وقتی که شروع به تحقیق در این مورد کردم فهمیدم خیلی چیزها واسه دونستن در مورد این شهر وجود داره.چیزهایی که قبلآ هرگز راجع به اونا چیزی نشنیده بودم.تاریخ طولانی و پر فراز و نشیب ساری واقعآ خوندنیه و جالب اینجاست که افراد زیادی علاقه مند به پی گیری تاریخ این شهر هستند.بسیاری از مورخان (حتی مورخان یونان باستان) در مورد تاریخ این شهر افسانه ای مطالب زیادی ثبت کرده اند.
مقاله ی زیر در مورد ریشه ی نام شهر ساری هست که بخش اعظمش حاصل پژوهش های استاد اسداله عمادیه.(استاد اسداله عمادی رو دانشجوها و دانش آموزها مخصوصآ پشت کنکوری های ساروی خوب می شناسند.همون استاد عمادی که تو آموزشگاه بوعلی ادبیات کنکور تدریس می کنن و کلاسهاشون همیشه از شلوغی به حد انفجار میرسه!!!)
ابناسفندیار، پدر تاریخ نویسان مازندران دربارهی بنیاد ساری مینویسد:(( فرخان بزرگ پادشاه طبرستان بود. باو را كه از مشهوران درگاه بود فرمود تا آن جا كه ده اوهر است شهری بنیاد نهند برای بلندی آن موضع و بسیاری چشمههای آب نزهت جایگاه. مردم اوهر باو را رشوت دادند تا ترك آن واقعه كرد و این جا كه امروز ساری است، بنیاد نهاد. چون عمارت تمام شد ، شاه بیامد تا مطالعهی شهر كند، معلوم شد كه باو خیانت كرده، محبوس فرمود و...))
بعدها ظهیرالدین مرعشی در كتاب « تاریخ طبرستان و رویان و مازندران » به روایت ایناسفندیار ، شكلی افسانهای داد و نوشت كه فرخان بزرگ شهر ساری را به نام فرزندش، سارویه ساخته است. در سدهی كنونی این روایت افسانه ای كم و بیش پذیرفته شد . اكنون بسیاری بر این گماناند كه نام ساری بر گرفته از نام سارویه است. عدهای دیگر نام ساری را برگرفته از نام سائورو میدانند.
اشپیگل شرق شناس آلمانی از دو قوم نام میبرد كه در زمان هجوم آریاییها در اطراف ساری زندگی میكردند. او می نویسد :« دو طایفه در نواحی ساری كنونی و شهر قدیمی (( اسر مظ)) سكنی داشتند كه دستهی اول به نام سائورو و د ستهای دیگر زائیریخا نام دارند». اشپیگل از دو قوم یاد میكند و به ریشهی ساری نمیپردازد. اسماعیل مهجوری، نویسندهی ((تاریخ مازندران)) به درستی چنین ادعا و چنین نسبتی به ساری توسط اشپیگل را رد می كند.
سائورو « دیو آشوب، دزدی و شهریاری بد است. به موجب وندیداد یكی از دیوان است كه با جمعی دیگر از دیوها نامشان یك جا آمده است»
دیوها در مازندران ، شخصیتی فرا زمینی ندارند حنی نام بعضی از آبادی ها مثل دیوكلا ( در آمل) و دیوكتی ( در ساری) با واژهی دیو ساخته شد، اما این كه نام ساری را برگرفته از نام دیو آشوب و دزدی بدانیم ، وهم و گمان بیش نیست ، شبیه همان پنداری كه دكتر صادقكیا و گروهی دیگر را بر آن داشته است نام مازندران را، دگرگون شدهی مه ایندران، سرزمین دیو اینداری بزرگ بدانند.
رابینو می نویسد: «بعضی گفتهاند ، این همان محلی است كه به فنا كه موسوم بوده. بهضی دیگر آن را زادراكرتا میدانند و برخی هم معتقدند كه نام شهر مزبور سیرینكس بوده است»
در یكی از نقشههای شرقی فلات ایران که در سال 1618 در اروپا منتشر شد، فاناكا از جمله شهرهایی است كه در حوزهی مارد و در كنار رود هراز قرار دارد..
در پژوهشی دیگر، ماركوارت، دانشمند آلمانی در كتاب ایران شهر، ساری را دگرگون شده ی كلمهی ساروی و شكل قدیمی تر آن زا سارئك یا سربوك می داند و نمونههای آن را در اصفهان (قلعهی ساروق یا ساری)، همدان (قلعهی سارو) و دیگر جاها یادآور میشود. حسین اسلامی در مقدمهی كتاب «دانشوران ساری» شهر ساری را همان زادراكرتا ، به معنی شهر زرتشت و یا تركیبی از زا + درا+ كر ت به معنی شهری در كنار دریا میداند. حجازی كتاری بر این باور است كه« ساری از دو جزء (سا)، و(آری ) ساخته شده است. جزء (سا )، از مصدر (سای) باستانی و به معنی آسودن و جزء (آری ) یا (آریه) به معنی ایران یا آریایی میباشد. ».
در گمانه زنی دیگر ، پی تر ودلاواله كه در زمان شاه عباس دوم به ایران سفر كرده و یكی از زیباترین سفرنامهها را نوشته است، واژهی اری را به معنای زرد می داند و می نویسد كه « شاید علتش فراوانی در ختان پرتقال و مركبات متنوع باشد»
چند سده بعد، آلكساندر خودزكو كه در زمان فتحعلیشاه به ایران سفر كرده است، در كتاب ((ترانههای محلی ساكنان كرانههای جنوبی خزر)) مینویسد : « با بررسی آثار جغرافییدان بزرگ یونانی ، اوزلی احتمال می دهد كه واژهی ساری باید از واژهی ((زاریا)) به معنی زرد – سبز طلایی بدست آمده باشد»
نویسندهی این نوشتار نیز با این دیدگاه موافق است. در كتاب «پارسی و پارتی میانه» اثر« مری بویس» واژه به معنی زرین و طلایی آمده Zrryn و در « واژهنامهی شایست و ناشایست» واژهی اوستایی zaranya
است.از گذشته های دور درختان نارنج و لیمو و گلهای زرد تیتیكاك و نرگس تمام شهر ر ا چون حریری زرد رنگ میپوشاندند. پس این معنا با ویژگی جغرافیایی شهر هم خوانی دارد.
اگر دیدگاه فوق را بپذیریم باید با دیدگاه دانویل همراه شویم كه زادراكرتا، یونانی شدهی شهر ساری است و بر خلاف دیدگاه پژوهشگران كنونی ، با استرآباد (گرگان كنونی ) فرق دارد
گفتیم كه زادركراتا، یونانی شده ی ساری است؛ پس به احتمال ، نام ساری، زاریاگرد بود كه معنی زردآباد را
زیرا گرد (سیاوشگرد) و (داراب گرد) مثل كلای مازندرانی میرساند
( داراب كلا، رستم كلا) معنی آبادی و شهر را میرساند. دادههای تاریخی نیز با این واقعیت هم خوانی دارند.
آریان میگوید: «اسكندر وقتی به گرگان میرفت ، قشون خود را سه قسمت كرد:
قسمنی را كه از همه زیاد تر و سبك اسلحه بود، با خود برداشت . قسمت دیگر را با كراتر به مملكت تپوری ها فرستاد و قسمت سوم به سرداری اریگیوس مامور بود با باروبنه از عقب اسكندر حركت كند.
پس از این كه اسكندر از معابر گذشته وارد گرگان شد، به طرف زادراكرتا رفت.در این جا كراتر به او رسید و اتفرارات ، والی تپورستان و نمایندگان یونانیهای اجیر شده هم با اینها آمده بودند. اسكندر، والی تپورستان را به ایالت خود ابقا داشت»
مسیر جغرافیایی اسكندر و كراتر به احتمال چنین بود:
با عبور از همدان به ری رسیدند و شاهراه پارت – مد را ادامه دادند. در ابتدای سمنان كنونی از هم جدا شدند. به روایت تاریخ نویسان یونان و رم باستان ، اسكندر از صحرایی عبور كرد كه زراعت نمیشد. پس لشكریان اسكندر از كنارهی كویر به سوی دامغان كنونی تاختند. ابتدا به عقب ماندههای لشكر بسوس، والی باختر رسیدند – بعد، در كنار چشمهای با دارا روبهرو شدند كه به دست نیرو های خودی، چندین زخم برداشته بود در حال جانكندن بود.پیرنیا می نویسد كه مقدو نیها داریوش را «در طرف جنوب شرقی سفیدكوه كه آب ها یش به دهات قومس میریزد، یعنی تقریباً در شمال حاجیآباد كنونی یافتهاند»
به روایت تاریخ، اسكندر چند روزی در كنار چشمهای پر آب اقامت كرده از راه كوهستان به قلمرو ورگانا (= گرگان- هركانی) پا گذاشت..
به روایت كنت كورث، مسیر اسكندر پویده از جنگل انبوه بود..
داده های تاریخی فوق ما را به این واقعیت نزدیك میكنند كه اسكندر از دامغان به طرف چشمه علی كنونی پیچید. در این جا دو راه را می توانست در پیشبگیرد. هر دو راه از چهار دانگهی هزار جریب می گذرد. نخست راه چشمه علی فولاد محله كیاسر – ساری كه در سدههای پسین نیز یكی از گذرگاههای مهم تپرستان بود.
كراتر نیز برای رسیدن به منطقهی تپورها دو راه در پیش داشت:
نخست شهمیرزاد- چاشم – گوگلی، یعنی راه هیكو- پریم- ساری كه در گذشته كلید فتح تبررستان و به راه كوهستان معروف بود. و به گمان اعتماد السلطنه، كراتر از راه نخست خود را به زادراكرتا رساند
اسكندر با گذر از معابر و گذرگاههای جنگلی به قلمرو گرگانیها رسید .در گذشته مورخان یونان و رم باستان، بخش شرقی جلگهی ساری را قلمرو گرگانیها میدانستند- حتی گاه فلمرو تپوریها را نیز به آن می افزودند. راه چشمهعلی – كیاسر ، یكراست او را به زادكرتا می رساند- و اگر از راه چشمه علی گلوگاه می گذشت، بایست به سمت چپ میپیچید تا به این شهر می رسید . علت هجوم و تسخیر زادراكرتا ، نگرانی از سرنوشت كراتر بود كه میبایست از قلمرو تپورها، و در گسترهای از آمل تا سپیدرود (آماروس یونانی) زندگی میكردند..
وباز در منابع تاریخی میخوانیم كه نبر زن ، از توطئه گران علیه داریوش سوم به گرگان گریخته بود، بعد از فتح زادراكرتا و سركوبی آماردها ، برای شفاعت به نزد اسكندر میآید پس، شهر گرگان هنوز تسخیر نشده بود و اسكندر بعد از فتح زادكرتا و سركوبی آماردها به شهر گرگان و از آن جا به سمت باختر میرود.
مجموعهی نشانههای فوق به ما كمك میكنند تا شهر زادراكرتا را برابر با ساری و این واژه را، یونانی شدهی زاریاگرد (شهر زرد – طلایی) بدانیم..