• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادب و هنر > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادب و هنر (بازدید: 2284)
شنبه 30/8/1388 - 18:9 -0 تشکر 164753
کوروش بزرگ

 

 به نام یزدان پاک 
سلام.قصد دارم دراین تایپیک اطلاعاتی راجع به کوروش بزرگ بنیانگذار امپراتوری بزرگ هخامنشیان قراربدم. 
امیدوارم مطالب این تایپیک مورد توجه شما ایرانیان ارجمند قرار بگیرد. 
در پناه یزدان پاک


يکشنبه 1/9/1388 - 0:15 - 0 تشکر 164842

دوست عزیز دیدم دیر کردی نزاشتی منم بهت کنم درباره ی کوروش بزرگ مطلب گذاشتم

کوروش ( سیروس در انگلیـسی، و کوروس در یونانی ) در تاریخ یکی از چهرهای شاخص شناخته شده است.  موفـقـیت او در شکل گیری امپراطوری هخامنشی، نـتـیجه و آمیزه ای از هوشیاری و مهارتهای او در دیـپـلماسی و نظامی گری؛ و همچـنـین خلق و خوی او و داشتن دانایی  و درایت کامل او از کشور بود.  ایرانـیان او را " پدر " ؛ و یونانـیان، با آنکه کوروش کشور آنها را گرفته بود، او را مانند یک مرد قانونگذار و قانون نگر می دیدند؛ و یهودیان به او مانند یک روحانی مقدس احترام می گذاشتـند.

آرمانها و ایده آل های او بسیار بالا بود؛ و به هیچ کس اجازه و حق قانونگذاری نمی داد مگر اینکه آن کس از لحاظ توانمندی از آنچه که دارد بالاتر باشد.  از لحاظ یک رئیـس و مدیر و مجری، فراست و بـیـنش زیادی داشت، و خودش را یک شخص باهوش و معـقول نشان داده بود و در نـتـیجه میتوانست راحتر از جهانگشایان گذشته قانون بگذارد.  

انسانـیـت او مساوی بود با آزادی با افتخار، که همین باعـث می شد که او مردم را در یک سطح نگاه کند، که همین شخصیـت او باعـث شد که بقیه شاهان هم به او نگاه کرده و دنـباله رو او شوند. 

تاریخ حتی از این هم فراتر رفتـه و به او لقب هایی مانند نابغـه، سیاستمدار، مدیر و رهبر تمام مردها، و اولین مُبلغ و متخصص در فن لشکر کشی و تدابـیـر جنگی داده است.  کوروش براستی و حقیـقـتاً که لیاقت دریافت کلمه " کبـیـر " را دارد. 

کوروش کبـیر بعـد از پـیروزی بر آستـیاگ، آخرین پادشاه ماد، در 550 قبل از میلاد به قدرت رسید.  بعـد از چندین پـیروزی بر پادشاه لیدی ( ترکیه کنونی )، کروسیوس، در 546 قبل از میلاد، و بعـد از موفـقـیت یک رشته عـملیات جنگی بر عـلیه بابل در 539 قبل از میلاد، کوروش بـنـیاد یک امپراطوری عـظیم را گذاشت؛ که از دریای مدیـترانه در غـرب شروع و تا شرق ایران، و از شمال از دریای سیاه تا به کشورهای عـربی بود. 

کوروش در سال 530 قبل از میلاد در جنگی که در شمال شرقی امپراطوری اش داشت، کشته شد.  گزنـفون در نوشته های خود گفته : " او توانایی توسعـه دادن از ترس از خود را در قسمتی از دنـیا داشت، که همه را متحـیر بکند، و هیچ کسی کاری که به زیان و ضرر او باشد انجام نمی دهد. تمام خواسته های مردم را که انگار به او الهام شده بود انجام می داد و هر کسی آرزو داشت که در امپراطوری او زندگی کند ". 


و من چه کودکانه
خاکستر سرد زمان را
به اميد سايه اي بر ديوارها
به پرواز مي خواندم 

يکشنبه 1/9/1388 - 0:16 - 0 تشکر 164843

اینم یه مطلب جالب درباره ی کوروش کبیر

افسانه تولد و بزرگ شدن کوروش کبـیـر

هرودوت، تاریخ نگار قرن چهارم قبل از میلاد، بهترین کس است که افسانه تولد کوروش را از بـقـیـه افسانه های دیگر توصیف کرده است.  از نظر او آستیاگ، پدربزرگ مادری او بود؛ که شبی در خواب می بـیـند که دخترش ماندانا، بمقـدار خیلی زیادی آب تولید می کند که تمام شهر و امپراطوری آن را فرا می گیرد.  موقعـی که مرد مقدس ( مغ - روحانی زرتشتی ) از خواب او مطلع می شود، به او از پـیامد آن اخطار می کند. 

بـنابراین، آستیاگ، پدر ماندانا، دخترش را به یک پارسی به نام کمبودجیه که یک اصیل زاده پارسی بود داد و گفت که او از یک ماد خیلی کمتر است و نمی تواند خطری داشته باشد.  کمتر از یک سال از ازدواج ماندانا با کمبودجیـه نگذشته بود که آستیاگ، دوباره خوابی می بـیـند، که یک درخت مو از شکم دخترش ماندانا می روید که تمام آسیا را فرا گرفته است.  مجوسان سریعـاً یک فال بد را پـیش بـیـنی میکنـند و به او می گویـند که از ماندانا پسری زاده خواهد شد که تخت تو را بزور خواهد گرفت.  پادشاه دنـبال دخترش فرستاده و او را تا موقعـی که پسرش را بدنـیا نیاورده است تحت نظر شدید امنـیتی می گیرد.  بعـد از بدنیا آمدن بچه، چند نفر از اطرافیان شاه به یک نجیـب زاده ماد به نام " هارپاگوس " گفـتـند که شاه گفته باید این بچه تازه بدنیا آمده را برده و از بـیـن ببری و نگران چـیزی نباش. اما هارپاگوس تصمیم گرفت که خودش بچه را از بـین نبرد. 

بجای آن، او یک چوپان سلطـنـتی را صدا کرده و به او گفت که فرمان پادشاه است و باید این بچه را از بـیـن ببرد و نگذارد که زنده بماند و اگر این کار را نکند به کیفر و مجازات خواهد رسید.  اما همسر چوپان که باردار بود در نبود او یک پسر زائید که مرده بود و وقـتی که چوپان به خانه آمد و زنش بچه را دید او را راضی کرد که بچه را خودشان نگه داشته و بزرگ کنند. بجای آن جنازه مرده بچه خودشان را به هارپاگوس نشان دهند و بگویـند که او همان بچه است. 

کوروش بزودی یک پسر جوان برجسته و کارآمد شد و همیشه دوستانش را از قدرت رهبری که داشت تحت الشعـاع قرار می داد.  یک روز موقع بازی با دیگر بچه ها، او را به عـنوان پادشاه انـتخاب کردند.  او بـیدرنگ و سریع این نـقش را قـبول کرد، و پسر یک از بزرگان ماد را که نمیخواست از او دستور بگیرد مجازات کرد.  پدر بچه مجازات شده به آستـیاگ شکایت کرد و همه چـیـز را برعکس و وارانه جلوه داد که بتواند کوروش را تـنـبـیه بکند.  موقعـی که آستـیاگ از او پرسید که چرا این گونه وحشـیانه رفتار کرده است، کوروش به دفاع از خود پرداخته و گفت که او نـقـش یک پادشاه را بازی می کرد و باید کسی را که دستور او را عـمل نکرده است، تـنـبـیه کند.  آستیاگ سریعـا متوجه شد که این سخنان یک بچه چوپان نـیـست و متوجه شد که او نوه خود و فرزند ماندانا دخترش است.  بعـدا آن داستان بوسیله چوپان، اگر چه به بـیـمیلی و اکراه اما تاًیـیـد شد.  به همین خاطر آسـتـیاگ، هارپاگوس را بخاطر آنکه فرمانـش را انجام نداده بود تـنـبـیه کرد و بدن پسرش را غـذای سلطـنـتی درست کرد. بنا بر نظر مجوسیان پادشاه به کوروش اجازه داد که به پارس پـیـش والدین واقـعی خود برگردد. 

هارپاگوس با خود عـهد کرد که انـتـقام مرگ پسرش را با تـشویـق کردن کوروش، با به تصرف درآوردن تخت پدر بزرگش بگیرد.  هرودوت تشریح می کند که هارپاگوس نـقـشه خود را بر روی یک کاغـذ کشیـد و در شکم یک خرگوش صحرایی تازه شکار شده گذاشت.  سپس شکم خرگوش صحرایی را دوخته و آن را به یکی از ندیمان خاص خود داد، و او را بصورت یک شکارچی راهی پارس شد و آن خرگوش را به کوروش داده و گفت که باید شکمش را باز کند. او  بعـد از خواندن نامه هارپاگوس، بفکر گرفتن قدرت از آستیاگ شد.  موقـعی که نـقـشه او به مراحل حساس خود رسید، قبایل پارسی را تـشویـق کرد که طـرفدار او باشـند تا بـتوانند که یوغ بندگی آستیاگ و ماد را از گردن خود به در افکنند.  کوروش موفـق شد که پدربزرگ خود، آستیاگ را سرنگون کند و فرمانروای ماد و پارس شود.  

چگونگی تولد کوروش که بوسیله هردودت به زیـبایی و جذابـیت کامل گفـته شده و به واقعـیت برطبق شواهد بسیار نزدیک است، هنوز منـبع قابل اطمیـنانی برای خیلی ها است. 


و من چه کودکانه
خاکستر سرد زمان را
به اميد سايه اي بر ديوارها
به پرواز مي خواندم 

يکشنبه 1/9/1388 - 9:27 - 0 تشکر 164872

به نام یزدان پاک
سلام.ببخشید دیشب هرچی منتظرموندم بحثم از جانب تبیان تایید نشد.ازدوست عزیزsayeh 74
بابت لطفش به این بحث واقعا ممنونم.من طبق اون چیزی که در نظر داشتم مطالبمو قرار میدم که ممکن بعضی از قسمت هاش تکراری بشه.امیدوارم همچنان همراه این بحث باشید. 

يکشنبه 1/9/1388 - 16:20 - 0 تشکر 164940

به نام یزدان پاک

کورش بزرگ

کورش دوم,معروف به کورش کبیر(576-529 پیش از میلاد).این نام درکتیبه های ایلامیKu-rash ودر کتیبه های بابلی Ku-ra-ash آمده است.صورت لاتینی شده آن سیروس یا سایروس(Cyrus)وصورت عبری آن کورش(koresh) می باشد.شاه پارسی به خاطر بخشندگی,بنیان گذاشتن حقوق بشر,پایه گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی جهان وبزرگ جهان,آزاد کردن برده هاوبندیان,احترام به دین ها وکیش های گوناگون,گسترش تمدن وغیره شناخته شده است.کوروش نخستین شاه ایران وبنیانگذاردوره شاهنشاهی ایرانیان می باشد.ایرانیان کوروش راپدرویونانیان که وی ممالک ایشان راتسخیر کرده بود اورا سرور وقانون گذارمی نامیدند.یهودیان کوروش بزرگ رابه منزله مسح شده توسط پروردگار به شمار می آوردند,ضمن آنکه بابلیان اورا مورد تایید مردوک می دانستند.درباره شخصیت ذوالقرنین که درکتابهای آسمانی مسلمانان,یهودیان ومسیحیان از آن سخن به میان آمده چندگانگی وجوددارد واین که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طورقطعی مشخص نشده است.کوروش بزرگ سردودمان هخامنشی,داریوش بزرگ,خشایارشاواسکندرمقدونی گزینه هایی هستند که جهت پیدا شدن ذوالقرنین واقعی درباره آنها تحقیقاتی صورت گرفته,اما با توجه به اسناد ومدارک تاریخی وتطبیق آن باآیات قرآن,تورات وانجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه ترین دلایل رابرای احراز این لقب دارا می باشد.عده ای از فقهای معاصر شیعه نیز کورش را ذوالقرنین پیغمبر الهی می دانند.آیت الله علامه طباطبایی,آیت الله مکارم شیرازی وآیت الله صانعی از معتقدان این نظر هستند.

چوایران نباشد تن من مباد...

يکشنبه 1/9/1388 - 20:50 - 0 تشکر 165000

سلام

من از متن منشور کوروش خیلی خوشم میاد برای شما هم میزارم تا بخونید


منشور کورش هخامنشی

گزیده

منم كـوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه توانمند، شاه بابِـل، شاه سومر و اَكَد، شاه چهار گوشه جهان. پسر كمبوجیه، شاه بزرگ … نوه كورش، شاه بزرگ … نبیره چیش‌پیش، شاه بزرگ …

آنگاه كه بدون جنگ و پیكار وارد بابل شدم، همه مردم گام‌های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابِـل بر تخت شهریاری نشستم. مردوك خدای بزرگ دل‌های پاك مردم بابـل را متوجه من كرد … زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به صلح و آرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدسش قلب مرا تكان داد … من برای صلح كوشیدم.

من برده‌داری را بر‌انداختم، به بدبختی آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم كه هیچكس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند.

مَـردوك خدای بزرگ از كردار من خشنود شد … او بركت و مهربانی‌اش را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم …

من همه شهرهایی را كه ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی كه بسته شده بودند را بگشایند. همه خدایان این نیایشگاه‌ها را به جاهای خود بازگرداندم.

همه مردمانی كه پراكنده و آواره شده بودند را به جایگاه‌های خود برگرداندم و خانه‌های ویران آنان را آباد كردم. همه مردم را به همبستگی فرا خواندم. همچنین پیكره خدایان سومر و اَكَـد را كه نَـبونید بدون واهمه از خدای بزرگ به بابل آورده بود، به خشنودی مَردوك خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاه‌های خودشان بازگرداندم. بشود كه دل‌ها شاد گردد.

بشود، خدایانی كه آنان را به جایگاه‌های مقدس نخستین‌شان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند. بشود كه سخنان پر بركت و نیكخواهانه برایم بیابند. بشود كه آنان به خدای من مَردوك بگویند: ‘‘ به كورش شاه، پادشاهی كه ترا گرامی می‌دارد و پسرش كمبوجیه، جایگاهی در سرای سپند ارزانی دار.’’

من برای همه مردم جامعه‌ای آرام فراهم ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم.

زندگی قصه مرد یخ فروشیست که از او پرسیدن فروختی؟ گفت: نخریدند تمام شد...

يکشنبه 1/9/1388 - 22:27 - 0 تشکر 165057

به نام یزدان پاک
کوروش بزرگ(دوره جوانی1)
تبار کوروش ازجانب پدرش به پارس ها می رسدکه برای چند نسل بر انشان( شمال خوزستان کنونی)درجنوب غربی ایران حکومت کرده بودند.کوروش درباره خاندانش برسفالینه استوانه شکلی محل حکومت آنهارا نقش کرده است.بنیانگذارسلسله هخامنشی,شاه هخامنش انشان بوده که در حدود 700 (ق.م)می زیسته.پس از مرگ او فرزندش چاایش پیش به حکومت انشان رسید.حکومت چاایش پیش نیز پس از مرگش توسط دونفراز پسرانش کوروش اول شاه انشان وآریارامن شاه پارس دنبال شد.سپس پسران هر کدام به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان وآرشام شاه پارس پس از آنها حکومت کردند.کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دخترآژی دهاک یاآستیاگ پادشاه ماد ازدواج کرد وکوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.تریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت,گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند.گرچه هر یک سرگذشت تولد وی رابه شرح خاصی نقل کرده اند.اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده اند بیشتر شبیه افسانه می باشد.تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت وپرسی سایکس وحسن پرنیا شرح چگونگی زایش کوروش را ازهرودوت برگرفته اند. بنا به نوشته هرودوت آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان وکشور ماد وتمام سرزمین آسیاراغرق کرد.آژی دهاک تعبیر خوابش را از مغ ها پرسش کرد.آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهدآمد که بر مادها غلبه خواهد کرد.این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد که دخترش را به بزرگان ماد ندهد.زیرا می ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تاج وتخت او بشود.بنابراین آژی دهاک دختر خود رابه کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بودبه زناشویی داد.ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد وشاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ وبرگهای آن تمام آسیارا پوشانید.پادشاه ماد این بار هم از مغ ها تعبیر خوابش را خواست وآنها اظهار داشتند تعبیر خوابش آنست که از دخترش ماندان فرزندی بوجود خواهد آمد که برآسیا چیره خواهد شد.آستیاگ به مراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد واز این رو دخترش را به حضور طلبید.دخترش به همدان نزد وی آمد.پادشاه مادبر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت.پس زاده دخترش را به یکی از بستگانش به نام هارپاگ که درضمن وزیر وسپهسالار اونیز بودسپرد ودستوردادکه کوروش را نابود کند.هارپاگ طفل را به خانه آورد وماجرارابا همسرش درمیان گذاشت.درپاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش,هارپاگ پاسخ داد,وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود.چون یکم بااوخویشاوند است.چون شاه فرزندان زیادی نداردوممکن است دخترش جانشین او گردد.دراین صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارانخواهد کرد.پس کوروش رابه یکی از چوپان های شاه به نام میترادات(مهرداد)دادواز اوخواست که کوروش رابه دستورشاه به کوهی درمیان جنگل رها کند تاطعمه حیوانات وحشی شود.چوپان کودک را به خانه برد.وقتی همسر چوپان به نام سپاکو ازموضوع باخبرشد,باناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند وبه جای او فرزند خود را که تازه زاییده ومرده به دنیا آمده بود را درجنگل رها سازد.چوپان شهامت این کار را نداشت,ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت.پس جسد مرده فرزند خود رابه ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.

دوشنبه 2/9/1388 - 17:8 - 0 تشکر 165214

به نام یزدان پاک
کوروش بزرگ(دوره جوانی2)
روزی کوروش که به پسرچوپان معروف بود,باگروهی ازفرزندان امیرزادگان بازی می کرد.آنها قرارگداشتند یک نفر را ازمیان خود به عنوان شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند.کوروش همباز ی های خود را به دسته های مختلف بخش کرد وبرای هر یک وظیفه ای تعیین نمود ودستور داد پسرآرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود واز وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند.پس از پایان ماجرا,فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد کهپسر یک چوپان دستور داده است که اورا تنبیه کنند.پدرش او را نزد آژی دهاک برد ودادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر اورا تنبیه وبدنش را مضروب کرده است.شاه چوپان وکوروش را احضار کرد واز کوروش سوال کرد:"توچگونه جرات کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگترین مقام کشوری,چنین کنی؟"کوروش پاسخ داد:"دراین باره حق با من است,زیرا همه آنها مرا به پادشاهی برگزیده بودند وچون اواز من فرمانبرداری نکرد,من دستور تنبیه او را دادم.حال اگر شایسته مجازات می باشم تصمیم با توست."
آژی دهاک از دلاوری کوروش وشباهت وی شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد.درضمن بیاد آورد مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می گذرد باسن این کودک برابری می کند.بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد واو را مرخص کرد.سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسش هایی به عمل آورد.چوپان پاسخ داد:"این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده است."اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند ودستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را ازاو جویا شوند.
چوپان ناچار به اعتراف شد وحقیقت امر را برای آژی دهاک آشکارکرد و با زاری از او بخشش خواست.سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد وچون او چوپان را در حضور پادشاه دید,موضوع را حدس زد ودر برابرپرسش آژی دهاک که از او پرسید:"با طفل دخترم چه کردی و چگونه اورا کشتی؟" پاسخ داد:"پس از آن که طفل را به خانه بردم,تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور شما را اجابت کرده باشم وهم مرتکب قتل فرزند دخترتان نشده باشم"و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.
آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت:امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار بر پا خواهم کرد.پس تو نیز به خانه برو وخود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند.هارپاگ چنین کرد.از آن طرف آژی دهاک مغ ها رابه حضور طلبید ودر مورد کوروش و خوابهایی که قبلا دیده بود دوباره سوال کرد ونظر آنها را پرسید.مغ ها به او گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویاء به حقیقت پیوسته وکوروش در حین بازی شاه شده است,پس دیگر جای نگرانی ندارد وقبلا نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند.شاه از این ماجرا خوشحال شد.شب هنگام,هارپاگ خوشحال و بی خبراز همه جا به مهمانی آمد.شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده اند به هارپاگ بدهند.سپس به هارپاگ گفت می خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر ودست وپاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند.هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند,هارپاگ سر ودست وپاهای بریده فرزند خود را دید وگرچه به وحشت افتاده بود,خود را کنترل نمود وهیچ تغییری در صورت وی رخ نداد وخطاب به شاه گفت:هر چه شاه انجام دهد همان درست است وما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.
کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند,سپس به دستور وی عازم آنشان شد.پدر کوروش کمبوجیه اول ومادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند.کوروش در دربار کمبوجیه اول خو واخلاق والای انسانی پارس ها وفنون جنگی ونظام پیشرفته آن ها را آموخت وبا آموزش های سختی که سربازان پارس فرامی گرفتند پرورش یافت.بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.
منبع:رضایی,دکترعبدالعظیم,تاریخ ده هزارساله ایران.
تو را ای کهن بوم وبر دوست دارم...

سه شنبه 3/9/1388 - 12:38 - 0 تشکر 165356

به نام یزدان پاک
کوروش بزرگ(دوره قدرت)
بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به ماد افتاد.در این میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت وشدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند برضد آژی دهاک شورانید وموفق شد کوروش را وادار کند برضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.با شکست کشور ماد به وسیله پارس که کشور دست نشانده وتابع ماد بود,پادشاهی 35 ساله آژی دهاک پادشاه ماد به انتها رسید.اما به گفته هرودوت کوروش به آژی دهاک(ایشتوویگو)آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت.کوروش به این شیوه در546 پادشاهی ماد وایران را به دست گرفت وخود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه پارس وماد را متحد کرد وخود را شاه پارس و ماد نامید ,در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود,خردمندانه از قارون شاه لیدی  خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی به ر قبول نماید.اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی(قزل ایرماق کنونی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذارند وکوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه,از همدان به سمت لیدی حرکت کرد و دژ سارد که آن را تسخیرناپذیرمی پنداشتند,باصعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره های آن سقوط کرد وقارون شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید.نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است.کوروش,شاه شکست خورده لیدی را نکشت وتحقیر ننمود,بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردم سارد علی رغم آنکه حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی ودر حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند,مشمول عفو شدند.پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری تحت فرمان خود آوردوبه ترتیب گرگان(هیرکانی),پارت,  هرات(هریو),رخج,مرو,بلخ,زرنگیانا (سیستان) و سوگود(نواحی بین آمودریا وسیردریا) وثتگوش(شمال غربی هند) را مطیع خود کرد.هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق,تامین امنیت وتحکیم موقعیت بود و گرنه در سمت شرق ایران آن روزگار,حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت.کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران,وسعت سرزمین های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد.حال دیگر پادشاه بابل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوایل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعا پشیمان شده بود.البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس نبونید پادشاه بابل,همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابل از یک سو ونیز پیش بینی های پیامبران بنی اسرائیل درباه آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.
بابل بدون مدافع در22 مهرماه سال 539 ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند,پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت,در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد ودر سال بعد(538ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد.با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه,فلسطین وفنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی کوروش بزرگ اضافه شدند.رفتار کوروش پس ازفتح بابل جایگاه خاصی بین باستان شناسان و حتی حقوق دانان دارد.او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر(نبوکد نصر)پادشاه مقتدر بابل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود,کمک های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم باز گردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر دربین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود ودر تورات ثبت است.علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده ویادش را گرامی داشته است.
فرمان دادم بدنم را بدون تابوت ومومیایی به خاک سپارند تا اجزای بدنم خاک ایران را تشکیل دهد.(کوروش بزرگ)

چو ایران نباشد تن من مباد...

چهارشنبه 4/9/1388 - 15:38 - 0 تشکر 165590

به نام یزدان پاک
کوروش بزرگ(آخرین نبرد)
کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب اقوام وحشی سکا که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل وغارت می پرداختند به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد.میان مرز ایران وسرزمین سکاها رودخانه ای بود که لشکریان کوروش باید از آن عبور می کردند.هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید,ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد.یااز رود خانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشکریان سکاها از رود عبور کرده ودر خاک ایران به مبارزه بپردازند.کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت.بیشتر سرداران ایرانی او,جنگ در خاک ایران را برگزیدند,اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند,جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد.استدلال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران,اگر لشکر کوروش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می افتدواگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرده است.در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند,پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی رسد.کوروش این استدلال را پذیرفت واز رود خانه عبور کرد.پیامد این نبرد کشته شدن کوروش و شکست لشکریان بود.پس از این شکست,لشکریان ایران به رهبری کمبوجیه,پسر ارشد کوروش به ایران بازگشتند.طبق کتاب"کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید" نوشته دکتر فریدون بدره ای از انتشارات امیرکبیر کوروش بزرگ در این جنگ کشته نشده وحتی پس از این نیز با سکاها جنگیده است.منابع تاریخی معتبر در کتاب یاد شده معرفی شده است.
چوایران نباشد تن من مباد...
در پناه یزدان پاک.

چهارشنبه 4/9/1388 - 22:36 - 0 تشکر 165854

به نام یزدان پاک
کوروش بزرگ(فرزندان)
پس از مرگ کوروش,فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید.وی هنگامی که قصد لشکرکشی به سوی مصر را داشت,از ترس توطئه,دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد.در راه بازگشت کمبوجیه از مصر,یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ,که شباهتی بسیار به بردیا داشت,خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند..کمبوجیه با شنیدن این خبردر هنگام بازگشت,یک شب و به هنگام باده نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت.(اخیرا در مقاله ای در تبیان با عنوان کشف اجساد 2500 ساله سربازان ایرانی درمصرگفته شد که:بقایای سربازان ایرانی کامبیز دوم,پادشاه هخامنشی ایران باستان-که اعراب نام او را به کمبوجیه تغییر داده اند-در منطقه صحرایی دور افتاده در غرب مصر کشف شده است.این سربازان پس از هفت روز راه پیمایی در بیابان,به منطقه ای می رسند که هم اکنون با نام "الخرقه" شناخته می شود.پس از آن بود که سربازان ایرانی ناپدید شدن و هیچ کس اثری از آن ها نیافت.هرودوت در تاریخ خود به بادهای شدیدی اشاره می کند که همزمان با حضور ایرانیان از سمت جنوب وزیدن گرفت و گردبادها وتوفان های شن عظیم حاصل از آن,سربازان ایرانی را در بر گرفت.این گزارش می افزاید:داستان گم شدن ارتش کامبیز-کمبوجیه-اگر چه در خاطرها مفقود گشت و هیچ رد پایی از سربازان ایرانی بدست نیامد تا جایی که اغلب دانشگاهیان آنرا داستانی خیالی پنداشتند.اما اکنون دو دانشمند باستان شناس ایتالیایی ادعا می کنند که شواهد بر جسته ای یافته اند که ارتش ایران در طوفان شن ها دفن شده است.)
کوروش بزرگ بجز این دو پسر,دارای دو دختر با نام های آتوسا و پارمیدا بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد ومادر خشایارشا,پادشاه قدرتمند ایرانی شد.
چو ایران نباشد تن من مباد...

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.