تبیان، دستیار زندگی

سلام به همه ی دوستان عزیز تبیانی

اگه به دوران کودکیمون برگردیم بخش مهمی از اون رو تلویزیون و کارتون ها و شخصیتای کارتونی اون تشکیل میدند. شخصیتایی که وقتی الان بهشون فکر میکنیم دلتنگشون میشیم و دلمون میخواد یه بار دیگه هم که شده اونا رو ببینیم .

حتی زی زی گلو روهم یادم میاد ، سنجد، کلاه قرمزی و بعدش هم پسرخالش .  چند سال بعدشم که بزرگتر شدیم مدرسه موشها .واااااااااااااااای چه دورانی بود.

شما کدوم یک از شخصیت های کارتون های کودکیتون رو به یاد دارید ؟ کدوم از اونا روخیلی دوست دارید ؟

رضا

یادمه  اون وقتا کاتون پسر شجاع رو  خیلی  دوس داشتم  البته  هنوزم  دوس دارم .  چند  وقت  پیش  رفتم بازار  دی وی دی  اونو  گرفتم

یکیشو  نگا  کردم  ولی  کیفیتش  خیلی  بد  بود

در  هر صورت  تا  این   کارتونا  رو  میبینم  یاد  کودکیم  می افتادم    و  ارزو  میکردم   بازم  کودک  بشم 

یادششششششششششششششش  بخیر 

به نام خدا

سلام

امروز خیلی اتفاقی داشتیم با بچه ها سر کوچیکیامون بحث میکردیم و کلی از کارتوناش یاد کردیم

حیفم اومد یاد اوری نکنم  فکر کنم با تاپیکی که جناب بوفون گرامی زدن متناسب هم باشه

یاد زیزیگلو افتادم . چرا دیگه نشون نمیده ؟؟؟

وای مجید دست دراااااااااااااااااز .

بچه ها هرکی به صدا سیما دسترسی داره خداییش یه اطلاع بده بگه اینا رو نشون بدن

زبل خان وارد می شود

زبل خان اینجا زبل خان اونجا زبل خان همه جااااا

سلام...

زبل خان

یه کارتون بود چهار پنج تا بچه میمون بودند ب مامانشون...خییییلی ناز بود...مامان ه همش کار می کرد غذا می پخت بچه ها هم همش شیطونی می کردن و تند تند غذا می خوردن...تا وقتی هم که غذا درست می شد قاشق هاشون و می کوبیدن رو میز!!!!ریتم برنامه هه خیلی تند بود..(کسی یادش میاد اسمش چی بود؟)

بابا لنگ دراز هم که خیلی دوست داشتم و دارم...هنوز هم می بینم!!!! البته برای تقویت زبان هااااااااا :)

به نام خدا

سلام

زبل خان و یادم نیست

یه کارتون دیگه هم یادم اومد انشرلی با موهای قرمز

به نام خدا

سلام

من بچه بودم خیلی تلویزیون نگاه میکردم ! مثلا شماها یادتونه آموزش زبان انگلیسی رو ؟ من یادمه ! مثل اون خانومه ! میل بافتنی مامانمو میگرفتم دستم درس میدادم از رو تلویزیون :دی

کارتون هم که دیگه هیچی 

نمیدونم چرا هر وقت اسم کارتون میاد من فقط یاد غذاخوردنام میفتم ! 

پسر شجاع ! همین میمونایی که ترانه گفت . بیشتر هم اون صحنه هندونه خوردنشون یادمه ! یه قاچ هندونه رو تند میخوردن بعد دونه هاشو رگباری تف میکردن بیرون ! معمولا هم سوار ماشین ملت میشدن ! شیشه شیر اون بچه کوچیکه . الهیییی

زبل خان هم یادمه ! با اون شلوارش ! سوار فیل میشد 

بازم یاد غذاخوردنم افتادم ! 

آقای مجری و کلاه قرمزی هم که دیگه هیچی ! 

برنامه های عروسکی 

آخی

دورانی بود

شاد باشین 

آخییییییییییییییی

چه ناز به تصویرکشیدی شون آرسوو...

صحنه ی هندونه خوردنشون اصلا یادم نبود....

نمی دونم چرا یاد این میموناکه میافتم کلی ذوق میکنم و نیشم باز میشه!!!!

:)

سلام

من بچه که بودم از هدی وهدی و مخصوصا از پدر هادی وهدی به شدت می ترسیدم ........تو اون تاریکی با قیافه های نتراشیده میومدن ......واقعا وحشتناک بود.....اصلا مناسب حال بچه ها نبود.......

اماعاشق ای کی یو سان بودم ...........جلوی تلویزیون نون بریری میخوردم ........آره منم یاد غذا خوردن میافتم

به نام خدا

سلام

کجاش ناز بود ؟ رگباری ؟

   آخی . آره . ای کیو سان که دیگه خیلی خیلی زیاد منو یاد غذاخوردن میندازه .

بربری  اینو خوب اومدین همشهری زندگی بی بربری نتوان ! هرگز ! هرگز ! 

شاد باشین 

سلام

کدوم میمونا؟......اسم کارتونش چی بود؟

حتما مال دهه70 بوده.....من که اون موقع هنوز به دنیا نیومده بودم

من کارتونایی مثل آرتور و کارتون های امروزی رو یادمه......سن من به دیدن کارتون اون میمونا قد نمیده!

خوش به حال شما بزرگترا که اون کارتونهای قدیمی و جالب رو میدیدن