا گفتند، دقيقاً همان نكاتى است كه در ذهن انسانى كه فكر ميكند روى مسئله‌ى حركت علمى كشور و آينده‌ى كشور و پيشرفت كشور، وجود دارد. پيداست جوانها عميقاً به مسائل اساسى توجه دارند.

اينى كه يكى از جوانهاى عزيز گفتند: «فعاليتها بايد بر اساس نيازهاى آينده باشد، اين آينده را ترسيم كنيد، اين نيازها را تصوير كنيد»؛ يا در همين زمينه جوان عزيز ديگرى گفتند: «جهت حركتمان را خودمان معين كنيم؛ نه اينكه جهت حركتى را كه ديگران - غربى‌ها - ترسيم كرده‌اند، ما تكميل كننده‌ى پازلهاى زندگى آينده‌ى آنها باشيم؛ ببينيم چه نياز داريم، آن را تأمين بكنيم»، اين حرفها حرفهاى بسيار بزرگى است؛ حرفهاى بسيار مهمى است. اينها همان چيزهائى است كه هر انسان آگاهِ متفكرِ دلسوزِ متعهدى وقتى به نگاه كلان به حركت علمى كشور نگاه ميكند، اين چيزها را درك ميكند؛ منتها درك او كافى نيست؛ اگرچه لازم است؛ بر اساس آن برنامه‌ريزى كردن، مهم است. و اينى كه از جهت فرهنگسازىِ براى نخبگان، چند نفر از اين جوانهاى عزيز اينجا گفتند فرهنگسازى كنيم، فرهنگ متعهد بودن نخبه را به جامعه گسترش بدهيم، نه توقع داشتن صرف. البته توقع، منطقى است، بجاست؛ توقعِ بيجا نيست؛ لكن در كنار اين توقع، احساس تعهد، وامدار بودن؛ من به عنوان يك فردِ از اين مجموعه‌ى عظيم كشور چه وظيفه‌اى بر دوش دارم؟ من چه كار بايد بكنم؟ اينها خيلى مهم است. اينكه گفته شد: «عنصر معنويت دينى را، نه معنويت فارغ از دين و جداى از دين - كه اساساً معنويت نيست، توهم است - را يك عنصر اصلى در حركت علمى و پژوهش علمى قرار بدهيم» - كه يكى از خانمها اينجا بيان كردند - كاملاً درست است. اين يكى از آن نقاط اساسى است كه بايد به آن توجه كرد. اگر اين شد، آن اخلاقى شدن جامعه هم - كه اين جوان عزيزِ اخير طرح توقع كردند كه اين توقع ماست و بارها اين توقع را تكرار ميكنيم - تحقق پيدا خواهد كرد؛ چون با شعار كه نميشود پيش رفت؛ بايد حركت كرد؛ بايد رفت در جهت آن هدفى كه ترسيم شده.

من وقتى اين اظهارات را از شماها ميشنوم، احساس اميد بيشترى ميكنم و احساس يقين ميكنم به اينكه اين جامعه، اين نظام، اين مجموعه، با اين حركت محسوس مادى و معنوى، علمى و اخلاقى كه دارد، به اهداف خودش بدون ترديد خواهد رسيد و همين است كه نظام جمهورى اسلامى مصونيت پيدا كرده.

حالا اشاره كردند به حوادث و مسائل اخير. خوب، در اين زمينه‌ها خيلى حرف هست؛ خيال نكنيد آن حرفهائى كه صدا و سيما ميزند، اين، همه‌ى حرفهاست؛ نه، خيلى مطلب هست. گفت: «يك سينه حرف موج زند در دهان ما». اينجور نيست كه هر چه كه انسان احساس ميكند، اين را گفته باشد يا بتواند بگويد. خيلى حرفهاى زيادى هست. شما جوانها الحمدللَّه باهوشيد، بااستعداديد، بتدريج خيلى از حقائق براى شماها روشن خواهد شد. من مى‌بينم در همين حوادث سياسى اخير و در مجموع حوادث اين سى سال، كشور بتدريج به مجموعه‌ى مصونيت‌دار، ضد ضربه، ضد بمب تبديل شده؛ يعنى نظام جمهورى اسلامى. شوخى نيست. شما قدرت امنيتى و جاسوسى و تبليغاتى اين سرويسهاى گوناگون امنيتى و تبليغاتى دنيا را دست‌كم نگيريد. همه اين را احساس ميكنند - حالا شايد كسانى كه كمتر توى مقوله‌هاى گوناگون تبحر داشتند، كمتر ببينند - هاليوود را شما دست كم نگيريد. قدرتِ اثرگذارى هنرى - همين طور كه يكى از خانمها هم گفتند - در غرب و چينش بسيار دقيق حروف تبليغات در دنياى غرب را دست كم نگيريد. همه‌ى اين نيروى عظيم، به اضافه‌ى ثروت بى‌پايان، به اضافه‌ى دستگاه‌هاى عظيم سياسى و تبليغاتى، افتادند به جان جمهورى اسلامى. امروز هيچ كشور ديگرى در دنيا پيدا نميكنيد كه اينجور آماج حملات باشد. و جمهورى اسلامى دارد مقاومت ميكند. اين شوخى است؟ اين موجودِ هفت‌جوشِ مستحكمِ مصونيت‌يافته دارد مقاومت ميكند. اين، كم چيزى نيست. توطئه‌ى توهم نيست؛ اين را جوانها، اين جوانهاى عزيز ما، بدانند. خيال نكنيد من از شنيدن اينجور حرفها ناراحت ميشوم؛ نه، من از اينكه اين حرفها زده نشود، ناراحت ميشوم.

بنده توى جلساتِ دانشجوئى، دانشگاهى كه اينجا هستند، گاهى كه ببينم حالا بعضى‌ها روى ملاحظه، روى احترام، روى هرچه، بعضى از اين حرفها را كه خيال ميكنند من خوشم نمى‌آيد، نميزنند؛ از نگفتنش ناراحت ميشوم؛ از گفتنش مطلقاً ناراحت نميشوم. اى كاش مجال بود تا گفته ميشد، تا آنوقت انسان ميتوانست آن برگهاى بر روى هم گذاشته‌ى كتاب حرف را، باز كند تا خيلى از حقائق روشن بشود. آينده، البته اين كارها خواهد شد. اينجور نيست كه شما خيال كنيد توطئه نسبت به اين كشور، يك توهم است؛ نه، يك واقعيت است؛ از همه طرف دارد توطئه ميشود. ممكن است آن كسى كه در جهت آن توطئه‌ها در داخل كشور محور حركت قرار ميگيرد، خودش اصلاً نفهمد.

فهميدنِ اين هم ذكاوت ميخواهد. بعضى‌ها اين ذكاوت را ندارند. ما آدمها را تجربه كرديم؛ نميفهمند دارند به ساز كى ميرقصند. ولى، اين واقعيت را عوض نميكند كه آنها بفهمند يا نفهمند؛ بدانند يا ندانند. اين توطئه‌ها وجود دارد. در عين حال اين كشور، اين نظام نه فقط سست نميشود، ضعيف نميشود؛ جامعه‌ى علمى‌اش، جامعه‌ى پيشرفته‌اش - كه همين شما جوانها باشيد - امروزش از ده سال قبلش به صورت آشكارى جلوتر ميرود. اين معنايش چيست؟ اين معنايش حقانيت است. اين معنايش اصالت است. اين معنايش ريشه‌دار بودن است. «الم تر كيف ضرب اللَّه مثلا كلمة طيّبة كشجرة طيّبة»؛(1) اعتقاد ما اين است. ما با اعتقاد، با دل كار ميكنيم. من كمبودها را نفى نميكنم؛ بيشتر از خيلى از منتقدين، بنده كمبودها را ميدانم؛ منتها راه رفع كمبودها، اين چيزهائى كه تصور ميشود، نيست كه حالا بيا اعلام كن كه مثلاً فلان جا فلان‌جور چه جورى است؛ نه، خيلى چيزها با اعلام درست نميشود، با كار درست ميشود. با حرف درست نميشود؛ حرف، جنجال‌سازىِ تبليغاتى و لفاظى هيچ كمكى به حل مشكلات نميكند؛ همچنانى كه شما ديديد. تو همين قضاياى انتخابات، خوب، تبليغات انتخاباتى مثلاً بايد يك ماه يا بيست روز قبل از شروع انتخابات انجام بگيرد؛ اما از پيش از عيد نوروز تبليغات انتخاباتى شروع شد! همين تلويزيونى هم كه مورد انتقاد بعضى از دوستان است، متأسفانه منعكس ميكرد. بنده موافق هم نبودم. اين را هم شما خيال نكنيد كه حالا بنده چون رئيس صدا و سيما را انتخاب ميكنم، همه‌ى برنامه‌هاى صدا و سيما را مى‌آورند، دانه دانه بنده نگاه كنم، امضاء كنم. نخير، از خيلى از برنامه‌هاى صدا و سيما بنده راضى هم نيستم؛ از جمله، از همين من راضى نبودم كه از سه ماه قبل از انتخابات - انتخابات بيست و دوم خرداد بود - از ماه اسفند، بلكه زودتر از اسفند، بعضى از سفرهاى تبليغاتى و حرفهائى كه زده شد و تظاهراتى كه ميشد و مجادلاتى كه انجام ميگرفت، از تلويزيون پخش شود، كه متأسفانه تو تلويزيون پخش شد؛ به خاطر همين، كه يعنى ما آزادانديشيم! اينها توهم است؛ اين جنجال‌آفرينى در داخل كشور است. جنجال فكرى غير از مباحثات صحيح است. بنده گفتم كرسى آزادفكرى را در دانشگاه‌ها به وجود بياوريد. خوب، شما جوانها چرا به وجود نياورديد؟ شما كرسى آزادفكرى سياسى را، كرسى آزاد فكرى معرفتى را تو همين دانشگاه تهران، تو همين دانشگاه شريف، تو همين دانشگاه اميركبير به وجود بياوريد. چند نفر دانشجو بروند، آنجا حرفشان را بزنند، حرف همديگر را نقد كنند، با همديگر مجادله كنند. حق، آنجا خودش را نمايان خواهد كرد. حق اينجورى نمايان نميشود كه كسى يك انتقادى را پرتاب بكند. اينجورى كه حق درست فهميده نميشود. ايجاد فضاى آشفته‌ى ذهنى با لفاظى‌ها هيچ كمكى به پيشرفت كشور نميكند. شما تجربه‌ى اين پدر پيرتان را در اين زمينه داشته باشيد. آنى كه كمك ميكند به پيشرفت كشور، آزادى واقعىِ فكرهاست؛ يعنى آزادانه فكر كردن، آزادانه مطرح كردن، از هو و جنجال نترسيدن، به تشويق و تحريض اين و آن هم نگاه نكردن. يك وقت شما يك حرفى ميزنيد، ناگهان مى‌بينيد همه‌ى ناظران سياسى جهان كه وجودشان انباشته‌ى از پليدى و خباثت است، براى شما كف ميزنند. به اين تشويق نشويد. به قول رائج بين جوانها، جوگير نشويد. بحث درست بكنيد، بحث منطقى بكنيد. سخنى را بشنويد، سخنى را بگوئيد؛ بعد بنشينيد فكر كنيد. اين همان دستور قرآن است. «فبشّر عباد. الّذين يستمعون القول فيتّبعون احسنه».(2) سخن را بايد شنفت، بهترين را انتخاب كرد. والّا فضاى جنجال درست كردن، همين ميشود كه ديديد. جنجالِ قبل از انتخابات، بعد از انتخابات، انعكاسش ميشود اين؛ بخصوص وقتى دست بيگانه هم دخالت دارد. به چه دليل، با چه توجيهى شما فكر ميكنيد دستگاه‌هاى تبليغاتى دنيا حوادثى را كه فكر ميكنند به ضرر نظام جمهورى اسلامى است، لحظه به لحظه منتشر ميكنند؟ با چه محاسبه‌اى اين كار انجام ميگيرد؟ اين را نبايد فكر كرد؟! نبايد رويش مطالعه كرد؟! اينهاست آن چيزهائى كه بايد به آنها توجه كرد.

ادامه دارد...

اي آقاي ما برس به داد ما

يکشنبه 27/10/1388 - 14:29 - 0 تشکر 176565

به هر حال كشور دارد پيش ميرود. اين را بدون ترديد بدانيد؛ كشور دارد پيش ميرود. برنامه‌ريزى‌هاى گذشته هم البته بلاشك عيوبى داشته، اما برآيند همه‌ى نقاط مثبت و منفى، همينى است كه امروز شما داريد مشاهده ميكنيد. جوانهاى ما از لحاظ علمى پيش رفتند، از لحاظ بينش سياسى پيش رفتند، از لحاظ رسوخ و نفوذ تفكر دينى در عمق انديشه‌ها پيش رفتند. اين حرفهائى كه امروز جوانهاى ما اينجا راجع به معنويت و راجع به دين و راجع به دل نبستن به پيش‌بينى‌ها و برنامه‌ريزى‌هاى غربى و استقلال گفتند - اين حرفهائى كه امروز جزو حرفهاى رائج شما شده - اندكى پيش از دوران شماها، جزو حرفهاى برجسته‌ى روشنفكرانى بود كه فكر ميكردند اين حرفها را بايد بزنند يا بفهمند! اما امروز جزو فرهنگ رائج جامعه‌ى ماست. اين پيشرفت نيست؟ ما داريم پيش ميرويم. البته دشمن هم زياد داريم، مانع هم خيلى داريم. اگر مانع نبود، ما اينجور ورزيده نميشديم؛ جامعه‌ى اسلامى و جمهورى اسلامى اينجور ورزيده نميشد. مانع وجود دارد؛ والّا تو زمين صاف راه رفتن كه تقويت عضلانى نمى‌آورد. بايد كوهنوردى كرد، بايد از موانع بالا رفت. جامعه‌ى ما اين كار را كرده، اين راه را پيش رفته، باز هم خواهد رفت، بعد از اين هم خواهد رفت. شما بدانيد! نسل جوان امروز، نسلى كه بتوان متوقفش كرد، نيست.

و من اينجا به شما توصيه كنم: رمز پيشرفت يك كشور، يعنى آن محور اصلى براى اقتدار يك كشور، پيشرفتِ همراه با اقتدار، علم است. آماج بسيارى از توطئه‌هاى امروزى كه عليه جمهورى اسلامى هست، علم و اهل علم و دانشجويان علم و محيط علمى است؛ اين را توجه داشته باشيد. نگذاريد اين تير طبق آن هدفگيرى دشمن، به هدفى كه آنها گرفته‌اند، اصابت كند. كار علمى را نگذاريد متوقف بشود. از همه‌ى اين حرفهائى كه گفته شد، مهمتر، مسئله‌ى علم و تحقيق و پژوهش است. دنياى غرب ثروتش از ناحيه‌ى علم است، اقتدارش از ناحيه‌ى علم است، زورگوئى‌اى كه امروز ميكند، به خاطر علمى است كه دارد. پول فى نفسه اقتدار نمى‌آورد. آنى كه اقتدار مى‌آورد، دانش است. امروز اگر آمريكا پيشرفتگىِ علمىِ خودش را نميداشت، نميتوانست در دنيا اينجور زورگوئى بكند و در همه‌ى مسائل عالم دخالت بكند. ثروت هم اگر به دست مى‌آيد، از ناحيه‌ى علم به دست مى‌آيد. علم را اهميت بدهيد. اينى كه من سالهاست روى مسئله‌ى علم، تحقيق، پژوهش، پيشرفت، نوآورى، شكستن مرزهاى علمىِ موجود تكيه ميكنم، به خاطر اين است. بدون انواع دانش، اقتدار كشور امكانپذير نيست. دانش اقتدار مى‌آورد.

گفتند بيائيد مراكز هسته‌اى ايران را بمباران كنيد. يكى از مسئولينِ رؤساى دنيا - حالا نميخواهم حالا اسم بياورم. البته همه ميدانند، شايد هم ميدانيد؛ پخش شد در دنيا. بنده دوست ندارم اسم بعضى‌ها را بياورم - گفت علم را كه نميشود بمباران كرد. راست ميگويد؛ حق با اوست. با همه‌ى خلافهائى كه ميگويند، اين حرفشان درست بود. گيرم نطنز را بمباران كردند، كارخانه‌ى اصفهان را بمباران كردند، علم را چه جورى بمباران ميكنند؟ ببينيد، علم مصونيت مى‌آورد، اقتدار مى‌آورد. مراقب باشيد تو دانشگاه شما، تو كلاس شما، تو مركز تحقيقات شما، تو كار پژوهشى شما، اختلال ايجاد نكنند. اگر ديديد دستى دارد اختلال ايجاد ميكند، به آن دست بدبين بشويد. اقتدار شما را، آينده‌ى شما را هدف گرفته‌اند.

حالا من با شما جوانها بخصوص، خيلى حرف دارم. اين نكته‌اى كه اين خانم هنرمند گفتند، به نظر من خيلى مهم است. يكى از كارها همين است؛ كسانى بيايند طعم نياز بازارهاى غربى را، مثلاً فرض كنيد به تابلو نقاشى، به دست بياورند، بعد بيايند اينجا، پشتيبانى مالى كنند و نقاش ما را به سمت تأمين آن نياز سوق بدهند. عين همين قضيه در فيلمسازى هست. فيلمهائى را براى جشنواره نامزد كنند كه در جهت خواست آنهاست. عين همين قضيه در كار علمى ماست؛ در مقاله‌اى است كه در آى.اس.آى منتشر ميشود؛ در موضوع تحقيقى است كه شما در پژوهشگاه خودتان دنبال ميكنيد. به تعبير متأسفانه رائج فرنگىِ امروز، اسپانسرها مى‌آيند در بخشهاى مختلف، كمكهاى مالى، كمكهاى مادى، اعانه‌ها را ميگذارند براى اينكه در آن جهت كار انجام بگيرد. به اين توجه كنيد. استقلال علمىِ كشور يكى از لوازمش همين است: استقلالِ حركت علمى، حركت هنرى و به طريق اولى‌، حركت سياسى. بعضى از حركات سياسى هم از اين قبيل است.

يك توصيه اين است كه نعمت استعداد خوب كه شماها داريد، يك نعمت بزرگ است، مثل نعمت سلامتى، مثل خودِ نعمت حيات، كه شكر لازم دارد. نعمتها از خداست؛ بايد اين نعمت را شكر كنيد. اين توصيه را از من در ذهنتان داشته باشيد. خيلى از نعمتها را ما نميشناسيم، وقتى به خلافش، به ضدش مبتلا شديم، آنوقت آن را ميشناسيم. جوانى، نعمت است؛ در پيرى آدم بيشتر ميفهمد چقدر نعمت بزرگى است. استعدادِ خوب، هوش خوب، نعمت بزرگى است، بايد اين نعمت را شكر كرد. شكر چيست؟ شكر سه جزء دارد: اول، شناختن نعمت، غفلت نكردن از نعمت. دوم، دانستن اينكه اين نعمت از خداست، اين عطيه‌ى الهى است، هديه‌ى الهى است. سوم اينكه اين نعمت را بايد در جهت درست به كار برد و مصرف كرد - نعمت استعداد خوب را بايد در جهت درست به كار برد - اين همان چيزى است كه روح تعهد را، مسئوليت را در انسان بيدار ميكند؛ تعهد نسبت به جامعه‌ى خود، تعهد نسبت به آينده‌ى كشور، تعهد نسبت به اين مجموعه‌ى عظيم امكاناتى كه اين نخبه و اين استعداد، بالاخره محصولِ اين امكانات است. شكر اين نعمت به اين است. اينجور نباشد كه انسان خودش را جزيره‌اى بداند جداى از مجموعه‌ى جامعه، فكر كند حالا به يك امكانى، به يك ثروت معنوى‌اى دست پيدا كرده، اين را بايد تبديل كند به ثروت مادى و شخصى؛ اين نيست. اين را بايد صرف آينده‌ى كشور بكند.

ادامه دارد ...

اي آقاي ما برس به داد ما

يکشنبه 27/10/1388 - 15:56 - 0 تشکر 176588

یك توصیه هم به مسئولین بكنم. توصیه‌ى به مسئولین هم در درجه‌ى اول، باز شكر است؛ شكرِ نعمت وجود نخبگان. اینجا هم شكر همان سه جزء را دارد. شناخت؛ اول بشناسیم نخبه‌ها را. بعد بدانیم كه وجود این نخبه‌ها یك نعمت الهى است؛ این را خدا به ما داده، به مسئولین نظام داده. و بعد، از این وجود مغتنم و محترم و عزیز - یعنى مجموعه‌ى نخبه‌ى كشور و استعدادهاى برتر - در جهت‌هاى درست استفاده كنیم.

حالا راجع به این چند جمله‌اى كه این جوان عزیزمان گفتند. خوب، همین طور كه گفتیم، حرف زیاد است. در انتقاد از بى‌انصافىِ یك دستگاه یا یك كس، خود ما باید دچار بى‌انصافى نشویم؛ به این توجه كنیم. صدا و سیما آیا وضعیت واقعى كشور را نشان میدهد؟ نه، ناقص نشان میدهد. خیلى پیشرفتهاى برجسته و بزرگ هست كه صدا و سیما نشان نمیدهد. دلیلش هم این است كه شما مجموعه‌ى مرتبط با حوادث گوناگون، از خیلى از حقائق كشور و پیشرفتهاى كشور مطلع نیستید؛ نقص صدا و سیماى ماست. والّا اگر صدا و سیما میتوانست همان جور كه تلویزیون فلان كشور غربى با یك سابقه و تجربه‌ى فراوان و با استفاده‌هاى هنرى دروغهاى خودش را راست جلوه میدهد، واقعیات موجود كشور را درست منعكس كند، شما بدانید امروز امید نسل جوان، دلبستگى نسل جوان به كشورش، به دینش، به نظام جمهورى اسلامى‌اش، بمراتب بیشتر از حالا بود. این ایراد ماست به صدا و سیما. اگر میتوانست درست وضع كشور را منعكس كند، خیلى شعف و بهجتِ بینندگان بمراتب بیشتر از آنى میشد كه امروز هست. خیلى از كارها دارد انجام میگیرد كه مایه‌ى خوشوقتى است، مایه‌ى خشنودى است؛ نه فقط در زمینه‌هاى علمى، در زمینه‌هاى اجتماعى، در زمینه‌هاى سیاسى؛ مایه‌ى سرافرازى است. این را خیلى‌ها - اغلب یعنى - خبر ندارند. بنده غالباً به مسئولین دولتى‌اعتراضم این است كه چرا نمیتوانید بیان كنید. بیان كردن هم یك هنرى است؛ بیان هنرى بخصوص، هنر بزرگى است؛ این را ندارند.

حالا یكى از ایرادهائى كه ما معمولاً داریم به بعضى‌ها این است كه آنچه را كه بیگانه بگوید، این را تلقى به قبول میكنند؛ آنچه را كه خودى بگوید، تلقى با تردید میكنند! چرا؟ خوب، این تلقى، تلقى ناسالمى است؛ این تلقى درستى نیست، تلقى ناسالمى است. این را باید اصلاح كرد. البته شما جوانهاى خوب ان‌شاءاللَّه بیائید وارد عرصه‌هاى گوناگون بشوید، عرصه‌هاى تبلیغاتى كشور را بگیرید. مطبوعات ما هم همینجور است. بنده روزها معمولاً حدود شانزده هفده تا روزنامه را نگاه میكنم؛ نه اینكه حالا همه‌ى صفحات لائى و اینها را نگاه كنم؛ لكن تیترها، اگر سرمقاله‌ى قابل توجهى داشته باشند، معمولاً نگاه میكنم. خیلى از روزنامه‌هاى ما متأسفانه در انعكاس حقائق ضعیفند و در اصلى فرعى كردن مسائل، غیرمنصفانه عمل میكنند. در همین مسائل اخیر، مسائل را باید اصلى فرعى كرد؛ مسئله‌ى اصلى چیست؛ یك سلسله مسائل فرعى هم پیرامون اوست؛ نه اینكه آن مسائل فرعى كم‌اهمیت است، اما مسئله‌ى اصلى اهمیتش بیشترش از آنهاست. مسئله‌ى اصلى در این قضایاى اخیر، اصل انتخابات بود؛ زیر سؤال بردن اصل انتخابات بزرگترین جرمى بود كه انجام گرفت. چرا شما نسبت به این جرم چشمتان را میبندید؟! این همه زحمت كشیده بشود، مردم بیایند، یك شركتِ به این عظمت، یك نصاب‌شكنى، یك ركودشكنى در دنیا در مردمسالارى، در دمكراسى‌اى كه اینقدر ادعایش را میكنند، انجام بگیرد، بعد یك عده مفت و مسلّم بیایند بدون استدلال، بدون دلیل، همان فرداى انتخابات بگویند: انتخابات دروغ است! این كار كوچكى است؟! این جرم كمى است؟! یك قدرى باید منصف بود توى این قضایا. دشمن هم حداكثر استفاده را از این كرد. یك عده هم هستند در داخل كشور، از اول با نظام جمهورى اسلامى موافق نبودند - مال امروز و دیروز نیست، سى سال است كه موافق نیستند - از این فرصت استفاده كردند، دیدند عناصرى وابسته‌ى به خودِ نظام، از خودِ نظام، دارند این جور میداندارى میكنند، اینها هم وقت را مغتنم شمردند، آمدند داخل میدان؛ و دیدید. من روز اول این را پیغام دادم به همین حضراتى كه صحنه‌گردان این قضایا هستند؛ آن ساعات اول من به آنها پیغام خصوصى دادم. من اگر یك وقتى توى نماز جمعه یك حرفى میزنم، این ابتدا به ساكن نیست؛ حرف خصوصى، پیغام خصوصى، نصیحتِ لازم انجام میگیرد، وقتى انسان ناچار میشود، یك حرفى را مى‌آورد در علن بیان میكند. من پیغام دادم، گفتم این را شما دارید شروع میكنید، اما نمیتوانید تا آخر كنترل كنید؛ مى‌آیند دیگران سوءاستفاده میكنند. حالا دیدید آمدند سوءاستفاده كردند. مرگ بر اسرائیل را خط زدند! مرگ بر آمریكا را خط زدند! معناى این كار چیست؟ آنى كه وارد عرصه‌ى سیاست میشود، باید مثل یك شطرنج‌باز ماهر هر حركتى را كه میكند، تا سه تا چهار تا حركت بعد از او را هم پیش‌بینى كند. شما این حركت را میكنى، رقیبت در مقابل او آن حركت دیگر را خواهد كرد؛ باید فكرش باشى كه تو چه حركتى خواهى كرد. اگر دیدى در آن حركت دوم، تو درمیمانى، امروز این حركت را نكن؛ اگر كردى، ناشى هستى - حالا تعبیر بهترش این است - توى این كار، توى این بازى، توى این حركت، ناشى هستى، ناواردى. اینها نمیفهمند چه كار میكنند؛ یك حركتى را شروع میكنند، ملتفت نیستند كه در حركات بعد و بعد و بعد، چطور در خواهند ماند؛ مات خواهند شد. اینها را باید محاسبه میكردند. مطلب اصلى این بود. زیر سؤال رفتن انتخابات، مواجه كردنِ مجموعه‌اى از مردم - آنها هیچ نیت سوئى هم ندارند؛ وارد میدان انتخابات شدند، طبق عقیده‌شان عمل كردند؛ خیلى هم خوب - با نظام، با كشور، با حركت عمومى كشور، اینها كارهاى كوچكى نیست. اگر شما منصفید، آن حركتهاى جانبى را، آن قضایاى جانبى را ببینید، اهمیتش را هم در نظر داشته باشید؛ اما مهمتر بودنِ این را هم در نظر داشته باشید.

من البته توى این جلساتى كه با شماها داریم، حیفم مى‌آید كه جز حرف علمى و جز حرف معنوى و جز نصیحت، حرف دیگرى بزنیم و وارد مقولات سیاسى و این چیزها بشویم؛ اما دیگر حالا در این مقدارش ناگزیر و ناچار بودم. اینى هم كه گفتند از رهبرى انتقاد نمیكنند، شما بروید بگوئید انتقاد كنند. ما كه نگفتیم از ما كسى انتقاد نكند؛ ما كه حرفى نداریم. من از انتقاد استقبال میكنم؛ از انتقاد استقبال میكنم. البته انتقاد هم میكنند. دیگر حالا جاى توضیحش نیست؛ انتقاد هم هست، فراوان هست، كم هم نیست؛ بنده هم میگیرم، دریافت میكنم و انتقادها را میفهمم.

ان‌شاءاللَّه امیدواریم خداى متعال همه‌ى ما را در آن جهتى كه مورد رضاى اوست و تأمین‌كننده‌ى رضاى اوست، هدایت كند و ان‌شاءاللَّه آینده‌ى همه شما را از گذشته‌تان بهتر قرار بدهد و شما را مایه‌ى سرافرازى كشورتان قرار بدهد؛ و شما كه جوانید، آن روز را خواهید دید - از ما هم ان‌شاءاللَّه یاد نیك خواهید كرد - كه كشورتان ان‌شاءاللَّه به اوج اقتدار خواهد رسید.

والسّلام علیكم و رحمةاللَّه و بركاته‌

1) ابراهیم: 24
2) زمر: 17 و 18

اي آقاي ما برس به داد ما

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.