• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
تعداد مطالب : 300
تعداد نظرات : 251
زمان آخرین مطلب : 4368روز قبل
خانواده

عشق:به مجموعه فعالیت هایی که برای بدست آوردن یک جفت پولدار انجام می شود را گویند...

*البته این واژه در گذشته ای دور نماد مهرومحبت را داشته که از آن زمان مدت زیادی میگذرد*

دوشنبه 26/5/1388 - 15:34
خانواده

خیلی ها با قلاب $ثروت$ ,ماهی ♥عشق♥ را صید می کنند...

چهارشنبه 21/5/1388 - 16:0
دعا و زیارت
 
 

Chapter 1: AL-FAATEHAH (THE KEY)

 
   

in the name of allah, the beneficent, the merciful (1)

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ﴿1﴾

all praise is due to allah, the lord of the worlds (2)

 

الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ﴿2﴾

the beneficent, the merciful (3)

 

الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ ﴿3﴾

master of the day of judgment (4)

 

مَالِكِ یَوْمِ الدِّینِ ﴿4﴾

thee do we serve and thee do we beseech for help (5)

 

إِیَّاكَ نَعْبُدُ وإِیَّاكَ نَسْتَعِینُ ﴿5﴾

keep us on the right path (6)

 

اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِیمَ ﴿6﴾

the path of those upon whom thou hast bestowed favors. not (the path) of those upon whom thy wrath is brought down, nor of those who go astray (7)

 

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنعَمتَ عَلَیهِمْ غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِمْ وَلاَ الضَّالِّینَ ﴿7﴾

   
 
 

 
 

ParsQuran.com

دوشنبه 19/5/1388 - 18:45
دعا و زیارت
در بین گونه‌های متنوع موسیقی تنها گونه‌ای که منتقدان بسیاری جلوش می‌ایستند و عقیده‌ی راسخی دارند که این گونه موسیقی بر روی روان انسان تاثیرات منفی می‌گذارد و انسان‌ها را به جنون‌های آنی، ناهنجاری‌های روانی و نهایتا خودکشی می‌کشاند موسیقی متال و البته بعضی از گونه‌های خشن‌تر ِ موسیقی ِ راک است. (اینم بگم كه من كلا با موسیقی راك و متال مخالفم)
به موسیقی متال لقب موسیقی ِ روان‌خراش داده‌اند! تازه این نهایت لطفشان به این گونه موسیقی ست. چون هستند کسانی که اصلا متال را موسیقی نمی‌دانند و به کل موسیقی ِ راک ( که متال یکی از زیر شاخه های آن است ) سر و صدا می‌گویند شخصا من هم به ای نوع موسیقی سروصدا می گویم.
روان‌خراش بودن ِ موسیقی متال باعث شده تا چندان هم لقب بی‌مسمایی نباشد! ریف‌های سرد و کوبنده‌ی گیتار بیس، جیغ‌های بنفش گیتار الکتریک همراه با فریادهای هولناک ِ خواننده و درامز ِ متنوع و سرعتی ِ این نوع موسیقی که بیشتر از هرچیز حسی از بدویت به شنونده القا می‌کند و ده‌ها ویژگی ِالبته بی معنا ومحتوا ِ متال باعث شده که هرکسی نتواند این موسیقی را حتی برای ثانیه‌هایی تاب بیاورد!
کاریش هم نمی‌شود کرد! متال اینطور است! خشن، پیچیده، سیاه و معترض! اگر جز این باشد متال نیست!
تاثیرات موسیقی متال ( البته به تنهایی و بدون کمک ِ مخدرهای روان‌گردان! ) مخصوصا بر قشر جوان آنچنان شدید است که می توان گفت هرجا که یک متال باز وجود دارد حداقل یک نفر دیگر هم هست که با وحشت و انزجار به کل ماجرا نگاه کند و به هر وسیله که شده سعی کند او را از این «دیوانه‌بازی‌ها» برهاند؛ که قسمتی از این دیوانه‌بازی‌ها به ویژه در کشور ایران و در بین جوانان ایرانی به دلیل این است که جوانان ایرانی نیز مانند بزرگان ِ این مملکت بیشتر بدنبال ِ هیاهو و جار و جنجال‌های حاشیه‌ای ِ هر چیز هستند تا متن ِ آن.
و البته باید این مهم را در نظر گرفت که موانع متعددی که مقابل موسیقی متال مخصوصا در کشور ما، ایران، وجود دارد این موسیقی را مطرح تر می کند و به مسائل تنش‌زا و تاثیرات نابهنجار ِ آن دامن می‌زند.
مثلا این حرف شاید بظاهر مسخره باشد که موانع ِ گوش کردن و لذت بردن از این نوع موسیقی بسیار بیشتر باعث روان خراشی ِ جوانان ِ ایرانی ِ متال باز است تا خود ِ موسیقی متال!! از طرف دیگر جوانی که از متال نفی می‌شود ممکن است برود آنچنان خودش را در این موسیقی حبس کند که بالاخره دیستورشن‌ها و ریف‌های خشن متال بزنند اعصاب مرکزی و سپس جان عزیزش را درب و داغان کنند! چون بهرحال همه‌ی ما می‌دانیم که زیاده‌روی در هر کاری باعث ضرر است! مثلا اگر یکهو بنشینی به مقدار ِ زیاد ماست یا آلبالو ببلعی، غول هم که باشی سردی‌ات می‌کند و به تهوع دچار می‌شوی!
 موسیقی تشدید‌کننده‌ی احساسات ِ انسان است اما آن‌ها را از هیچ بوجود نمی‌آورد! اگر یک جوان متعارف از موسیقی متال بدش بیاید خب کنارش می‌گذارد و موسیقی ِ متعارفی گوش می‌کند. پس اگر بشدت اذیتش می‌کند اما کنارش نمی‌گذارد و اگر از این موسیقی استفاده‌ی درست نمی‌کند نباید به متال ایراد گرفت؛ کار از جای دیگری می‌لنگد.
شعر نیز در موسیقی متال نیمی از تاثیرگذاری را به عهده دارند و چه بسا تمرکز زیاد روی اشعار پوچ‌گرایانه‌ی برخی از گروه‌ها خطرناک باشد. البته اگر شنونده به آنچه که خواننده می خواند اهمیت بدهد! ( که معمولا در ایران اینطور نیست! خنده‌دار نیست که در ایران جوانان ِ بسیاری از موسیقی بدون کلام بیزارند و در عین‌حال توجهی به اشعار خوانده شده در موسیقی ندارند؟! مثلا برای خیلی‌هاشان فرقی نمی‌کند معر(!) مزخرف: «خیلی خونسردی!/ دیوونه‌م کردی!» و شعر ساده و زیبای: «اگه یه روز بری سفر/ بری ز پیشم بی‌خبر»! انگار که فقط باید یک‌نفر باشد که وسط موسیقی عر بزند!… زدم به جاده خاکی انگار! )
اشعار در موسیقی متال با اعتراض به ناهنجاری‌های سیاسی، نژادی، خانوادگی و غیره همراه است و اشعار عاشقانه جایی ندارند و یا ناخودآگاه به ضد عاشقانه‌هایی بسیار تلخ و نومید‌کننده و کنایه‌آمیز تبدیل می‌شوند. البته نباید پنداشت که این موسیقی بجز ناامیدی و سیاهی چیزی برای عرضه به مخاطب ِ خود ندارد! متال به همان اندازه که ناامید می‌کند به همان اندازه هم به فکر هم وامی‌دارد و امید می‌دهد. موسیقی متال می‌کوشد اشتباهات جمعی و فردی را با غلوی که ویژگی ِ موسیقی متال، چه در موسیقی و چه در اشعار، است به انسان‌ها گوشزد کند و آنها را از خواب غفلت بیدار کند.
بیشتر اشعاری که هم‌اکنون در گروه های متال ِ دنیای غرب خوانده می‌شود گاه درباره‌ی سیاستمداران ِ فریبکار، گاه درباره‌ی مذهب ِ ریاکارانه و گاه نیز در مورد اشتباهات و غفلت‌های انسان ِ خوشگذران و هوا و هوسی ست. که باز هم صد البته نباید با این حرف که این‌ها فقط، مشکلات ِ دنیای غرب است از چنگ این موسیقی فرار کرد! چه بسا این مشکلات در ما بیشتر از غربی‌ها باشد! به این قسمت از شعر
Inner self «خویش ِ درون» از گروه برزیلی ِ سپولترا توجه کنید:
Walking these dirty streets
With hate in my mind
Feeling the scorn of the world
I wont follow your rules
Blame and lies, contradicitions arise
Nonconformity in my inner self
I only guide my inner self

این اشعار حدیث ِ نفس ِ چند نفر از جوانان ِ سرگردان ایرانی است؟…
تمرکز روی موضوعات آزاردهنده و تفکربرانگیز پایه و اساس ِ اشعار متال است. پس تمرکز در این اشعار که از موضوعات سنگین و سیاه آکنده‌اند می‌تواند بخصوص انسان‌های حساس را حساس‌تر کند و گاه نیز آن‌ها را به سوی مأمنی برای تسکین ِ حساسیتشان بکشاند. این مأمن می تواند مذهب و معنویت و محبت و مهربانی به اطرافیان و تلاش برای رفع ِ اشکالات ِ دنیا باشد و یا مواد مخدر، الکل یا خودویرانگری و خودکشی! انتخابش دیگر با اوست!
بهرحال من فکر می‌کنم نباید عالم ِ زیبای موسیقی را هم مانند ِ سیاستمان به این آسانی جناح‌بندی کنیم و نقایص پیدا و پنهان ِ مادی و معنوی ِ جامعه مان را ساده انگارانه به گردن ِ هنر موسیقی بیاندازیم.

يکشنبه 18/5/1388 - 18:2
سياست
ترور امام جمعه محبوب تهران آیت الله خامنه ای توسط منافقین
روز ششم تیرماه با انفجار بمب کار گذاشته شده در ضبط صوت بزرگی که روی تریبون سخنرانی آیة الله خامنه ای در مسجد اباذر تهران قرار داده شده بود، پروژه حذف رهبران اصلی جریان پیرو خط امام توسط سازمان منافقین کلید خورد
در روز 6 تیر ماه 1360، ‌حضرت آیت‌ا... خامنه‌ای كه نمایندگی امام در شورای عالی دفاع و نیز امامت جمعه تهران را بر عهده داشتند در مسجد ابوذر تهران جهت پاسخ به پرسشهای مردم پشت تریبون قرار گرفتند، اما انفجار ضبط صوت بمب‌گذاری شده باعث شد از سمت راست بدن مورد اصابت تركشها قرار گرفتند. .
پس از انفجار، ایشان به بیمارستان منتقل شدند و مورد عمل جراحی قرار گرفتند. اراده خدا بر این تعلق گرفته بود كه ایشان برای آینده نظام حفظ شوند و به عنوان افتخار جانبازان در خیل جانبازان انقلاب اسلامی قرار گرفتند.
انفجار ششم تیر آغاز علنی مرحله نظامی سازمان منافقین ٬ پیامدهای فوری مختلفی به همراه داشت:
«تنفر عمیق مردم از این حرکت و توقع آنها از دولت در سرکوب قاطع منافقین، برخوردمحکم وتردیدناپذیر مقامات قضایی ٬ کمیته و سپاه که متناسب با افکار عمومی عمل کردند ٬ چنان ضربه ای به سازمان زد که به هیچ عنوان تصورش را نمی کرد. »1درگیری های پراکنده مسلحانه و اقدام به بمب گذاری و آمادگی برای ترورهای گسترده توسط سازمان از فردای سی ام خرداد آغاز شد.« روز دوم تیرماه یک بمب در سالن راه آهن قم در لحظه پیاده و سوار شدن مسافرین منفجر گردید و 7 شهید و بیش از 50 زخمی به جای گذاشت. روز سوم تیر با هوشیاری مردم یک بمب قوی در جنب یک هنرستان دخترانه در تهران کشف و خنثی می شود.» 2روز جمعه پنجم تیر انتخابات میاندوره ای مجلس شورای اسلامی در 19 شهر کشور برگزار شد و حضور گسترده مردم در نمازهای جمعه در آن روز با تظاهرات و شعارهای گروه های مختلف مردم در مخالفت با بنی صدر و سازمان همراه بود. آیت الله خامنه ای امام جمعه تهران در سخنان خود ضمن ارائه تحلیلی از عملکرد سازمان خطاب به سران سازمان گفت:«من سوابق و ضعف های آنها را می دانم و خود آنها می دانند که ما به خوبی آنها رامی شناسیم. من می گویم که خودتان را در تاریخ رسوا کردید و حرف های [قبلی] خود را تخطئه نمودید...شما ای مجاهدین خلق مقابله خود را با دولت وحکومت اسلامی به حساب مقابله با ارتجاع می گذارید. ارتجاع با منطق اسلام یا منطق کمونیسم؟ ارتجاع در منطق اسلام یعنی ارتداد و شماها هستید که مرتجعید. »3وی همچنین در سخنان خود جوانان و نوجوانان هوادار سازمان را به تفکر و توجه به واقعیات و پذیرش نصایح خیرخواهان فراخواند و آنان را از دنباله روی بدفرجام سران سازمان تحذیر نمود.بعدها، سودابه سدیف، مشاور بنی صد،ر پس از دستگیری اعتراف کرد که پس از عزل قانونی رییس جمهور و پنهان شدن او ٬ بنی صدر به رجوی پیام داد که « باید شروع به زدن رأس های آنها [ حاکمیت نظام جمهوری اسلامی] نمود، چاره دیگری نیست.»4 حسین نواب صفوی یکی از رابط های اصلی بنی صدر و سازمان نیز بعد از بازداشت، به رغم اینکه تأکید داشت که بنی صدر برای مقابله با نظام بر بسیج مردم ٬ با تردید تصریح کرد که این، نکته هم مطرح شد که « اگر نتوانیم مردم را بسیج کنیم ٬ باید اینها را فلج کرد، یک چیزی در همین حدود، شاید گفت باید سران را از بین برد»5
رجوی بعد از اختلاف با بنی صدر دیدگاه های او را در مورد ترورهای سال 60 چنین تبیین می نماید:« آقای بنی صدر به خوبی به یاد دارند که در آن اوایل... رفسنجانی را در شمار «خمسه خبیثه» واجب القتل دانسته و به تأکیدخواستار آن بودند که در ردیف بهشتی ملعون که هر دو نفر به اضافه سه دیگردستشان تا مرفق به خون و جنایت آلوده بود مهدورالدم و شایسته مجازات شناخته شود»6
رجوی در بیانی دیگر با تحقیر دیدگاه بنی صدر می نویسد:«... آنچه بنی صدر از مبارزه مسلحانه مجاهدین انتظار داشت ، اساساً چیزی جز دفع شرّ تعدادی از مهره های بالای رژیم نبود..»7 رییس جمهور معزول که خود به دستاویزی برای شورش مسلحانه سازمان تبدیل شده بود، با تأکید یا در واقع اعلام موافقت خود با آغاز ترور مسئولان بلندپایه نظام جمهوری اسلامی، تسریع در اقدام برنامه ریزی شده قبلی سازمان را خواستار شده بود. روز ششم تیرماه با انفجار بمب کار گذاشته شده در ضبط صوت بزرگی که روی تریبون سخنرانی آیة الله خامنه ای در مسجد اباذر تهران قرار داده شده بود، پروژه حذف رهبران اصلی جریان پیرو خط امام توسط سازمان کلید خورد. خوشبختانه امام جمعه محبوب تهران و نماینده امام در شورایعالی دفاع از این سوءقصد که می توانست به فاجعه ای بزرگ منجر شود، بر اثر کامل عمل نکردن بمب، جان سالم به در برد ولی جراحات شدیدی بر ایشان وارد گشت. براساس خبر منتشره در همان زمان ٬ آیه الله خامنه ای از نقطه بالای کتف راست و بالای ران سمت راست» مجروح شد و «استخوان ترقوه» او شکست و چند رگ و عصب دست راست وی نیز قطع شده بود.مسجد اباذر تهران در یکی از جنوبی ترین مناطق واقع شده بود و آیة الله خامنه ای مدتی بود که در آنجا پس از نماز ظهر و عصر برنامه هفتگی سخنرانی و پرسش و پاسخ برگزار می کرد. هم زمان با انفجار بمب مزبور، بمبی نیز در میدان انقلاب تهران منفجر شد و یک بمب هم در تقاطع خیابان ولی عصر(عج) و طالقانی پیش از انفجار کشف و خنثی گردید.روزنامه کیهان به مدیریت حجة الاسلام سیدمحمد خاتمی در سرمقاله خود با عنوان« توده های مردم از ماجرای ترور خامنه ای می گویند» چنین نوشت: « دیروز بخش وسیعی از مردم درمقابل بیمارستان جمع شده بودند... دست به دعا برداشته بودند و باچشم های اشک آلود از خدای خودمی خواستند که امام جمعه تهران زنده بماند و توطئه آمریکا نقش برآب گردد... از هر کس و هر دسته ای که سؤال می کردیم ٬ مردم بلافاصله پاسخ می دادند که این کار، کارجنبشی ها[= سازمان] است... عموحسین گفت مگر درنمازجمعه این هفته شرکت نکردید؟ در آنجا آقای خامنه ای به سران مجاهدین گفت شماها را خوب می شناسیم ٬شماها کار آمریکا را آسان کردید... اما معلوم بود که جنبشی ها نمی توانستند کیفر آقای خامنه ای را فی المجلس اداکنند! لذا به زودی و به طورمضاعف یعنی درهمین دیروز به مسجد اباذر رفتند و در ضبط صوت مواد منفجره گذاشتند.حضرت امام خمینی(ره) طی پیامی خطاب به آیة الله خامنه ای، ترور شخصیت های انقلاب را موجب افزایش قدرت مقاومت در صفوف فشرده ملت توصیف کرده ضمن اشاره تلویحی ولی روشن به مسئولیت منافقین در این اقدام، در مورد ابعاد و آثار آن چنین نگاشت:« اکنون دشمنان انقلاب به سوءقصد به شما که از سلاله رسول اکرم (ص) وخاندان حسین بن علی(ع)هستید و جرمی جزخدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب وخطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می باشید ، آن قدر از بینش سیاسی بی نصیبند که بی درنگ پس ازسخنان شما درمجلس و[نماز]جمعه وپیشگاه ملت به این جنایت دست زدند و به کسی سوءقصد کردند که آوای دعوت او به صلاح و سداد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است... آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رهاشوند، و پدران و مادران ٬جوانان عزیزخود را فدای امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت درجنایات آنان برحذر دارند؟»
آیت الله بهشتی ، رییس دیوان عالی کشور ٬ محمدعلی رجایی ، نخست وزیر ٬ مجلس شورای اسلامی و سایر نهادهای انقلابی و آقای منتظری در پیام های جداگانه ای ضمن محکوم کردن سوءقصد به آیت الله خامنه ای منافقین را به تلویح یا تصریح مسئول این اقدام بر شمردند.
اما سازمان رسماً مسئولیت سوءقصد به آیة الله خامنه ای را برعهده نگرفت و حتی بر قسمتی از بدنه داخلی ضبط صوت انفجاری با ماژیک نوشته شده بود« هدیه گروه فرقان»، و جزوه ای نیز با امضای این گروه درباره این سوءقصد انتشار یافت. در حالی که مؤسس و اعضای اصلی این گروه در سال 58 و 59 شناسایی و دستگیر شده بودند و هیچ تشکیلاتی از این گروه در سال 1360 در داخل کشور وجود نداشت که قادر به انجام یک اقدام مسلحانه باشد. در برخی از اعلامیه ها و جزوات قبلی این گروه از بنیانگذاران و ایدئولوژی سازمان تجلیل و اعلام حمایت شده بود ، و قرائن معدودی هم در مورد ارتباط تشکیلاتی سازمان با فرقان وجود داشت ٬ امّا آشکار بود که سازمان در همان آغاز عملیات تروریستی خود در تیرماه 60 با طرح نام گروه فرقان و انتشار اطلاعیه جعلی به نام آن گروه ٬ کوشید تا ٬ هم چهره تروریستی خود را پنهان کند و هم علاوه بر انحراف افکار عمومی، مسئولان امنیتی و انتظامی را نیز گمراه نماید. معاون وقت دادستان انقلاب در خاطرات خود تصریح کرده است که« جواد قدیری یکی از طراحان مهم انفجار مسجد اباذر بود». وی که نام کاملش محمدجواد قدیری مدرس است و از اعضای قدیمی و سازمان و نفوذی در کمیته انقلاب مستقر در اداره دوم ستاد ارتش بود، بعداز سوءقصد نافرجام به آیت الله خامنه ای متواری شد و از کشور گریخت و در سال ٬ 1364 نام قدیری در لیست شورای مرکزی به عنوان «عضو مرکزیت» سازمان درج گردید. در همان زمان در اغلب خبرهای مطبوعات و واکنش های اقشار مختلف مردم و گروه های سیاسی ٬ بدون کمترین تردیدی ٬ سازمان مسئول انفجار مسجد اباذر معرفی و شناخته می شد.بعدها نیز در بیانیه وزارت خارجه آمریکا درباره سازمان ٬ مجروح شدن آیت الله خامنه ای یکی از مجموعه اقدامات تروریستی سازمان خوانده شد.سازمان نیز در نفی این واقعیت مجدداً اعلام نمود که سوءقصد به آیت الله خامنه ای « قبل از شروع مبارزه مسلحانه مجاهدین» توسط گروه فرقان انجام شده « که هیچ ربطی به مجاهدین» نداشت. کاملاً آشکار است که سازمان بنا به دلایل سیاسی ٬ حقوقی و تبلیغاتی ٬ به رغم پذیرش رسمی مسئولیت بسیاری از اقدامات تروریستی بعدی خود ٬ همچنان مایل و قادر نیست که به نقش خود در انفجار ششم تیر اعتراف نماید.منبع:سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایی تا فرجام، گفتار پانزدهم: «فاز نظامی»؛ اعلام رسمی ترور و خشونت،ص 587تا 600مرکز اسناد انقلاب اسلامی 
يکشنبه 18/5/1388 - 18:0
دعا و زیارت
زندگی‌نامه حضرت آیت‌الله‌العظمی سیدعلی خامنه‌ایزندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد كه در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى كرد و... آن شام هم نان و كشمش بود.رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید على خامنه اى فرزند مرحوم آیت الله حاج سید جواد حسینى خامنه‌اى، در 1318 شمسی برابر 1358 قمرى در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگى سید جواد خامنه اى مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینى، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معناى عمیق قناعت و ساده زیستى را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.رهبر بزرگوار در ضمن بیان نخستین خاطره هاى زندگى خود از وضع و حال زندگى خانواده شان چنین مى‌گویند: «پدرم روحانى معروفى بود، امّا خیلى پارسا و گوشه گیر... زندگى ما به سختى مى گذشت. من یادم هست شب هایى اتفاق مى افتاد كه در منزل ما شام نبود! مادرم با زحمت براى ما شام تهیّه مى كرد و... آن شام هم نان و كشمش بود.»امّا خانه اى را كه خانواده سیّد جواد در آن زندگى مى كردند، رهبر انقلاب چنین توصیف مى كنند: «منزل پدرى من كه در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یك خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود كه فقط یك اتاق داشت و یك زیر زمین تاریك و خفه اى! هنگامى كه براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این كه روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى كه به پدر ارادتى داشتند، زمین كوچكى را كنار این منزل خریده به آن اضافه كردند و ما داراى سه اتاق شدیم.»رهبرانقلاب از دوران كودكى در خانواده اى فقیر امّا روحانى و روحانى پرور و پاك و صمیمی، اینگونه پرورش یافت و از چهار سالگى به همراه برادر بزرگش سید محمد به مكتب سپرده شد تا الفبا و قرآن را یاد بگیرند. سپس، دو برادر را در مدرسه تازه تأسیس اسلامى «دارالتعّلیم دیانتى» ثبت نام كردند و این دو دوران تحصیل ابتدایى را در آن مدرسه گذراندند.منزل پدرى من كه در آن متولد شده ام، تا چهارـ پنج سالگى من، یك خانه 60 ـ 70 مترى در محّله فقیر نشین مشهد بود كه فقط یك اتاق داشت و یك زیر زمین تاریك و خفه اى! هنگامى كه براى پدرم میهمان مى آمد (و معمولاً پدر بنا بر این كه روحانى و محل مراجعه مردم بود، میهمان داشت) همه ما باید به زیر زمین مى رفتیم تا مهمان برود. بعد عدّه اى كه به پدر ارادتى داشتند، زمین كوچكى را كنار این منزل خریده به آن اضافه كردند و ما داراى سه اتاق شدیمدر حوزه علمیهایشان از دوره دبیرستان، خواندن «جامع المقدمات» و صرف و نحو را آغاز كرده بود. سپس از مدرسه جدید وارد حوزه علمیه شد و نزد پدر و دیگر اساتید وقت ادبیات و مقدمات را خواند. درباره انگیزه ورود به حوزه علمیه و انتخاب راه روحانیت مى گویند: «عامل و موجب اصلى در انتخاب این راه نورانى روحانیت پدرم بودند و مادرم نیز علاقه مند و مشوّق بودند».ایشان كتب ادبى ار قبیل «جامع المقدمات»، «سیوطى»، «مغنى» را نزد مدرّسان مدرسه «سلیمان خان» و «نوّاب» خواند و پدرش نیز بر درس فرزندانش نظارت مى كرد. كتاب «معالم» را نیز در همان دوره خواند. سپس «شرایع الاسلام» و «شرح لمعه» را در محضر پدرش و مقدارى را نزد مرحوم «آقا میرزا مدرس یزدى» و رسائل و مكاسب را در حضور مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینى و بقیه دروس سطح فقه و اصول را نزد پدرش خواند و دوره مقدمات و سطح را بطور كم سابقه و شگفت انگیزى در پنچ سال و نیم به اتمام رساند. پدرش مرحوم سید جواد در تمام این مراحل نقش مهّمى در پیشرفت این فرزند برومند داشت. رهبر بزرگوار انقلاب، در زمینه منطق و فلسفه، كتاب منظومه سبزوار را ابتدا از «مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانى» و بعدها نزد مرحوم «شیخ رضا ایسى» خواندند. در حوزه علمیه نجف اشرفآیت الله خامنه اى كه از هیجده سالگى در مشهد درس خارج فقه و اصول را نزد مرجع بزرگ مرحوم آیت الله العظمى میلانى شروع كرده بودند. در سال 1336 به قصد زیارت عتبات عالیات، عازم نجف اشرف شدند و با مشاهده و شركت در درسهاى خارج مجتهدان بزرگ حوزه نجف از جمله مرحوم سید محسن حكیم، سید محمود شاهرودى، میرزا باقر زنجانى، سید یحیى یزدى، و میرزا حسن بجنوردى، اوضاع درس و تدریس و تحقیق آن حوزه علمیه را پسندیدند و ایشان را از قصد خود آگاه ساختند. ولى پدر موافقت نكرد. پس از مدّتى ایشان به مشهد باز گشتند. در حوزه علمیه قمحضرت آیت الله خامنه اى از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیلات عالى در فقه و اصول و فلسفه، مشغول شدند و از محضر بزرگان چون مرحوم آیت الله العظمى بروجردى، امام خمینى، شیخ مرتضى حائرى یزدى وعلـّامه طباطبائى استفاده كردند. در سال 1343، از مكاتباتى كه رهبر انقلاب با پدرشان داشتند، متوجّه شدند كه یك چشم پدر به علت «آب مروارید» نابینا شده است، بسیار غمگین شدند و بین ماندن در قم و ادامه تحصیل در حوزه عظیم آن و رفتن به مشهد و مواظبت از پدر در تردید ماندند. آیت الله خامنه اى به این نتیجـه رسیدند كه به خاطر خدا از قــم به مشهد هجرت كنند واز پدرشان مواظبت نمایند. ایشان در این مـورد مى گویند:«به مشهد رفتم و خداى متعال توفیقات زیادى به ما داد. به هر حال به دنبال كار و وظیفه خود رفتم. اگر بنده در زندگى توفیقى داشتم، اعتقادم این است كه ناشى از همان بّرى «نیكى» است كه به پدر، بلكه به پدر و مادر انجام داده ام». آیت الله خامنه اى بر سر این دو راهى، راه درست را انتخاب كردند. بعضى از اساتید و آشنایان افسوس مى خوردند كه چرا ایشان به این زودى حوزه علمیه قم را ترك كردند، اگر مى ماندند در آینده چنین و چنان مى شدند!... امّا آینده نشان داد كه انتخاب ایشان درست بوده و دست تقدیر الهى براى ایشان سر نوشتى دیگر و بهتر و والاتر از محاسبات آنان، رقم زده بود. آیا كسى تصّور مى كرد كه در آن روز جوان عالم پراستعداد 25 ساله، كه براى رضاى خداوند و خدمت به پدر و مادرش از قم به مشهد مى رفت، 25 سال بعد، به مقام والاى ولایت امر مسلمین خواهد رسید؟! ایشان در مشهد از ادامه درس دست برنداشتند و جز ایام تعطیل یا مبازره و زندان و مسافرت، به طور رسمى تحصیلات فقهى و اصول خود را تا سال 1347 در محضر اساتید بزرگ حوزه مشهد بویژه آیت الله میلانى ادامه دادند. همچنین ازسال 1343 كه در مشهد ماندگار شدند در كنار تحصیل و مراقبت از پدر پیر و بیمار، به تدریس كتب فقه و اصول و معارف دینى به طلـّاب جوان و دانشجویان نیز مى پرداختند. مبارزات سیاسىآیت الله خامنه اى به گفته خویش «از شاگردان فقهى، اصولى، سیاسى و انقلابى امام خمینى (ره) هستند» امـّا نخستین جرقـّه هاى سیاسى و مبارزاتى و دشمنى با طاغوت را مجاهد بزرگ و شهید راه اسلام شهید «سید مجتبى نوّاب صفوى» در ذهن ایشان زده است، هنگامیكه نوّاب صفوى با عدّه اى از فدائیان اسلام در سال 31 به مشهد رفته در مدرسه سلیمان خان، سخنرانى پر هیجان و بیدار كننده اى در موضوع احیاى اسلام و حاكمیت احكام الهى، و فریب و نیرنگ شاه و انگلیسى و دروغگویى آنان به ملـّت ایران، ایراد كردند. آیت الله خامنه اى آن روز از طـّلاب جوان مدرسه سلیمان خان بودند، به شدّت تحت تأثیر سخنان آتشین نوّاب واقع شدند. ایشان مى گویند: «همان وقت جرقه هاى انگیزش انقلاب اسلامى به وسیله نوّاب صفوى در من به وجود آمده و هیچ شكى ندارم كه اولین آتش را مرحوم نوّاب در دل ما روشن كرد». همراه با نهضت امام خمینى (قدس سره) آیت الله خامنه اى از سال 1341 كه در قم حضورداشتند و حركت انقلابى واعتراض آمیز امام خمینى علیه سیاستهاى ضد اسلامى و آمریكا پسند محمد رضا شاه پهلوى، آغاز شد، وارد میدان مبارزات سیاسى شدند و شانزده سال تمام با وجود فراز و نشیب هاى فراوان و شكنجه ها و تعبیدها و زندان ها مبارزه كردند و در این مسیر ازهیچ خطرى نترسیدند. نخستین بار در محرّم سال 1383 از سوى امام خمینى (قدس سره) مأموریت یافتند كه پیام ایشان را به آیت الله میلانى و علماى خراسان در خصوص چگونگى برنامه هاى تبلیغاتى روحانیون در ماه محرّم و افشاگرى علیه سیاست هاى آمریكایى شاه و اوضاع ایران و حوادث قم، برسانند. ایشان این مأموریت را انجام دادند و خود نیز براى تبلیغ، عازم شهر بیرجند شدند و در راستاى پیام امام خمینى، به تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم پهلوى و آمریكا پرداختند. بدین خاطر در 9 محرّم «12 خرداد 1342» دستگیر و یك شب بازداشت شدند و فرداى آن به شرط اینكه منبر نروند و تحت نظر باشند آزاد شدند. با پیش آمدن حادثه خونین 15خرداد، باز هم ایشان را از بیرجند به مشهد آورده، تحویل بازداشتگاه نظامى دادند و ده روز در آنجا با سخت ترین شرایط و شكنجه و آزارها زندانى شدند. دوّمین بازداشتدر بهمن 1342 - رمضان 1383- آیت الله خامنه اى با عدّه اى از دوستانشان براساس برنامه حساب شده اى به مقصد كرمان حركت كردند. پس از دو ـ سه روز توقف در كرمان و سخنرانى و منبر و دیدار با علما و طلـّاب آن شهر، عازم زاهدان شدند. سخنرانى ها و افشاگرى هاى پرشور ایشان بویژه درایـّام ششم بهمن ـ سالگرد انتخابات و رفراندوم قلـّابى شاه ـ مورد استقبال مردم قرار گرفت. در روزپانزدهم رمضان كه مصادف با میلاد امام حسن (ع) بود، صراحت و شجاعت و شور انقلابى ایشان در افشاگرى سیاستهاى شیطانى و آمریكایى رژیم پهلوى، به اوج رسید و ساواك شبانه ایشان را دستگیر و با هواپیما روانه تهران كرد. رهبر بزرگوار، حدود دو ماه ـ به صورت انفرادى ـ در زندان قزل قلعه زندانى شدند و انواع اهانت ها و شكنجه ها را تحمّل كردند. سوّمین و چهارمین بازداشتكلاسهاى تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى ایشان در مشهد و تهران با استقبال كم نظیر جوانان پرشور و انقلابى مواجه شد. همین فعالیت ها سبب عصبانیت ساواك شد و ایشان را مورد تعقیب قرار دادند. بدین خاطر در سال 1345 در تهران مخفیانه زندگى مى كردند و یك سال بعد ـ 1346ـ دستگیر و محبوس شدند. همین فعالیّت هاى علمى و برگزارى جلسات و تدریس و روشنگرى عالمانه و مصلحانه بود كه موجب شد آن بزرگوار بار دیگر توسط ساواك جهنّمى پهلوى در سال 1349 نیز دستگیر و زندانى گردند. پنجمین بازداشتحضرت آیت الله خامنه اى «مد ظله» درباره پنجمین بازداشت خویش توسط ساواك مى نویسد:«از سال 48 زمینه حركت مسلحانه در ایران محسوس بود. حساسیّت و شدّت عمل دستگاههاى جارى رژیم پیشین نیز نسبت به من، كه به قرائن دریافته بودند چنین جریانى نمى تواند با افرادى از قبیل من در ارتباط نباشد، افزایش یافت. سال 50 مجدّداً و براى پنجمین بار به زندان افتادم. برخوردهاى خشونت آمیز ساواك در زندان آشكارا نشان مى داد كه دستگاه از پیوستن جریان هاى مبارزه مسلـّحانه به كانون هاى تفـّكر اسلامى به شدّت بیمناك است و نمى تواند بپذیرد كه فعالیّـت هاى فكرى و تبلیغاتى من در مشهد و تهران از آن جریان ها بیگانه و به كنار است. پس از آزادى، دایره درسهاى عمومى تفسیر و كلاسهاى مخفى ایدئولوژى و... گسترش بیشترى پیدا كرد».  بازداشت ششمدر بین سالهاى 1350ـ1353 درسهاى تفسیر و ایدئولوژى آیت الله خامنه اى در سه مسجد «كرامت» ، «امام حسن» و «میرزا جعفر» مشهد مقدس تشكیل مىشد و هزاران نفر ازمردم مشتاق بویژه جوانان آگاه و روشنفكر و طلـّاب انقلابى و معتقد را به این سه مركز مى كشاند و با تفكّرات اصیل اسلامى آشنا مى ساخت. درس نهج البلاغـه ایشان از شور و حال دیگـرى برخوردار بود و در جزوه هاى پلى كپى شده تحت عنوان: «پرتوى از نهج البلاغه» تكثیر و دست به دست مى گشت. طلـّاب جوان و انقلابى كه درس حقیقت و مبارزه را از محضر ایشان مى آموختند، با عزیمت به شهرهاى دور و نزدیكِ ایران، افكار مردم را با آن حقایق نورانى آشنا و زمینه را براى انقلاب بزرگ اسلامى آماده مى ساختند. این فعالیـّت ها موجب شد كه در دى ماه 1353 ساواك بى رحمانه به خانه آیت الله خامنه اى در مشهد هجوم برده، ایشان را دستگیر و بسیارى از یادداشت ها و نوشته هایشان را ضبط كنند. این ششمین و سخت ترین بازداشت ایشان بود و تا پاییز 1354 در زندان كمیته مشترك شهربانى زندان بودند. در این مدت در سلولى با سخت ترین شرایط نگه داشته شدند. سختى هایى كه ایشان در این بازداشت تحمّل كردند، به تعبیر خودشان «فقط براى آنان كه آن شرایط را دیده اند، قابل فهم است». پس از آزادى از زندان، به مشهد مقدس برگشتند و باز هم همان برنامه و تلاش هاى علمى و تحقیقى و انقلابى ادامه داشت. البته دیگر امكان تشكیل كلاسهاى سابق را به ایشان ندادند.  در تبعیدرژیم جنایتكار پهلوى در اواخر سال 1356، آیت الله خامنه اى را دستگیر و براى مدّت سه سال به ایرانشهر تبعید كرد. در اواسط سال 1357 با اوجگیرى مبارزات عموم مردم مسلمان و انقلابى ایران، ایشان از تبعیدگاه آزاد شده به مشهد مقدس بازگشتند و در صفوف مقدم مبارزات مردمى علیه رژیم سفـّاك پهلوى قرار گرفتند و پس از پانزده سال مبارزه مردانه و مجاهدت و مقاومت در راه خدا و تحمّل آن همه سختى و تلخى، ثمره شیرین قیام و مقاومت و مبارزه؛ یعنى پیروزى انقلاب كبیر اسلامى ایران و سقوط خفـّت بار حكومتِ سراسر ننگ و ظالمانه پهلوى، و برقرارى حاكمیت اسلام در این سرزمین را دیدند. در آستانه پیروزىدرآستانه پیروزى انقلاب اسلامى، پیش از بازگشت امام خمینى از پاریس به تهران، «شوراى انقلاب اسلامى» با شركت افراد و شخصیت هاى مبارزى همچون شهید مطهرى، شهید بهشتى، هاشمى رفسنجانى و... از سوى امام خمینى در ایران تشكیل گردید، آیت الله خامنه اى نیز به فرمان امام بزرگوار به عضویت این شورا درآمد. پیام امام توسط شهید مطهرى «ره» به ایشان ابلاغ گردید و با دریافت پیام رهبر كبیر انقلاب، از مشهد به تهران آمدند. پس از پیروزىآیت الله خامنه اى پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز همچنان پرشور و پرتلاش به فعالیّت هاى ارزشمند اسلامى و در جهت نزدیكتر شدن به اهداف انقلاب اسلامى پرداختند كه همه در نوع خود و در زمان خود بى نظیر و بسیار مهّم بودند كه در این مختصر فقط به ذكر رؤوس آنها مى پردازیم:? پایه گذارى «حزب جمهورى اسلامى» با همكارى و همفكرى علماى مبارز و هم رزم خود: شهید بهشتى، شهید باهنر، هاشمى رفسنجانى و... دراسفند 1357.? معاونت وزارت دفاع در سال 1358.? سرپرستى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، 1358.? امام جمعه تهران، 1358.? نماینده امام خمینی«قدّس سرّه» در شوراى عالى دفاع ، 1359.? نماینده مردم تهران در مجلس شوراى اسلامى، 1358.? حضور فعّال و مخلصانه در لباس رزم در جبهه هاى دفاع مقدس، در سال 1359 با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران و تجاوز ارتش متجاوز صّدام به مرزهاى ایران؛ با تجهیزات و تحریكات قدرت هاى شیطانى و بزرگ ازجمله آمریكا و شوروى سابق.? ترور نافرجام ایشان توسط منافقین در ششم تیرماه 1360 در مسجد ابوذر تهران.? ریاست جمهورى؛ به دنبال شهادت محمد على رجایى دومّین رئیس جمهور ایران، آیت الله خامنه اى در مهر ماه 1360 با كسب بیش از شانزده میلیون رأى مردمى و حكم تنفیذ امام خمینى (قدس سره) به مقام ریاست جمهورى ایران اسلامى برگزیده شدند. همچنین از سال 1364 تا 1368 براى دوّمین بار به این مقام و مسؤولیت انتخاب شدند.? ریاست شوراى انقلاب فرهنگ، 1360.? ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، 1366.? ریاست شوراى بازنگرى قانون اساسى، 1368.? رهبرى و ولایت امّت، كه از سال 1368، روز چهاردهم خرداد پس از رحلت رهبر كبیرانقلاب امام خمینى (قدس سره) توسط مجلس خبرگان رهبرى به این مقام والا و مسؤولیت عظیم انتخاب شدند، و چه انتخاب مبارك و درستى بود كه پس از رحلت امام راحل، با شایستگى تمام توانستند امّت مسلمان ایران، بلكه مسلمانان جهان را رهبرى نمایند. 
يکشنبه 18/5/1388 - 17:59
خانواده

چرا همیشه دیره؟؟؟

چرا اینقدر زود باید بمیرم...

يکشنبه 18/5/1388 - 17:54
دعا و زیارت
متن زیر فرازهائى از زندگى حضرت امام خمینى - سلام الله علیه - است كه پس از توضیحات معظم له، فرزند گرامى ایشان حضرت حجت‏الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینى نوشته و سپس حضرت امام آن را اصلاح نموده است:بسمه تعالىبه حسب شناسنامه شماره 2744 تولد: 1279 شمسى در خمین، اما در واقع 20 جمادى‏الثانى 1320 هجرى قمرى مطابق اول مهر 1281 شمسى است. (18 جمادى‏الثانى 1320 مطابق 30 شهریور 1281 صحیح است)نام خانوادگى: مصطفوى; پدر: آقا مصطفى; مادر: خانم هاجر (دختر مرحوم آقامیرزا احمد مجتهد خوانسارى الاصل و خمینى المسكن)صدور در گلپایگان به وسیله صفرى‏نژاد رئیس اداره آمار ثبت گلپایگان در خمین در مكتبخانه مرحوم ملا ابوالقاسم تحصیل شروع و نزد مرحوم آقاشیخ جعفر و مرحوم میرزا محمود (افتخار العلماء) درسهاى ابتدایى سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج میرزا محمد مهدى (دایى) مقدمات شروع و نزد مرحوم آقاى نجفى خمینى منطق شروع و نزد حضرت‏عالى (×) ظاهرا (سیوطى و شرح باب حادى عشر و) منطق و مسلما در مطول مقدارى. در ادراك كه سنه 1339 قمرى براى تحصیل رفتم نزد مرحوم آقا شیخ محمد على بروجردى مطول و نزد مرحوم آقا شیخ محمد گلپایگانى منطق و نزد مرحوم آقا عباس اراكى شرح لمعه پس از هجرت به قم به دنبال هجرت مرحوم آیت‏الله حاج شیخ عبدالكریم - رحمة الله علیه - (ظاهرا هجرت ایشان رجب 1340 قمرى بود) هجرت آیت‏الله حائرى به قم رجب 1340 و نوروز 1300 شمسى است) تتمه مطول را نزد مرحوم ادیب تهرانى موسوم به آقا میرزا محمد على و سطوح را نزد مرحوم آقاى حاج سید محمد تقى خوانسارى مقدارى و بیشتر نزد مرحوم آقا میرزا سید على یثربى كاشانى تا آخر سطوح و با ایشان به درس خارج مرحوم آیت‏الله حائرى (حاج شیخ عبدالكریم) مى‏رفتیم و عمده تحصیلات خارج نزد ایشان بوده است. و فلسفه را مرحوم حاج سید ابوالحسن قزوینى و ریاضیات (هیئت، حساب) نزد ایشان و مرحوم آقامیرزا على اكبر یزدى. و عمده استفاده در علوم معنوى و عرفانى نزد مرحوم آقاى آقامیرزا محمد على شاه‏آبادى بوده است پس از فوت مرحوم آقاى حائرى با عده‏اى از رفقا بحث داشتیم تا آنكه مر حوم آقاى بروجردى - رحمة‏الله - به قم آمدند براى ترویج ایشان به درس ایشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاى بروجردى عمده اشتغال به تدریس معقول و عرفان و سطوح عالیه اصول و فقه بود پس از آمدن ایشان به تقاضاى آقایان; مثل مرحوم آقاى مطهرى به تدریس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقلیه بازماندم و این اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقال به پاریس از همه محروم و به امور دیگر اشتغال داشتم كه تاكنون ادامه دارد. نام عیال اینجانب خدیجه ثقفى معروف به قدس ایران، متولد 1292 شمسى، صبیه حضرت آقاى  حاج میرزا محمد ثقفى طهرانى.تاریخ ازدواج: 1308; فرزند اول: مصطفى، متولد: 1309 شمسى; 3 دختر در قید حیات با یك پسر، احمد متولد: 1324; دختران به ترتیب سن: صدیقه، فریده، فهیمه، سعیده و بعد از احمد، لطیفه; آخرین فرزند در حیات احمد.
يکشنبه 18/5/1388 - 17:52
سياست
عنوان مقاله: راه سوم، راه آزاداندیشی بدون اباحه گری و شكاكیت است
نام نویسنده: رحیم پورازغدی
ظهر روز 27 آذر در دانشگاه تهران، همایشی با عنوان “ دانشگاهیان و حوزویان» در نشست مشتركی میان اساتید دانشگاه و حوزه و جمع كثیری از دانشجویان و طلاب به مناسبت وحدت حوزه و دانشگاه برگزار شد.
ابتدا سخنرانی كوتاهی از سوی دكتر رحیم‌پور ازغدی ارایه شد و سپس انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشكی و بسیج دانشجویی این دانشگاه به همین مناسبت، بیانیه‌های خود را قرائت كردند.متن زیر، چكیده‌ی سخنرانی دكتر رحیم‌پور ازغدی است               :بسم الله الرحمن الرحیم
درود می‌فرستیم به همه‌ی مردان و زنان بزرگ از دانشگاه و حوزه كه به ویژه در نیم‌قرن اخیر، در غربت و سكوت، گفتند و نوشتند و برای استقرار جامعه‌ی دینی جدید و فرهنگ دینی معاصر (با تاكید بر هر دو قید) مایه گذاشتند و خون دل خوردند و بر مجاهدین حوزه و دانشگاه كه در این راه مقدس، خون دادند، و در شكنجه‌گاه‌های رژیم پیشین، در جبهه‌های نبرد و كف همین خیابان‌های تهران، خونشان در هم آمیخت و مخلوط شد.
برادران و خواهران!‌ امروز برنامه‌ریزی و سرمایه‌گذری‌های كلانی برای ایجاد شكاف‌های نژادی، مذهبی و صنفی در كشور می‌شود و اگر ما چرت بزنیم، قافیه را خواهیم باخت. ما باید عمیقا از دستاورد آن ارواح پاك و از خون‌ دل‌هایی كه خوردند و خون‌هایی كه دادند، حراست كنیم.
یك روز هدف‌گزاری برای ارتباط حوزه و دانشگاه آسان‌تر و واضح‌تر بود. تفاهم، درك متقابل، رفع سوء ظن‌ها، آشنایی با علوم و متد یكدیگر و ... نزدیك شدن در صفوف مبارزه علیه ستم، استبداد و امپریالیزم، كفایت می‌كرد. امروز آن تلاش‌ها به ثمر نشست و حاكمیتی را برانداختیم و حاكمیت جدیدی با اهداف و مبانی جدید به ثمر نشست؛ این دستاورد بزرگ نسل اول حوزه و دانشگاه معاصر بود.
نسل دوم حوزه و دانشگاه نیز در حراست از انقلاب طی دو دهه‌ی گذشته، سرمایه‌گذاری كلانی كرد و نسبتا موفق بود، گر چه ضعف‌های مهمی داشت و برخی از مسائل را نتوانست به خوبی حل كند. علت آن هم روشن است چوننظام‌سازی”، از ”نظام براندازی” به مراتب پیچیده‌تر و مشكل‌تر است. دوسه بار انقلاب‌كردن، از یكبار ”درست حكومت كردن” سخت‌تر است. اما امروز نوبت به نسل سوم حوزه و دانشگاه رسیده است كه گام سوم را در نهادینه كردن ارزش‌های انقلاب و تكمیل پروژه‌ی وحدت بردارد. این گام سوم بسیار بسیار مهم و خطیر است. اگر به درستی برداشته نشود، همه‌ی زحمات نیم‌قرن گذشته جبهه‌ی عام انقلاب اسلامی و دو نسل پیشین به هدر خواهد رفت و عقب‌گرد وحشتناكی خواهیم داشت كه معلوم نیست دوباره چه وقت، قابل جبران باشد. شاید قرن‌ها وقت ببرد. امام (ره) بارها می‌گفت اگر ما شكست بخوریم، قدرت‌ها چنان سیلی به اسلام می‌زنند كه تا قرن‌ها بلند نشود. چون قدرت اسلام و پتانسیل عظیم اجتماعی آن را در دو دهه‌ی گذشته تجربه كردند و مستبدین عالم، زهر اسلام سیاسی را چشیدند.
اما نوع برنامه‌ریزی و هدف‌گزاری برای نسل سوم با آنچه وظیفه‌ی دو نسل قبل بوده است گرچه در اصول، مشترك است اما البته باید در استراتژی و تاكتیك، متفاوت باشد. ما باید مراحل پیچیده‌تر و نهادینه‌تری از این پروژه را پیش ببریم. شعار ما باید این باشد: ساده‌زیستی نظری و راحت‌طلبی عملی، موقوف.
حوزه امروز البته با 30 سال قبل بسیار متفاوت است. پیشرفت‌های بزرگ در حوزه اتفاق افتاده و امروز دارای دهها موسسه‌ی تحقیقاتی و صدها فاضل حوزوی روشنفكر است كه اهل قلم، آشنا با علوم جدید و اهل تفكر اجتماعی‌اند. دانشگاه ما هم با دانشگاه 30 سال قبل بسیار متفاوت است. دانشگاه به مراتب مردمی‌تر، دینی‌تر و زنده‌تر از دانشگاه قبل از انقلاب است. روح تحقیق و پیشرفت، علاقه به تولید علم و حضور در صحنه مشكلات اجتماعی و حس همدردی با محرومین، در دانشگاه، زنده شده است. قلب دانشگاه و حوزه امروز با صدای بلند می‌تپد و آنها كه مرگ دانشگاه را و افول حوزه را آرزو می‌كردند، آرزوی خود را به گور می‌برند. در عین حال امروز همه‌ی ما ناآرامیم و از وضع موجود، راضی نیستیم و این نارضایتی، نه به معنای انكار پیشرفت‌ها بلكه به دلیل آرمان‌های بلندتری است كه داشته و داریم. این دغدغه، مقدس است و باید حفظ شود. نباید ترسید و نباید مایوس شد و نباید خسته شد. امیدوار، مصمم، و مثبت‌اندیش، فعال و جدی باشیم و به آینده بزرگی كه انشاءالله در پیش است بیندیشیم، این آینده، البته محتوم نیست و به دست شما باید ساخته شود.
اگر ما تجربه جامعه‌سازی جدید كه پی‌ریزی آن چند دهه و ساختمان كامل آن دو سه قرن وقت می‌برد را به درستی پیش ببریم، بزرگترین پدیده‌ی چند قرن اخیر جهان اتفاق افتاده است. چون واحد زمان در رفتار فردی، ساعت و روز و سال است اما در مقیاس تحول اجتماعی، این واحد، دهه است و سایر تمدن‌ها هم طی چهار و پنج قرن تلاش ساخته شده‌اند و خلق‌الساعه نبوده‌اند. این همان پدیده‌ای است كه من آن را رنسانس اسلامی می‌نامم. مانیفست تحول بزرگ جهان اسلام به دست شما، دارد نوشته می‌شود. كوچك‌ترین اقدامات شما زیر ذره‌بین تاریخ قرار خواهد گرفت و ملت‌های بسیاری منتظرند تا از روی دست شما نسخه‌برداری كنند و جامعه جدیدی بسازند. انقلاب‌های بسیاری در جهان اسلامی از روی دست انقلابیون ایرانی، كپی‌برداری و الهام گرفته شده، اما باید بتوانیم در مرحله‌ی بعد، جامعه دینی جدید یعنی محصول انقلاب دینی را هم به جهان عرضه كنیم تا الگوبرداری در جامعه‌سازی پس از الگوی انقلاب هم به سایر ملت‌ها هدیه شود. اگر درس انقلاب دادیم، درس حكومت و جامعه‌سازی هم باید بدهیم تا این ترم آموزش جهانی، تكمیل شود والا، كار، ناقص می‌ماند و در دهه‌های آینده، روح یاس و عقب‌گرد جهان اسلام را دوباره خواهد گرفت. جامعه‌ای بسازیم كه زیر از زیر فشار عادات غلط و خرافی گذشته رها شود و در عین حال به دام خرافات مدرن كه از سوی هژمونی غرب به ملت‌ها تحمیل شود، نیفتد.
ما - حوزه و دانشگاه - باید مدام با خود مرور كنیم كه چه جامعه‌ای می‌خواستیم و می‌خواهیم بنا كنیم. مدیران كشور، تقریبا همگی از كرسی‌های دانشگاه و حوزه، به كرسی مدیریت كشور می‌آیند. حاكمیت ما خوشبختانه هم ماهیتا مردمی است و هم حقیقتا فرزند دانشگاه و حوزه است. هیچ وقت مثل این عصر، حلقه‌ی نظر و عمل، به یكدیگر، این‌گونه وصل نبوده است. هر فكر قوی كه در دانشگاه یا حوزه، تولید شود به فاصله‌ی كوتاهی وارد حاكمیت می‌شود و حتی عملی می‌شود. این واقعیت، از طرفی، بسیار امیدواركننده است كه سرنوشت جامعه و نظام، در محافل علمی، تعیین شود و نه در پستوی مافیاهای قدرت و ثروت و در عین حال، مسوولیت‌آور است. و تكلیف بزرگی از سوی خدا و مردم است خطاب به دانشگاه و حوزه، كه تولید فكر كنید و كار خلاق كنید. تا می‌توانید به جای وعده دادن و صرفا انتقادكردن و وراجی كردن، كار مثبت كنید. ما در دهه‌ی سوم، برادران و خواهران، كمتر باید كلی‌گویی كنیم. دهه‌ی سوم، دهه‌ی جزیی‌گویی و دقت فكری است. باید همان اصول دهه‌ی اول را پی‌گیری كرد اما نباید عینا و انحصارا در همان حد، باقی ماند. حوزه و دانشگاه، باید حرف‌های تكراری در باب جامعه و حكومت ایده‌آل را تبدیل به ایده‌های جدیدتر و اجتهادی‌تر، و به راهكار عملی‌تر و برنامه‌های عینی‌تر كنند.
اگرحوزه و دانشگاه، در پروژه‌ی تولید علم و تولید حرف‌های تازه‌تر و طرح‌های عملی‌تر، شكست بخورند، حاكمیت هم شكست خواهد خورد؛ در این شرایط ما باید:
اولا - امید خود را از دست ندهیم و منفی بافی نكنیم. اگر حوزه و دانشگاه، مثبت باشند، كل حاكمیت، مثبت خواهد بود و جامعه هم به جلو خواهد رفت.
ثانیا: حوزه و دانشگاه، كمی عملگراتر و عینی‌تر باید بشوند. طلبه و دانشجو نباید جدا از جامعه و بی‌ارتباط با شرایط كشور، مطالعه و مباحثه كنند. در روایات ما از علم به طور مطلق یعنی تبدیل ذهن به انباری از مفاهیم و الفاظ به‌دردبخور دفاع نمی‌شود بلكه علم مفید، علم نافع، و علم توام با عمل، مورد سفارش است.
ما با علممان نمی‌خواهیم برای یكدیگر پز بدهیم و مدركمان را به سر دیگری بزنیم. علم باید به درد دنیا و آخرت مردم بخورد. علم باید به كار بشر و حقوق بشر و رشد او و نجات محرومین بیاید. طرح جامع ما برای نیم قرن آینده حكومت و جامعه چیست؟! هر چه هست بر همان اساس باید از امروز به سیر علوم و تحقیقات و موضوعات و مطالعات خود جهت بدهیم.
حوزه و دانشگاه، هنوز با همه‌ی ظرفیت خود پای كار نیامده‌اند و كمتر از 20% ظرفیت‌شان فعال شده. نظام باید حوزه و دانشگاه را در جریان مشكلات كشور قرار دهد و آنها را پای كار بیاورد. همه تحقیقات علمی ما، اعم از تجربی و علوم پایه و فلسفی و عقلی و نقلی و فقهی و كلامی و اخلاقی و همه و همه در دانشگاه و حوزه باید پای كار آورده شوند.
ثالثا - مراقب باشیم هسته و بدنه‌ی اصلی حوزه و دانشگاه به مسائل فرعی و حاشیه‌ای و دعواهای جناحی و حزبی و فحاشی‌های ژورنالیستی و چاقوكشی، آلوده نشوند و انرژی كه باید به كار مردم بیاید در این جبهه‌های انحرافی و در اغراض نازل به هدر نرود.
امروز باید به راه وسط میان طالبانیزم و سكولاریزم بیندیشیم. به راه سوم میان سلطنت سنتی و دموكراسی غربی بیندیشیم. به راه سوم، میان یك جامعه بدوی عقب افتاده و تكنولوژی بدون آرمان غربی بیندیشیم. به راه سوم، میان انزوای رهبانی شرق و شهوت‌پرستی و نفسانیت غرب بیندیشیم. به راه سوم، میان فقر مفرط و سرمایه‌داری افسارگسیخته بیندیشیم. به راه سوم، میان تحجر و قشری‌گری و گذشته‌گرایی با تقلید و ترجمه و غرب‌پرستی بیندیشیم. راه سوم، راه خلاقیت و تولید و اجتهاد و نواندیشی در عین اصالت‌خواهی و اصول‌گرایی و ارزش محوری است. راه سوم، راه اخلاق‌گرایی بدون ظاهرآرایی و ریاكاری است. راه سوم، راه عملگرایی، بدون عملزدگی و پراگماتیزم است. راه سوم، راه نواندیشی و روشنفكری، بدون بدعت‌گذاری و ارتداد است. راه سوم، راه اصول‌گرایی، بدون قشری گرایی و بنیادگرایی است. راه سوم، راه آزاداندیشی، بدون اباحی‌گری و شكاكیت است. راه سوم، راه گفت‌وگو و مباحثه بدون لجاجت و بی‌ادبی و چاقوكشی است. راه سوم، در ضمن اختلاف‌نظرهاست. راه سوم، راه مردم‌گرایی و مردم‌سالاری، بدون عوامزدگی و عوامفریبی است. راه سوم، راه قانون‌گرایی، بدون عدالت‌ستیزی است. راه سوم، راه آزادی، بدون هوچی‌گری و هرج و مرج‌طلبی است. راه سوم، راه دفاع از امنیت بدون سركوب آزادی‌های مشروع است.
این راه را باید ابتدا نخبگان ما در حوزه و دانشگاه هموار كنند و حاكمیت با همه‌ی گرایش‌های اسلامی‌اش، آن را طی كند
 
يکشنبه 18/5/1388 - 17:49
سياست
اطلاعیه دفتر هاشمی رفسنجانی و تکذیب اظهارات ابطحی در دادگاه
دفتر رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در اطلاعیه ای بخشی از سخنان محمد علی ابطحی در جلسه دادگاه مبنی هم قسم شدن هاشمی رفسنجانی با خاتمی و موسوی برای پشتیبانی از هم را کذب محض دانست.
به گزارش خبرگزاری مهر دفتر آیت الله هاشمی رفسنجانی در اطلاعیه ای تاکید کرد : با توجه به اظهارات یکی از بازداشت شدگان اخیر در خصوص هم قسم شدن آیت الله هاشمی رفسنجانی با آقایان خاتمی و موسوی در جهت پشتیبانی از همدیگر، به اطلاع می رساند این خبر از اساس کذب محض است و معلوم نیست در چه شرایط و ملاحظاتی بیان شده است. جهت تنویر افکار عمومی به اطلاع می رساند در دیداری که بعدازظهر شنبه و بعد از جلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام  و نه روز دوشنبه با حضور آقایان خاتمی ، موسوی و حاج حسن خمینی انجام شده بود، آقای خاتمی اعلام مواضع خود را به تشکیل جلسه مجمع روحانیون مبارز موکول کرده و آقای موسوی نیز مواضع خود را با صدور بیانیه ای که قبلا منتشر شده اعلام کرده و آیت الله هاشمی رفسنجانی نیز در آن جلسه بر رعایت موازین قانونی در اعلام مواضع و پیگیری خواسته ها تاکید کرده بودند . همانگونه که آیت الله هاشمی رفسنجانی در نامه مورخ 19 / 3/ 88 خود تصریح کرده اند، در این انتخابات از هیچ یک از نامزدها حمایت نداشتند و در جریان حوادث بعداز  انتخابات کوچکترین دخالتی نکرده اند و نظر ایشان برای برون رفت از وضع نامناسب جاری همان است که در خطبه های نماز جمعه مورخ 26 / 4 /88 بیان کرده اند . پس هرگونه مطلبی خارج از این چارچوب کذب محض می باشد.در پایان این اطلاعیه آمده است: انشاءالله همه ما در بیان مطالب و همچنین اعتراف گرفتن از بازداشت شدگان اخیر برای خوشایندی یک جریان خاص، اصل و اساس نظام را زیر سئوال نبریم
يکشنبه 18/5/1388 - 17:45
مورد توجه ترین های هفته اخیر
فعالترین ها در ماه گذشته
(0)فعالان 24 ساعت گذشته