• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1801)
جمعه 11/10/1388 - 21:50 -0 تشکر 173546
سوپ جوجه بخور!!!

با سلام

ان‌شاءالله می‌خوام اینجا مطالب جالب مجموعه كتاب‌های «سوپ جوجه برای روح» رو بیارم

خودم و همسرم كه خیلی حظّ بردیم- امیدوارم شما هم چیزای خوبی از این‌جا یاد بگیرید و عمل كنید.

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

شنبه 12/10/1388 - 13:49 - 0 تشکر 173689

با سلام

واقعاً چه چیزی مهم است؟چند سال پیش در جریان بازی‌های پارا المپیك (المپیك معلولین) در سیاتل آمریكا، نُه نفر از شركت‌كنندگان دو سرعت صد یاردی، نُه نفری كه همه از نظر ذهنی و جسمی عقب‌مانده بودند، پشت خط آغاز مسابقه قرار گرفتند و با شنیدن صدای تپانچه شروع به حركت كردند. بدیهی است كه آنها به معنی و مفهوم واقعی كلمه قادر به دو سرعت و حتی حركت سریع نبودند، بلكه هر یك به نوبه‌ی خود با میل و رغبت می‌كوشید تا مسیر مسابقه را طی كرده و برنده شود.در بین راه یكی از دوندگان روی آسفالت سكندری رفت، یكی دو بار غلت خورد و سپس شروع به گریه كرد. هشت نفر دیگر صدای گریه‌ی او را شنیدند. آنها از سرعت خود كاسته و ایستادند. سپس همه به عقب برگشته و به طرف او رفتند؛ تك به تك آنها. دختری كه مبتلا به سندرم داون بود، خم شد و او را بوسید و گفت:« این دردتو تسكین می‌ده.» سپس هر نُه نفر آنان بازو در بازوی یكدیگر انداختند و همه با هم قدم‌زنان خود را به خط پایان رساندند.

همه در ورزشگاه به پا خاستند و ده دقیقه‌ی تمام برای آنان كف زدند.

ارائه شده توسط باب فرنچ

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

شنبه 12/10/1388 - 14:3 - 0 تشکر 173695

با سلام

از مدیر انجمن معارف معذرت می‌خوام- من می‌خواستم این مبحث رو در انجمن روان‌شناسی مطرح كنم كه اشتباهاً این‌جا وارد كردم. البته خوب هم شد. به نظرم به این‌جا شاید بهتر بخوره، برای صفا و صیقل دلامون
 تقاضا می‌كنم اگر مغایر با اهداف انجمن نمی‌بینید، همین‌جا بمونه

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

جمعه 18/10/1388 - 13:56 - 0 تشکر 174835

سلام دوست عزیز

آره منم این کتاب رو خوندم. یکی از مطالبش که خیلی برام جالب اومد اون متنیه که روی یک سنگ قبر نوشته شده بود...

در مورد ثبت مطالب مربوط به این کتاب، به عنوان یک پیشنهاد فکر میکنم اگر این کتاب رو به زبان اصلیش داخل انجمن انگلیسی مطرح و ثبت کنین جالبتر باشه و مجذوبتر...

و ممنون از ایجاد این بحث... استفاده میکنم...

یاحق

مي شود نزديکتر،              

               هردم صداي پاي مرگ... 

يکشنبه 27/10/1388 - 16:6 - 0 تشکر 176593

با سلام

تیلر Tyler یكی از این ویروس‌های منتهی به ایدز بود؛ مادرش هم همین طور. ادامه‌ی زندگی تیلر از همان اوان حیاتش منوط به استفاده از دارو بود. 5 ساله بود كه به كمك عمل جراحی لوله‌ای به یكی از رگ‌های سینه‌اش وصل كردند. سر دیگر این لوله به پمپی وصل شده بود كه تیلر ناگزیر بود مجموعه‌ی آن را بر پشت خود حمل كند. داروهای او را به همین پمپ می‌بستند و پیوسته از طریق لوله به خونی كه در دستگاه گردش خونش جریان داشت، می‌رساندند. هر از گاهی حتی تیلر برای تنفس بهتر مجبور می‌شد كه كپسولی پُر از اكسیژن را نیز با خود به این طرف و آن طرف حمل كند.تیلر حاضر نبود تك لحظه‌ای از زندگی كودكی‌اش را تسلیم این بیماری كُشنده كند. برای همه‌ی كسانی كه او را می‌شناختند،‌غیر عادی نبود كه او را همیشه در حالی كه مجموعه‌ای از پمپ و داروهایش را بر پشت خود، و كپسول اكسیژن را در واگون كوچولویش یدك می‌كشید، سرگرم بازی و مسابقه در باغچه‌ی پشت منزلشان ببینند. همه از شور و شوق خالصانه‌ی او برای زنده ماندن و انرژی‌ای كه زندگی به او می‌داد، در حیرت و شگفت می‌شدیم. مادرش اغلب سربه‌سر او می‌گذاشت و می‌گفت كه به قدری تند و تیز حركت می‌كند كه خیال دارد لباس قرمز تنش كند، چون، تنها بدین طریق است كه موقع نگاه كردن از پنجره می‌تواند محل بازی او را فوراً تشخیص داده و خیالش آسوده شود.سرانجام این بیماری وحشتناك حتی علایق پسر پویایی چون تیلر را از بین برد. بیماری تیلر بیش از پیش شدت یافت و بدبختانه، بیمارش مادرش هم همین‌طور. زمانی كه كاملاً مشخص شد تیلر هیچ شانسی برای زنده ماندن ندارد، مادرش درباره‌ی مرگ با او صحبت كرد. مادرش با گفتن این مطلب كه خو او نیز به زودی خواهد مُرد و این كه آن دو در آن دنیا با هم خواهند بود، تیلر را دلداری داد.تیلر چند روز مانده به مرگش مرا پیش خود به بیمارستان فرا خواند و به گوشم زمزمه كرد:« امكان دارد كه من زودتر بمیرم، هیچ اشكالی ندارد، چون من از مرگ نمی‌ترسم. وقتی كه مُردم، لباس قرمز تنم كنید. مادرم بِهِم قول داده كه او هم به آن دنیا خواهد آمد. وقتی كه او به آن دنیا می‌آید، من در حال بازی خواهم بود، به همین خاطر می‌خواهم اطمینان حاصل كنم كه او مرا خواهد یافت.» سیندی دی هولمز

یا علی

 
سیب‌سرخ‌60- غریبی‌آشنا       وبلاگم: ماه تابان من 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.