تبیان، دستیار زندگی

سلام به گرمی محبت دلهای همه ی شما

سلام دوستان عزیز

تو این تاپیک قصد داریم با شما دفترچه ی خاطرات مشترکی رو داشته باشیم

جایی که بشه خوشی هامونو توش تقسیم کنیم

جایی که بشه توش از غصه هامون بگیم

جایی که بشه گله کرد جایی که بشه تشکر کرد جایی که بشه نوشت و تقدیم کرد

جایی که کسی صدای ما رو بشنوه

جایی که  وقتی تنهاییم شعرامونو توش بنویسیم

جایی که هروقت خیلی شاد شدیم برگردیم و غصه های بقیه رو هم ببینیم

جایی که وقتی خیلی غصه داریم ببینیم هنوزم جای امید هست و هر روز یکی ناراحته و یکی شاده

تو شادی و غم هم شریک باشیم

جملات زیبا رو توش بنویسیم

شعرای قشنگ

و اینجوری دلهامون رو یکی کنیم و از محبت و آرامش روحی لذت ببریم

اینجا جای دل نوشته های شماست

--------------------------------------------------------------------------------------

برای دسترسی راحتتر شما عزیزان به خاطرات و دل نوشته های دوستان در جلوی اسم آنها ستاره هایی وجود دارد که با کلیک بر روی هر ستاره شما به صفحه ای که آن دوست عزیز خاطره و دل نوشته های خود را ثبت کرده هدایت میشوید یعنی هر ستاره بیانگر صفحه ای از خاطرات اون دوست عزیز است

سلام

خوف خوفم

این واسه طیبه ی گلم

سلام

اوهوممممم

مرسیییییی....بیا بهت شیرینی بدممممم

آیس پک دوس داری؟

کاشکی نزدیکم بودییییییی

همشو راستکی میدادم

سلام

هورررررررررررا...یه كف مرتب بزنید واسه طیبه...یوهو...خیلی خوشحال شدم....میگن ارشد سخته...حتما خیلی خوندی.....موفق باشی

درپناه حق

سلام
اصلا یادم نبود اینجا خاطره نوشتم
تایپیک خوبیه ان شاء الله بازم میام
موفق باشید

منظورتون از نهنگ همون کوسه بود دیگه درسته

موفق باشید

سلام
به یاد حامد جونمی این خاطره رو می گم اگه بی مزه بود بویسید پای حامد
رفته بودم مسافرتاونجا یکی از دوستان مشهدی رو دیدم با هم سوار اتوبوس شهری شدیم یه گروه از بچه های یه شهری هم (نگم بهتره) سوار شدن
اتوبوس قلقله بود و شوخی بیداد می کرد یه دفعه یکی از اون بچه ها گیر داد به شوخی با یه مسافر دیگه کار بالا گرفت اونم یه چیزایی برا رو کم کنی گفت و اتوبوس رسید به ایستگاه رفت پیاده بشه بچه ها گفتن اهل کحایی
قبل از ایکه بگم اهل کجا بود یه خاطره هم زمان می گم
تو اتوبوس یه بچه سرتق هم سوار بود وسط راه یادش افتاد که بـــــــــــــــله ، داره رانندخ خم که نمی ایسته مامن بنده خدا در خواست پلاستیک می کنه م ملت همگی برای رعایت شئونات اخلاقی با زور و فشار رو به جلو و چند قدم به پیش تا ایشون کارشوو راحت انجام بده
خوب بچه ها گفتن اهل کجایی
یارو گفت اهل قزوین و یه دفعه اتوبوس منفجر شد همه بدون استثاء خندیدن(یه کمیش به شوخی تو اتوبوس و یه کمیش به حامد مربوطه)
من که ترجیح میدم خودمو به اون راه بزنم شما چطور؟
موفق باشید

سلام به همه ی دوستان
راستش خیلی شرمنده ام
هرچی بگید حق دارین
میدونم خیلی بی معرفتی کردم...بزارین به حساب بزرگی خودتون و بگذرین
راستش اوضاع خیلی بدی داشتم خیلی سرم شلوغ بود..در حدی که وقت نداشتم سر بزنم
ببخشید
از همه عذر خواهی میکنم
و اگه عذر منو قبول کردین که با اجازتون اول دوباره عید رو به همه تبریک بگم
و تلاش های بی ثمر خانوم ها رو در گره زدن سبزه در 13 به در گوشزد کنم چون طبق تجربه سبزه گره زدن جز قوت قلب چیزی نیست:))
ددوم از همه دوستان از ته ته دل تشکر کنم که همچنان در کنار ما بودن و هستن
از این به بعد قول میدم که دیگه تکرار نشه و تمام قد در خدمتتون باشم و پا به پاتون بیام و حالتون رو بگیرم:))
خوب
اجازه بدین برم خاطراتتون رو بخونم تا یکم تو جمعتون باشم
با اجازه همگی
موفق باشید
هستمااااااا:))

راستی
دهکده عزیز
باید اون خاطره یا غصه هاتم با ما در میون بزاری...البته اگه دوست داری و میشه
به زودی ستاره ها رو رنگی میکنم و خاطرات تلخ از شیرین جدا میشه و هرکسی هرچیزی رو که دوست داشته باشه میخونه

با نام خدا و سلام
تشکر از سلطان اضداد بزرگوار بابت حضورشون تو انجمن خودشون(آموزش و تحقیقات)
این خاطره از یکی از همکارانمه(مدمن عزیز شاید بشناسنشون)
دبیر دینی ؛عربی هستن .میگفت رفتم کلاس قرآن داشتیم و من رو درس میخوندم و بچه ها تکرار.یهو به یه کلمه رسیدم که اون بلد نبودم تو چند لحظه فکر کردم و الکی به یکی از بچه ها رو کردم و داد زدم بچه چرا حرف می زنی؟
بلافاصله کلمه بعدی رو خوندم و هیشکی متوجه جاافتادن اون کلمه نشد.

سلام

هه هه...منكه نمیبخشم...:)...شوخی نمیكنما...ولی..خوش اومدی :)