بعضیها
انگار خبر ندارند «تبریز» کجاست و به درستی درک نکردهاند «تبریزی» یعنی
چه! اگر قدرت درک این را داشتند که با انتشار آن فیلم کذایی سودای تضعیف
آرای موسوی را در تبریز نداشتند. افسوس که بعضیها آذری نمیدانند، تا
بفهمند در گردهمایی پرشکوه 50 هزارنفری ورزشگاه تختی مردم چه چیزی را به
سینه آسمان بلند آذرآبادگان یک صدا فریاد میزدند.
نگارنده به جهت خاستگاه خود یعنی شهر غیورپرور
«تبریز» در خصوص اظهارات تفرقهافکنانه رهدار، نماینده احمدینژاد و
سایر رسانههای زنجیرهای در دانشگاه اصفهان، چند نکته را یادآور میشود:
اول در مورد خلقیات و روحیات مردم تبریز همین بس
که در یک سال محاصره تبریز توسط قشون عظیم محمدعلی شاه، آن زمان که هیچ
استان و شهری از شهرهای ایران تاب مقاومت نداشت، مردم تبریز یک دم از
حمایت ستارخان (سردارملی) در کوی امیرخیز و باقرخان (سالار ملی) در خیابان
برنداشتند. تبریز یک سال در محاصره و قحطی مواد غذایی ایستاد، این مردم،
آنانی نیستند که به ترفند توزیع سیبزمینی و پرتقال رای بفروشند، راه را
به خطا رفتید! تبریزیها فرزندان خود را نمیخورند. میرحسین هم فرزند خلف
آذربایجان است، اقتدارگرایان باید از 50هزار نفر تبریزی ورزشگاه تختی
بترسند که تازه، قطرهای از دریای آذریهای ایران است. چون این مردم به
طمع دادن نامه به دست رئیسجمهور و مصوبه استانی به استقبال فرزند خود
نرفته بودند.
دوم آن که، سردار و سالار ملی، هر دو از حلقه
عیاران بودند و شاید از برکت نفس همین دو عزیز است که تا امروز به حمد خدا
در خیابانهای تبریز هنوز هم که هنوز است، کسی را نخواهید یافت که کرامت
انسانی خود را زیر پا بگذارد و دست گدایی دراز کند. از همینجا باید
فهمید، که گداپروری در این شهر نتیجه مثبت نخواهد داد.
آنها میخواستند در آستانه سفر میرحسین موسوی
به شهر تبریز با انتشار آن فیلم کذایی مردم تبریز را بشورانند، اما خشم
مردم تبریز (قلب تپنده آذربایجان) نصیب آنان خواهد شد که باقرخان،
سالارملی و فاتح تهران استبدادزده و نویدبخش آزادی ایران را لات و قمارباز
خواندند (اشاره به سخنان سخیف و تفرقهافکنانه رهدار، نماینده احمدینژاد
در مناظره دانشگاه اصفهان) همان روز که آن مرد در آن جلسه کذایی، آنطور
به باقرخان، سالار مشروطه اهانت کرد و به این ترتیب به واقع منویات درونی
اقلیتی اقتدارطلب و تفرقهافکن را در پیشگاه مردم ایران نشان داد، مشخص
بود که چه آتشی افروخته، آتشی که زبانههای آن 22 خرداد ماه نمایان خواهد
شد.
البته پیش از این هم معاون روئینتن آقای
احمدینژاد، همان که وعده دوستی با مردم اسرائیل را داده بود نیز در
اظهاراتی سخیف و تفرقهافکنانه (که روزنامه کیهان نیز به آن اعتراض تندی
کرد و از آن با عنوان سخنان سخیف مشایی یاد کرد) وعده بخشیدن خاک
آذربایجان را به کردها داده بود که البته با هوشیاری مردم ترک و کرد زبان
ایران عزیز، اینگَوَنه هم به شعله ننشست و مردم آذرآبادگان خشم خود را به
جهت حفظ اتحاد ملی فرو خوردند، اما این خرداد از آن خردادها نیست.
مردم فهیم تبریز، زاغهنشینان فلانستان نیستند
که نتوانند توطئههای پیش از انتخابات را درک کنند و استقبال مردم فهیم
این خطه در روز چهارم خرداد ماه خود نشانگر این نکته است. از سلاب و
چهارراه عباسی تبریز، خیابان ششگیلان، تا ائل گولی و زعفرانیه و داش
ساختمان، از هر کوچه هزاران مرد برای تمامیت خاک این کشور خون دادند و در
آرزوی آزادی جان فدا کردند. ای دریغ که امروز عدهای، پا از گلیم خود
درازتر کردند و سالار ملی را لات و قمار باز خواند، خاطر متوجه مگس میشود
و عرصه سیمرغ.
بعضیها انگار خاطرات خوشی از خطه آذربایجان ندارند؛
البته حق هم دارند، جای خوبی اولین تجربه سیاسی خود را نداشتند! اردبیل هم
شهری نبوده و نیست که اقتدارگرایی نوباوههای سیاسی را تحمل کند! هنوز با
وجود اشخاصی مثل: ستارخان، باقرخان، رهبر انقلاب، آیتالله خامنهای،
نخستوزیر دوران سخت جنگ، موسوی خامنه، علامه جعفری و.... بسیار بسیار
مردان بزرگ دیگر متوجه نشدند، که تبریز، مهد دلیران است، تبریز شهری نیست
که اهانت به مردان خود را تاب بیاورد. خون غیرت در رگ جوانان تبریز
میجوشد و آنان فرزند غیور خود را به ترفند سخیف چند اقتدارگرا یا
تجزیهطلب نخواهند فروخت.
جهت اطلاع آنانی که نه خود آذری هستند و نه از
حضور آذریزبانان در کنار خود بهرهمند هستند عرض میکنم، آقایان میدانید
عبارت «آذربایجان اویاخدی/موسوی یه دایاخدی» که 50 هزار نفر «تبریزی» روز
چهارم خرداد ماه در ورزشگاه تختی یک صدا سردادند یعنی چه؟ ترجمه تحتالفظی
آن که: «آذربایجان بیدار است/حامی موسوی است» میشود، اما ترجمه اصلی آن
یعنی اینجا فلان استان نیست که با سیبزمینی و پرتغال اسرائیلی رای مردم
را بزنید. اینجا، این شهر، آن شهری نیست که مردمش صبح از شرق به غرب مرگ
بر فلان کس سربدهند و عصر ، غرب به شرق زنده باد فلان کس بگویند. استان
های اردبیل، آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، زنجان و... همه استانهایی
که در آنها آذریزبانان حضور دارند، روز چهارم خردادماه رای خود را اعلام
کردند.
خود شخص یا اشخاصی که سخنان سخیف دانشگاه اصفهان
را دیکته کرده بودند، یقینا جرات ورود به حریم منطقه آذربایجان را نخواهند
داشت، اما کاش چهارم خرداد تبریز را شاهد بودند، که این مردم به استقبال
فرزند خود رفته بودند، بیهیچ چشمداشتی و تبریز یحتمل ولایت پدری بعضیها
نیست که مردمش را با مینیبوس سر وعده بیاورند به وعدهنامه فرستادن برای
گرفتن یک وام و....مردم تبریز بیش از اینها مناعت طبع دارند.
غرض ورزان اگرچه باز هم شیطنت خواهند کرد، اما
بایستی بدانند، به بهای رای، صحیح نیست دست در حلقه تجزیهطلبان ببرند(پان
تورکها) و آتش اختلاف ترک و فارس را شعلهور کنند. که مردم آذربایجان به
خوبی چنین توطئههایی را شناسایی و به شدیدترین شکل ممکن پاسخ میدهند.
مردم تهران و سایر اقوام ایرانی هم بیشک فهیم هستند
و از درجه شعور بالایی برخوردار و حافظه تاریخی آنان به این زودیها پاک
نخواهد شد که: «از ایران تبریز مانده بود، از تبریز کوی امیرخیز، از کوی
امیرخیز ستارخان بود که استقامت کرد» و با استقامت تبریز بود که بار دیگر
تهران، پایتخت ایران جان گرفت. هنوز هم جوانان آذربایجان در کشور پیشگام
تحول، توسعه و اصلاح هستند و خدمات جوانان سال 88 به میهن غیرقابل انکار
است.
در پایان، ذکر یک نکته ضروری است، آن که چه خبطی
کردند، آنها که به قبای ناز بزرگ مردی چون باقرخان پیچیدند. به یاد
بیاورند وقتی فاتح جنگ نابرابر استبداد و آزادی وارد مهرآباد تهران شد، چه
گفت!