سلام
ای بابا، بحثو چرا 30 یا C می کنین؟!
پس منو هم شخصیت داستانی تون تصور می کنین؟! کاش زودتر این بحث راه می افتاد، در اون صورت سرداران عشق گرامی می تونست با مثالی ملموس، کارگاه آموزشی اخیرشو برگزار کنه، خیلی حیف شد.
قسمت آخرو جا خوردم، فکر نمی کردم به این زودی دستم رو شه، درست متوجه شدین، من واسه جاسوسی خودمو انداختم تو این سلول وحشت، همه چیز حساب شده بود، فقط فکر یه جا رو نکرده بودم، این که از این همه زندانی، قرعه به نام من بیفته که بشینم رو صندلی داغ، اگه می دونستم این جوری میشه عمرا این راهو واسه هدف شریفم (جاسوسی) انتخاب می کردم، ولی چه میشه کرد؟ اگه رستم ها رو با نیرنگ نندازن تو چاه، شاهنامه ها بی پایان می مونه.
سلام
بابت این کارگاه آموزشی یکی طلب من. آخه این چه حرفی بود زدید شما؟ :(((
حکایت منو شما حکایت همون دوتاس که اولیه میگه: توهم توطئه برت داشته! آهای متوهم.....
دومی میگه: این تویی که توطئه ی توهم میچینی.....
در واقع وهم توطئه یا توطئه ی توهم...مسئله این است.
حالا مصداق هر دو شاید خودم باشم ولی بهر حال شریک جرم میخوام.