تبیان، دستیار زندگی
داستان شاه و کنیزک نخستین داستان مثنوی و نخستین سخن مولوی پس از ذکر ماجرای نمادین و تمثیلی نامه ی نی است. به احتمال قوی به سبب قرابت زمانی و مکانی نی نامه با این داستان، یکی از جدی ترین داستانهای مثنوی است ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تحلیل داستان شاه و کنیزک در مثنوی مولوی

چکیده

تحلیل داستان شاه و کنیزک در مثنوی مولوی

داستان شاه و کنیزک نخستین داستان مثنوی و نخستین سخن مولوی پس از ذکر ماجرای نمادین و تمثیلی نامه ی نی است. به احتمال قوی به سبب قرابت زمانی و مکانی نی نامه با این داستان، یکی از جدی ترین داستانهای مثنوی است و همان گونه که مولوی تمام آن را که در مثنوی بیان آن را در نظر داشته، در نی نامه بیان کرده است(1)، در این داستان نیز غالب اصول و عقاید مربوط به جهان بینی، تجارب روحانی و حیاتی و ماجرای روح آدمی در جسم را در قالب داستانی تمثیلی بیان کرده است. در این یادداشت، ضمن تحلیل این داستان، دلایلی از جزئیات داستان جهت اثبات وجود سطح تمثیلی آن – که مورد تردید برخی از شارحان مثنوی است – آمده و در کنار آن برخی عقاید و نظریات مولوی که در مطاوی داستان تجلی یافته، ذکر شده است.

واژه های کلیدی

مولوی، مثنوی، داستان شاه و کنیزک ، تمثیل.

مقدمه

مولوی شاعر قرن هفتم است. تا این قرن سنت تبیین عقاید در قالب داستان رواج گسترده یافته است. گویا از اندیشه های سیاسی گرفته تا مباحث فلسفی و عرفانی ، تبیین اندیشه در داستان سهل تر به نظر می رسید. مولوی خواه به تبعیت از این سنت دیرین، خواه طبق رسمِ مألوف، مجالس وعظ و خواه به اقتضای محتویات مثنوی که مشتمل است بر زبده ی معارف انسانی، بیان ظهر و بطن آیات و احادیث، عمده ی مباحث حکمت و کلام، عصاره ی مواریث عرفانی، اشارات مربوط به سیر روح در مدارج هستی و حکایت تجارب ماورایی روحی کار افتاده و پرماجرا که از دنیای قیل و قال رسته و مسند تدریس و فتوا را رها کرده و طوفان یک عشق اساطیری را پشت سر نهاده و عالمی دارد طوفانی با ذوقیات مجهول و مرموز و مقرون به اشتیاق بازگشت به اصل خود(2) برای بیان مقاصد خویش و برای تعمق عبرت مخاطبان داستانهای رایج را به کار می گیرد و برخی را به منطق تمثیل در می آورد و مفاهیم ذهنی را به فهم عموم نزدیکتر می کند، زیرا شرح این مفاهیم غالباً دور از ذهن بی وساطت تمثیل میسر به نظر نمی رسد. غالباً نکات ظریف عرفان و مواجید روحانی مولانا در قالب رمز و تمثیل آمده اند و این رموز محتاج شرح و بیان اند تا آشنایی با آنها عام تر و سهل تر گردد (تدین،1384: 4 و مصفا، 1385: 5).

همه پسران فریدون (3)

مواجید و تجربیات روحانی مولوی نه تنها با مباحث جدلی علوم استدلالی تفاوت دارد، بلکه گویند «این حقایق عالم غیب، برای هیچ یک از اولیا و عرفای عالیقدر هم دست نداده است» (اردبیلی، 1377: 7). بنابراین، زبانی که پیشینیان برای تبیین مقاصد علمی خویش به کار گرفته اند، چندان برای تشریح مقاصد مولوی کارآمد نمی نماید و در عین حال، جوشش دریای معنی در جان مولوی، نه رخصت سکوت به او می دهد و نه فرصت تراش دادن واژگان . الفت دیرین این واعظ دیروزی با شیوه ی واعظانه ی قصه پردازی و سهولت بیان حقایق عرفانی و «سر دلبران»(3) در تجسم اطوار شخصیتهای داستانها، با این جوشش همداستان شده، مولوی را برانگیخته اند تا قصه را در خدمت بیان مقاصد خویش بگمارد. مباحث خارج از شرح و بیانی که در قصه ها جریان دارند، دال بر این معنی اند.

از جمله عمده ی این مباحث می توان بدین موارد اشاره کرد: 1- درد اشتیاق شرح ناپذیری که در پیچ و خم هر قصه به رمزی دیگر تعبیر می شود؛ 2- بیان حقایقی که صورت عریان آنها برخی تشویشها را در پی دارد و باید در حجاب قصه تجلی کند و حقایق شناسان بصیر که قابلیت ادراک آن را دارند، مغز را از پوسته ی قصه بردارند (البته غرض از حقایق شناسان، منتهیان معارف نیستند، یعنی برای فهم این اشارات، نه فلسفه دانی ضرورت دارد و نه تبحر در کلام، بل همدلی و همدردی با گوینده لازم است)؛ 3- هر قصه ای رمزی دارد «که لبّ معنی و سرّ باطن آن محسوب است و بدون تعمق در این رمزها تمام آنچه را که در این قصه ها هست، در نمی توان یافت» (زرین کوب، 1380: 6).

یکی از این گونه قصه های پر رمز و راز و تمثیلی داستان شاه و کنیزک است. این، نخستین قصه ای است که در مثنوی به کتابت درآمده است. پیش از ورود به تحلیل این داستان، ذکر نکته ای ضرور می نماید و آن، این که تخلی از نفس که موجب استحصال قابلیت حصول عنایت غیبی است، جز به وساطت و اشارت واصلی که مظهر نور الهی برای گم گشتگان عالم امکان است، میسر نیست و همین نکته مضمون اصلی نامه ی نی است. این پیام شرح ناپذیر را مولوی در این داستان که منصف به «نقد حال ماست»، در قالب الفاظی تمثیلی بیان کرده است.

مَثل نی نامه و مثنوی مَثل بذر و نبات برخاسته از آن است و داستان شاه و کنیزک شرحی تمثیلی و نمونه ای نمادین برای مقاصد نی نامه است. در این داستانی که تجسم روح آدمی است، در قالب شاه تجسم پیدا می کند. پس می توان ادعا کرد که این داستان تفسیری است بر نی نامه(4) و به تبع آن، چکیده ای دیگر از مباحث مفصل شش دفتر مثنوی؛ یعنی عمده ی تجارب و مبانی فکری و جهان بینی مولوی در آن انعکاس یافته است.

پیشینه ی تحقیق

همه ی پسران فریدون(2)

شارحان مثنوی در مورد اعتقاد به وجود سطح رمزی در این داستان به دو دسته تقسیم می شوند: برخی در شرح رموز آن برخی دلالات را با مقالات منطبق ساخته و برخی آن را انکار کرده اند. اکبر آبادی گفته که مراد از شاه و کنیزک و زرگر و اطبا، به ترتیب روح و نفس و دنیا و شیخان مزور است (1383: 1/20) به نظر زرین کوب، شاه، کنیزک، سمرقند و زرگر به ترتیب رموزی اند از حق، روح، عالم طبع و جلوه های عالم ماده (1384: 264 و 1372: 1/49). نیکلسون (Nicholson) از قول تولوک (Tholuck) سخنی را از یک نسخه ی خطی برلین که اثر قلم یک شارح ایرانی است، چنین نقل کرده و بر آن صحه نهاده است: شاه، روح؛ عقل، طبیبان مدعی؛ کنیزک، نفس؛ طبیب الاهی، جمال حق (1374: 1/28).

در مقابل اینها، شارح بزرگ مثنوی، فروزانفر، با ذکر این عبارت که « این تأویلها مناسبتی با مذاق مولانا ندارد» و همچنین با چشم پوشی از گزارش سطح تمثیلی داستان در شرح ارجمند خود، بدین گونه تأویلها روی خوش نشان نمی دهد و چنین استدلال می کند که مثل و داستان در مثنوی برای توضیح و بیان مطلب می آید و مولانا نمی خواهد که آن را سرمشق اخلاقی و اجتماعی قرار دهد»(5) (1367: 1/50). خوارزمی، شارح مثنوی در قرن نهم، از سطح تمثیلی این داستان به کلی چشم پوشیده است که این امر می تواند به معنی انکار تمثیل در این داستان تلقی شود (1366: 1/61-78). زمانی، یکی از شارحان اخیر مثنوی، تفسیری اخلاقی از این داستان ارائه کرده است؛ چنان که گویا اعتقادی به سطح تمثیلی داستان ندارد (1/171: 185).

علاوه بر شارحان مثنوی، دیگر محققان نیز در طی کتب و مقالاتی در تحلیل این داستان سخن گفته ند؛ حتی بعید به نظر نمی رسد که نظر فروزانفر برخی را به نقد و تحلیل مجدد تشویق کرده باشد. تدین در مورد رمزی بودن این داستان روی سخن خود را متوجه نقد نظریه ی فروزانفر کرده و بر دو نکته پای افشرده است: 1- این داستان «ساخته و پرداخته ی شخص مولاناست» و مولانا بخش ناچیزی از آن را از چهار مقاله ی نظامی گرفته است؛ 2- این داستان رمزی است. این محقق برای اثبات همین نکته هفت دلیل اقامه کرده و بر مبنای آن وارد اصل بحث شده است (1384: 9-11). به نظر وی، شاه، طبیب غیبی، طبیبان مدعی، کنیزک و زرگر به ترتیب رموزی اند از انسان، ولی خدا، علمای ظاهر و فلاسفه، نفس و عالم صورت. نوریان طبیب غیبی و زرگر و کنیزک و شاه را به ترتیب رموزی از پیر طریقت و علایق دنیوی و تن و جان خوانده و از دیگر شخصیت های داستان چشم پوشیده است ( 1370:162). طغیانی بدین ترتیب رمز گشایی کرده است : شاه ، انسان کامل ؛ طبیب غیبی ، انسان کامل و مرشد عالی مقام ؛ کنیزک، نفس؛ زرگر، دنیا. سلماسی زاده شاه و طبیب غیبی را تجسم عقل و کنیزک و زرگر را تجسم نفس و لذات حسی خوانده است (2536: 78).

همه ی پسران فریدون(2)

این محققان نامدار که ذکرشان گذشت، در شیوه ی تحقیق از راه واحدی وارد نشده اند و در مورد رمزگشایی داستان اتفاق نظر کامل ندارند؛ مثلاً تدین با عنایتی خاص به متون عرفانی و آیات قرآنی، به تحلیل عناصر داستان همت گماشته و مفاهیم عرفانی و قرآنی را اصول لازم برای تحلیل آنها قلمداد کرده است. نوریان و طغیانی، با اندکی تفاوت در شیوه، با توجه به قواعد  سمبولیسم، بیشتر به رمز گرایی مولوی عنایت کرده و این داستان را مصداق بحث خود قرار داده اند. این گونه اختلاف آرا در مورد رمزگشایی و تفاوت در روش بررسی، رخصت بحثهای دیگر را به علاقه مندان می دهد. می توان فارغ از مفاهیم موجود در عالم خارج از این داستان و تنها با دقت در جزئیات آن، باز آن را بررسی کرد.

تحلیل داستان

«منشأ اصلی این داستان حکایتی است که علی بن ربّن طبیب که در نیمه ی اول قرن سوم شهرت یافته، در کتاب فردوس الحکمه نقل کره است» (فروزانفر، 1367، ج 1:41). از منابع که صور مختلفی از این حکایت در آنها نقل شده، بر می آید که هر کس برای بیان شیوه ای حاذقانه در طبابت، حکایتی مشابه آن آورده است.(6) مولوی برخلاف مقاصد راویان این حکایت که همانا انتساب آن به طبیبی حاذق به منظور ارتقای درجات طب او از بابت به کار گرفتن شیوه ای روان شناسانه است، قصد تعلیم افکار عارفانه و جهان بینی خویش دارد و از حکایت، به تأویل هستی شناسانه ی ناظر بر غلبه ی اراده ی الهی بر اراده ی انسان و تفوّق راه مستقیم اشراق بر راه پر واسطه ی حکمت دست می زند.

این داستان مثنوی مبتنی است بر عوامل داستان؛ یعنی ساختار (structure)، طرح (Plot)، شخصیت (character)، موضوع (subject)، مضمون (theme)، روایت (narration)، جدال (debate)، لحن (tone)، فضای داستانی (atmosphere).

غرض از ساختار این است که در میان اجزای این داستان رابطه ای ارگانیک حاکم است؛ چنان که هر یک از اجزا و شخصیتهای داستان کار خود را به پیش می برد و همه به تشکل ساختاری واحد کمک می کنند. از آنجا که رابطه ی علیت به رفتارهای داستانی حکم می راند و کاری بی دلیل اتفاق نمی افتد، طرح داستان شرایط لازم را دارد. این داستان پنج شخصیت اصلی دارد که هر کس مطابق منش و منطق ذهنی خود رفتار می کند؛ جز پادشاه که کار او با آنچه در مورد شاهان مورد باور عموم است، تفاوت دارد؛ یعنی دین و معرفت بی آلایش دارد که بی واسطه او را به عنایت الهی متصل می کند و این در مورد شاهان از غرایب محسوب است. چهار شخصیت دیگر عبارتند از : کنیزک، زرگر، حکیم الهی و طبیبان مدعی. این طبیبان همه مثل هم و در حکم یک شخصیت مطرح می شوند.

همه ی پسران فریدون(2)

موضوع این داستان این است که شاهی عاشق کنیزکی می شود و کنیزک، کام به شاه نداده، بیمار می شود. به فرمان شاه تمام طبیبان جمع می شوند، اما مداوای آنان بر درد بیمار می افزاید و شاه ناگزیر روی به درگاه الهی می آورد و از این که به حکیمان مدعی توسل جسته، پوزشها می طلبد و سرشکها می ریزد تا این که از گریه اش، طبیبی غیبی می آید و جان بیمار کنیزک را درمان می کند.

در مضمون این داستان می توان گفت هر کس به وسیله ای اتّکا کند و بدان توسّل جوید و اختیار آن را خارج از اراده ی الهی بداند، بی آن که همه ی اسباب را «شیران عَلم» و باد مشیت الهی را جهاننده ی آن تلقی کند، به راه خطا می رود و هرگز به مقصد خود نمی رسد. حکیمان سبب جو خلقت را جدا از خالق و جز آن می دانند و از این اثنینیت خلق را گمراه می کنند.

این داستان روایت ماجرایی است تا حدودی واقعی که پذیرفتن آن دور از تعذر می نماید. جدال این داستان در دو مقطع به اوج می رسد: یکی در بیمار شدن اتفاقی کنیزک و دیگری در قتل زرگر به دست طبیب غیبی که فارغ از تأویلات و توجیهات مولوی، خشم خواننده را بر می انگیزد و در برخورداری شاه و طبیب غیبی از اشارت غیبی تردید به دل راه می دهد. لحن این داستان بسیار جدی و قاطع است چنان که مولوی دم به دم در مطاوی روایت از پندها، حکمتها و اشارتهای عرفانی باز نمی ایستد.

داستان در فضایی عاشقانه و عارفانه می گذرد: در بخش نخست داستان، داد سخن عشق و ایثار و در بخش دیگر داد سخن عرفان و اشراق و برکات استحصال اشارتهای غیبی داده می شود.

مسلم است که این داستان، روایتی دو سطحی است. مقالات یا سطح ظاهری آن همان است که شرح آن در بیان موضوع و مضمون گذشت و دلالات یا سطح رمزی یا تمثیلی آن نیازمند بحث و استدلال و استناد است.

ادامه دارد ...


پی نوشت ها :

1-  زرین کوب (1372:17) معتقد است که کل مفاهیم مثنوی در نی نامه مندرج است.

2- بی سبب نیست که مثنوی را «بزرگترین اثر عرفانی عالم در تمام اعصار»، (زرین کوب، 1372:12 و همایی، 1369:313) خوانده و گفته اند: «هیچ شاعر ایرانی از لحاظ وسعت دامنه ی تأثیر در خارج از ایران به پای مولوی نمی رسد»، (رادفر، 208:1384) و «اشعار مولانا به زبان انگلیسی بیش از هر شاعر دیگر این زبان...»، (نصر، 1384: 374) دست به دست می گردد.

3- خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران (1/136).

4- نظر محققان در مورد ارتباط این داستان با نی نامه متفاوت است: به نظر تدین «این داستان بر هیچ یک از نکاتی که در نی نامه آمده است، نمی تواند مثال و تمثیل به حساب آید و در نی نامه هیچ نکته ی مشخصی وجود ندارد که مناسبت ذکر داستان را توجیه کند» (ص 10) و به نظر نوریان «هدف از این داستان ایضاح و تقریر و استکمال مباحث نی نامه است و بیش از سایر حکایات با آن مباحث پیوند معنوی دارد» (ص 156).

5- یکی از اعتراضات تدین به این نظریه ی فروزانفر این است که داستان رمزی برای سرم اخلاقی بودن ساخته نمی شود، بلکه هدف عمده ی آنها بیان ناگفتنیهای فلسفی و عرفانی و سیاسی در جامه ای دیگر است (ص 9).

6- به احتمال قوی، مأخذ مولانا در این داستان باید روایتی از چهار مقاله باشد که طبق آن ابن سینا یکی از خویشان شمس المعالی قابوس بن وشمگیر را بدین روش درمان کرده است، اما مولانا تغییراتی در فرع داستان داده است (فروزانفر، 1367: 1/41).


دکتر ابراهیم رنجبر(استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه محقق اردبیلی)

تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان