انتظار بشر از دین
مارکسیستها، واقعیت دین را به نوعى ساخته و پرداخته کاهنان و جادوگران مىدانند، و درباره دعانویسى و اینکه مردم در هنگام بیمارى به دعانویسان پناه مىبرند تا از شر جن و پرىها که مایه بیمارى آنها شدهاند نجات یابند، قلمفرسایى مىکنند و دین را یک مسئله خرافى قلمداد مىنمایند.
این نواندیشى دینى تحت تأثیر نوشتههاى مارکسیستهاى غربى قرار گرفته، این اندیشه در مغزش جا گرفته که مردم دیروز همه چیز را از دین و دعا مىخواستند و در زندگى امروز، همه چیز را از علم و فلسفه مىخواهند! او درباره زندگى شصت سال پیش مردم تبریز چنین مىگوید: "من یادم هست که 60 سال پیش در آن محلهاى که ما در تبریز مىنشستیم آن طرف کوچه دو خانهاى بود که یک سکویى داشت که صاحب خانه دعانویس بود. خانه این دعانویس خیلى شلوغ بود، بنده را هم یک دفعه برده بودند پیش آنها که دعایى برایم بنویسند... خیلى وقت پیش دوباره رفته بودم تبریز نه از آن دعانویسها خبرى هست و نه از آن خانهها، ساختمانهایى بلند ساختهاند و هر چه بخواهیم مطب پزشک اضافه شده است. ما این را الان مىگوییم صد سال پیش که دین مردم این جورى نبود مراجعه به دعانویس بود. مشکلاتشان را از آن طریقها حل مىکردند... همان مردم متدین، دیگر این انتظار را از اوراد دینى و ادعیه دینى ندارند که بیمارى آنها را شفا بدهد، مىروند پیش پزشک یعنى انتظاراتى که از دین بود کم مىشود، نکته ظریفى است".
در این مورد، یادآور مىشویم که این نواندیش دینى، نمک نشناسى کرده و مردم شجاع و روشن تبریز که پایهگذار مشروطیت در 106 سال پیش بودهاند را تا این اندازه خرافى و عقب مانده معرفى کرده است، تو گویى آنان مانند قبایل ابتدایى دوران نخست تاریخ بشر همیشه به جاى استفاده از علم و دانش به دعا و طلسم پناه مىبردهاند، در اطراف همان محلى که این نواندیش زندگى کرده است، چند پزشک حاذق، مرجع طبابت بودهاند:
1ـ مرحوم فیلسوف الدوله که تحصیل کرده فرانسه و مؤلف کتاب "زندگى پزشکان جهان" است که یک جلد آن تا حرف ص چاپ شده است.
2ـ مرحوم میرزا کاظم معروف به طبیب.
3ـ دکتر محمدعلى مجیر مولوى جراح عالى مقام.
4ـ دکتر صفىزاده پایهگذار چشم پزشکى در آذربایجان.
و در سطح شهر اطباء بزرگى بودند که هر کدام براى خود نام و نشانى داشتند مانند مرحوم دکتر حسین اردوبادى متخصص در بیمارىهاى داخلى، دکتر رضى اسلامى و همچنین دهها دکتر دیگر که داراى مطب و گرداننده بیمارستانها بودهاند.
چقدر دور از کرامت انسانى است که انسان، یک ملت بزرگ را این همه تحقیر کند!
تعالیم اسلام حاکى از آن است که پزشک و پزشکى یکى از ارکان اجتماع است. امام صادق علیهالسلام مىفرماید: هیچ کشورى در امور دنیا و آخرت از سه چیز بىنیاز نیست، و اگر این سه چیز نباشند، زندگى آنها تباه خواهد شد:
1ـ فقیه و دانشمند پرهیزگار.
2ـ حاکم و فرمانرواى راست کردار که مردم از او فرمان برند.
3ـ پزشک دانا و درستکار.5
مسئله انتظار بشر از دین، به این معنى نیست که بشر همه چیز را از دین مىخواهد، بلکه به معنى آن است که در مسایل بنیادى زندگى، آنجا که وحى از آن سکوت کرد و برعهده خود بشر نهاده، روش و نگرش را از دین بیاموزد، و در پرتو آن حرکت کند و نواندیشى و نوگرایى را نیز در پرتو آن و با راهنمایى آن بجوید.
خدمات اسلام به جهان پزشکى در طول قرون، براى اهل تحقیق روشن است تنها در بغداد طبق نوشته جرجى زیدان در قرن چهارم، چهارصد ماماى پروانهدار حضور داشتند.
رجوع به پزشک به این معنى نیست که انسان دست به درگاه الهى دراز نکند و از او شفا نطلبد، زیرا دعا نیز گاهى از اسباب شفا است.
وارستگى پیامبران از خطا و گناه
یکى از اندیشههاى ابتکارى این نواندیش دینى این است که عصمت پیامبران را زیر سؤال برده، بلکه انکار کرده است، و در این مورد به دو چیز تکیه مىکند:
1ـ تأثیر کلام مسیحى در فرهنگ اسلامى به این بیان که مسیحیان عیسى را خدا دانستند و مسلمانان، پیامبر را معصوم.
2ـ آیهها و روایاتى که در آنها به نظر مىرسد پیامبران مرتکب گناهانى شدهاند.
درباره مطلب نخست یادآورى مىشویم: مسلمانان عصمت پیامبر را از خود قرآن و حکم خرد استفاده کردهاند. دلایل عصمت و کتابهاى کلامى بهصورت روشن بیان شده است. علاقهمندان مىتوانند به کتاب "منشور جاوید"، جلد7، ص265 تا 306 مراجعه فرمایند.
اصولا مسئله عصمت در نخستین قرنهاى تاریخ اسلام در میان متکلمان مطرح بوده است. گروهى قشرى به ظواهر ابتدایى برخى آیات استشهاد مىنمودند، محققانى مانند سیدمرتضى در کتاب "تنزیه الانبیا" و فخر رازى در کتاب مشابه به اثبات مسئله عصمت از دیدگاه عقل و نقل پرداخته و آیاتى را که دستاویز منکران بوده، به درستى تفسیر کردهاند، متأسفانه اینجا جاى بازگویى این مسایل نیست.
مرد محقق و نواندیش باید در مسئلهاى مانند عصمت انبیا، تاریخ مسئله را از قرنهاى نخست تا به امروز بررسى کند و ادله طرفین را با هم بسنجد آنگاه اظهار نظر کند تا دچار این توهم نشود که آنچه او مىپندارد، فکر جدیدى است!
تازه آنچه شما مىگویید نظر "حشویه" از اهل سنت است که بزرگان اهل سنت از آنها تبرى مىجویند. کجاى این، نوآورى دینى و نواندیشى دینى است؟!
در اینجا سؤال مىشود که خود این نواندیش نیز پیامبر را در تبلیغ معصوم دانسته است، آیا در اینجا اعتقاد به عصمت او، الهام گرفته از کلام مسیحیان نیست؟
شگفت اینکه نیایش پیامبران را نشانه عدم عصمت آنان گرفته و مىگوید: "مىشود کسى در خودش احساس نقص و تاریکى نکند و باز نیایش واقعى بکند؟..."
عبادت پیامبران، نشانه درک آنان از عظمت خداست و حاکى از روان پاک و صافى است که عظمت حق را درک کرده و او را بهخاطر کمال مطلق مىپرستد. و به تعبیر امیرمؤمنان علیهالسلام: "ما عبدتک... بل وجدتک اهلا للعبادة" آنان خدا را شایسته پرستش یافتهاند.
این نوع پرستش، چه دلیلى بر صدور گناه و خطا از آنها مىتواند باشد؟ آیا نباید بین دلیل و مدعا رابطهاى باشد؟ آیا مىتوان این دو مطلب را به هم ربط داد؟
از پیامبران گناه و خطا سر مىزد، به دلیل اینکه خدا را مىپرستیدند؟
و اما آنچه که در دعاها وارد شده است و دستاویز این سخنرانى گردیده، از قدیم الایام در این باره توضیح داده شده و مرحوم سیدبن طاووس در این مورد، پاسخ متقنى داده که اجمال آن را در اینجا مىآوریم:
"پیامبران مستقیما با مبدأ جهان هستى مربوطند و شعاع علم و دانش بىپایان او بر دلهاى آنان مىتابد، حقایق بسیارى بر آنها آشکار است که از دیگران مخفى است، علم و ایمان و تقواى آنها در عالىترین درجه قرار دارد. خلاصه آنها به اندازهاى به خدا نزدیکند که یک لحظه سلب توجه از خداوند، براى آنها لغزشى محسوب مىشود.
بنابراین جاى تعجب نیست که افعالى که براى دیگران مباح یا مکروه شمرده مىشود، براى آنها "گناه" نامیده شود. گناهانى که در آیات و سخنان پیشوایان بزرگ دینى، به آنها نسبت داده شده و یا خود در مقام طلب آمرزش از آنها برآمدهاند همه از این قبیل است و جمله معروف که "حسنات الابرار سیئات المقربین" (اعمال نیک خوبان، گناه مقربان خدا محسوب مىشود)، ناظر به این حقیقت است.
آنها همیشه متوجه خدا هستند، رو به سوى او دارند هر گاه لحظهاى از این حالت غافل شوند و به کارهاى مباحى از قبیل خوردن و آشامیدن و نشستن در مجالس کم فایده بپردازند، همین مقدار غفلت را براى خود گناه و خطا مىدانند از خدا طلب آمرزش مىکنند. پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله مىفرماید: "انه لیران على قلبى و انى استغفر بالنهار سبعین مرة"، "من گاهى بر دلم گرد و غبارى مىنشیند و هر روز هفتار بار از خدا آمرزش مىخواهم"6.
شگفت اینجاست که این نواندیش دینى در سالروز رحلت پیامبر اکرم صلىاللّهعلیهوآله و به عنوان تجلیل از رسول خدا و خدمات او به جامعه انسانى دعوت شده است و آنچه که در این سخنرانى نیست، کوچکترین اشاره به مقامات پیامبران و به خصوص پیامبر اسلام صلىاللّهعلیهوآله و بالاخص فضایل آن حضرت و ارزشهایى است که حتى یهودیان و مسیحیان و مادى گرایان درباره آن حضرت به آنها اعتراف کردهاند.
آخر از این گوینده باید پرسید: این همه مدت که مشغول سخنرانى بودید و ساعتها از وقت شنوندگان را گرفتید، شنونده چه بهرهاى برد؟ آیا ایمان او را بالا بردید؟ دین را در قلب او تقویت کردید؟ یا جز تردید و دودلى عاید مستمع شما نشد؟!
عنوان سخنرانى شما "انتظار شما از پیامبران" است ولى آنچه که در این سخنرانى گفته نشده است، همین است. گذشته از اینکه خود این عنوان، نوعى اندیشه وارداتى است و تعبیر صحیح آن این است انتظار دین از بشر یا انتظار خدا از انسان چیست؟
اینها یک رشته نقدهاى کلى است و الا در لابلاى سخنان وى، لغزش بیش از آن است که در این صفحات بگنجد.
آیا شأن فرزند مجتهد عالى مقامى مانند مرحوم آیةاللّه حاج میرزا کاظم شبسترى این است که روز رحلت پیامبر اعظم به جاى تجلیل از خدمات آن حضرت، او را خطا کار معرفى کند؟!
آیا فردى که نوعى نسبت به خاندان عارف والا مقام حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى دارد باید به جاى سخن در سلوک عرفانى پیامبران دین، آنان را اندیشه خود آنان بخواند؟!
آیا سزاوار است شخصى که از دوران یتیمى و لطیمى، آیات عظامى مانند آیةاللّه حجت و دیگران، او را سرپرستى کردهاند و در حد امکان، به او محبت نمودهاند و در مدرسه حجتیه با سن کم، او را پذیرفتهاند، سپس تحت تربیت بزرگان حوزه، در مجله مکتب اسلام به مقام مدیریت رسیده و قلم به دستش دادهاند، این همه محبتها را نادیده بگیرد و در جامعه اسلامى به عنوان "اپوزیسیون دینى" قد علم کند؟ اکنون چه کسى دچار پارادوکس است؟!
------- پىنوشتها -------
1ـ آلعمران/191.
2ـ ص/29.
3- catholic Encyciopedia.
4ـ انفال/6.
5ـ تحفالعقول، ص514.
6ـ پرسشها و پاسخها،/1، ص178-186.