این بحث رو قبلا هم زده بودم اما مدیر محترم رد صلاحیت كرد! تازه چند وقت پیش بود كه مجسمه این ازادیخواه رو توی موزه مشروطه اذربایجان دیدم و پیش خودم فكر كردم كه مدركی از این بالاتر میتونه باشه.
میخوام یکی از ازادیخواهان امریکایی که جانش رو در راه عدالت و ازادی گذاشت برای شما معرفی کنم.مطمئنم که تا به حال حتی اسم این شخص به گوشتون نخورده؛ازبس که از خونریزی امریکاییها به ما گفتن فکر میکنیم که امریکاییها جز ظلم چیز دیگه ای بلد نیستن پس بیوگرافی این شهید والامقام رو میخونیم:
باسکرویل در دهم ماه آوریل ۱۸۸۵ میلادی در ایالت نبر اسکا آمریكا متولد شد و تحصیلات خویش را در دارالفنون “بزاستن” به پایان رساند.
۲۳ سال بیشتر نداشت كه در پاییز ۱۹۰۸ به دعوت مدرسه مموریال تبریز جهت تدریس تاریخ به ایران آمد. ورود او به ایران مقارن با دوره استبداد صغیر بود که محمد علی شاه در تهران مجلس را به توپ بسته و اساس مشروطه را برچیده بود.
اواخر فروردین ماه سال ۱۲۸۸ شمسی بود و تبریز سخت ترین روزهای خود را می گذراند ماهها جنگ نابرابر و تحمل سه ماه محاصره غذایی، عنان مردم رابریده بود اما مردم غذای خود را نمیخوردند و به مجاهدین در سنگرها میدادند تا رمقی برای مبارزه داشته باشند. با فرا رسیدن بهار و رویش نخستین علف ها، مردم تكیده با رخساره های زرد به صحرا شده و برای سد جوع به علف ها روی آوردند.
تبریز مغرور و مقاوم آخرین توان خود را جمع كرد و به شنب غازان که یکی از لشکرگاههای صمد خان شجاع الدوله بود یورش برد اگر چه مثل اكثر جنگها پیروز شد اما داغ مرگ میهمان عزیزی چون باسكرویل برای همیشه در دلش نشست.
قبل از آغاز جنگ، باسکرویل تدریس را به كناری نهاده و جوانانی را زیر دست خود گرفته مشق نظامی یاد میداد و دسته خود را ” فوج نجات ” نامیده بود. در اندرونش آتش عشقی به مردم آزادیخواه تبریز زبانه میكشید كه نه تلاشهای ستارخان و نه هشدارها و انذارهای کنسول وقت آمریکا نتوانست او را از راهی كه برگزیده بود منصرفش سازد .
وقتی کنسول وقت آمریکا با توجه به سیاست دولت متبوع خود در حفظ بىطرفى، به باسکرویل گفت جنگ تبریز موضوع داخلی ایران هست و ما حق دخالت در موضوعات داخلی ایران را نداریم.هوراد باسکرویل پاسپورت آمریکائی خود را به سرکنسول آمریکا ارائه داد و گفت: من دیگر آمریکائی نیستم.
صبح دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۲۸۸/۱۸ آوریل ۱۹۰۹ اولین کسی که قدم به میدان جنگ گذاشت و فوج خود را فرمان حمله داد باسکرویل بود و نخستین کسی هم که به تیر قزاق(منظور مامور دولتی است نه تورک قزاق) مزدوری به خاك افتاد و جان سپرد باز باسکرویل بود . مهدی علویزاده كه عضو فوج نجات باسكرویل بود و در واپسین نبرد او شركت داشت، ماجرا را برای كسروی چنین نقل كرده است: «آن سوی كشتزار سنگر توپ قزاق بود كه پیرامون آن قزاقها پاسداری مینمودند. ما از دور ایشان را میدیدیم… همین كه كوچهباغ را به پایان رسانیده به دهانه كشتزار نزدیك شدیم، باسكرویل فرمان دو داده خویشتن در جلو رو به سوی سنگر قزاقان دویدن گرفت. چند تنی از ما پی او را گرفتند (بقیه از ترس گلوله پنهان شدند) اما باسكرویل همین كه تیری انداخت و چند گامی دوید، قزاقی آماج گلولهاش گردانید و آن هنگام كه میافتاد فرمان «درازكش» داد…».
روز بعد، تبریز در یکتشییع جنازه كم نظیر،عزیزترین میهمان تاریخ خود را به خاك سپرد با شرکت مجاهدان درحالیكه جنازه استاد توسط شاگردانش حمل میشد كالبدش در گورستان مسیحیان تبریز به خاک سپرده شد اما روحش چون توتمی مرزهای جغرافیایی رادر نوردیده و در تمامی پیكارهای آزادیخواهانه حضور دارد و آزادگان را مدد میرساند.
مردم تبریز برای ارج گذاری از رشادتهای باسکرویل، فرشی را با نقش تصویر باسکرویل بافتند و آنرا به همراه تفنگش از طریق سرکنسول آمریکا در تبریز به جای فرزند به مادرش فرستادند اما بدست مادر نرسید…سرنوشت چنین میخواست كه باسكرویل متعلق به تمامی جهانیان باشد.