سلام
امیدوارم که مرا به دلیل تأخیر بسیارطولانی ام ببخشید.
فیلم «افسانهی ۱۹۰۰» نخستین فیلم جوزپه تورناتوره به زیان انگلیسی محسوب میشود. فیلمی در ستایش سینما و بازیگری و موسیقی. بویژه ستایش از موسیقی و موسیقیدانانی که عاشق موسیقی هستند و نه شهرت و پول ناشی از دانستن فن موسیقی. او پیشتر با فیلم دیگر خود، «سینما پارادیزو»، شناخته شده بود. اینبار داستان به قلم خودش بود. داستانی که در ذهن تماشاگر مینشیند. او به زیبایی راوی زندگی و درونیات یک هنرمند میپردازد که فلسفهی خاص خود را در زندگی دارد و نحوهی زندگیش بیمانند مینماید. همین ساختارشکنیهای قهرمان داستان است که فیلم را بسیار شکوهمند میسازد. آنجا که ۱۹۰۰ باید برود میایستد، آنجا که باید چیزی بگوید سکوت میکند و دلایلش برای تصمیماتش چنان نیست که اطرافیانش پیش از توضیح خود او بتوانند درکش کند اما بسیار معصومانه و قابل احترامند. این فیلم جوایز زیادی را برده و جزئیات دکورسازی، فیلمبرداری و روایت داستان بسیار عالی عمل کردهاند.
مسلماً در کنار روایت زیبای تورناتوره، نقش اصلی را آهنگسازی بینظیر «انیو موریکونه» ایفا میکند. موسیقی به یاد ماندنی موریکونه، برای این فیلم برندهی جایزهی گلدن گلوب شدهاست. موریکونه در این فیلم، به زیبایی در این فیلم زندگی و روحیات آدمها را تبدیل به نت موسیقی میکند. سکانسی که ۱۹۰۰ آدمهای قسمت درجهی یک را نشان مکس میدهد و برای هر یک قطعهای مینوازد را بهیاد آورید.
سکانسهای بهیاد ماندنی زیادند: جایی که هزار و نهصد در پنجره ی کوچکی از هزاران پنجره ی کشتی غمگین نشسته، دوئل ۱۹۰۰ و جلی با پیانو، گفتگوی دختر و ۱۹۰۰هنگام پیادهشدن دختر از کشتی، آن سکانس زیبای خداحافظی مکس و ۱۹۰۰ و دیالوگ بهشدت تاثیر گذار ۱۹۰۰(باید اعتراف کنم که دیالوگ های این صحنه برای من که خیلی سنگین بود به طوری که سه چهار بار دیالوگ های 1900 روگوش دادم تا بفهمم چی میگه) و سکانس سرنوشتساز ۱۹۰۰…
یکی از زیباترین سکانس های فیلم سکانسیست که پیانیست به عشق دختر مجبوبش و بدون آن که بفهمد قطعه ای فوق العاده را می نوازد بعد از شنیدن آهنگی که خودش هم انتظار شنیدن آن را نداشت، صفحه گرامافون را شکست؛ این سکانس – شکستن صفحه گرامافون- از پرمعناترین سکانس های این شاهکار است. می دانید چرا؟ به نظر، ۱۹۰۰، عشقش را بسیار بسیار بالاتر از آن می داند که برای همه نقل شود. او عشقش را تنها برای خود می خواست. نقل عشقش تنها باید به او تعلق داشته باشد و بس. دیگران محرم این راز نبودند.
نمای لانگ شات از صحنه ای که میان مرز دریا و خشکی بر روی پلکان تردید دارد که بپیوندد به داستان آلوده ما زمینیان، فوق العاده بود… موریکونه همیشه شاهکار خلق کرده از فرانتیک تا روزی روزگاری در غرب، از خوب بد زشت تا مالنا… همیشه خاطره ساز است.
منبع: www.1pezeshk.com