تبیان، دستیار زندگی

سلام.

دیروز پنج شنبه رفته بودم بهشت زهرا،موزه شهدا.

از اونجا عکس هایی گرفتم و خاطراتشونو نوشتم که براتون

میذارم شماهم ببینید.

25 اسفند 63،عملیات بدر،غرب رودخانه دجله

آقامهدی به سرش تیر می خورد،چند نفری اطرافش را می گیرند

وبر روی قایقی که درآن نزدیکی است سوار می کنند.قایق خودرا

به آب می سپارد.پیکر زخمی آقا مهدی را درگوشه ای از قایق

خوابانده اند.خون از پیشانی اش می جوشدوسرازیر می شود.

لب هایش مترنم است.به لب هایش چشم می دوزم و به آخرین

سروده اش گوش می سپارم:الله و لله...الحمدالله،الله...

عراقی ها به روی سیل بند آمده اندو به سوی ما آرپی جی شلیک

می کنند.هاله ای از آتش قایق را فرا می گیرد.

صدای آقا مهدی اوج می گیرد:الله و لله...بال در بال آقا مهدی

پرواز می کنم.اوج می گیرم.آقا مهدی در ازدحام بال ملائک

ناپدید می شودو من در وسط آب فرود می آیم.روی دجله غوطه

ورم...آب دجله آقا مهدی را برای همیشه با خودبرده است.

ومهدی به دریا پیوست...

سلام

ممنون..منتظر این سفرنامه ی زیبای شما هستیم..درضمن زیارت قبول

صدای ضربان قلبش را می شنیدم.انگار،تسبیح می گفت:شایدهم

آخرش بود.دستانش در دستم بود:بگیر برادر،یادگاری است.

حلالم کن!اومی رفت و من بی تابی پلاکش را در دستانم احساس

می کردم.

عملیات تمام شده بودواکنون اجساد را شناسایی می کردند.خواستم

بروم،شایدپیدایش کنم،چشمانم را برپلاکش دوختم.آن روزی که

تازه پلاکش را گرفته بود،برایم داستان مادرشهیدی را گفت که

همیشه دعامی کردتاپیکر فرزندش را برایش بیاورندوشبی در

خواب دیدکه فرزندش از اوگلایه دارد و می گوید:"اباعبدالله به

من گفت:باید از جمع ما بروی؛چون مادرت تو را می خواند.

بعد نگاهی به پلاکش کرد و گفت:خداکنداگر شهید می شوم جزء

آنانی باشم که اباعبدالله کس و کارش باشد.حال فهمیدم چرا پلاکش

را به من داده بود.نرفتم شاید دعایش مستجاب شود.

نشریه پرتو سخن

با نام خدا و سلام
قشنگ است و خواندنی

مادر یکی از شهدای مفقودالاثر،برای بازگشت

فرزند مفقودش به مشهد مقدس مشرف می شود

واز محضرامام هشتم(ع)تقاضامی کند که

فرزندش برگردد.بعداز توسل همان شب خواب

می بیندکه نوری وارد منزلشان در شیراز شده و

همه جا نورانی است.بلافاصله با شیراز تماس

می گیرد،به ایشان می گویندبله فرزندت پیدا شده

وهم اکنون اورا آورده اند...

(آن عزیز یک غواص بودکه در ساحل اروندرود

پیداشد...)

ما از این حادثه الهام گرفتیم که شهیدان مفقود

نورهایی بودندکه ما باید آنها را جستجو کنیم و

بیابیم...

به همین سبب طرح جستجوی مفقودین رادر

جستجوی نور نامگذاری کردیم.

 سردار باقرزاده-فرمانده جستجوی مفقودین

عکس های موزه شهدا.

یادگاری های باقی مانده از شهیدان:

سلام

واااای ممنونم...هم خاطراتش خیلی زیباست هم این عكسا..عكساشو بیشتر میكنین لطفا؟....

درپناه حق

یک بار برادرمهدی با ماشین سپاه به خانه آمده

بود.مهدی و برادرش در منزل مشغول صحبت

کردن بودندماشین هم روشن بودمهدی گفت:

برادر این ماشین سپاه است بنزینش اسراف نشود

برادرش گفت:بنزینی که مصرف می شود کم

است وارزش ندارد.مهدی با ناراحتی گفت:

این چه حرفیست که میزنی نباید مال بیت المال

را بی خودی مصرف کرد.

(به نقل از دوستان شهید)