• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 85342)
پنج شنبه 19/12/1389 - 0:56 -0 تشکر 296391
جایی برای خاطرات و دل نوشته های شما

سلام به گرمی محبت دلهای همه ی شما

سلام دوستان عزیز

تو این تاپیک قصد داریم با شما دفترچه ی خاطرات مشترکی رو داشته باشیم

جایی که بشه خوشی هامونو توش تقسیم کنیم

جایی که بشه توش از غصه هامون بگیم

جایی که بشه گله کرد جایی که بشه تشکر کرد جایی که بشه نوشت و تقدیم کرد

جایی که کسی صدای ما رو بشنوه

جایی که  وقتی تنهاییم شعرامونو توش بنویسیم

جایی که هروقت خیلی شاد شدیم برگردیم و غصه های بقیه رو هم ببینیم

جایی که وقتی خیلی غصه داریم ببینیم هنوزم جای امید هست و هر روز یکی ناراحته و یکی شاده

تو شادی و غم هم شریک باشیم

جملات زیبا رو توش بنویسیم

شعرای قشنگ

و اینجوری دلهامون رو یکی کنیم و از محبت و آرامش روحی لذت ببریم

اینجا جای دل نوشته های شماست

--------------------------------------------------------------------------------------

برای دسترسی راحتتر شما عزیزان به خاطرات و دل نوشته های دوستان در جلوی اسم آنها ستاره هایی وجود دارد که با کلیک بر روی هر ستاره شما به صفحه ای که آن دوست عزیز خاطره و دل نوشته های خود را ثبت کرده هدایت میشوید یعنی هر ستاره بیانگر صفحه ای از خاطرات اون دوست عزیز است

soltan_azdad:* * * * * * * * * * * * * * *
hamedjonami:* * * * * *
jtayebe: * * * *
dehkade2010:* * * * * * * * * * * * * * * *
teachman:* * * * * * * * * *
haniehz:* * * * * * * * * *
QaEtha:* * *
100percent: *
vahidmiladi: *
mahyarglobal: * * * *
hOoOri: * * *
rahilous*
برزخ:* * * *
parniyan75:*
samapharmacist:*
ramginkamun: *
faghih_f :* *
sadaf76* * *
نفس صبحدم: * * * * * * * *
""قـــاف"":* * * * * * * * *
atiyeh74:*
raha0075:* *
لیلای او : * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
talaeieh: * *
modir_e_movafagh:* * * *
yasekaboud63:*
neka57:*
talaeieh:* *
mitra_mvm:* *
kkkkkkkl:*

 

 

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

جمعه 17/6/1391 - 13:17 - 0 تشکر 547234

لیلای او گفته است :

آآآآآآ...ه از دست شما شاعران جوان! قرّ و فرّ  ادبیاتتون آدمو کشته! 5 تا قر 6 تا فر به کلام میدید و رو سر انگشت تقدیم مخاطب میکنید!..اون وقت ما یه سرنخ بهتون میدیم انقدر سفت پیله ش میکنید پروانه ی بدبخت اندیشه خفه میشه و میمیره!... بعدشم منتظر میشید ما یه پروانه رو بنشونیم رو انگشت فکرتون!
بسیااااار خب...
فلش بک میزنیم
سکانس صفحه 47...
فقط یه نفر بود عرفان مطلب رو گرفت!
پست عرفانی زد(حس عرفانی گرفت)
ما هم حواسش نبود تصویرش رو گرفتیم میکس کردیم رو فیلم:)

آه...مثل اینکه معناگرا ی عرفانی به خون این سینماگران و مخاطبان نمیسازه!شایدم کارگردونو نشناختن.. با نگاه عاشقانه یا کمدی نقد میکنن!
---------------------------------
-من هنوزم به هنر شما ایمان دارم:)
shahinf گفته است :

نشد؟
دراموژدی از کار در نیومد؟!
خایلو خب ... هر جور صلاحه ... پس سرنخ این شد که متولدین فصل انگور همدرد شما نبیده بیدن! ... ببینین چه جوری بحثو به معما بستین ...
بی رو دربایستی! مجری میگه دیگه کشش میدون داری نئرم... پس یا خودتون از مشاهدات میدانیتون بگین ... یا طرفو تحویل ما بدین ... یا کسانی که نام بردیم بیان مهمون برنامه بشن ... 
لیلای او گفته است :

ممممممم...میگماااا...یه بار دیگه برداشت کنیم بهتر نیست؟ آخه برق چشماتون یه نمه مات افتاده! یعنی همچین ابهام و ایهام تو نگاهتون موج سواری میکنه که بیننده طفلک رو دچار سردرد احساسی میکنه! حسه میگیرید؟!
کاااااااااات!!!
shahinf گفته است :

هوممم ... پس بگوووو ... 
رجوع کردیم، از بین ابراز همدردی ها یکیش شک برانگیز بود ... الحق یه پلان با یه همچون! دیالوگی میتونه بیننده ها رو تکون بده ... 
اگه کات ندین باهاس تو شهر جار بزنیم ... جولز و جولی رو بگیرن بیارن ... کلید معما دست یه قُل از این مجموعه ست ...
لیلای او گفته است :

عه برگشتم؟! چه خوب!!!
رمز؟ رمزه می نگاریم؟ برادر من ر.ک صفحات پیشین...لابه به لای گرد و غبار تاریخ...دست بکشید بر پست یک بنده ی خدایی!(بنده خدا نه، بنده ی خدا!)...یک فوت هم محض شیک شدن پلان،دریغ نفرمایید!...دوربین زوم میکند بر یک قطعه که...ملودی حس انگیز...آن وقت اگر نگرفتید مطلب را!...کات میکنیم! از اول!
گنجینه اشعار ما از روزی غنی گشت که شاعری جوان از پس کوچه ای می گذشت ...
چشم..یک عصاره می نوشانیم...:) طعمی غریب دارد...غریب...
shahinf گفته است :

عه ... برگشتین که ...
خودتون که جای کتابت، رمزنگاری میکنین ... اقلا بگین اون یکی که بوده؟ ... بریم ازش بپرسیم درد شما چیه ... عجب گوهره ای هم دستچین کردین ... بی شک راکتور احساستون مشکل پسنده ... غنای پایین راست کارش نیست ... گنجینۀ اشعارتون باهاس خیلی غنی باشه که واسه هر مطلبی ابیات فیت فیتشو دستچین کنین.
فقط تا نرفتین کمکی هم به بحث ما بکنین ... مهمان ویجۀ برنامه مون باشین و از تجاربتون بگین ... خیلی ها میخوان بدونن عشق چه طعمی داره ... اونم کبریاییش! ...
لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;535324][quote=shahinf;424382;534433][quote=لیلای او;399461;530290][quote=shahinf;424382;530121][quote=لیلای او;399461;526913][quote=shahinf;424382;526872][quote=لیلای او;399461;526859]عجب بحثی راه انداخته اید گرامیان!
 بالکل درد من چیز دیگری بود!
و اصولا این واژه ی جادویی عشق عجیب غلط انداز می شود گاهی!
آه...فی الجمله گمان دارم یک تن در این جمع درد مرا فهمید و بس!
بهر صورت...از قول عطار بزرگ این گوهره را نگاره ی بحث قرار میدهم..امید که پسند افتد!


عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق


سلام لام لام ... کسی اینجا هست؟ هست؟ هست؟ ... آهای آهای آهای ... اینجا هنوز آمفی تئاتره؟ ره؟ ره؟ ...
قرّ و فرّ ادبیات؟ همین مونده بود پیچوندنو بندازین گردن ادبیات ... انصاف بدین ... ادبا تو کار پیچوندنن یا فلاسفه؟ ... مگه غیر از اینه که ادبیات میاد صاف و صادق عین احساسو منتقل میکنه؟ بدون دخل و تصرف ... فلسفه چی؟ ... بیچاره می کنه آدمو ... یه کلمه میخواد توضیح بده اینقد تو زرورق علل و آثار میپیچدش که ... (چیزی پیدا نکردم بگم) ... حرف دلشو میخواد بزنه ... احساسشو ... اینقد دلیل و مدرک میاره که آدم شک میکنه ... یعنی چی آخه؟! ... (دلم خنک شد ... دوستان هر وقت از چیزی سر در نیاوردین بکوبینش، ببندینش به باد انتقاد ...)
خب کجا بودیم؟!! ... آهان ص 47 ... خب از اول بگین اینو (اصلا نگفته بودین که!) ... آخرین پلانی که 25 مرداد گرفته شد ... دیدین حالا ... بازم بازوی ادب ... قدرتشو عشقه ...

جمعه 17/6/1391 - 13:25 - 0 تشکر 547245

لیلای او گفته است :

اوووه..بله...استاد شبکه های خارجه(خارج مجازی) این روزا زیاد دعوت دارن...استاد همیشه به صعود و پیشرفت اعتقاد داشتن..این شده که ترقی کردن...و اینه که دیگه دعوت ما جواب نمیده...عملیات "گونی" رو هستم:))
shahinf گفته است :

خب استاد کمی هم باهاس مردمدار باشه دیگه
هی دعوت کنیم نیاد ... آخرش دیدین یهو برنامه شروع شد ... زنده ... دکور لبالب شمع آجین ... فضا شاعرانه ... یهو دو سه تا سلطون! (سریاله چی بود؟ ... ستّار بیابونی ...) ریختن وسط ... یه گونی رو کشون کشون کشوندن! ... استادو از توش کشیدن بیرون ... گذاشتن رو صندلی مهمون ... 
لیلای او گفته است :

به! جنتلمن مارو! جناب سلطان خودشون کلید این پروژه رو زدن...
چند صفحه قبل-پست فتنه انگیز ایشان:
"بشوی اوراق اگر همدرس مایی...که درس عشق در دفتر نباشد"
آتو کار خودشو کرد!!!!!!
استاد بزرگ هستند دیگر!!!!
shahinf گفته است :

خودشه
امضای اینجاش ... اون بیت شبکه ش ... سلطانم باید دعوت کنیم برنامه مون ... تابلو نمیکنه ... ولی مگه دست خودشه؟ ... بیلبوردش می کنیم
لیلای او گفته است :

در این لحظه مرور امضای پر طمطراق جناب سلطان  میچسبد...همچو یک موسیقی شورانگیز...یک فنجان قهوه اصیل فکر برانگیز...
shahinf گفته است :

بله خب ... به قول عزیزی (با کمی تغییر) گاهی وقتا همه جا مه آلوده ... داریم به قله میرسیم و بی خبریم ... چند قدم مونده خسته میشیم و بیخیال میشیم ... 
گاها خودمونم که بیخیال نشیم یه اتفاقی ... تغییری ... رخ میده و قِلِمون میده پایین ... ولی تو این دوسیۀ خاص که فرمودین خب ارزش داره ... همین اذیت کردنا جالبه ... موفق باشی کوهنورد ...
لیلای او گفته است :

سلام بر شاعر جوان
این شکلک هم ماجرایی شدها...تراژیک کمدی ناکه داره!...حالا شما بی زحمت بار تراژدی اش را بر دوش نگاه بکشید. نمی شود؟!
عاشق واقعی؟ کی هست ایشون که خودشم خبر نداره؟!
ما که در به در آواره ی هر کوی و برزن شدیم تا از دست این جناب عشق جان سالم به در ببریم!..
حالا آن عشق را میگویید...دوسیه اش جداست...هر چه بیشتر میجوییمش کمتر می یابیم..گو اصلا در همان لحظه ای که کف دستی فاصله بیش نمانده...از کف می رود که می رود...اوووووه...عجب ناز و افاده ای هم دارد...آن دور دورها نشسته و لبخند مرموزی جان گدازی میزند که...آخ...
shahinf گفته است :

ای بابا
باور کنین تا ته شعر رویکردم احساسی بود، خیلی هم تاثیرگذار بود، اما خوب چیکار کنم؟ یهو دیدم یکی نشسته اون پائین بدوضعی گریه می کنه (الانم که می بینمش باز ...)
شعرم که عرض کنم مگه کسی هست نشنیده باشه؟ خیلی هم تحسین برانگیز و عالیه
و اما جواب سوال ... مگه میشه ندونین؟ الان کل تبیان منتظرن یه عاشق واقعی (البته اگه دنیا بذاره) نظر بده، میدونم سخته ولی به خاطر پیشرفت علم العشق هم که شده چندلحظه اشکاتونو نگه دارین، بگین ببینیم چه چیزایی تو عالم عاشقی تغییر می کنه (البته بهتره بپرسم چه چیزایی تغییر نمیکنه؟!)
یا علی
لیلای او گفته است :

سلام. اگه ترانه کامل قطعه بالا رو با صدای علی لهراسبی شنیده باشید هیچ خنده تون نمیگیره!


تو رو از خاطرم برده تب تلخ فراموشی    

     دارم خو میکنم با این فراموشی و خاموشی


چرا چشم دلم کوره عصای رفتنم سسته   

      کدوم موج پریشونی تو رو از ذهن من شسته


خدایا فاصلت تا من خودت گفتی که کوتاهه   

     از اینجا که من ایستادم چقدر تا آسمون راهه


   من از تکرار بیزارم از این لبخند پژمرده          

        از این احساس یأسی که تو رو از خاطرم برده


به تاریکی گرفتارم شبم گم کرده مهتابو      

    بگیر از چشمای کورم عذاب کهنه خوابو


چرا گِریَم نمیگیره مگه قلب من از سنگه     

    خدایا من کجا میرم کجای جاده دل تنگه


میخوام عاشق بشم اما تب دنیا نمیذاره     

     سر راه بهشت من درخت سیب میکاره


در جواب سوال شما هم باید بگم که:

نـــــــمـــــــــیــــــــــــــــدوووووونــــــــــــــــــــم


shahinf گفته است :

کلی پای این شکلک خندیدم، خارق العاده گریه میکنه ...
اما بحث جالبی شدا، بالاخره کدومش؟ عاشق وضعیت ادراکیش نسبت به گذشته بِیتر میشه یا بدتر؟! چیا رو بیشتر از قبل حس میکنه، چیا رو کمتر؟! بگم عاشق روشندله!، قبول میکنین یا نه؟! 
لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;535333][quote=shahinf;424382;534442][quote=لیلای او;399461;530299][quote=shahinf;424382;530123][quote=لیلای او;399461;526917][quote=shahinf;424382;526885][quote=لیلای او;399461;526862][quote=shahinf;424382;519403][quote=لیلای او;399461;518174][quote=shahinf;424382;518132][quote=لیلای او;399461;514438]می خوام
عاشق بشم
اما
تب دنیااا
نمیـــذاره..
سر راهِ
بهشت مــن
درخت سیــــــــب
می کارههههه

دقیقا
شک ندارم پای برنامه ریزی درمیونه ... یه برنامۀ فّشّرّدۀّ پیشرفت ... شک دارم زمینه ای رشته ای علمی مونده باشه که استاد در صدد تسخیرش برنیومده باشه ... 
خلاصه با خودش که عمرا ... مگه بتونیم با همین سلطوناش ارتباط برقرار کنیم ... 
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را

جمعه 17/6/1391 - 14:13 - 0 تشکر 547473

لیلای او گفته است :

خوبه تابلو مونالیزا نیست...سر جمع "دونقطه پرانتز دونقطه" ست....یکم درنگ و تامل اندیشناک....
یه لبخند در عین غمه...راحتید بگید تلخند...لبخند ژکوندوار!.....
:)فلسفه بروزش خوشحالی از اشتیاق شما و این جواب بامزه بود
و
): ناراحتی از اینکه کتابخون تشریف ندارید

:)+):
=
:):
shahinf گفته است :

یعنی یه دو جین آقای ریپلی لازمه بشینن معما از قلم شما برگیرن بحلّن
لیلای او گفته است :

:):
یعنی لبخند ژکوند رو رفتم!
حال شما بیابید رمز و راز این رمزینه لبخندها را!
shahinf گفته است :

جالب اندر جالب ... تو تبیان معرفیش بود ... اهل کتاب نیستم ... عه! چیزه ... آدم کتابخونی نیستم ... ولی مشتاق شدم بخونمش ... البته اگه سی پی یوم بکشه ... بزرگترین نگرانیم اینه کارت گرافیکم تاب شهود نیاره ... 
لیلای او گفته است :

یعنی رنده شدم از خنده!!!
اوووف...حیف که مجال نیست از دروس استاد دینانی بگویم که...
طریق عقل و شهود رو جدا و مجزا نمیدونم...از یک جنس هستن،در مراحل دیگرگون...
برای کسب اطلاعات بیشتر
ر.ک کتاب دفتر عقل و آیت عشق (استاد)
shahinf گفته است :

دانشجوی گرام
ترتیب ارائۀ دروس در این مرکز کاملا علمی و منطقیست (همونایی که الان اصلا حوصله شونو ندارین)
ما چیکار کنیم که شما پیش نیازو رعایت نکردین؟ ... قبل از علم العشق ورداشتین آز علم العشقو انتخاب کردین ... همین میشه دیگه ... اگه به عقل اعتقاد دارین خب برگردین اصلاح کنین ... اگه نه ... شهود بهتون چسبیده ... خب محتاطانه ادامه بدین ...
لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;535334][quote=shahinf;424382;534454][quote=لیلای او;399461;530303][quote=shahinf;424382;530125][quote=لیلای او;399461;526919][quote=shahinf;424382;526890][quote=لیلای او;399461;526865]میگویم هااا
اساتید گرام؟!
نمی شود این واحد علم العشق را ترم دیگر بردارم؟
این همه کلاسی که برگزار شد و غیبت خوردم می ترسم آخر ترم بیفتم!...حذف هم مگر می توان..؟
بار علمش سخت سنگین است و من دوشم پر است...

شکلک کسی که جا خورده ولی تظاهر میکنه میدونسته کدومه؟!
یکی نیست بگه خب مونا! این چه وضعشه؟ یا بخند یا اخم کن

جمعه 17/6/1391 - 14:23 - 0 تشکر 547548

لیلای او گفته است :

ممنون که دمو وار(!) از دیده هنرمندانه گذرش دادید:)
ترجیح میدم همین طور به صورت وُله یا میان برنامه باشه....(چقدر هم تناسب داره!!)
آمین!
shahinf گفته است :

بخش اطفال سفرنامه تون که چسبید ... الان راحت میتونین اینو دموش کنین ...  باقیشو چاپ کنین بفروشین ...
خدا همه شونو واسه والدینشون حفظ کنه و بالعکس!!!
لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;535336][quote=shahinf;424382;534478][quote=لیلای او;399461;534409]چند تا بچه گانه:

1-دوقلو بودن...ولی دختره رو که دیدم هوش از سرم پرید. تبارک الله چه زیبایی ملاحت انگیزی داشت. 10 ماهشون بیشتر نبود. ظرافت نوزادانه وقتی با زیبایی خداداد همراه باشه نتیجه  چیز شگفت انگیزیه. ظریف بود اما نه فقط ظرافت بچگانه. دخترانه ظریف بود...یاسمین و یاسین...پسره دو هوا لپ داشت!حیف که نشد یه عکس ماه ازشون بندازم:( یعنی انداختم خوب نمیشد... انقدر قربون صدقه شون رفتم که مادر و خواهرش داشتن عصبی میشدن! خدایا نذار چشمم بهشون بخوره!


2-عجب پررویی بود. کفرم رو بالا می اورد...بچه پررو برگشته به بابام گفته: تو اون اتاقه نری ها زنها نشستن! تو چی میدونی آخه فینگیلی سه ساله؟! تازه نمیذاره مامانش شلوارک تنش کنه!میگه مگه تو و بابا و بقیه شلوارک میپوشید که من بپوشم؟!شلوار نباشه نق میزنه گریه میکنه!خدایااا! این پسر سه سالشه چه افاده هایی...ووووه.


3-فدات شم ساحل...عجب سفر زهری داشتی. مامان بابات که اونطور...و اون گوش درد و بدحالی و سردرد که نذاشت غار علیصدر بهت خوش بگذره...با اون همه شیطنت هات وقت مریضی مظلوم مظلوم درد میکشیدی و جیکت درنمیومد...فقط بیصدا اشک میریختی:( تو فقط 10 سال داری مثل یه بانوی چهل ساله انقدر صبور؟!


4-رفتیم کشتی صبا سوار شدیم. حسین کوچولو پز میداد آره رفتم اژده سواری! دیی دیی! میگفتیم: وا "اژده" چیه؟! بگو "اژدهاااا"....میگفت نخیرم اژدها چند تاست ما که یه اژده بیشتر سوار نشدیم!! ما رو میگی:


5- فیلمشو دیدم چون تنبلیم اومد برم زیر آبادی...بقل مامانش بود ولی سرش یسره به سمت بالا بود...روان آدمو به سخره میگرفت...کسی نمیدونست چرا اینطوری میکنه...نوزاد عجیبی بود...اصلا پایینو نگاه نمیکرد! خدا کنه مشکل خاصی نباشه!


6-فامیل همین بالایی ها...فامیل دورشون...یه پسر سندورم داون که با یه ناشنوا ازدواج کرده بود، داره پدر میشه(!!!)...بچه شون متولد شه بنظرم یه فاجعه انسانی به وقوع پیوسته!...خدای من............:(


7- بار و بندیل رو از ماشین به خونه میبردیم...شب رسیده بودیم و همسایه بالایی نوه ش رو بغل گرفته بود تو حیاط هوا بخوره...چند تا نوه داره دیر به دیر هم میبینمشون خب چه میدونستم با اون چشای درشت ناز و موهای فرفری و لب گوگولی...رد میشدم گفتم:دختر خوشگل مامانی قربونت برم!...همسایه ماتش برد اومدم بالا زهرا میگه دیدی الیاس بزرگ شده؟! میگم:الیاااااااااااس؟!پسرهههههههه؟ گفت سوتی تو که چیزی نیست..همین مریم که بچه شون قرار بود دختر باشه بعد زایمان پسر از آب دراومد(!) بعد تولدش کلی گریه میکرده...میپرسن حالا چرا عزا گرفتی بخاطر عروسک و سیسمونی دخترونه؟ میگه نه آخه 9ماهه باهاش که حرف میزدم میگفتم:"...دخترم!!..."
سونوگرافیه کردن؟!!!!!
روان پدر و مادر رو به سخره میگیرن!
(بازم به سوتی من:)


8- آی آوای زبل خان که وقتی از بابات طلبکاری صداش میکنی: "افـــــــــشـــــــــیــــــــــن!!" بعد وقتی کارش داری و میخوای کمک کنه داد میزنی: بابا جون!! بابااااا جوووووووووون! موش بخورت فینیگیلی 3 ساله صدای عروسکیت ملودی نصف شبهای تار و مار ساختمون ما شده:)
------------------------

پنون: همه اینا بچه گانه هایی بود که از مسافرت اخیرمون به بعد برام خاطره شد:)
خیلی بیشتر بود دیگه یادم نمیاد!

حالا بیا درستش کن ... یعنی یکی جزئیات فیلمو جلو کارگردون تحلیل نکنه به این معنیه که وقت دیدن فیلم چُرت میزده؟! ... ممکن نیست تا حدی تحت تاثیر قرار گرفته باشه که ابراز احساساتو مناسب نبینه(؟)

جمعه 17/6/1391 - 15:2 - 0 تشکر 547749

modir_e_movafagh گفته است :

احسنت
این قسمت درس واقعا آموزنده بود
ولی استاد
به شرطی که این شکستها ممتد نشه و باعث وصلی اصیل بشه
تو این یادگیریها به هر حال انسان اینم یاد میگیره که چگونه و چه موقع عاشق بشه که دچار شکست بیشتر نشه درسته؟
shahinf گفته است :

modir_e_movafagh گفته است :

اوممممممم بذارید فکر کنم .. خدایی بیشتر از ده دقیقه ست دارم به حرف شما فکر میکنم.. ( اگه واسه تحقیقات دانشگاهیم اینقد فکر کرده بودم الان چندتا مقاله تو ISI ثبت کرده بودم :))
من اگه 10 دقیقه به چیزی فکر کنم سلولای مغزم نابود میشن ... نورونام می سوزن ... رحم کنین به خودتون ...
خب 
اول از همه از * یکی * محترم متشکرم به خاطر سوال زیباش:)
و از * اون یکی * عزیز و * یکی دیگه * و همه ی یکی های عزیز خواهش میکنم راحت سوالشونو بپرسن:)
همه شون سلام دارن خدمتتون

بهتره اول سوال آخرتونو تکلیفشو معلوم کنیم .. که به راحتی بشه درباره ی بقیه ش حرف زد.

روشن دلی که نابیناست .. چون چشم سر نداره میگن با چشم دلش میبینه قضایا رو و فقط قدرت حس کردن رو داره.. حالا از حس لامسه گرفته تا احساسات قلبیش که خیلی وقتا بهش دروغ نمیگه.. یعنی چراغ دلش به این دلیل روشن محسوب میشه ...
رو این مورد مخالفت قابل ذکری نیست
حالا
روشن دلی که به واسطه ی عشقش اینچنین لقب گرفته .. چون چشم حقیقت بین عقلشو از دست داده ( البته تقریبا .. که توضیح داده شد) و تمام اتفاقات رو با چشم احساس گرای دلش میبینه .حالا این احساسات میتونه سمت و سوی عقلانی داشته باشه .. اگر و تنها اگر ما احساس خودمونو به خوبی پرورش داده باشیم که شدنی هم هست.
100 امتیاز ... جواب زیبایی بود ... اعتراف میکنم به موضوع پرورش احساس فکر نکرده بودم

و سوالتون که قرمز شده
اینجا دقیقا میرسیم به شکل 2-2 .. که داریم .. عاشق به واسطه ی معشوق ارزشمندش سعی میکنه خودشو بالا بکشه از همه جهت .. از نظر عقلی و درکی و کلا انسانیت ...
پس در این مورد اگه *یکی* بیاد این حرفو بزنه کاملا درست گفته :)
اینم که تابلوئه موافقم

یه لحظه ... ببخشین این یکی ول کن نیست ... میگه : مرحوم فرهاد بعد از اون شکست عشقی ... البته به شرط ادامۀ حیات ... دیدشون نسبت به حقیقت تغییر مثبتی نکرده بود؟! ... را تکامل براشون هموارتر و ممکن تر نشده بود؟! ... یا هر عاشق دیگه ای تو همین گستره؟! ... گمونم منظور "یکی" اینه که : هرچند انسان بعد از هر شکست یک قدم جلو میفته، آگاهیش از واقعیت بهبود پیدا میکنه، ولی شکست عشقی یه ریزه شکست ممتازیه، همچین یه قدم و نیم جلو میندازه آدمو ... اگه شکستای دیگه اطلاعاتمونو تو زوایای مختلف ارتقاء میدن، این شکست آگاهیمون از حقیقت حیات و کمالو بهبود میبخشه ... 
shahinf گفته است :

خب خب خب
بحث داره شیرین میشه (هرچند احتمالا تا اون موقع بیرونمون کردن)
هر دو شکل و توضیحاتشونو قبول دارم، جالب شد، تو یکی "روشن عقلی" ثمّ "روشن دلی"، تو یکی برعکس
و اما قسمت چالش برانگیز ... بخش مردود ... دل و عقل که حدودا! 100% بحثشون جداست، اما روشندلی و روشن عقلی چی؟! یعنی یکی بیاد بگه ... (ببخشین این یکی کیه همش میاد میگه؟!) ... . ولی قوۀ عقلیش ارتقاء پیدا کرده ... یه جوری فهیم شده ... به انسان شدن نزدیک تر از پیش شده ... بیاد بگه؟!
یا مثلا اینکه به نابینا، روشندل گفته میشه، با روشن دلی ناشی از عشق قابل قیاس هست؟! 
(چه گسترده (و بی ربط!) کردم دایرۀ بحثو)
اون یکی (یا یکی های مقابلش) بازم سوال دارنا، میان میپرسن ...
و اما راجع به حکم تخلیه ... اصلا نگران نباشین ... منم اولش همین فکرو کردم ... یهو دیدم عه صاحبخونه که اینه که ... خیالتون تخت ... اهل دله ... فقط خدا کنه بچه های بالا اعمال قانون نکنن ...
modir_e_movafagh گفته است :

اُ اُ
تعریف تمجیدای شما صد امتیازیه در حد المپیک ولی باید واسه یه المپیکیه صد امتیازی به کار ببرید :)
خب من خودم شکل 1-2 رو میپسندم .. 
یعنی دل که سرشار از احساس شده هنوز احاطه و اشراف کامل به عقل رو پیدا نکرده .. یعنی نباید همچین اجازه ای به دل داد .. پس به راحتی میتونه شرایط ارزشی معشوق رو بسنجه و اگه درحد قابل قبولی بود پیش بره.
البته درباره ی سوال دومتون .. مبتلا شدن به عشق ستودنی ( عشق به معشوق ارزشمند) دو صورت داره (شکل 2-1 و 2-2 )
.................................................... ( میزان ارزش معشوق )
.................................................... ( میزان ارزش عاشق )
شکل 2-1
.................................................... ( میزان ارزش معشوق )
........................... ( میزان ارزش عاشق )
شکل 2-2
همونطور که میبینید میزان ارزش در هردو معشوق یکسانه چون قرار نمایانگر معشوق ستودنی باشه
توضیح شکل 2-1:
در اینجا یه انسانی که خودش هم ارزش بالایی داره طبق باطن ارزشمندش به یه معشوق ارزشمند کشش پیدا کرده .. که طبق قائده ی 4=2×2 پیش رفته ..  پس انسانی با عشقی روشن مواجه شده که مطمئنا قبل از اینکه روشن دل بشه با عقل روشنش انتخاب کرده .. پس این قبلا روشن عقل بوده .
توضیح شکل 2-2:
این شخص زیاد انسان والایی نیست ولی عاشق معشوقی ارزشمند شده .. که طبق قائده ی کبوتر با کبوتر .. مجبوره خودشو بکشه بالا تا بتونه به حد معشوقش برسه تا نگاهی از طرف او نصیبش بشه .. که در اینجاااااااا
کاملا میشه گفت روشن دلی روشن عقلی رو در پی داره .

ولی درباره ی نظریه ی آخرتون باید بگم .. کاملا مردوده غیر از مورد 2-1 .. که بازم نمیشه گفت روشن عقلی نتیجه ی روشن دلیه یا اصلا نمیشه این دورو برابر قرار داد .. چون به هر حال کارکرد و خاصیت عقل و دل به میزان زیادی تفاوت و فاصله داره .
بازم اگه سوالی بود در حد توانم در خدمتم  پسرم .. تمام تجربه های من ! در این ضمینه در طبق اخلاص .. پیشکش.
پ.ن:
میگم جناب فرخندی اصلا حواستونم هست که صاحب تاپیک حکم تخلیه بهمون نده یه وخت ؟!!111
البته یه جورایی دل نوشته داریم تحویل میدیم دیگه D:
shahinf گفته است :

اُه اُه اُه
میگن بعضیا مدیر به دنیا میان، حکایت مدیر ماست
تا باشه از این تحلیلا
لذت بردیم، دستتون درست، اینکه با چندتا نقطه چین اسلایدای به این ارزشمندی تهیه شه کار یه مدیر حواس جمعه و بس
خوب حالا شما کدوم یکی رو می پسندین؟ به نظرتون کدوم شکل مناسب تر و برازنده تره واسه انسان؟
اگه یکی بگه روشندلی به شرط اینکه معشوق ارزشمند باشه (عشق ستودنی)، روشن عقلی رو در پی داره چی؟! اگه یکی دیگه بگه روشندلی همون روشن عقلیه، چی؟
modir_e_movafagh گفته است :

آره بحث جالبیه !!!!!!!!!11
حالا باید ببینیم وضعیت ادراکی به چی میگن؟
خب وقتی کسی عاشق میشه بیشتر اون چیزایی رو درک میکنه که بهش نیاز داره .. مثل توجه ، محبت ، همراهی  و غیره و غیره ...
حالا 
از این دید وضعیت ادراکیش بهتر میشه چون شرایطی هست که دائم این نیازها رو داره میبینه یا حس میکنه
خب
الان دیگه همون چیزایی رو بیشتر حس میکنه که نیاز داره ، و چیزایی رو کمتر حس میکنه که درمقابل عشقش سد ایجاد میکنه .. مثل نبایدها و نشدنیها ، که خیلی کم احساس میشه و بعضی وقتا اگه قوه ی عقلمونو خوب پرورش نداده باشیم اصلا حس نمیشه !
در این صورت میشه گفت :
عاشق روشندله 
و به موازاتش 
تاریک عقل
که این موازات در همه با مساوات پیش نمیره
ممکنه در یه نفر این دو هم موازات داشته باشه هم مساوات ( شکل 1-1 )


........................................................ ( خط روشندلی )
........................................................ ( خط تاریک عقلی )
(شکل 1-1 )

و ممکنه موازات شامل مساوات کمی باشه  که به دو نوع تقسیم میشه ( شکل 1-2 و 1-3 )

.......................................................... ( خط روشندلی )
.......................... ( خط تاریک عقلی )
(شکل 1-2 )

........................... (خط روشندلی )
........................................................... (خط تاریک عقلی )
(شکل 1-3)
========================================
توضیح شکل 1-1
این شخص اونقدر عاشقه که به همون میزان نمیتونه از عقلش برای تصمیمگیری استفاده کنه

توضیح شکل 1-2
این شخص خیلی عاشقه ولی هنوز میتونه از قدرت عقلانی خودش در تصمیمگیری بهره مند بشه

توضیح شکل1-3
این شخص تا حدودی توسط عشقش ، احساساتش به جریان دراومده ولی بیشتر این احساس به خاطر سابقه ی تاریک عقلی و پرورش ندادن قوه ی عقلانیش هست .. یعنی این پایین درجه ی عشق واقعی هست که کلا بویی از عشق واقعی نبرده


بسیار خب
عشق آموزان عزیز برای ادامه ی بحث در جلسه ی آینده شکل ها و توضیحاتش رو به خوبی حفظ و درک کنید D:
shahinf گفته است :

کلی پای این شکلک خندیدم، خارق العاده گریه میکنه ...
اما بحث جالبی شدا، بالاخره کدومش؟ عاشق وضعیت ادراکیش نسبت به گذشته بِیتر میشه یا بدتر؟! چیا رو بیشتر از قبل حس میکنه، چیا رو کمتر؟! بگم عاشق روشندله!، قبول میکنین یا نه؟! 
لیلای او گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;536925][quote=shahinf;424382;526850][quote=modir_e_movafagh;723339;524564][quote=shahinf;424382;522100][quote=modir_e_movafagh;723339;520926][quote=shahinf;424382;519421][quote=modir_e_movafagh;723339;518965][quote=shahinf;424382;518132][quote=لیلای او;399461;514438]می خوام
عاشق بشم
اما
تب دنیااا
نمیـــذاره..
سر راهِ
بهشت مــن
درخت سیــــــــب
می کارههههه

دقیقا
اینا رو به اون "یکی" گفتم خیلی خوشحال شد ... خواهش کرد اینارم مورد نظرسنجی قرار بدم :
بعضی وقتا یکی عاشق میشه، شکست میخوره ... نتیجتا :
نفرت <------- شکست + عشق
حالا کاری به کاتالیزورا نداریم :
نفرت <-----(در حضورِ عدم ظرفیت!)----- شکست + عشق
یا :
نفرت <-----(در حضورِ تظاهر!)----- شکست + عشق
ولی خب یه چیزی جای بحث داره ... مگه نه اینکه مقسم العشق! عادله؟ ... مگه نه اینکه به هرکس به اندازۀ توانش تکلیف میشه؟ ... پس این ادا اصولا چیه ما درمیاریم؟ ... فیلم که بازی نمی کنیم که ... 
از طرفی یه آدمِ عاقل وقتی عاشق شه! ... بعد شکست بخوره ... بعد دوباره عاشق شه ... دوباره شکست بخوره ... و الی آخر ... به این نتیجه نمیرسه که بابا یه خبری هست؟ ... میخوان یه چیزی بهش بفهمونن؟ ... 
حالا از دو مقدمۀ بالا میشه اینو نتیجه گرفت؟ : عشق کوره راهیه که تعبیه شده ما رو به خدا برسونه 
یعنی اگه آدم با خودش صادق باشه ... مومن باشه به عدل خدا ... به ربانیتش ... فیلم نیاد ... از گذر عشق به اصل کاری میرسه ... حالا اگه بی توشه بیاد تو راه خب هی گم میشه هی پیدا میشه ... بن بستا رو تجربه میکنه ... تا با سعی و خطا هم که شده راهو پیدا کنه ... اگه هم توشه همراه باشه ... نقشه دستش باشه ... فبها ... بازم میگم به شرطی که صادق باشه و مومن ... اینم یادش بمونه : هرکه در این بزم مقرّب ترست/جام بلا بیشترش میدهند.
پایان نظرات "یکی"
نظرات "یکی" های دیگه تو صفه، منتظر میمونن
یا علی

جمعه 17/6/1391 - 15:6 - 0 تشکر 547753

modir_e_movafagh گفته است :

به به 
به بــــــــــــه
ای کاش یه بنده خدایی ! میومد احضار روح میکرد تا محفل عشاقمون با حضور عطار نیشابوری گرمتر میشد D:
نظرتون چیه بزرگان؟
لیلای او گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;536927][quote=لیلای او;399461;526859]عجب بحثی راه انداخته اید گرامیان!
 بالکل درد من چیز دیگری بود!
و اصولا این واژه ی جادویی عشق عجیب غلط انداز می شود گاهی!
آه...فی الجمله گمان دارم یک تن در این جمع درد مرا فهمید و بس!
بهر صورت...از قول عطار بزرگ این گوهره را نگاره ی بحث قرار میدهم..امید که پسند افتد!


عقل کجا پی برد شیوه سودای عشق
باز نیابی به عقل سرّ معمای عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسی بخیه زد
هیچ قبایی ندوخت لایق بالای عشق


من یکی موافقم
بنده خدا! رو (تو گونی هم که شده) باهاس بیاریم

جمعه 17/6/1391 - 15:11 - 0 تشکر 547765

modir_e_movafagh گفته است :

خوشم اومد که با تمام دیر شدنها حق مطلب رو عدا کردین و به خوبی دارید از استاد عشق لیلای اووووووووو! درس میگیرید .. فقط حواستون باشه که این دختر زیرک شما رو به حاشیه نکشه اونم با قلم جادوش :)
shahinf گفته است :

وای بر من
حق با شماست ... میگم پس زمینۀ ذهنم یه ارور چشمک میزنه ... نگو بابت همین تغافله ...
ولی خب چه باید کرد؟ حاجیه که به قول خودتون متوارین ... آخرین پستاشون متن ترانه ها بود ... به ضمیمۀ اون شکلکِ غریب ... البته رد پاشون هست تو انجمن ... از سرکاران مونامی ها تقاضا میشه کمکمون کنن پیداشون کنیم ... جالبیشم اینه که اولش همه شون شاد و خندان میگن عاشق شدیم ... کم کم غم و ترانه و ... بعدم عزلت ... پیمان کو؟! ... مرحلۀ دومه؟! ...
modir_e_movafagh گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;536932][quote=shahinf;424382;526861][quote=modir_e_movafagh;723339;524758]جناب فرخندی؟
متوجه اشتباه بزرگتون تو این بحث زیبا شدین؟

یا هنوز نه؟

نه؟

خب من یادآوری میکنم



الان شما کلا یادتون رفت که یه عاشق واقعی رو رها کردین و دارید سوالات زیباتونو از من میپرسید .

خیلی زود این عاشق متواری رو پیدا کنید .. چون میتونه بزرگترین درسای زندگی خودشو به شما عشق آموز مستعد هم یاد بده ...



موفق باشید و عاشق واقعی 

بیراه نگفتن هرکه را اسرار حق ... حافظا
اگه شد یکی از این عشاق انجمن بیاد اینجا صاف و پوست کنده پردیس عشقو توصیف کنه

جمعه 17/6/1391 - 15:12 - 0 تشکر 547766

modir_e_movafagh گفته است :

شما که اوج تخصصین قربان !
راز عشق توام را قه قهه رو به ماهم یاد بدید استاااااااااد :)
peymanm001 گفته است :
[quote=modir_e_movafagh;723339;536937][quote=peymanm001;661717;527390]عهههههه...
چه خبر اینجا؟!!
بحث تخصصی شده!!!!1
.
.
.

آره واقعا
مورد پیمان شبیه به مراحل نهاییه ... بطن وصل

پنج شنبه 23/6/1391 - 22:2 - 0 تشکر 559520

سر بی عشق به تن، بارِ گناهی ست عجیب

یک نیمه ی من شعور افلاطون است، یک نیمه ی دیگرم دل مجنون است،،،من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر،این رنگ حنا نیست به پایم، خون است

 


جمعه 24/6/1391 - 0:38 - 0 تشکر 559561

لیلای او گفته است :
[quote=لیلای او;399461;559520]سر بی عشق به تن، بارِ گناهی ست عجیب


به روی آینه ی پرغبار من بنویس:
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست

شاید تقدیر قابل تغییرنباشد،اما تغییر قابل تقدیر است.
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.