گاهی وجدانی می میرد
وشرافت زیر لگدهای هوس جان میسپارد.
با کدام ترازوی میزان باید خوب و بد ودرست و نادرست را سنجید؟
اگر کسی وجدان خود را دست کاری کرده باشد
اگر غیرت کسی در ازدحام اجتماع گم شده باشد
اگر مردانگی و فتوت ازگروهی روی برگردانده و قهر کرده باشد چگونه میتوان به سلامت نبض جامعه اطمینان داشت
دیگر مرز مطمئنی نمی ماند و همه حرمت ها شکسته میشود
گناه همان تخلف از فرمان خدا و قانون آسمان است
به تعبیر دیگر خلاف همان گناهی است که عقل وشرع و وجدان درنکوهش آن هم سخنند
این که یک مدیر و مسئوول امکانات دولتی و وسایل بیت المال را در راه استفاده های شخصی خود یا همسر و فرزندان و دوستان بکار گیرد یا مغازه داری برخی اجناس سهمیه ایی را برای نورچشمی ها وآشنا کنار بگذارد
پزشکی که از ناچاری بیمار سواستفاده کند و هزینه چندبرابر طلب کند
معلمی که در امر آموزش دانش آموزان از وقت و کار بدزدد و در کلاس جدول حل کند یا مجله بخواند
کارمندی که رشوه بگیرد یا اختلاس کند
تعمیرکاری که از خودرو و وسایل برقی افرادقطعه بردارد
مامور انتظامی که از متخلف حق حساب بگیرد و رهایش کند
اینها غیر از اینکه خاف استو جرم و پیگرد قانونی دارد گناه هم هست
چنان نیست که ارتکاب یک خاف تنها یک انحطاط فرهنگی و کار زشت اجتماعی باشد بلکه گناه است
و...گناه عذاب الهیدارد
عذاب وجدان هم سر جای خود