فاجعه ای در کنار گوشمان و جلوی چشمانمان آهسته آهسته رخ می دهد و ما از آن غافلیم یا خود را به غفلت زده ایم.
فاجعه ای که در کشوری که دعوی وارث محمد(ص)و علی(ع)دارد؛بیداد می کند و ما سکوت کرده ایم.
فاجعه ای که خانواده هامان را از هم متلاشی می کند و زندگی هایمان را تباه.
فاجعه ای که اگر سد راهش نشویم مسخ روح های آلوده مان به قرده و خنازیر دور از انتظار و ناعادلانه نیست.
ما چه می کنیم؟چرا مردانمان به محض این که خانمی را تنها با خود ببینند به خود این حق را می دهند که زشت ترین الفاظ و بی شرمانه ترین پیشنهاد ها را به او بکنند؟
چرا چشمان عقلمان نگریستن به جمال بی همتای حق را فراموش کرده؟
چرا زنانمان در تبرج و خود آرایی به تنها کسی که فکر نمی کننندهمسرشان است؟
چرا وقتی یک زن 1 ساعت بعد از تاریک شدن هوا در خیابان منتظر اتوبوس یا تاکسی است (با رعایت بهترین نوع حجاب) به خود اجازه می دهیم بی شرمانه ترین فکر ها را درباره او بکنیم و با کمال بی ادبی آنها را به او بگوییم؟
چرا زن در جامعه به اصطلاح اسلامی ما حق زندگی به معنی واقعی آن را ندارد؟
چرا مردان از کوچکترین نقطه ضعف زنان به نفع خود بیشترین استفاده را می کنند؟
چرا تماشای خصوصی ترین گوشه های زندگی مردم و شنیدن مبتذل ترین آهنگ های موسیقی دیگر برایمان گناه محسوب نمی شود؟
چرا چون همه گناه می کنند ماهم گناه می کنیم؟
چرا وقتی دیگران گناه می کنند ما تلنگری به وجدان خفته آنها نمی زنیم؟
چرا؟؟؟
وقتی چشم هایمان و دست هایمان و زبان هایمان در پیشگاه خدابر ضدمان گواهی دهند،آیا حسرت توبه و یک لحظه بازگشت برای جبران را نخواهیم خورد؟
آیا تصور کرده ایم که زندگی منحصر به این دنیای فانی است و باید تا می توانیم از آن به نفع خود استفاده کنیم؟
چشم دلمان را باز کنیم.مدت هاست که روشنایی تقوا را چشمانمان به خود ندیده و می ترسم روزی در اثر ندیدن نور تقوا،چشم وجدانمامان کور شد.
اگر تا به حال کور نشده باشد.