16 سالم بود
دوره ی اولی بود که می توانستم رای بدهم ...
شوق بی حدی داشتم به پای صندوق رای رفتم
کاندیدایی که نامش محمود احمدی نژاد بود حرفایی می زد که همه ی ما را مدهوش خودش کرده بود ،
کروبی 50 هزار تومان می داد همگی مسخره اش می کردیم از کجا ؟ شاید از جیب خودش می خواهد بدهد !!!
احمدی نژاد گفت : پول نفت را بر سر سفره هایتان می آورم ...
گاهی وقتا فکر می کنم کاش کروبی نیز به جای 50 هزارتومان می گفت پول نفت را بر سر سفره هایتان می آورم .
اینک چهار سال گذشته ، ما حتی بوی نفت رو هم از توی کوچه استشمامم نمی کنیم ، حتی پول نفت بر در خانه یمان هم نیاوردند عبورش دهند تا بدان دلخوش باشیم ...
حال من که آن زمانی نوجوانی بودم و به عشق آبی شدن انگشت دستم رای می دادم ، جوانی شدم و با بغضی که گلویم را گرفته است فریاد می زنم و بغضم را میشکانم ، پول نفتم را می خواهم ...
محمود با پول نفت من چه کار کردی ؟؟؟
سفره ی ما جمع شد ... بدون آنکه پول نفتی بر آن بیاید ...
محمود تو دروغ گفتی پول نفت را به من می دهی ؟؟؟ چرا حرفی زدی که نتوانی بدان عمل کنی ؟؟؟ چرا ؟
محمود احمدی نژاد حال که چهار سال گذشته است سکوت کرده ای و شعاری نمی گویی ؟ امیدوارم انتخاب نشوی چون می دانم در صورت انتخاب شدنت سفره های ما کوچکتر از اینی که هست خواهد شد ...
من عدالتی در تو ندیدم و همه چیز را فقط شنیدم آن هم از رادیو و تلوزیون و مساجد ...
نمی دانم این عدالتهایی که می شنویم چرا دیده نمی شوند ...
تنها حرف من این است دکتر
پول نفت من کوش ؟ پول نفت من و خواهر و برادر و مادر و پدرم را به من بده ،
چرا من را گول زدی ...