• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن حوزه علميه > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
حوزه علميه (بازدید: 1215)
يکشنبه 18/10/1390 - 6:41 -0 تشکر 413851
مُنکَری روی نیم‌کت!

 

لابد دکتر تجویز کرده برایش. از دکترهای این زمانه اصلاً بعید نیست سیگار تجویز کنند برای مریض‌هاشان. او طلبه نیست که حرف هرکسی برایش حجیت نداشته باشد و اِن‌قُلت وارد کند که «مگر می‌شود سیگارکشیدن به بدن ضرر نرساند؟» عوام‌الناس هرچه بشنوند باور می‌کنند. لابد دکتر گفته دود برای بدنش لازم است و او هم باورکرده و قید روزه گرفتن را زده.

حالا بماند که تجویز دکتر حلقه درست‌کردن با دود در ملأعام را توجیه نمی‌کند و بماند که قیافه‌ی‌ سرحالش  به آدم‌های مریضِ عاجز از روزه‌گرفتن نمی‌ماند. شیطان است دیگر... اصلاً به من‌چه! چرا بی‌‌هیچ دلیل محکمی تهمت بزنم به جوان مردم. حتماً مسافر است و نمی‌تواند روزه بگیرد.

گوشیش زنگ می‌خورد. آن‌قدر بلند حرف می‌زند توی گوشی که اگر کر بودم و مشغول درس خواندن زیر یک لحاف کلُفت، بازهم صدایش را می‌شنیدم.

«...پوسیدم تو این شهر. بیا یک ماه بریم کنار دریا چادر بزنیم...»

ای‌کاش هوای درس‌خواندن توی پارک نزده بود به سر دلم و مانده بودم توی خانه که مجبور نباشم سیگارکشیدن این آدم را توی ظهر روز پنجم رمضان تماشا کنم و تحمل! ... تحمل!! شاید دارم تند می‌روم. به من چه! به قول استادمان «سلمنا» که «پوسیدنش توی این شهر» مشعر به این باشد که او مسافرنیست و روزه بر گردنش واجب است، اما من را که توی گور او نمی‌خوابانند تا بخواهم خودم را قاطی کنم ...

نگاهم را برمی‌گردانم به جمله‌های شیخ‌انصاری که به مصادیق نهی از منکر و شرائط وجوبش و وظیفه‌ام در قبال منکری که نشسته روی نیم‌کت روبرویی فکرنکنم. شیخ دارد از تجری و مصیب و مخطی حرف می‌زند...

«از ریشوهای این شهر بدم میاد»

شیخ گفته فتامل! حرصم در می‌آید از جمله‌های جوان روزه‌خوار! دلم می‌خواهد بروم روبرویش و هرچه از دهانم در می‌آید نثارش کنم اما به من چه ربطی دارد؟! نهی از منکر باید اثر داشته باشد. این‌که همین‌طوریش دارد آباء و اجداد ریشو جماعت را به هم می‌دوزد چطور ریشویی مثل من می‌تواند اصلاحش کند؟

اصلاً وسط ظهر، پارک به این خلوتی که ملأعام حساب نمی‌شود! اگر می‌شد حتماً می‌رفتم و بابت روزه‌خواریش تذکری، چیزی می‌دادم بهش. حیف که معلوم نیست تذکر من اثرمثبت داشته باشد. تازه ممکن است طرف از این اشراری باشد که با چاقو می‌افتند به جان ناهیان از منکر. حفظ جان یک مومن واجب‌تر است از روزه‌‌گرفتن یک فاسق!

بعید نیست توی کوله‌ی بدقواره‌ای که از دوشش آویزان کرده، انواع و اقسام سلاح‌های سرد پیدا شود. منکر از سر و رویش می‌ریزد. مخصوصا با زخمی که بالای ابرویش جاخوش کرده.

دلم می‌خواهد توان جسمی‌اش را داشتم و می‌توانستم مقابلش بایستم و احکام خدا را حالی‌اش کنم. ولی من که نباید از خدا و احکامش جوگیرترشوم و حالا که وظیفه‌ای ندارم مثل کاسه‌ی داغ‌تر از آش جان خودم را به خطر بیاندازم.

پیرمردی می‌آید و می‌نشیند روی نیم‌کتی که او نشسته. درست کنار او. ریش‌های بلندش مثل موهای کوتاهش سفید است. جوان تلفنش را خلاصه می‌کند و گوشی را قطع می‌کند. سیگار دیگری از توی جیبش می‌آورد بیرون. به پیرمرد تعارف می‌کند. پیرمرد می‌خندد. سیگار را می‌گیرد و آرام توی گوش جوان چیزی می‌گوید. آن‌قدر دور هستم ازشان که نتوانم صحبت درگوشی‌شان را بشنوم. جوان بلند می‌خندد و بادست می‌زند روی بازوی پیرمرد. پیرمرد سیگار را می‌گذارد توی جیب کوچک تی‌شرت مشکی جوان و شروع می‌کند به حرف‌ زدن.

پیرمرد با ریش‌های بلندش لابد از همان‌ ریشوهایی‌ست که حال جوان را به هم می‌زنند. نمی‌دانم اگر به سرش زد و چاقویش را برای حمله به پیرمرد درآورد بر من واجب است خودم را قاطی ماجرا کنم یا نه؟ من که می‌دانم جانم به خطر می‌افتد وظیفه‌ام چیست؟ یادم باشد بعدها نگاهی به باب تزاحم رسائل بیندازم. پیرمرد می‌ایستد. جوان دست می‌برد سمت کوله‌پشتی‌اش اما دست درازشده‌ی پیرمرد را که می‌بیند او هم می‌ایستد و دست می‌دهد. پیرمرد هنوز دارد می‌خندد. آرام چیزی می‌گوید و بعد با جوان خداحافظی می‌کند و دور می‌شود. جوان طوری که پیرمرد صدایش را بشنود می‌گوید:

«بهش فکر می‌کنم»

دست می‌برد سمت کوله‌پشتی‌اش. لابد می‌خواهد از پشت با چاقو حمله کند به پیرمرد. فندکش را از توی کوله و نخ سیگار را از جیب تی‌شرتش بیرون می‌آورد. سیگار را روشن می‌کند. دلم برای پیرمرد می‌سوزد که وقتش را گذاشته برای اصلاح این موجود سرتاپا منکر!

جوان نخ سیگار را می‌گذارد بین لب‌ها و تن بی‌جانش را تکان می‌دهد و بعد مثل آدامس جویده‌شده‌ای با دست از دهان جدایش می‌کند و پرتش می‌کند توی جوب کنار نیم‌کت.

به نوشته‌های شیخ توی کتاب نگاه می‌کنم. هنوز از فتامل جلوتر نرفته‌ام.

                                                                                                                 «شریفی»

 منبع

   

مدیر انجمن حوزه علمیه 

تماس بامن:

forum:www.mahdiyavar.mihanbb.com

e-mail:ya_lasaratelhosain@yahoo.com


 

جمعه 23/10/1390 - 14:43 - 0 تشکر 416475

ماه رمضون پیرمردی وارد شهری میشه و میره مسجد و کناری میشینه و شراب سرخی داخل لیوان برای خودش میریزه و سر میکشه... مردم بر سرش میریزن و لعنتش میکنن و منکر و فاسق میخوننش و میبرنش پیش قاضی شهر و قاضی حکم میده چنان که دیگه کسی جرات همچین کاری رو به خودش نده، آخر دادگاه ازش میپرسن به عنوان حرف آخر دفاعی از خودت داری؟
پیرمرد که تا اون لحظه ساکت مونده بوده میگه : من مسافری بودم که تازه به این شهر اومدم، پس روزه بر گردنم نبوده، میگن چرا توی مسجد خوردی و آشامیدی؟ میگه مگه مسجد خونه خدا نیست و من غریب بنده خدا، پس به خونه پروردگارم برای استراحت پناه آوردم، میگن چرا شراب خوردی، نمیدونی حرامه؟ میگه کدوم شراب؟! آب اناری بود که برای رفع عطش سر کشیدم...
-----------------------------------------------
اسلام گفته سوظن نداشته باشین... پس این قدر راحت به بنده های خدا نگیم منکر...
اسلام گفته تهمت گناه... پس اینقدر راحت از روی ظاهر قضاوت نکنیم و تهمت نزنیم...
چه خسران کرده اند کسانی که فکر میکنند در آن دنیا حال نیکویی دارند، در حالی که شاید چنین نباشه...
چه خسران کرده اند کسایی که اینقدر راحت خودشون رو «مومن» میدونن و دیگری رو «منکر» میخونن، در حالی که خدا به حقیقت این امر آگاهتره...
پناه میبرم بر خدا، از غرور و از فریب شیطان و از روزی که اینقدر راحت راجع به دیگران قضاوت کنم و از حال خودم غافل باشم...

يکشنبه 25/10/1390 - 22:1 - 0 تشکر 417512

سلام
واقعیت «منکری روی نیم کت» تلنگر دقیقی بود؛
ممنون.

خوش  دارم كه مجهول و  گمنام ،

 به سوی  زجر دیدگان دنیا بروم ، در رنج و شكنجه آن ها شركت كنـم ، همچـــون  سربازی خاكی در میان انقلابیـــون آفریقا بجنـگم تا به درجـه شهادت نایل آیـــم.

 

" شهید دكتر چمران "

چهارشنبه 28/10/1390 - 19:14 - 0 تشکر 418703

سلام
چه مطلب قابل تاملی !
حرف سیگار کشیدن تو ماه رمضان شد یه چیزی یادم اومد. یه بنده خدایی رو میشناسم که سن زیادی هم داره تقریبا 60. بیچاره خیلی هم اهل خلوت با خداست و نماز شب خون و کلا کم از خونه میاد بیرون که چشمش گناه نکنه و خلاصه اینجور آدمیه . حالا اصل مطلب اینکه تو ماه رمضون سیگار میکشه تازه خانمش غیر مستقیم گفته بود از مرجع تقلیدش کسی شنیده که چون دود خوردن و آشامیدن نیست پس عیب نداره این بنده خدا هم دیگه دل خوش به همین کرده و پیگیری نکرده .
خیلی هم دچار افراط و تفریط شده دلم به حالش میسوزه :( خدا عاقبت همه ی مارو به خیر کنه . آمین.

میدونی فرق انجمن مدیریت با انجمنای دیگه چیه ؟

دوست داری بدونی ؟ خب فرقش اینه : همه ی انجمنهای تخصصی تبیان فقط یه مدیر داره ، ولی تو انجمن مدیریت هر کس بیاد و فعالیت کنه

خودش یه مدیره پس بیا انجمن مدیریت و با چشمان یک مدیر نگاه کن

 

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.