بهترین خاطره من این بود که می خواستم به یه دوستم زنگ بزنم و این کار را هم کردم اما به جای اینکه شماره دوستم را بگیرم اشتباها شماره دیگری را گرفته بودم.تا اینجای داستان مساله ایی نیست.اما داستان از اینجا شروع میشه که اسم اون فردی که جواب تلفن من را داد با اسم دوست من یکی بود و اسم دوست اون هم با اسم من یکی بود.بعد از کلی حرف زدن آنهم حدود نیم ساعت با پرسیدن یه سوال از طرف من کمی مساله قاطی پاطی شد. بعد از بررسی های لازم،معلوم شد که چه اشتباه خنده داری شده بود.اما بعد از معذرت خواهی از هم،دلمون نیومد از هم خداحافظی کنیم این بود که حدود نیم ساعت دیگه با هم صحبت کردیم،و از همدیگر خوشمون اومد و با هم دوست شدیم و حالا تقریبا 5 ساله که با هم دوست هستیم و ...
(البته فکر بد نکنید هم من پسرم و هم اون دوستم)
یه خاطره دیگه:
تازه تابستون شروع شده بود و هوا گرم،به یادم آمد که بهتره این تعطیلاتو بریم روستا و صفای بکنیم با هوای تازه و دشت و دمنو از همه مهم تر خر سواری.
سرتونو درد نیارم رفتیم و بعد ...
یه روز که تو خونه عمه ام بودم و داشتم تلویزیون نگاه میکردم در این حین شوهر عمه ام که تو اتاق دیگه ایی بود به اتاقی که من در آن بودم آمدو به من گفتtmm9ml هرچی می خوام به ... زنگ بزنم یه زنیکه جواب میده با فارسی هم صحبت میکنه،منم نمی دونم داره چی میگه و از این حرف ها
منم فکر کردم کی میتونه باشه.خونه عمه ام که بچه ...باز که ندارند. شوهر عمه ام که حدود 80 سالشه در ضمن با ایمانه در ضمن نمی تونه فارسی صحبت کنه و از این در ضمنها...
فکر را تموم کردمو به ش ع گفتم شماره ایی رو که گرفتی دوباره برام بگیر،ببینم چه میشه.
ش ع ام شماره را گرفت و گوشی را به دستم داد.منم خودم را آماده کردم برای پاسخ دادن همون زنه.بالاخره تلفن خانم زنگ خورد و من آماده شدم برای جواب خانم که بگم :شما خجالت نمی کشید دارید یه پیرمرد 80 ساله را اذیت میکنید و از این حرف ها که خانم جواب داد.
با شنیدن صدای خانومی اول تعجب کردم،بعد خنده ام گرفت تا جاییکه نزدیک بود کلیه هام از خنده بترکند.
اگه شما در چنین موقعیتی قرار داشتید حتما چنین عکس العملی را از خود نشون میدادید.چون من این صدا را از پشت گوشی شنیده بودم:مشترک گرامی شماره مورد نظر در دسترس نمی باشد لطفا بعدا شماره گیری فرمایید!