استاد فقید مهدی سهیلی
چه کنم دلم از سنگ که نیست
چه کنم ؟
دلم از سنگ که نیست !
چه دل است ، این دل من؟
كه ز یك لرزش اشک
بر رخ رهگذری
یا ز نالیدن مادر به فراق پسری
دل من میشكند
چه كنم؟
دلم از سنگ كه نیست
گریه در خلوت دل،ننگ كه نیست
چه دل است این دل من؟
كه (زتردی)چو یكی ساقه تاك
به شتابی كه تگرگ
بشكند ساقه و از هم بدرد پیكر برگ
یا به آسانی یك شاخه ی گل میشكند .
چه دل است این دل من؟
هر كجا اشك یتیمی رنجور
می چكد بر سر مژگان سیاه
هر كجا چشم زنی غمزده با یاد پسر،مانده به راه
دل من میشكند
چه كنم؟
دلم از سنگ كه نیست
گریه در خلوت دل ننگ كه نیست .
چه دل است،این دل من؟
مزاری كه زنی ناله كند
در عزای پسرش
یا یتیمی كه كند گریه به سوگ پدرش
جانم آید به خروش
ور ببینم پر خونین كبوترها را
یا یكی بچه ی گنجشك كه بشكسته پرش
دل من میشكند .
حالت دختركی كوچك و تنها و فقیر
كه به حسرت كند از شیشه ی اشك
به عروسك نگه ، گاه به گاه
وز دل تنگ كند ناله و آه
دل من میشكند
چه كنم؟
دلم از سنگ كه نیست
گریه در خلوت دل ننگ كه نیست .
ناله پیر زنی غمزده و دست تهی
كه ندارد نفسی
ضجه ی مرغ اسیر
كه كند ناله به كنج قفسی
هق هق مرد غریبی كه بلا دیده بسی
حالت دختر زشتی كه ز شرم
رو ندارد به كسی
دل من میشكند .
هر كجا در نگه تازه نهالانی خرد
از ستیز پدر و مادر خشم آلود
می وزد بوی (طلاق)
وز پراكندگی عائله یی بر خیزد
در سرا (بانگ فراق)
دل من میشكند
چه كنم؟
دلم از سنگ كه نیست
گریه در خلوت دل ننگ كه نیست .
آن زمانی كه به دنبال شهید
مادر داغ به دل
سینه میكوبد و مینالد و میگرید زار
همچنان ابر بهار
یا زمانی كه نشیند در اشك
به سر سنگ مزار،
و به فریاد كند نام پسر را تكرار
دل من میشكند
چه كنم؟
دلم از سنگ كه نیست.
گریه در خلوت دل ننگ كه نیست .
چه دل است این دل من؟
دلم از ناله مرغان چمن میشكند
ز خیال (غم مردم) دل من میشكند
چه كنم؟
دلم از سنگ كه نیست
گریه در خلوت دل ننگ كه نیست
چه كنم؟
دل من میشكند...
شاعر : مهدی سهیلی مهرماه ۱۳۶۲