گمراهی، زمانه اباعبدالله الحسین(ع) را فرا گرفته بود. وقتی كه ما سالروز واقعه كربلا را فرصتی مغتنم میشمریم و گردهم میآییم و آن حادثه را در گوش، قلب، و وجود خود تكرار میكنیم، با آن قهرمانیهای جاویدان پیوند مییابیم; قهرمانیهایی كه ریشه ستم و ستمگران را بركند و نقاب و پرده از چهره عصیانگران و منافقان برافكند.این حادثه جاویدان كه مشعل فروزنده نسلهاست، تنها برای روزگار امام حسین(ع) نیست. ابعاد این حادثه از یك رنجش عاطفی و تراژدی بشری در میگذرد و الگویی شایسته پیروی برای تمام نسلها میگردد و واقعه، با همه تفاصیل و ثمراتش به همه نسلها میآموزاند و راههای نجات و رهایی را فراروی آنها، میگشاید. امت ما و دیگر امتها، همواره به این آموزهها و عبرت ها، نیازمند بودهاند.عاشورا در زمان خاصی واقع شد، كه آن زمان با پیشینه خاصی پیوند دارد. هنگامیكه این پیشینه را بررسی میكنیم شدت و عظمت این حادثه غمانگیز و ابعاد این نبرد را در مییابیم.نقشهای برای زشت جلوه دادن اسلام و از بین بردن آن، در حال شكل گرفتن بود. این نقشه از زبان یزید بن معاویه بر ملا گشت، هنگامیكه او مغرورانه و پیروزمندانه در كاخ خود نشسته بود و سر حسین در برابرش قرار داشت. هدف یزید از شعر «ابن ذی بعره» كه به آن استشهاد كرد، آشكار میشود. او در حالی كه با خیزران خود، بر لب و دندان پسر رسول خدا میزد، گفت: لعبت هاشم بالملك فلا خبر جا و لا وحی نزل
چه كسی این حرف را میزند؟ یزید. او خود را امیرمومنان مینامد و بر منبر رسول خدا مینشیند و به نام اسلام بر مردم حكومت میكند. از درون، اسلام را به مبارزه میخواند و آنچه را با فداكاری ها، مجاهدتها و مصیبتها به دست آمده است، ابزاری برای فرمانروایی میداند، نه پیامیبرای آزادی انسانها. معاویه آغازگر این نقشه بود و سپس زمینه ادامه آن را برای پسرش یزید فراهم كرد، یزیدی كه پیش از خلافت و در روزگار جوانیاش، دربارهاش گفته میشد: او مردی مغرور، بیبند و بار و فاسق است. هنگامیكه معاویه یزیدی را كه تاریخ او را قاتل افراد بیگناه و هتك كننده نوامیس میخواند و مردم، هیچ گونه امنیت و آسایشی از ناحیه او ندارند، بر مسند خلافت مینشاند و او را بر مردم مسلط میگرداند و بیعت با او را بر مردم لازم میشمارد، روشن میشود كه كاربی اندازه خطرناك شده است و یزیدی كه از اسلام میگوید و اسلام را نه وحی و رسالت، بلكه بازیچهای برای حكومت كردن در دست بنیهاشم میداند، خلیفه مسلمانان میشود و مردم خاموش، آرام، هراسان و طمعكارند، نه قدرتی در دست دارند و نه فضل و كرمی، آزادگان آوارهاند و مردم در این فضا خاموش. یزید نیز هر چه بخواهد انجام میدهد; حرمت مردم را هتك میكند و ارزشها را زیر پا مینهد. در این شرایط ودر برابر سكوت امت بر ستمها مردم هر روز شاهد ظلمی وقتلی هستند، و در برابر دیدگان خویش رنج، مصیبت و تجاوز میبینند. در برابر این واقعیت و این وجدانهای ترسان یا به خواب رفته، فداكاری بزرگی لازم است تا وجدانهای خفته را بیدار كند و احساسات را برانگیزد.
حادثه كربلا در شرایط مناسبی رخ داد و همه اسباب و لوازم برای این شرایط آماده بود، و حوادث به هم پیوسته سالهای گذشته نیز به این واقعه قدرت میدهند. یزید امیرمؤمنان و خلیفه مسلمین میشود و از امام حسین بیعت میخواهد. امام حسین در برابر این پیشنهاد چه كند؟ آیا بیعت كند، و به اعمال یزید مشروعیت ببخشد، در حالی كه یزید همانی است كه میگوید: لعبت هاشم بالملك فلا خبر جا و لا وحی نزل. پس مسئولیت حسین چه میشود؟ مگر رسول خدا در بازگشت از حجه الوداع نفرمود: «انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا و انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» پیامبر با این كلام، فرزندان خود را خلیفه وبالاتر از آن آنان را پاسداران اسلام معرفی كرد.هر كدام از آنان پاسدار قرآن، دین و شریعت بودند و به همین دلیل پیامبر امانت بزرگی را بر دوش آنان نهاد كه نمیتوانستند از آن شانه خالی كنند. برای شخصی مثل امام حسین(ع)، فرزند رسول خدا(ص)، یاور بزرگوار و ریحانه دنیای او، امكان ندارد كه به امانت رسول خدا خیانت ورزد و در برابر ستم، كژروی و ادعاهای یزید سكوت كند، یا با آن همگام شود.امام حسین(ع) چارهای ندارد; نه میتواند سكوت كند و نه همراهی. یزید میخواهد طرحش را عملی كند، میخواهد احكام اسلام را یكی پس از دیگری از میان بردارد. چنان كه میدانیم یزید با شهر پیامبر(ص) آن گونه رفتار كرد كه در پی اعمال وحشیانهاش صدها تن از صحابه و تابعین به قتل رسیدند و كوشید تا به بهانه دستیابی بر عبدالله بن زبیر مكه مكرمه را نیز تصرف كند و تصمیم داشت كعبه را ویران سازد. این مردی است كه میخواهد ریشه اسلام را بركند احكام آن را بمیراند و انتقام عقدههای خود را از پیامبر(ص) و مقام رسالتژ او بازگیرد، حسین(ع) چگونه میتواند با او برخورد كند؟ هنگامیكه سر امام حسین(ع) و برادرانش نمایان گشت یزید شعری برای آنها میسراید:
لما بدت تلك الروءوس وا\شرقت
تلك الشموس علی ربی جیرون
نعق الغراب فقلت تصح ا\ولا تصح
انی ا\خذت من النبی دیونی
در برابر این منطق بر ماست كه نسبت به پی آمدهای این واقعه، هوشیار باشیم. حسین(ع) شورید ولی برای علاقه به شورش نبود، او جنگید و كشت اما به دلیل علاقه به قتل و خونریزی نبود، تنها برای پاسداری از اسلام بود. این مردی كه میخواهد، دژین خود را از پیامبر(ص) بستاند، شعری از «ابن زبعری» میخواند: لست من هند اذا لم انتقم من بنی احمد ما كان فعل
این مرد بقای اسلام را بر نمیتابد، به درون اسلام نفوذ كرده و بر كرسی خلافت تكیه زده است و بر آن است اسلام را از بین ببرد، و مردم خاموش، آرام، همگام، ترسان و طمعكارند؟ پس حسین(ع) چه كند؟
طبیعتا مسئولیتش این است كه بپا خیزد، كه او پاره تن رسول خدا(ص) است، فرزند دختر(ع) اوست و نمیتواند از مسئولیت خود شانه خالی كند. وظیفه دارد اهداف یزید را از میان بردارد و توطئه او و همراهانش را از ریشه بركند. آیا میتواند چنین كند؟ حسین(ع) یك نفر است و اندك افرادی با او هستند. آیا بر اساس عقل و محاسبات طبیعی میتواند بر یزید غلبه كند؟ خیر!پس چه كند؟ حسین(ع) كوشید تا تمامینیروها و امكاناتش را بسیج كند; همه هستی، زبان، فكر، اهل بیتش از زن و مرد و آنچه را در اختیار داشت در كفه ترازو نهاد و با آنها نیروی زیادی فراهم كرد تا بنیامیه و قصرها و امیران و فرمانروایان و دستگاههای تبلیغاتی و سخنوران آنها و هر آنچه را در اختیار داشتند از هم بپاشاند و از بین ببرد.بر اساس محاسبات مادی، برابری وجود ندارد. حسین(ع) با هفتاد نفر، دشمنانش سی هزار نفر و پشت آن دهها هزار سپاهی و نظامیدیگر.
دستگاههای تبلیغاتی كه مردم را در جهان اسلام فریب میدادند، حسین(ع) را خارجی شمردند. شریح قاضی در حكم خود مینویسد: «او از حد خود تجاوز كرده و آنگاه با شمشیر جدش كشته شد»شهرها برای كشته شدن حسین(ع) جشن گرفتند. همه جا سخن از پیروزی خلیفه بود و از خطری كه صفوف یكپارچه مسلمانان را میشكافت و اختلافاتی كه میان مسلمانان پدید آمده بود. این فضای فریبنده كه دستگاههای تبلیغاتی یزید آن را ساخته بود، بیش از پیش بر بلاها و مشكلات افزود.از همین رو حسین(ع) شرایط موجود را ارزیابی كرد و دریافت كه با محاسبات مادی، با این توانمندیها نمیتواند خود و هدفش را به پیروزی برساند. در اینجا بود كه از زبان رسول خدا(ص) فرمود: ان الله شا ان یراك قتیلا » و همچنین از زبان حضرت(ص) افزود: «ان الله شا ان یراهن سبایا». بنابراین، حسین(ع) از چیزی كم نمیگذارد; هستی، روح، زبان، فكر و قلبش را بر میگیرد و به آن، نوزاد كوچك، فرزند رشید و تمام یاران و برادرانش را میافزاید و به فرزندان ابوطالب كه در مدینه هستند، مینویسد: «الا و من خرج منكم معی یقتل و من لم یخرج لن یبلغ النصر»
ای خویشاوندان من! ای اهل بیت من! گمان مبرید اگر مرا رها كردید، به پیروزی خواهید رسید، به بزرگی دست خواهید یافت و زندگیای همراه با سر بلندی و عزت خواهید داشت. بلكه پس از من زندگی شما خواری در خواری و ننگ در ننگ خواهد شد.یزیدی كه حرمت رسول خدا(ص) را هتك میكند، فرزند رسول خدا را به شهادت میرساند، به محمد بن حنفیه و دیگر هاشمیان و فرزندان و نوههای ابوطالب رحم نخواهد كرد.و چهره «حجاج بن یوسف ثقفی» را پیش رویشان ترسیم كرد. حجاجی كه بازماندگان خاندان علی و بنیهاشم و دوستدارانش را با تهمت به زندان میافكند و زنده دفن میكند.آیا حسین(ع) همه اینها را از خانوادهاش پنهان میدارد تا آنها را به خروج با خویش تشویق كند؟! نه، هرگز. بلكه بدون اینكه آنها را بفریبد و یا بگوید كه اگر شما با من خارج شوید پیروز خواهید شد. میفرماید: پیروزی با ماست، اما همراه با مرگ و شهادت، و این مسئله را به خانوادهاش تاكید كرد.
پس هر كه خواست با حسین(ع) خارج شد و هر آن كه خواست بازماند. امام حسین با این كار خود نشان داد كه میخواهد بیشترین نیروی انسانی را در این جنگ نابرابر بسیج كند و هنگام ترك مدینه با آن شعار روشن خود اعلام كرد: «به خدا سوگند از روی سرمستی، طغیانگری، ظلم و فساد قیام نكردم، سلطه و حكومت بر مردم را نمیخواهم. استبداد نمیخواهم. همانا اصلاح در امت جدم راهر اندازه كه در توانم باشد، خواستارم. میخواهم امر به معروف و نهی از منكر كنم و در این راه زندگی خود را تنها ضمانت قرار دادهام. ان الله شا ان یراك قتیلا . كلامیبود كه از زبان حضرت رسول(ص) نقل كرد.هنگامیكه در مدینه بیعت به حسین(ع) پیشنهاد شد، آن را رد كرد. سپس فهمید به او اجازه نخواهند داد تا بیعت نكند و او را خواهند كشت. او نمیخواهد مكارانه به قتل برسد. از مدینه قیام كرد و شعار روشن خود را سر داد; كه او اصلاح میخواهد. به مكه رفت و در آنجا با مردم دیدار كرد و مسئله را شرح داد وحقیقت را برایشان روشن ساخت.او میدانست كه موج گمراهی و اباطیل و شبهات جهان اسلام را آكنده كرده است و به همین دلیل حسین به هر چیزی متهم خواهد شد. بنابراین میخواست با روشنگری خود، حقایق را آشكار كند و پرتوهای روشن كنندهای را بر آن سفر بیفكند تا سفرش سرمشقی شود كه در تمام مراحل تاریخ بتوان به آن اقتدا كرد.به انتظار روز ترویه روز هشتم ذی الحجه هنگامیكه پیمان كامل میشود و حاجیان از راههای مختلف به مكه میرسند، نشست.هزاران بلكه دهها و صدها هزارحاجی در مكه جمع شدند.
هنگامیكه دیدند حسین با اندك یارانش و تعداد زیادی از زن و فرزندانش بر خلاف راه، از مكه خارج میشود، شگفت زده شدند. آنها كعبه را كه مقصد و هدف تمام حاجیان است، ترك میكنند. روز ترویه پیش از اینكه مناسك حج را كامل كنند، عمره مفرده بجای میآورند، كعبه را ترك میكنند و از مكه خارج میشوند . شگفت زده شدند و پرسیدند: ای فرزند رسول خدا دلیل این كار چیست؟گفت: من بیعت نمیكنم ولی یزید جماعتی را فرستاد كه در زیر لباسهای احرام شمشیردارند، و بر آنند تا خون مرا بریزند و من نمیخواهم مقدسات الهی و حرم خداوند هتك حرمت شود. میخواهم خارج شوم. بیرون رفت و كلام مشهور خود; «خط الموت علی ولد آدم مخط القلاده علی جید الفتاه»را فرمود. من از مرگ نمیترسم مرگ گردنبند و زینت است و همیشه آدمیرا در بردارد. هر كجا كه باشید مرگ شما را در مییابد. پس هیچ گریز و فراری از آن نیست.
مرگ با عزت زینت انسان است چنانكه، حیات با خواری و پستی، شایسته انسان نیست. «چقدر من شیفته و مشتاق دیدار گذشتگانم هستم، چون اشتیاق یعقوب به یوسف». سپس شرح میدهد: «و اختیر لی مصرع ا\نا ملاقیه، كأنی بأوصالی تقطعها عسلان الفلوات، بین النواویس و كربلا ، فیملا\ن منی ا\كراشا جوفا ، و ا\جربه سغبا ، لا محیص عن یوم خط بالقلم. رضا الله رضانا ا\هل البیت، نصبر علی بلائه و نوفی ا\جره ا\جر الصابرین. ا\لا و من كان منكم باذلا مهجته متشوقا الی لقا الله فلیرحل معنا فانی راحل غدا انشا الله» و با این خطبه ابعاد سفر خود را روشن میسازد و اهدافش را بیان میكند. او از مرگ نمیهراسد و مشتاق دیدار پدرانش است. او نباید از مسئولیت هایش شانه خالی كند.او سالك و رهرو این راه است و میداند كه درندگان صحرا و گرگانش او را خواهند درید. چرا؟معدههای خالی و غلافهای گرسنه از من پر خواهد شد. غرض از كشتن من جز پر كردن شكمها و جیبها نیست. بدون بازدارنده و مانعی از دین و انسانیت، برای شكمها و جیب هایشان میكشند و میدرند و حسین بر آن بوداین مسئله را در سفرش ثابت كند. مرحله به مرحله حركت كرد و در هر منزلی شعار خود را اعلام داشت و از حقیقت پرده برداشت و ابعاد حركت خود را بیان كرد، تاهرچه بیشتر افكار عمومیرا بسیج كند، و حقیقت را به آنها بفهماند. قصد دارد آنها را برانگیزاند و پیامدهای امر را برایشان روشن سازد، میخواهد به سكوت پیشگان و مدارا كنندگان بگوید شما تا كی نشستهاید و سكوت میكنید؟ این چهره یزید است.
ننگرید كه او به اسم امیرالمؤمنین و خلیفه مسلمین بر مسلمانان فرمانروایی میكند. به شعر و نرمشش نگاه نكنید، بلكه به واقعهای كه حسین قهرمان آن است بنگرید.سرانجام حسین وارد كربلا شد و در خطبه معروفش: «الا ترون ان الحق لایعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه، لیرغب المؤمن الی لقا الله محقاا» كوشید تا حقیقت را برای اصحابش بیان كند. این كلام از هدف، راه و درد حسین پرده برمیگیرد. او از نرسیدن حق به صاحبانش و طغیان و سركشی باطل در همه جا دردمند است. این چنین قیام كرد و این چنین به قتل و شهادت رسید و این گونه بر همگان روشن شد كه آنها مردان و كودكان را میكشند، بدنها را له میكنند، زنان را به اسیری میگیرند، خیمهها را آتش میزنند و حتی شهدا و قربانیان را نیز از آب محروم میكنند و سپس مردههای خود را دفن میكنند و بدنهای طاهر و پاك را زیر خورشید، در معرض هر خطری، رها میكنند.
حسین تا این اندازه، حقیقت بنیامیه را آشكار كرد و نقاب از چهره واقعی یزید برداشت و تاكید كرد كه این مرد به رسالت اسلامیو ارزشهای انسانی و هیچ چیزی پایبند نیست و من برای همین قیام كردم و پنهان را بر شما آشكار ساختم....اگر حسین نبود، یزید شناخته نمیشد، چرا كه با بسیاری از راهها و روشها چهره خود را میپوشاند و میتوانست در پس این نقابها اسلام را با حكمی پس از حكم و امری پس از امر و موضعی پس از موضع نابود كند. ولی حسین همه اینها را روشن ساخت و یزید و بنیامیه را رسوای امت كرد. و سپس به آنها گفت: ای مسلمانان، شما داوری كنید. این حكمران شماست كه بر شما چیره است. به چهره او بنگرید. او را چگونه مییابید؟ آیا قبول میكنید كه در برابر او كرنش و بیعت كنید؟یك تن نزد حسین تنها یك نفر نبود، بلكه یك تن سلاحش بود. یك طفل در پیش اوفقط یك طفل نبود، وسیلهای برای سوزاندن نقابها و روشن كردن حقایق بود.لشكر دشمنان به چشم خود دیدند كه شب حسین، نماز و نیایش و دعا و تسبیح است و شب دشمنان، شراب و فسق و فجور و توطئه.
دریافتند كه جنگ حسین جنگ شریف و مقدسی است، كه در گرو شخص نیست. تا اینكه در صبح عاشورا حسین همراهانش را به همان وصیت امیرالمؤمنین به یارانش در همه جنگ ها، و پیش از او رسول خدا، معلم، پیامبر و سرور آنها، وصیت كرد: «لا تبدا\وهم قبل ان یبدا\وكم»حتی روز عاشورا، هنگامیكه حسین محاصره و روشن شد گریزی از مرگ نیست، باز هم جنگ را آغاز نكرد و به جنگ هم فرمان نداد. پس مردم، حاضرین و تماشا كنندگان و از پس آنها تمام امت اسلامیدریافتند كه جنگ حسین، جنگی شریف است و جنگ یزید، جنگی ظالمانه. باقی نمیگذارد، رها نمیكند، كوچك و بزرگ را میكشد، آب را میبندد، زنان را به اسیری میگیرد، خیمهها را به آتش میكشد و پس از آن دستور میدهد اجساد را له كنید. انتظار دارد كه شنهای روان صحرا، جسم حسین و اهل بیتش را بپوشاند و اثری از آنها به جای نگذارد.این حادثه به آن شكلی كه حسین آن را در پیش گرفت، حقیقت را آشكار كرد و واقعیت را نشان داد و حقیقت را برابر امت نهاد و این امت بود كه از خلال این تصویر داوری كرد. امت دریافت كه سكوت جایز نیست و مدارا ذلت و پستی است و كسی كه در برابر حق سكوت میورزد و چیزی نمیگوید، شیطانی لال است. امت همه اینها را فهمید و حركت را آغاز كرد. انقلابی بعد از انقلاب، حركتی بعد از حركت و اعتراضی بعد از اعتراض. ونهضت درلشكرگاه با زن و مردآغازشد، در هر شهری كه قافله اسیران از آن میگذشت، آنگاه كه مردم درباره آنان وازواقعیت امر میپرسیدند، زینب حقیقت را برایشان روشن میساخت، فریاد سر میدادند و خود را سرزنش میكردند و برای جنگ با دشمنان قیام میكردند.
حركتها و سپس قیام توابین آغاز شد. پس ازآن مختار بن ابیعبیدالله ثقفی و سپس گروهی از اینجا و گروهی از آنجا. تا اینكه عباسیان آمدند و بنیامیه را نابود كردند. در این مدت، از كشته شدن حسین تا انقراض بنیامیه، شعار بلند تمام انقلابیها و همه معترضین و مخالفین «یا لثارات الحسین» بود. پس انتقام، آرزو، انگیزه و محرك تمام این حركات، حسینی بود.چگونه حسین توانست تمام این وجدانهای غافل و خواب را برانگیزد؟ با نمایاندن حقیقت در برابر دیدگان مردم. با راهش، با مرگش، و با روشن كردن این مطلب كه بنیامیه، اینچنیناند.یزید میخواست اسلام را ریشه كن كند. اما پس از انقلاب حسین، یزید نیز عقب نشست. چرا كه دید عزای حسینی در خانه خودش بر پا داشته شده، اطرافیانش شروع به توبیخ و ملامتش كردند .پس گفت: «خداوند ابن مرجانه را بمیراند، او در این مسئله عجله كرد.»