تبیان، دستیار زندگی

با نام خدا و سلام

در این قسمت می خواهم داستانهای کوتاهی را بذارم و از شما دوستان میخوام

ضمن مطالعه ؛برداشت ذهنی تون را بذارین

با نام خدا و سلام

قورباغه ها و اندازه اقیانوس!!!!!!!

روزی از روزها قورباغه ای از اهالی اقیانوس اشتباهی و تصادفی افتاد داخل یک چاه که از قضا یه قورباغه تو اون زندگی میکرد بعد از سلام و احوالپرسی و چاق سلامتی گرم و گیرا قورباغه چاه نشین از دوست جدیدش پرسید

بچه کجایی؟ اونم جواب داد اقیانوس اولیه گفت: اقیانوس کجاست؟ چجورجاییه ؟

دوستش گفت :یه جای خیلی بزرگ پر از آب که حیوونای زیادی هم داره. قورباغه صاحبخونه برای اینکه بفهمه اقیانوس چقدره به اندازه ثلث ارتفاع چاه بالا پرید و گفت: اقیانوس این قده؟ دوستش لبخندی زد و گفت: نه بابا خیلی بزرگتره. الیه این دفعه به اندازه 2 ثلث چاه بالا پرید و گفت: این قده پس. و دوستش با علامت سر نشون داد که نه.قورباغه چاهی این دفعه به اندازه چاه بالا پرید و گفت: حیما دیگه این اندازه هست و دوستش گفت:

نه بابا کجای کاری. خیل بیشتر از اینهاست و در پایان قورباغه چاهی گفت:

یا تو دیوونه ای یا یه دروغگوی بزرگ!!!!!!!!

با نام خدا و سلام
من همچنان منتظرم تا دوستان با مطالعه این مطلب برداشت ذهنی شون را بذارن

قور باغه چاهی فهم و درکش از دنیای اطراف فقط به اندازه چاهی بود که توش گیر افتاده بود ، برای همین به قور باغه اقیانوس گفت: دروغگو یا دیوونه! چون نمی تونست بزرگتر از چاهو تصور کنه.
واین بود برداشت ذهنی من!!!!!!!!!!!!!

با نام خدا و سلام

حکایت دیوانه:مردی برای بازدید به باغ دیوانه خانه ای رفته بود جوانی رنگ پریده را دید و پرسید": چرا اینجایی؟

جوان گفت: سوال عجیبی پرسیدی ولی جوابت را میدهم پدرم می خواست مثل او باشم مادرم می خواست مثل شوهرش ملوان باشم برادرم می خواست مثل او یک ورزشکار باشم استاد دانشگاهم می خواست مثل او یک فیلسوف یا استاد ادبیات یا استاد منطق باشم  و ...... هرکدام می خواستند آن چیزی باشم که دوست دارند برای همین به اینجا امدم چون اینجا سالم تر و بهتر است و می توانم حداقل خودم باشم.

سپس رو به مرد کرد و گفت: ببینم تو هم بخاطر تحصیلات و مشاوره هایی که داشتی به اینجا امدی؟!!؟!؟!!؟!؟

مرد گفت: نه من برای بازدید آمدم

جوان گفت: پس توهم یکی از دیوانه هایی هستی که ان طرف دیوار زندگی می کنند؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!

برداشت شما از این حکایت چیست؟

داستان زیبایی بود
باید ظرفیت افراد در بیان معارف و حقایق در نظر گرفته بشه
و به مرور زمان حقایق را متناسب با درک مخاطب انتقال بدیم

ما متناسب با فضای ذهنی خود دیگران را نقد و حکم صادر می کنیم که این ضعف بزرگی است....

با نام خدا و سلام
برداشتهای جالبی داشتید دوستان
حالا برداشت ذهنی خودم ار داستان قورباغه:ما باید کودکانمون را برای جامعه ای که یک اقیانوس هست و در همون اقیانوس تربیت کنیم نه اینکه او را در خانه محصور کنیم که تمام دنیای او همین خانه باشد و قدرت درک جامعه بزرگتر را نداشته باشد

با نام خدا و سلام

حکایت زیر سیگاری

در یک شهر بزرگ خانمی زندگی می کرد واو در یک سفر تفریحی یک زیر سیگاری خریده بود

خیلی زیبا با رنگی جذاب و قشنگ و قیمتی هنگفت!

از نقاشان شهر خواست تا اطاق خوابش را به رنگ زیر سیگاری نقاشی کنند ولی هیچ یک از نقاشان شهر نتونستند تا اینکه یک آقا که خودش را خیلی توانمند معرفی می کرد در امر نقاشی  اومد با قراردادی بالا کار را شروع کرد تا یک ماه داخل اطاق خواب خانم میشد و در را می بست و کار می کرد بعد از اتمام کار از اطاق بیرون آمد و دستمزدش راگرفت و رفت و صاحبخونه هم بسیار شادمان بود

بعدها این نقاش در خاطراتش نوشته بود که

چگونه ابتدا اطاق را رنگ امیزی کرده و سپس زیر سیگاری را به رنگ اطاق در آورده است

با نام خدا و سلام
نمیدونم کسی این حکایتها رو نمی خونه یا حوصله ندارن دوستان به ذهنشون رجوع کنن و برداشت ذهنیشون را بتایپن؟!؟!؟!؟!؟!!؟