سلام
با توجه به استقبال خوب شما از طنز رستم و ویروس من این طنز را نیز قرار دادم تا دوستان عزیز تمام استفاده را بکنند.(البته با اجازه ی شاعر اصلی شعر)
کفش هایم کو
دم در چیزی نیست
لنگه کفش من اینجاها بود
زیر اندیشه این جا کفشی
مادرم شاید دیشب
کفش خندان مرا
برده باشد به اتاق
که کسی پا نچپاند در آن
هیچ جایی اثر از کفشم نیست
نازنین کفش مرا درک کنید
کفش من کفشی بود
کفشستان
که به اندازه انگشتانم معنا داشت
پای غمگین من احساس عجیبی دارد
پشت پای مکن از این غصه ورم خواهد کرد
شصت پایم به شکاف سر کفش عادت داشت...!
نبض جیبم امروز
تندتر می زند از قلب خروسی که در اندوه غروب
کوپن مرغش باطل می شود...
جیب من در غم فقدان هزار و صد و هشتاد و سه چوق
که پی کفش بع کفاش محل خواهد داد
خواب در چشم ترش می شکند
کفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود
سیزده سال و. چهل روز مرا در پا بود
یاد باد آنکه نهانش نظری با ما بود
دوستان کفش پریشان مرا کشف کنید
کفش من می فهمید که کجا باید رفت
که کجا باید خندید
کفش من له می شد گاهی
زیر کفش حسن و جعفر و عباس و علی
توی صف های دراز
من در این کله صبح پی کفشم هستم
تا کنم پای در آن
و به جایی بروم
که به آن نانوایی می گ
ویند
شاید آنجا بتوان
نان صبحانه فرزندان را توی صف پیدا کرد
باید الان بروم
اما نه؟؟!!
کفش هایم نیست
کفش هایم کو؟؟؟؟؟؟؟
واقعا" کفش هایم کو لطفا" کمکم کنید.