نخستین فیلم تبلیغی آقای مهندس میرحسین موسوی در حالی پخش شد كه گمان می رفت نام مجید مجیدی به عنوان كارگردان، اثر متفاوتی را به فرادید مخاطبان خود برجای بگذارد اما آنچه كه به چشم آمد در حالی كه حرفه ای ترین و پرستاره ترین تیم سینمایی – به تعبیر سایت حامی موسوی – تلاش خود را برای جذب مخاطب به كار برده بود به دلیل پارادوكسهای معنایی، تضادهای تاریخی و المانهای نادرست تصویری به مجموعه پلانهای بیهدف و حتی ضدهدفی تبدیل شده بود که بازیگر آن بزرگترین متضرر آن بود و به این شکل فیلمی که به تعبیر فاتح – سرتیم تبلیغی میرحسین – قرار بود نقطه عطفی در تاریخ تبلیغات انتخابات باشد به جورچینی از نماهای متضاد و چهرههای بالماسکه شد تا معلوم شود با ترفندهای رسانهای و حقههای تصویری نیز نمیتوان ذات چیزی را عوض کرد.
بزرگترین تراژدی فیلم زمانی شکل گرفت که فاتح پیشاپیش از ترس برملا شدن «نمایشی بودن فیلم» اعلام کرد که «موسوی حاضر به بازی در این فیلم نشده است و این فیلم صرفاً مستند است» اما این ادعا با برملا شدن هویت بازیگر زن فیلم و بازیگری آقای کاندیدا در پلان عاطفی فیلم به شدت صداقت ایشان را با چالش مواجه میکند.
آنچه در پی میآید اشاره به صحنههایی از این «فیلم» است که به لحاظ نشانهشناسی و المانهای تصویری ارجاعات شگفتی را به خلاف انتظار صحنهگردانان نمایش به مخاطب القاء میکند و در واقع آنچه در مأوای تصاویر به مخاطب آگاه منتقل میشود سطوح معنایی دیگری است که با خواست بازیگران فیلم زاویه جدی دارد و شالودههای فکری و معرفتی بازیگر 68 ساله فیلم را زیر سوال میبرد.
1- «این شال سبزی که به گردن من میاندازند...» این جمله نقض هرگونه باور و انتخاب است و نشانه آن است که تصمیمگیرندگان، کسانی دیگرند که آقای موسوی مجری برنامهها و طراحی آنها است دقت کنید موسوی نمیگوید: «این شال سبزی که به گردن من است...»
2- زنی با شتاب به دنبال اتوبوس موسوی میدود و از او میخواهد به درد دلش توجه کند، دوربین پن میشود به علامت «تاجگونه» روی شیشه و سپس موسوی که از سر بیاعتنایی به زن میگوید: «باید برم، جلسه دارم... یک نفر با این خانم صحبت بکنه!» بار دیگر به دیالوگ و نمادهای تصویری دقت کنید آیا مجیدی دچار گاف شده است یا ایشان کار مستند کرده است و حقیقت وجودی موسوی را عیان کرده است؟
3- خنده نمایشی و لبخند سینمایی موسوی در تمام صحنههایی که رو به دوربین صحبت میکند حاکی از فشاری است که مشاورین بر او تحمیل میکنند. در واقع عمل به این توصیه که ایشان اخم نکند و رو به دوربین با لبخند سخن بگوید باعث شده که در بسیاری از صحنهها میمیک صورت در تضاد با جنس صحبتهای موسوی باشد.
4- «اون روزی که حضرت امام داشتند تشریف میآوردن»، «اومدیم تو خیابون»، «مردمو دیدیم مشغول چیز هستند. مشغول جارو و پارو هستند... و بنده اولین بار حضرت امام را در ماشینی که اومد رد شد دیدیم.»
این جمله اعتراف سادهای است که موسوی هیچ نقشی در شکلگیری انقلاب نداشته است و حتی چنین مینماید که روز 12 بهمن حضور ایشان در خیابان اتفاقی بوده است!
5- وقتی آقای مهندس موسوی به مزرعه چای وارد میشود در زیر باران شدید کسی که خود زیر بارش، خیس باران شده چتر را بالای سر موسوی گرفته است! حالت اتو کشیده موسوی و تحقیری که متوجه مرد همراه ایشان است بدجوری ذائقه بیننده را آزار میدهد، قیاس کنید با همه صحنههایی که آقای احمدینژاد زیر باران بیهیچ چتر و سایبانی میان مردم رفته است.
6- «یکی را خودی میکنند یکی را ناخودی میکنند...» راستی اصطلاح خودی و غیرخودی مربوط به چه شخصیتی است و اعتراض ناصواب موسوی عصیان در برابر کیست؟
7- «از دوستی با مردم نباید رنج ببریم» این شاکله حرف موسوی در این فیلم است اما گویی کارگردان فراموش کرده که این جملات ظاهراً در اعتراض به کسی باید باشد که اتفاقاً «مردمی بودن» او اصلیترین صفت او در چهار سال گذشته بوده است!
8- «در جامعه سوداگر 5 میلیون جیب نماینده بگذاریم...» کسانی که سابقه این موضوع را میدانند اطلاع دارند که 5 میلیون نه برای جیب نماینده که از مدتها قبل برای توسعه مساجد توزیع میشده است که در مقطعی با سفسطه به چالش کشیده شد اگر چه در همان زمان کسی این 5 میلیون را «در جیب نماینده گذاشتن» تعبیر نکرد و لحن موسوی توهین مستقیم به کل نمایندگان مجلس بود.
9- صحنههای دیدار با مراجع و متأسفانه استفاده ابزاری کردن از مسائل اعتقادی قبل از هر چیز خلاف آییننامههای انتخاباتی است، اگر چه این امکان و اعلام حمایت برای احمدینژاد کاملاً فراهم است اما تبعیت از قانون مانع چنین بهرهوری ناپسندی از سوی ایشان شد.
10- کسی با خشم خطاب به موسوی از شوری آب و سختی زندگی میگوید و «خطاب به او» میگوید که آیا تا حالا با چنین مردمی زیسته است و یا درد آنها را میداند. بیتردید مخاطب آن جوان دردکشیده خود موسوی است که در همه این سالها در کنج گالریها و گوشه نمایشگاههای بالای شهر به سر برده است و اتفاقاً یکی از نقایص بزرگ فیلم سکوت سنگین راجع به بیست سال انزوای خودخواسته موسوی است و درواقع این بخش را باید خودزنی بازیگر فیلم دانست.
11- موسوی در جایی از «عقلانیت جمعی» سخن میگوید که از شعارهای محسن رضایی است و در جایی دیگر از مبارزه و ایستادن و دفاع از ملتهای جهان سخن میگوید که از شعارهای احمدینژاد است! برای پیدا کردن این تناقض به یاد بیاوریم که موسوی قبلاً اعتراف کرده بود که حرفهای او با احمدینژاد مشترک است و احتمالاًدر عمل متفاوت خواهد بود!
12- پرچم هر کشور نماد عزت و اقتدار آن ملت است و قداست ویژهای دارد و شگفتا کسی که داعیه فرهنگ ایران دارد پرچمی را به دوش میکشد که حروف انگلیسی بر آن نقش بسته است! و همین پرچم با چنان بیاعتنایی بر دوش اوست که دوبار اگر دقت اطرافیان او نباشد از شانههایش لیز میخورد!
13- نشان دادن لوگوی روزنامههای «عصر اقتصاد، کار و کارگر و ابتکار» که تیترهایی را به حمایت از موسوی انتشار دادهاند علاوه بر این که یک نشانهشناسی ابتدایی در ذکر این نامهاست به لحاظ قانونی خالی از ایراد نیست.
14- درحالیکه آقای موسوی در نطقهای انتخاباتی خود طرح امنیت احتماعی را مورد حمله قرار داده و وعده تعطیلی آن را داده است ، در فیلم ، بازیگر زنی بظاهر درد کشیده باشد به در دسترس بودن مواد مخدر و مشروبات و ... برای جوانان اعتراض می کند و از موسوی میخواهد که جلوی اینگونه مسائل را بگیرد !
15- موسوی همچنان نسبت به خاتمی بداخلاقی میکند و در حالی که خاتمی تمام عیار برای تبلیغ موسوی به میدان آمده است، جز تصویری بیصدا و گذرا در حد یک فریم، هیچ نشانی از او در فیلم نیست!
16- یکی از گافهای بزرگ فیلم جایی است که زن بازیگر خطاب به موسوی میگوید: «انرژی هستهای نمیخوایم من بچهام رو میخوام!» و در واقع گویی که انرژی هستهای نه یک آرمان ملی و خواست عمومی که از عیوب دولت نهم است که موسوی از زبان زن بازیگر آن را زیر سوال میبرد!
این بخش اگر چه به طور بچگانهای تبدیل به لبخوانی و پارازیت صدایی شده است اما اتفاقاً مقصود کارگردان شنیده شدن و اثرگذاری بیشتر آن پلان است، به راستی تصور موسوی از مردم چیست و از اقتدار ملی و غرور و عزت کشور چه تعریفی دارند؟
17- «این مملکت مملکت امام زمانه...» معلوم میشود ذکر امام زمان تنها از زبان ایشان خوش است! و یا شاید بهتر بگویم معلوم میشود که آنها هم فهمیدهاند که اگر میخواهند در دل مردم باشند باید حرفشان از جنس اعتقادات مردم باشد، فقط میماند عذاب وجدانی که چرا چهار سال به کسی که همین حرف را زده است انواع توهینها را رواداشتهاند.
18- تمام زمینه تصویر در بخشهایی که موسوی رو به دوربین صحبت میکند سیاه و تار است، این مسأله به لحاظ نمادشناسی اهمیت بسیار دارد. آیا ایشان نظام را تماماً سیاه میبینند یا باز هم ناشیگری کارگردان کار دست او داده است و او را بر آمده از جهل و سیاهی میداند!
19- موسوی هنوز هم به «نخستوزیر 8 سال دفاع مقدس» افتخار میکند و البته اعتقاد به آن روزهای حماسه جای افتخار نیز دارد اما سوال ساده اینکه چرا در هیچ صحنهای نشانی از «چفیه» بر دوش یا گردن این مقام سالهای دفاع مقدس نیست؟ آیا دوره آن گذشته است؟!
20- بعد از پارتی بزرگ آزادی اعتراض متدینین به صحنههای غیراخلاقی و ولنگاری بخشی از هواداران ایشان باعث شد تا نزدیکان موسوی از آن برائت جویند و آن را توطئهای علیه خود بخوانند اما صحنه دختران بدحجاب حامی موسوی در فیلم مجیدی نشان داد که حقیقت همان چیزی است که در قاب تصاویر عکاسان نیز در ورزشگاه آزادی ثبت شده بود.
و سخن آخر اینکه تفاوت مستند احمدینژاد با فیلم موسوی در آن است که احمدینژاد خود کارگردان آن صحنهها بود و آنچه که به نمایش درآمد یک پلان از مجموعه تصاویری بود که مردم بارها در شهر و روستای خود در دیدار با رییسجمهور محبوب خود دیده بودند اما در فیلم مجیدی موسوی به تعبیر یکی از روزنامههای اصلاحطلب «فیلم» شده بود و این میزان تضاد چنان آزاردهنده است که به لحاظ سیاهنمایی «نقطه عطفی در تاریخ انتخابات است!».
منبع: sanyehnews.com