تبیان، دستیار زندگی

سلام دوستان

از امروز اشعار بانوان قمی را در این تاپیک برایتان می نویسم

امیدوارم از آنها لذت ببرید.

اگر نظر یا پیشنهادی داشتید بی خبرم نذارید.

یا حق 

سلام

کمی تاخیر داشتم ببخشید دوستان!

تعداد قابل توجهی از اشعار بانوان قم در تاپیک(اشعار شاعران قم)گردآوری شده که در این تاپیک مجددا نوشته نمیشود

دوستان علاقمند می توانند به آن تاپیک مراجعه کنند

با تشکر

شعری از:

خانم خدیجه پنجی

_زبان حال حضرت رقیه(س)_

تاریک شد هوا پدرم برنگشته است

عمه!بگو چرا پدرم برنگشته است

بدجور قلب کوچک من شور می زند

شب شد ولی خدا پدرم برنگشته است

دستان من به سمت خدا ضجه می زنند

با این همه دعا پدرم برنگشته است

بی سابقه است,آه چرا اسب مهربان

با تو به خیمه ها پدرم برنگشته است؟

یعنی چه اتفاق بدی پیش آمده؟

از جنگ پس چرا پدرم برنگشته است؟

آتش زدند خیمه ی ما را عجیب نیست؟

با این همه بلا پدرم برنگشته است

از ظهر رفته دل نگرانم و تا هنوز

ای خاک کربلا پدرم برنگشته است

آه ای غروب غمزده!خاموش وسرد باش

تا روز حشر,تا پدرم برنگشته است

شعری از:

خانم زهرا سادات ضرابی(مرسا)

خنده هایت محول الحال است

چشم هایت منور الابصار

خشم تو ناگهانی و کوتاه

مثل رگبار های فصل بهار

باز باران بهانه ی خوبی ست

 که بگیری مرا در آغوشت

زیر سقف خمیده ی این چتر

در کنار درخت های کُنار

می پرد از سرم پرنده ی خواب

 فکر من لانه کرده در چشمت

پلک بر هم نزن که این لانه

 می شود بر سر دلم آوار

سرزمین سرم چه غم دارد

سایه ات تا که هست بر رویش؟

آسمان دلم چه کم دارد

تو که پرواز می کنی هر بار؟

آه سجاده ام خبر دارد

چه به روز شب من آمده است

حال همدمم خدای من است

ای غزل دست از سرم بردار

شعری از:

خانم فاطمه عبدالعظیمی

مرگ!دستانت چه زیبا برد بابای مرا

با خودت بردی هیاهوهای دنیای مرا

از تو آیا جز نگاهش چیز دیگر خواستم؟

اینچنین آواره کردی آرزوهای مرا

باد آهنگ غریبش را وزید از بغض من

باد تنها می شناسد سوز آوای مرا

رفت سمت آب,قولی داده بود آخر به من

آب اما می گرفت انگار سقای مرا

اسب می آمد ولی تنها در آن ظهر غریب

او رقم زد روزهای تلخ فردای مرا

نیزه ها را چشم هایم دید با ناباوری

نیزه بی رحمانه آتش زد سراپای مرا

زیر و رو می کرد شعرم آسمان ها را که عشق

می سرود از عمق جان خود غزل های مرا

شعری از:

خانم اعظم سعادتمند

تقدیم به امام رضا(ع)

طوافش میکنم از دور و پنهان می کنم رو را

به خاک افتاده ام شاید بگیرم دامن او را

به خاک افتاده ام ,پایم نمی آید به دنبالم

توانم نیست تا بردارم از این خاک, زانو را

دلم خو کرده با نامش,کبوترهای بربامش

بدون او نمی خواهم جهان پر هیاهو را

میان آسمان شهر پیدا نیست خورشیدی

که روشن کرده خورشیدش از اینجا تا فراسو را

تمام این بیابان را پی صیاد می گردم

اگر از دام صیادی رها کرده است آهو را

شعری از:

خانم زهرا خفاجی

شعری از:

خانم اعظم حق دوست

اگر آن ترك طهرانی بدست آرد دل ما را...

به بنز شش درش بخشم تمام دین و دنیا را

بده پولی که بی مایه فطیر است آنچه می خواهی...

اگر تفریح دنیا را...اگر زن های زیبا را...

ز جیب خالی از پولم..جمال یار گریان است..

مگر جز پول می بندد دهان یار زیبا را؟!

حدیث گردش خارج ز شركت ها چه می جویی؟

كه كس نگشود و نگشاید به جز پول این معما را

***

لغز گفتی و در سفتی بیا دیگر نگو اعظم ...

كه اشعارت به هم ریزد دکور بندی اینجا را...!!